این عکس را به درخواست دوست و همکار راه دورم از ایران آقای امیدرضا میرصیافی در وبلاگ می گذارم. دیروز ازمن خواست که عکسی هم از هادی خرسندی بگذارم که گفتم حتما این کار را می کنم چون چند عکس جالب با صیاد ازش دارم و می ذارم. زمان گرفتن عکس درست بعد از اتمام تور اروپایی یک صمد و دو لیلا زمانی که به کلن برگشتیم بود. از این سری عکس ها که از خرسندی با صیاد گرفتم در کتاب چند جلدی تاریخ نویسندگان ایران هم چاپ شده .البته عکس هایی از هنرمندان دیگر هم که کار من هست در این کتاب وجود دارد. هادی خرسندی فکر می کنم آن موقع در کلن یا دوسلدورف برنامه داشته. صیاد هم علاقه مند بود که دوست و همکارش را ببیند. خلاصه با چندین تلفن به این ور و اون ور خرسندی را پیدا کردیم و برای ناهار به یک رستوران ایتالیایی رفتیم. البته صاحبش ایرانی بود. در اینجا خرسندی باچنگال خیلی حرکات با مزه و جالبی می کرد که من هم طبق معمول عکس گرفتم ولی اونا د رآرشیوم فعلا می مونن
یاد یه خاطره شیرین با این دو هنرمند بزرگ افتادم که شاید جالب باشه براتون می گم ولی قول بدید که بین خودمون باشه به گوش خرسندی عزیز یه وقت نرسه:
فکر می کنم که سال ۱۹۹۶ یا ۹۷ بود برای بار دوم بود که من تاتر پرویز صیاد و هادی خرسندی به نام "هادی خرسندی و صمدش" را در کلن برگزار می کردم. شب برنامه همه منتطر خرسندی بودیم جمعیت هم در سالن نشسته بودند دیدیم خرسندی نفس زنان رسید و رفت در رختکن و بعد سریع برگشت و گفت: جلیقه ام شکافته! باید دوخته بشه! و به ما یعنی من و منیجر گروه که یک مرد بود نگاه میکرد. من هم که همیشه در کیفم یه بسته کوچولو نخ و سوزن و سنجاق دارم گفتم لطفا بدید به من درستش می کنم. خرسندی با ناباوری جلیقه را به من داد و من سریع اون بسته کوچولو نخ و سوزن را در آوردم و جلیقه را دوختم و بهش تحویل دادم. خرسندی که هنوز هم با ناباوری نگاه می کرد به طرف صیاد برگشت و گفت: پرویز ببین حسن اینکه برنامه گذار زن باشه اینه! به فکر همه چیز هستند حالا اگه یه سبیل کلفت بود با صدای نکره اش می گفت آقا ما حالا از کجا نخ و سوزن بیاریم؟ تازه قیاقه اش را هم می بایست تحمل کنیم!
خلاصه همه چیز به خیر و خوبی گذشت و خرسندی تونست که به موقع روی صحنه حاضر بشه و برنامه اش را بهتر از قبل اجرا کنه. یاد اون روزا بخیر خاطرات خوبی بود.
درودی گرم به هر دو هنرمند ملی و میهنی مان
واقعا من فکر نمیکنم که یکی مثل پرویز صیاد و یا یکی مثل هادی خرسندی در تاریخ هنری فرهنگی ما تکرار بشه. اینها هر کدام در نوع خود شاهکارند. امیدوارم که همچنان استوار و پایدار باشند.
یاد یه خاطره شیرین با این دو هنرمند بزرگ افتادم که شاید جالب باشه براتون می گم ولی قول بدید که بین خودمون باشه به گوش خرسندی عزیز یه وقت نرسه:
فکر می کنم که سال ۱۹۹۶ یا ۹۷ بود برای بار دوم بود که من تاتر پرویز صیاد و هادی خرسندی به نام "هادی خرسندی و صمدش" را در کلن برگزار می کردم. شب برنامه همه منتطر خرسندی بودیم جمعیت هم در سالن نشسته بودند دیدیم خرسندی نفس زنان رسید و رفت در رختکن و بعد سریع برگشت و گفت: جلیقه ام شکافته! باید دوخته بشه! و به ما یعنی من و منیجر گروه که یک مرد بود نگاه میکرد. من هم که همیشه در کیفم یه بسته کوچولو نخ و سوزن و سنجاق دارم گفتم لطفا بدید به من درستش می کنم. خرسندی با ناباوری جلیقه را به من داد و من سریع اون بسته کوچولو نخ و سوزن را در آوردم و جلیقه را دوختم و بهش تحویل دادم. خرسندی که هنوز هم با ناباوری نگاه می کرد به طرف صیاد برگشت و گفت: پرویز ببین حسن اینکه برنامه گذار زن باشه اینه! به فکر همه چیز هستند حالا اگه یه سبیل کلفت بود با صدای نکره اش می گفت آقا ما حالا از کجا نخ و سوزن بیاریم؟ تازه قیاقه اش را هم می بایست تحمل کنیم!
خلاصه همه چیز به خیر و خوبی گذشت و خرسندی تونست که به موقع روی صحنه حاضر بشه و برنامه اش را بهتر از قبل اجرا کنه. یاد اون روزا بخیر خاطرات خوبی بود.
درودی گرم به هر دو هنرمند ملی و میهنی مان