Monday, January 26, 2009

کارزار هفت ساله سهمگین مجاهدین، حق و حقوق مقاومت را از کیسه زراندوزان و حلقوم مزدوران و دستان زورگویان بیرون کشید

بادبان

آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت


گنجاندن نام مجاهدین در لیست سیاه تروریستی اتحادیه اروپا تیغی برنده در دستان حکومت آخوندی بود و موجب ادامه بقای حاکمیت ضد خلق می‌شد و تبلیغ و ترویج و تحمیل آن در اتحادیه اروپا سدی محکم و دیواره‌ای ضخیم بود در برابر حرکت اپوزیسیون و نهایتاً منافع حیاتی ضد خلق را تامین می‌کرد و این نیروی رادیکال خود را اسیر در چنگال تیز جبر محیط و مناسبات و محدودیت‌های تعیین شده می‌یافت و قدرت تحرک و تحول برای ضربه زدن به این نظام ظالمانه را از دست می‌داد و مجاهدین جبراً می‌بایست متناسب با اوضاع و احوال و شرایط متغیر وعینی حرکت می‌کرد .

امٌا با یک و به جایگاه راستین رجعت داد و حالا باید این لیست سیاه را بر فرق حکومت مستکبر کوبید و باید دوران اعتلای مقاومت در اروپا را شاهد باشیم و دیگر نمی‌شود به راحتی سرنوشت یک جنبشی را به بازی گرفت تا اینجا هم این سیاست رضا و تسلیم و سازش را، مردم و مقاومت به بهای بسیارسنگین پرداختند

آخر تا کی باید اتحادیه اروپا دل در گرو تجارت با آخوندها می‌بست ! تا کی مقاومت مشروعی را در لیست تروریستی جا می‌داد تا راه برای مطامع حقیر و پست باز باشد ! تا کی می‌خواست به آخوندها بچسبد ! تا کی می‌توانست احکام دیوان عالی عدالت اروپا و رای دادگاه انگلستان و اعتراض پارلمان اروپا را نادیده بگیرد! اما خوشبختانه انگار که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت

تمثال امام (!) سیزدهم بی‌بی‌سیصد قرص ماه شب چهارده بهار آزادی (!) هم می دونه که خر باهاس چی کنه تا مزدوران بی‌بی‌سیصد بهش "احترام" بذارند

پرده

http://pardeh.blogspot.com/

بی بی سی
طبقه متوسط را

به بازار خرفروشان هدایت می‌کند!

تیتر رو داشته باشید تا باقی‌اش رو حکایت کنم!

حدود سی سال پیش رادیو فارسی بی‌بی‌سی به ملت ایران خبر داد که تصویر... خمینی در ماه افتاده است. حرفی که امروز به نظر ما در حد شایعه‌آی یا خرافه‌ای پیش پا افتاده و حتی مضحک می‌اید، آن شب به یمن اعتبار بی‌بی‌سی تبدیل به خبر شد و میلیون‌ها ایرانی را به پشت بام‌ها کشاند.

رهبریت بلامنازع آیت‌الله خمینی بر انقلاب بیشتر از هروقت در همین شب آشکار و تثبیت شد!
چندروز پیش بالاخره چشممون به جمال تلوزیون فارسی بی‌بی‌سی هم روشن شد. البته بنده که طبق روال معمول پیشاپیش ندیده نقدش کرده بودم، ولی از شوخی که بگذریم چندین نوشته دیگر هم کافی نیست تا حق رسانه‌ای (به مفهوم واقعی!) چنین تاثیر گذار ادا شود.

برنامه‌ای که دیدم به بدرفتاری با مسافران ایرانی در فرودگاه‌ها می‌پرداخت و بازار معمول خر کنی (یا خر رنگ کنی) هم البته برقرار بود. انتخاب موضوع که واقعا برای خودش شاهکاریست! منصف باشیم، اگر بی‌بی‌سی نقطه حساس این جماعت را نداند، پس چه کسی‌ بداند؟
فکر نمی‌کنم گروه دیگری از مردم را بیابید که به اندازه ایرانی‌های طبقه متوسط در مورد خودشان و جایگاهشان توهم داشته باشند. اصلا همین که ما‌ها خود را جزو طبقه متوسط می‌دانیم هم خودش نوعی توهم ‌شده‌است، چرا که اکثریت ما به میمنت وجود احمدی‌نژاد از لحاظ سطح معیشتی به طور واقعی به طبقه پایین‌تر اجتماع فرو غلتیده‌ایم.

توهم ملی اما در فرودگاه بین‌المللی، جایی که نواده کوروش کوله افتخارات باستانی‌اش را روی میز متصدی گمرک باز می‌کند و لاجرم با جایگاه واقعی خویش در جهان امروز مواجه می‌شود، بسیار واضح‌تر به چشم می‌اید.

بی‌بی‌سی البته با این حرف‌ها کاری ندارد. موضوعات اجتماعی را بی‌بی‌سی با نگاهی "شیک و ویترینی" و در سطح ذائقه همین جماعت متوهم مطرح می‌کند. چه می‌گویم، بی‌بی‌سی این برنامه‌ها را در حقیقت به منظور تشدید خرّیت در ماها تدارک می‌بیند! حکایت همان عکسی است که سی‌ سال پیش در ماه نشانمان داد...

مجری انگار که دنبالش کرده باشند، تند و تند با اقسی نقاط جهان تماس می‌گیرد. هرکسی باید در چند ثانیه از تجاربش بگوید. اگر برنامه از بی‌بی‌سی نباشد و یا هدف بی‌بی‌سی خیرخواهانه‌تر باشد، آن وقت می‌توان به ریشه یابی مسئله پرداخت. که موضوع تا چه حد به خودبزرگ بینی (و یا در حقیقت کمپلکس شخصیتی) ما ایرانی‌ها مربوط می‌شود. دارودسته جرج بوش و جنگ دروغین اشان علیه تروریسم جهانی در این جا تا چه حد موثر بودند‌؟ جمهوری اسلامی چه؟ نقش رسانه‌ها در این بین چیست؟ و ...

ولی بخش بامزه‌تر رپرتاژ دقیقا همین جا شروع می شود. مجری از مصاحبه شوندگانش می‌خواهد راه نشان دهند:
" به نظر شما باید چه طور رفتار کنیم تا در فرودگاه‌ها به ما احترام بگذارند!"
به ذهنم خطور می‌کند که چطور است دولا شویم و ... زیر لب لعنت می‌فرستم و تلوزیون را خاموش می‌کنم، کمی آرامتر که می‌شوم به خود می‌گویم در و تخته باید به هم جور در‌‌آید! این برنامه‌های شیک و ویترینی دقیقا برای همین بخش هپروتی و ذوق زده طبقه متوسط ساخته شده‌اند.

... و اگر من هم این جا اتو کشیده صحبت نکنم و بزنم به دنده خریت، بایست بگم: دیگر حالم از بوی گند این جماعت مظلوم که با توهم متوسط بودن، شیک بودن، مدرن بودن، محبوب بودن و با فرهنگ بودن... فریبش می‌دهند، به هم می‌خورد! این‌ها را انگار برنامه‌ریزی کرده‌اند برای سواری دادن و کاریش هم نمی‌شود کرد!

بدجوری این گلزار خاوران آزاری شده برای نظام. با تمام سادگی‏اش هرسال از سال قبل هویداتر دهن کجی می‏کند به مقبره‏ی با شکوه حضرت امام

عبدالقادر بلوچ
http://balouch.blogspot.com

گلزار خاوران

بدجوری این گلزار خاوران آزاری شده برای نظام. با تمام سادگی‏اش اگر بماند هرسال از سال قبل هویداتر دهن کجی می‏کند به مقبره‏ی با شکوه حضرت امام. ساختمانش بکنند می‏شود ساختمان گلزار خاوران. پارکش بکنند می‏شود پارک گلزار خاوران.

سنگین‏ترند دست به ترکیبش نزنند و خوشان را بد ترکیب‏تر از این نکنند.



Sunday, January 25, 2009

کاریکاتوریست تایید کننده نکشیدن کاریکاتور رفتار و کردار و گفتار "آیت‌الله" خمینی، لابد برای اعدام‌های دهه شصت هم "توجیه" لازم را دارد

نیک‌آهنگ کوثر گذشته، حال و آینده


میر فسیل... و ممدلی...


لطفا به دوستانم پیغام و پسغام ندهید که مرا نصیحت کنند
لطفا به ابطحی بگویید حرف‌هایش را اندکی بجود

می‌فرماید:
" مهندس موسوي براي نسل فعلي هندوانه سربسته‌اي است كه تعريفش را از پدران خود بارها شنيده‌اند و تقريبا همه هم از آن دوران و مديريت آن دوراني مهندس موسوي تمجيد مي‌كنند. "
۱- هندوانه سر بسته بعد از ۲۰ سال می‌گندد.
۲- اگر در یخچال نگه‌داری کنید، بعد از چند روز به درد هیچ چیزی نمی خورد
۳- منظور از همه چیست؟ این همه چه کسانی هستند؟ افراد دایره بسته رانتی حکومتی که در دهه شصت مترادف با چپ‌های حاکم بود؟

برای من عجیب است که هر وقت جماعت به بن‌بست می‌خورند، میرحسین را می‌کشند بیرون تا حاکمیت به یکی دیگر راضی شود. بعدش هم کلی منت که از این بهتر نداریم.

میرحسین موسوی یک فسیل سیاسی است. می‌شود حتی او را "میرفسیل" یا "فسیل‌السادات" سیاست ایران نامید.

یکی از رفقا می‌گفت مگر آیت‌الله خمینی که بعد از ۱۵ سال دوری به ایران بازگشت، چه گلی به سر ایران زد که موسوی بعد از بیست سال بتواند؟

میر حسین موسوی نماد دولتی است که گزینش را به جامعه ایران تحمیل کرد. آغاز تحمیل تبعیض. دوران ارزشی شدن پشم و ریش.

بله، میرحسین موسوی یک جوان که تازه سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی شده بود، یک شبه تبدیل نخست وزیر شد و سوگلی آیت‌الله خمینی.

چند وقت پیش با یک روزنامه‌نگار ایرانی ساکن غرب که روابط موسوی در دوران قدرتش را مطالعه کرده بود گپ می‌زدم. می‌گفت خیلی‌ها نمی‌دانند تندخویی موسوی در همان دهه شصت تا چه حدی بوده که بارها مورد اعتراض رئیس جمهوری وقت هم قرار می گیرد.

می خواهم در این باره تحقیق کنم و از درستی یا نادرستی این ادعا سر در بیاورم. اما کسی که تایید کننده رفتار و کردار و گفتار آیت‌الله خمینی به هر قیمتی باشد، لابد برای اعدام‌های دهه شصت هم توجیه لازم را دارد.

هیچکسی به درستی از درون جبهه اصلاحات نخواسته موسوی، آیت‌الله خمینی، دولت دهه ۶۰، دولت خاتمی، مجلس‌های اول تا سوم را نقد کند. عباس عبدی هم به طور مثال وقتی با دوستان سابق خود اختلاف پیدا کرد صدایش بلندتر شد.


Friday, January 23, 2009

خبر کوتاه و کوبنده بود. خاک داغی که از کودکی برایم پدر بود زیر و رو شد

کله پزی علی کوچيکه


فکرش را میکردی؟ آنها از قبر پاکت نیز هراسانند
خاوران قبرستان اعدامیان سیاسی جمهوری اسلامی در هفته ی گذشته
با بلدوزر زیر و رو شده و درختکاری شده است
خبر کوتاه و کوبنده بود
خاک داغی که از کودکی برایم پدر بود زیر و رو شده
و تو خیال کرده ای که فراموششان میکنیم؟
و تو خیال کرده ای که خون را شسته ای؟
و تو چه خیال های باطلی میکنی
سرو قامتشان در یادها بلند ترین درختان است









.....................

از طریق وبلاگ آلوچه خانوم

نوشته کسی که برادر کوچک است برایم، آتشم زده امشب. می فهمی؟ آتشم زده

آلوچه خانوم
http://aloochehkhanoom.blogspot.com


یک جایی هست در جاده خاوران، پشت قبرستان ارامنه. یک قطعه خاک کنار گورستان بهایی ها که آدمهایی در آنجا به خاک سپرده شده اند که جزو مخالفان به شمار می رفته اند. با عقیده و مرامشان کاری ندارم. اگر اصرار دارید می گویم که مخالفم. اگر توضیح بیشتر لازم است هم به هر کس که پای عقیده اش تا پای جان ایستاده، با هر عقیده ای، احترام می گذارم و با جنگ و مبارزه مسلحانه و کشتن و کشته شدن مخالفم.

آدمهایی که آنجا خاک شده اند پدر و برادر و کسان من نبوده اند. اما چندتایی شان عمو و خاله بچگی های من محسوب می شده اند، بدون این که بدانم چه می کردند و چرا رفتند. اگر خوشایند نیست ببخشید، اما عمو و خاله های نازینینی بودند برایم. عزیزتر از خیلی ها. این عمو و خاله ها چه کردند و چه شد و چرا رفتند بماند برای آنان که می دانند و آنان که می پرسند. آنها تاوان راهشان را دادند و داغ رفتنشان غم بی صدایی شد برای بازمانده هایشان. فرزندی و پدری و خواهری که امروز میان ما و با ما زندگی می کنند. امروز ما به تاوان آن روزها زندگی نمی کنیم. امروز عراقی دیروز که بعثی کافر بود برادر دینی ماست. خودش و کسانش. و این حکم روزگار است. و این حکم خوبی است که دیروز را اگر تمام شده به امروز نکشیم. آنها که تاوان دادند و در زمینی خاک شدند از سنگی و نشانی بر خاکشان هم دریغ شد. ما این کار را با هیچ دشمنی نه کرده ایم و نه می کنیم.

گاهی که دلم برای آن عمو و خاله ها تنگ می شد سری به این تکه خاک می زدم. وقتی می رفتم که کسی نباشد. این را می دانم که این تکه خاک جایی شده برای مخالفت و شعار و ... . اما اینجا برای من زمین سرد و بغض آلودی است از آدمهای پررنگی در کودکی هایم که گاهی جای خالیشان بد خالی می شود برایم و فقط می شود بروم بالای سرشان که نمی دانم هیچ وقت کدامشان کجاست. بروم در یک زمین بی سر و شکل و بایستم و یادشان کنم و بجنگم با اشک که رسوایم نکند که آخرش نمی شود نکند.

این که تصمیم گیرندگان نمی گذارند و نمی خواهند این مکان جایی باشد برای تجمع و هیجان و مخالفت را می فهمم. این که این آدمهای خفته در خاک نباید سنگ نوشته ای داشته باشند را با درد می فهمم. اما جدل بیست ساله را با یک مادر پیر که هر هفته می رود تا سنگی و خطی و نشانی بر جای عزیزش بگذارد که تا هفته بعد محو و با خاک یکسان می شود را نمی فهمم. نمی توانم بفهمم.

چند وقتی است که هوس کرده ام باز سری به آن خاک بزنم. شنیدم که نمی شود و ممنوع شده و نرفتم. اما مثل پتک خورد توی سرم وقتی شنیدم آنجا را صاف کرده اند و درخت کاشته اند. من نمی فهمم یعنی چه. ما انقلاب کردیم، جنگیدیم، کشتیم و کشته دادیم. مگر جنگ تمام نشد؟ مگر این خوابیده های تاوان داده 30 سال پیش این روزها جزو مردم و انقلاب نبودند لااقل؟ آن ور خط مقدمی های جنگ را مگر نمی آوریم در بیمارستان های خودمان درمان کنیم امروز؟ همان ها که یکی می گفت قبل از عمل تاکید می کنند اگر خون خواستند خون شیعه بهشان نزنیم؟ مگر به روی خودمان می آوریم؟ مگر غرامت جنگ را از دشمن خاکمان گرفته ایم؟ این تذهبون برادر؟ قانون به جای خود، نظم به جای خود، امنیت به جای خود. همه هم قبول. اما دیماه ماه خوبی برای درخت کاری نیست. یا درخت می خشکد یا اگر ماند بعداً زحمت با تبر انداختنش داستانی می شود وقتی تنه گرفت. درختی نکاریم که ریشه در خون و کینه بنشاند.

اگر چیزی که گفتم را توهین به عقیده کسانی حساب کردید که آنجا خوابیده اند، ببخشید. منظورم این نبود. اگر چیزی که نوشتم را دفاع از عقیده کسانی حساب کردید که آنجا خوابیده اند، ببخشید. منظورم این هم نبود. من گیجم. نمی فهمم چرا. نمی فهمم یعنی چه. کاش بشود با هم هم عقیده نباشیم و کنار هم زندگی کنیم. کاش بشود مخالف هم باشیم و به هم توهین نکنیم. کاش می شد. واقعاً کاش می شد. نوشته کسی که برادر کوچک است برایم، آتشم زده امشب. می فهمی؟ آتشم زده


Tuesday, January 20, 2009

خاوران را می توانید از روی نقشه ایران پاک کنید، اما خاطره آن هیچگاه از یادها نمی رود

سیپریسک
پولاد همایونی

یاد خاوران

در سال شصت و هفت و به دستور مستقیم خمینی نزدیک به پنج هزار تن از مبارزان راه آزادی را به جوخه های اعدام سپردند. از ترس آشکار شدن جنایت هولناکشان، شبانه جسد ها را به خاوران بردند و در کانال هایی که از پیش حفر کرده بودند انداختند و با خاک روی آن را پوشاندند. درست مثل فاشیست ها. پس از لو رفتن کثافت کاری هایشان سکوت پیشه کردند و از ته دل خوش حال بودند که ریشه اعتراض را خشکانده اند. اما مگر خانواده ها و دوستان و آشنایان اعدامیان گذاشتند که این جماعت خونریزآب از گلویشان پایین برود.

خاوران شد گلزار و گلستان خاوران و مادران داغدیده به پیرایش ساده گورهای عزیزان خود پرداختند. گلزار خاوران شد نماد مبارزه و مقاومت.

حکومت اسلامی چشم دیدن آثار جنایت خودش را که حالا مشهور عالم هم شده بود نداشت. اول با شکستن سنگ های نمادین گورها آغاز و سپس با در هم ریختن آنها و اذیت و آزار مادران و پدران دردکشیده و دستگیری و زندانی کردن برادران و خواهران اعدامی ها ادامه داد. سر آخر بستن درب گورستان و محروم کردن خانواده ها از حضور بر سر گور فرزندانشان. این ها برای حکومت نفرت و کینه کافی نبود، باید آثار جنایت را محو کرد. حالا پایش را فراتر گداشته و با تخریب کامل گلزار خاوران و تبدیل آن به پارک، می خواهد یادهایمان را از ما بگیرد. زهی خیال باطل. مگر کسی جنایات هیتلر، موسولینی، فرانکو و امثالهم را از یاد برد که مال شما را ببرد. خاوران را می توانید از روی نقشه ایران پاک کنید، اما خاطره آن هیچگاه از یادها نمی رود.

Saturday, January 17, 2009

برنامه ريزی و ذهنيت ما "دست اندرکاران" جمعه گردی های صدا و سیمای انقلاب (!) بکارت نستوه "سکولاریسم (!)" نو

دارالترجمه یاجوج و ماجوج
کوتاه و گويا و مستحب و فرا نو
برنامه ريزی و ذهنيت ما "دست اندرکاران" جمعه گردی های
صدا و سیمای
انقلاب (!) بکارت نستوه "سکولاریسم (!)" نو
......................

"رفتن دکتر يزدی به نجفبرنامه ريزی و ذهنيت ما دست اندرکاران جمعه گردی های  انقلاب (!) بکارت نستوه ، براه انداختن آيت الله، نرفتن ايشان به کويت و حرکت به پاريس، پيدا شدن سر و کلۀ عناصری از آمريکا، برگزاری کنفرانس گوادالوپ و هزار واقعۀ ديگر نشان می داد که … کار برنامه ريزی بشدت ادامه دارد...

باری، آقای خمينی رهبر بلامنازع انقلاب شد...

خوينی ها هم دفتری را در ساختمان پخش تلويزيون در اختيار گرفته، منشی و دستکی براه انداخته، و با دست اندرکاران سازمان تلويزيون جلسات ديداری ترتيب داد ... از من پرسيد که شما در اينجا چه می کنيد؟ و من برايش توضيح دادم که به آقای کيميائی کمک می کنم تا شبکۀ دوم تلويزيون را راه اندازی کند...به مصداق شعار ملی «می کنم رانندگی دارم توکل بر خدا» "!

جمعه گردی های ا. ن. وری علا گوی انیوز
مخترع و پاانداز بکارت نستوه "سکولاریسم (!) " نو
اي ـ ميل ... به اين آدرس
NewSecularism@gmail.com
http://news.gooya.com/society/archives/082453.php

آدینه 27 دی 1387 ـ 16 ژانويه 2008
......................................

.... تمرین ....
................


"دنبال این نباشید که فرم غربی پیدا کنیم.بیچارگی ما اینست که دنبال این هستیم، که فرم غربی پیدا کنیم، دادگستری ما دادگستری غربی باشد، قوانین ما غربی باشد. این همه ضعیف النفس نباشید.
آنها ئیکه فرم غربی را بر فرم الهی ترجیح می دهند ، این ها از اسلام اطلاع ندارند...
مبارزه با فساد می کنیم، فحشا را قطع می کنیم.
مطبوعات را اصلاح می کنیم ،
رادیو را اصلاح می کنیم، تلویزیون را اصلاح می کنیم ،
سینما را اصلاح می کنیم، .
تمام این ها باید به فرم اسلام باید باشد.
تبلیغات تبلیغات اسلامی است. وزارت خانه های اسلامی، احکام احکام اسلام. حدود اسلام را جاری می کنیم... یک مملکت محمدی ایجاد می کنیم"!

"نطق مهم" 10 اسفند 1357 امام سیزدهم فیضیه قم
پخش مستقیم از "صدا و سیمای انقلاب(!)"
مندرج درکیهان ملاخورشده / شنبه 12 اسفند 1357
http://7weblogs.blogspot.com/2008/05/blog-post.html
......................................

.... تمرین ....
................

"باید جشن بگیریم... شادی کنیم!... ما امام مونو دوست داریم"!

ا.ن. علای صدا و سیمای "انقلاب(!)" برنامه ريزی ذهنيت ما
خطاب به تماشاییان عزیز صدا و سیمای "انقلاب(!)"

آدینه 18 اسفند 1357

از وقتی که وارد ایران شده ام - به دلیل وجود نداشتن اینترنت واقعی - در محاصرهء کامل علمی و خبری هستم

تاریخ و جغرافیا

این اینترنت نیست!

د
ه روز است که گرفتار اینترنت ایران شده ام . سرعت اینترنت در اینجا شصت برابر کمتر از انگلیس است و هیچیک از وسایتهای مورد علاقه ام را نمی توانم باز کنم . همهء سایتهای مفید خبری و اطلاع رسانی بی طرف فیلتر هستند . من از وقتی که وارد ایران شده ام - به دلیل وجود نداشتن اینترنت واقعی - در محاصرهء کامل علمی و خبری هستم و ارتباطم با جهان آزاد قطع شده است . به درستی نمی دانم که در دنیا چه می گذرد؟

.........................

نظرات


نویسنده: مشرفی
پنجشنبه 12 دی1387 ساعت: 21:43
اینترنت نداریم عوضش هزار چیز داریم که شماها ندارید همین رئیس جمهور یکیش که تو دنیا لنگه نداره

حکومت و مقامات ایران نماد و نمایندهء واقعی مردم ایران هستند . اگر قرار به لنگه به لنگه بودن باشد ما مردم ایران هم در دنیا لنگه نداریم .
زنده باشید .

نویسنده: لیلا
جمعه 13 دی1387 ساعت: 16:2
آمارها می گه پهنای باند ما کافیه و از فرط خوشی داریم می یفتیم توی راه نادرست برای همین توی سیاستهای دولت مهر ورز یه کم سرعتمون اومده پایین. کارمندها توی ایران با همین سرعت کم هم کار نمی کنن و همه اش دنبال دانلود فیلم و این کارای دیگن چه برسه به اینکه پهنای کافی باند در اختیارشون قرار بگیره

تمدن به ملل عقب ماندهء جهان تحمیل شده است . در نتیجه چنین مردمی نه علاقه ای به استفاده از مظاهر آن دارند و نه اصولا نیازی به آن. اینترنت هم به عنوان یکی از پدیده های غیر ضروری و تحمیل شده از سوی ملل مترقی ، وارد مملکت ما شده است و قاعدتا در کشورمان کاربردی جز چت کردن و دانلود کردن آهنگ و فیلم ندارد . اگر بر سرعتش هم افزوده شود باز هم کاربردی جز دانلود کردن سریعتر فیلمها و آهنگها نخواهد داشت! وزارت خانه ها ، سازمانها و ادارات نیز از زمان ناصرالدین شاه (و به عنوان سوغات فرنگ) در کشور ما پا گرفته اند و برای جامعهء ما پدیده هایی کاملا غیر ضروری ، بی خاصیت و بلا استفاده هستند . طبیعتا کارمندانشان نیز در مجموع گروهی از شاغلین غیر ضروری ، بی خاصیت و بلااستفاده ای هستند که موظفند روزانه بین شش تا هشت ساعت از وقت خود را در مکانهای معینی بگذرانند تا در پایان هر ماه از محل فروش نفت خام خوزستان مبالغ معینی را به عنوان حقوق ماهیانه دریافت کنند . حالا اگر این بزرگواران وقت خود را در ساعات کسالت بار و خسته کنندهء اداری مشغول گفتگو با همکاران و هم اتاقی های خود ، معاملات و خرید و فروش های تلفنی ، شرکت در جلسات بی سر و ته و بی دلیل ، انجام اموری شخصی و خانوادگی ، اینترنت بازی ، صرف ناهار .. و غیره نکنند ، پس چه باید کنند؟

نویسنده: سلول
جمعه 13 دی1387 ساعت: 18:14
سلام . خدایا شکر . اینجا فقط باید شکرگزار باشیم چون فردا همین را هم ممکن است نداشته باشیم .الهی شکر .

حدود سی و دو سال پیش و در ایام محرم در منزل همسایه مان به روال سنواتی مراسم روضه خوانی برپا بود و روضه خوان پیر در پایان ذکر مصیبتش به درگاه خداوند شکرگزاری عجیب و غریبی می کرد که هنوز هم بیادم مانده است . از جمله اینکه می گفت الهی شکر که بینی مان زیر دهانمان نیست ، الهی شکر که چشممان پشت سرمان نیست ، الهی شکر که توی دهانمان دندان داریم ، الهی شکر که دو گوش داریم! ..
بهرحال الهی شکر که همین اینترنت را هم داریم .

نویسنده: محمدرضا
جمعه 13 دی1387 ساعت: 20:10
سلام
همان طور که در منبر به شما عرض کردم! الان هم به همه می فرمایم!
اون اینترنته این اونترنته!
و من بیست و شش ساله در شعب ابی طالب زندگی می کنم

من الان از درون یکی از کافی نت های بسیار شلوغ و البته بقول انگلیسی ها "های کلاس" شهرمان وبلاگنویسی می کنم . آقایان و خانمهایی که در اینجا حضور دارند جملگی مشغول چت بازی ، آهنگ بازی ، تایپ مقاله! ، بازی (فقط بازی!) ، ثبت نام اینترنتی برای کار در پالایشگاه ، حرف زدن با کاربر بغل دستی ، و کارهایی مشابه هستند . شکی ندارم که اگر سرعت اینترنت اینجا هزار برابر اروپا شود باز هم این بزرگواران به کار خودشان مشغول خواهند شد و کسی به سراغ سایتهای علمی ، اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی ، خبری و مفید ایرانی و خارجی نخواهد رفت . در نتیجه اینترنت اونها اونترنت و اینترنت ما هم همین اینترنت باقی خواهد ماند!

نویسنده: آلوچه
شنبه 14 دی1387 ساعت: 4:37
سلام
دیدم دیر آپ کردی بگو در محاصره قرار گرفتی. فعلا دنیا امن و امان است ... البته غزه امن و امان نیست یه وقت هوس نکنی بری اونجا

سلام . فعلا که بقول محمد رضا در "شعب ابی طالب" به سر می برم و تا همینجای کار هم بقول "سلول" الهی شکر!

نویسنده: سیدعباس سیدمحمدی
شنبه 14 دی1387 ساعت: 18:40
سلام.
واقعاَ اینترنت در ایران فاجعه است. ببین چه اجری دارد سیدعباس سیدمحمدی، که با این اینترنت فجیع، اطلاع رسانی می کند به جهانیان

البته اجر سید عباس در اطلاع رسانی اش مشکور و محفوظ است اما بیشتر خبرهایی که منتشر می کند مربوط به هزار و چهار صد سال پیش است . ما جهانیان از ایشان تقاضا داریم که اگر ممکن است اطلاع رسانی شان را یک مقدار بروزتر نمایند و خبرهای جدیدتری را منتشر کنند . خنده+شمع+پروانه+گل+بلبل

نویسنده: محمدرضا
شنبه 14 دی1387 ساعت: 21:23
سلام
بهتر است با کمک دوستان جشنی برای سید عباس ترتیب دهیم و از زحمات بی شائبه اش برای معرفی علی رجبی! و اطلاع جهانیان از افکار او تقدیر و تشکر کنیم!

در گفتگوی تلفنی با علی رجبی گفتم: سید عباس کارش درسته!

نویسنده: نامبروان
دوشنبه 16 دی1387 ساعت: 17:9
سلام اقای عبادی عزیز

خیلی وقت بود که از شما خبر نداشتم. می دونم کم کاری از خودم بود.
خیییییییییییییییییییییییلی هم دلم براتون تنگ شده بود.
اخه درس و مدرسه نمی زاره زود زود بیام نت.
یادمه همیشه می گفتین درس از همه چیز مهمتره
منم که حرف گوش گن
یه مدت به روز نشدم , اما الان با یه مطلب در رابطه با پرچم ایران و نشان
شیر و خورشید به روز کردم.
البته الان که نه , من نمی دونستم خونه تون و عوض کردین
رفته بودم اون یکی خونه تون , الان دیدم ادرس جدید رو سردرش زدین.
اومدم اینجا مزاحمتون شدم.
خیلی دلم می خواد تشریف بیارین , بخونینش.
نظر شما همیشه واسم مهم بوده , اخه تو این زمونه کمتر کسی پیدا می شه که
به تاریخ و جغرافیا و مسائل این جوری علاقه داشته باشه.
نمی دونم شایدم باشه , حداقلش اینه که من نمی شناسم.
منتظرتون هستم.
راستی این سرعت اینترنت اعصاب و روان ما رو هم , روی هم منطبق کرده

براتون ارزوی سربلندی دارم.

سلام. شما لطف دارید . خدمت رسیدم ، مطلب بسیار معقول و مستند زنده یاد احمد کسروی در بارهء نشان ملی ایرانیان را هم خواندم و لذت بردم . امیدوارم که همیشه از این دست نوشته های آگاهی بخش را در وبلاگتان منتشر کنید . از اینکه بنده را به خواندن مطالبتان دعوت کردید ممنونم. تاریخ ما بخشهایی هم دارد که با خواندنشان می توانیم گاهی احساس غرور و افتخار کنیم . زنده باشید .

نویسنده: علیرضا | وضعیت پست مدرن
دوشنبه 16 دی1387 ساعت: 22:27
ببینید ، من بیچاره که از وقتی یادم می آید با همین اینترنت دیالآپ وصل می شدم. چه می کشم! اصولا برای موجودی مثل من اینترنت پر سرعت شبیه یک افسانه است تا واقعیت.

جریان تمدن جهانی ما را به سمت جلو هل می دهد و چه بخواهیم ، چه نخواهیم از قافله علم و تکنولوژی تاثیراتی را خواهیم پذیرفت . تصور می کنم در سالهای آینده متولیان امر تسلیم برخی حقایق خواهند شد و اینترنت پرسرعت به ایران هم وارد و در آن فراگیر خواهد شد.

نویسنده: ...
سه شنبه 17 دی1387 ساعت: 1:14
داری خیلی خوب و باز می بینی،
اینو میشه از جوابی که به کامنتها و نظرات مختلف میدی، فهمید.
ولی...شما داری دنیا رو از دریچه نگاه و زندگی خودت می بینی،
آره.. برای شمایی که تسلط کاملی به زبان انگلیسی داری، سایت های علمی و اجتماعی و سیاسی زیادی وجود داره و شما به خوبی از اون استفاده میکنی و میشی یه کاربری که از اینترنت درست استفاده میکنه.
اینو در نظر نمیگیری که خیلی از مردم ایران، دانش زیان انگلیسی شون به مدد و لطف تصمیمات و راه کارهای آموزشیه بی نهایت عالیه جمهوری اسلامی در سطح زیر صفره و همین یعنی ناگزیر بودن به استفاده صرف از سایت های فارسی؛
و در سایت های فارسی هم چیزی به نام، سایت های علمی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی "مفید" وجود نداره.
بله عزیز...اگه شما هم تو یه خانواده متوسط و یا ضعیف که عمده نوع خانواده های ایرانی رو تشکیل میدن و تو ایران بزرگ شده بودی، مطمئن باش، میشدی یکی از همون هایی که تو کافی نت می نشینن و یا چت میکنن یا با بغل دست حرف میزنن یا....
بگزریم از اینکه با این سرعت، تویی که اون ور آب زندگی کردی و زبان هم خوبه؛ دو روز اومدی اینجا و از همون سایت های مفید هم نمی تونی استفاده کنی...
پس پسر خوب...
دیگه از ملت، عوام جامعه، چه انتظاری داری؟ ها؟

من از ملت ، عوام جامعه و نیز حکومت ایران هیچ انتظاری ندارم . خواصی هم البته در کار نیست . هر چه به در و دیوار مملکتم و ریخت ملت محترمم نیز نگاه می کنم باز به این نتیجه می رسم که بحمدالله سلامتی برقرار است و ملالی نیست جز دوری شما!

نویسنده: محمدرضا
سه شنبه 17 دی1387 ساعت: 10:4
خطاب به (...)
این بالایی که مطمئنا از بلاگ من اومده. لحنش هم آشناست!
دوست عزیز، نویسنده ی این بلاگ اون جوون پولداری که در ناز و نعمت زندگی می کنه و پیش پاپا و مامانش توی انگلیس زندگی می کنه و برای تفریح اومده ایران و مکش مرگ ما و اینها نیست.
اول سعی کن کمی تحقیق کنی بعد نظرات جامعه شناسانه سایکولوژیک و... به خورد ملت بدی
یادگیری زبان انگلیسی آنچنان سخت نیست و تا جایی که می دونم دولت دست و پای کسی رو نبسته .تقریبا با هر شرایط مالی ای می شه زبان انگلیسی رو نهایتا در چهار سال!(برای آی کیوهای استثنایی مثل خودم!) یاد گرفت طوری که متن های تقریبا روان و آسان سایتهای خبری و روزنامه را رو خوند و فیلم ها رو دید و...
نویسنده ی این مقاله از ملت عوام انتظاری نداشت بلکه دلش براشون می سوزه. چت کردن و حرف زدن با بغل دستی و...زیاد به دولت ایران ربطی نداره بلکه به خود شخص مربوطه که آیا فهمش به اینجا رسیده که باید یه تکونی! به خودش بده و خودش رو به روز کنه و بدونه توی این دنیا داره چی کار می کنه یا نه؟
که البته با طرز تفکری که شما روشنفکر عزیز داری همون ...یا نه!.

نویسنده: ...
سه شنبه 17 دی1387 ساعت: 14:50
آقای محمدرضا
چرا باید در مورد صاحب این وبلاگ تحقیق کنم، مساله مورد بحث شخص ایشون نیست که من در موردش تحقیق کنم.
اصلا اهمیت نداره آقای این وبلاگ ناز پرورده و مایه دار و انگلیسی باشی یا نباشه،
ایشون داره از جایگاه چنین آدمی حرف میزنه و قضیه رو بررسی میکنه، که به نظر من خیلی از چیزا رو در نظر نگرفته و حرف زده...
در مورد زبان انگلیسی هم از تقصیر دولت همین بس که تمام روانشناسها و زبانشناسها و محققین زیست شناختی، جملگی موافق این قضیه هستن که تو بچگی و خردسالی یادگیری زبان بینهایت آسونه و یادگیری همین زبان خارجه در بزرگسالی به مراتب سخت و گه گاه برای افرادی غیر ممکن؛
آیا دولتی که با وجود اثبات چنین چیزی باز هم از تقریبا دبیرستان شروع به یاد دهی زبان خارجه تو نظام آموزشیش میکنه، تقصیر کار نیست؟
و این یک تصمیم و راه کار غلط نیست؟
بله آقای محمدرضا، تصمیم و راه کار نه اینکه بیاد و دست و پای کسی رو ببنده...
کمااینکه با محتوای بد و بسیار بی کیفیت همون کتاب های زبان خارجه نظام آموزشی می تونیم اینطور هم ادعا کنیم که دولت محترم دست و پای ذهن یادگیرنده و توانایی های افراد رو می بینده.
حرف از شرایط مالی و سه چهار سال میزنی، یعنی آموزشگاه های خصوصی ،
ولی اینو در نظر نمیگیری که آره تو شهر بزرگی مثل تهران که خدا میدونه چند ده تا آموزشکاه خصوصی غول با بهترین شیوه ها و استادهای نیتیو از آریانپور و کیش و صفیر و... گرفته تا ... وجو داره ولی آیا تو یه شهر کوچیک استانی مثل کهکیلویه و بویراحمد هم همین شرایط وجود داره، تو اون شهری که اگر کسی بخواد انگلیسی یاد بگیره باید صد صد و بیست کیلومتر رو هر دور روز یک بار تا مرکز استان بره و از اون یکی دو موسسه فکستنی استفاده کنه؟
می بینی، خیلی چیزا این وسط هست که نمی بیینی.
هدف من فقط همین بود که بگم، خیلی چیزا این وسط هست که نمیتونیم راحت بیایم

نویسنده: ...
سه شنبه 17 دی1387 ساعت: 14:50
و بگیم مردم ایران تو هوای سرد هم به خودشون تکون نمیدن و خاک تو سرشون.
در ضمن،
از روشنفکرها و اونایی که دوتا کتاب خوندن و یه چند کلمه از تلویزیون بر کردن و خودشون رو صاحب نظر و منتقد میدونن به یه اندازه بدم میاد.
نه عزیز من یه روشنفکر نبوده و نیستم،
من فقط تو بحثی که صحبت از ملت و مردم ایران بود، وقتی بهم گفته شد نظر بدهید، به عنوان کسی که بیست وچند سال تو ایران زندگی کرده و جزو همون مردم ایرانه نظرم رو گفتم.
همین.

نویسنده: آزاد اندیش
چهارشنبه 18 دی1387 ساعت: 23:20
تراژدی بیسوادی مسلمین و باورمندی به خرافات

نویسنده: نامبروان
شنبه 21 دی1387 ساعت: 16:33

نویسنده: امیر
شنبه 21 دی1387 ساعت: 18:15
سلام دوست خوبم!خوشحالم ازاینکه به ایران امدی!
میبینی دوست من!که ماچه ها از دست این اینترنت زغالی همش فیلتر میکشیم؟!
وب گردیهابیشتر اعصاب خوردکن میشود تالذت بخش!تاحدی که کاربر قیداینترنت و هزینه بالایش را میزند(که خواسته جمهوری اسلامی هم همین است).

مهمترین علت پایین بودن سرعت اینترنت در ایران مجهز نبودن همهء خطوط مخابراتی کشورمان به سیستم فیبر نوری است . چنین ضعفی ریشه در عقب ماندگی تکنولوژیک کشورمان و نیز نبودن بودجه کافی برای گسترش خطوط فیبر نوری در سراسر کشور است . بنابراین تصور نمی کنم که برای پایین ماندن استفاده از اینترنت در ایران تعمدی در کار باشد . چیزی که عمدی و ابلهانه است فیلتر کردن وبسایتهای بی طرف خبری است .

نویسنده: محمدرضا
شنبه 21 دی1387 ساعت: 21:8

مخلصیم قربان
شما کارت درسته

کوچیک شماییم قربان!
گل+ بلبل + شمع + پروانه

Thursday, January 15, 2009

ابر سیاره «پرشین‌بلاگرز» کورش اسلام زاده وبلاگ‌های فارسی زبون با طول و عرض و حجم عظیم و باورنکردنی و چه و چه الفبایی، ولی "تولید شده" در وبلاگ‌شهر


کورش اسلام زاده
http://weblogcrawler.blogspot.com/


پس از چهار ماه کار مداوم، نسخه جدید پرشین‌بلاگرز ارائه شد و همراه با آن "لیست وبلاگ‌های ایرانیان جهان" به پایان راه خود رسید.

پرشین‌بلاگرز جدید در تمام ابعاد با آنچه در قدیم بود متفاوت است. اکنون پرشین‌بلاگرز نه‌تنها بزرگترین منبع طبقه‌بندی شده از لینک وبلاگ‌های حوزه زبان فارسی است بلکه حجمی باورنکردنی از آخرین مطالب تولید شده در وبلاگ‌شهر را بصورت طبقه‌بندی‌شده عرضه می‌کند.



اولین خبرخوان عرضه‌شده از مجموعه ای که در پی خواهد آمد، خبرخوان طنزنویسان ایران است. وبلاگ‌شهر اکنون به آخرین مطالب عرضه‌شده توسط آنان دسترسی دارد. یک لیست الفبائی از 64 وبلاگ این دسته از وبلاگ‌نویسان نیز در دسترس است. پایپ بلاگرول نیز شما را از آخرین وبلاگ‌های به‌روز‌شده مطلع می‌کند.فید/خوراک فراهم شده، که از فونت تاهوما بصورت استاندارد استفاده می‌کند، شما را بی‌نیاز از سر‌زدن مداوم به پرشین‌بلاگرز می‌نماید

خبرخوان دوم؛ «خبرخوان ایرانیان کانادا» ارائه شد. یک گزارش کوتاه درباره این خبرخوان، وبلاگ‌نویسی در کانادا و وبلاگ‌نویسان برجسته ایرانی در کانادا را در وبلاگ پرشین‌بلاگرز ببینید. از این پس به‌طور مرتب خبرخوان جدید خواهیم داشت و اعلام همه آن‌ها در همان وبلاگ صورت خواهد گرفت.
...............................

تغییر و تحولات پرشین‌بلاگرز برخلاف‌انتظار، کاری بسیار سنگین از کار‌درآمد و واقعن اگر کمک دوستان نبود شاید رهایش کرده بودم. همه زحمت کشیدند بخصوص عباس آقای خسروبیگی که با پشتکار و نظم آهنینش روال خوبی به‌کار داده است. در جریان کارهای پرشین‌بلاگرز زمان‌هائی بود که آرزو می‌کردم وقت کافی داشته باشم تا درباره یک مطلب که دیده‌ام نظری دهم، مطلبی بنویسم، اما حسرت‌به‌دل می‌ماندم و میسر نمی‌شد. البته در رابطه با مستندات پرشین‌بلاگرز ، با آن حجم سنگین کار، زیاد نوشتم. ولی نوشتن مستندات کجا و نوشتن در وبلاگ شخصی کجا. به غیر از عقده نوشتن، تغییر دیگری هم حاصل کار روی پروژه پرشین‌بلاگرز بود. تا قبل از کار جمعی در پرشین‌بلاگرز، اعتقادی به فارسی‌نویسی صحیح نداشتم. در فکر بودم، و هنوز هم هستم، که مطلب سنگین و فکر‌شده ای را بر ‌علیه این‌گونه تعصب بنویسم. در ابتدای کار، به‌خصوص، از قرار دادن نیم فاصله متنفر بودم. از نوشتن حتمن به جای حتماً و غیره. برای من مرسی، سپاس و تشکر یکی بود و البته هنوز ته وجودم یکی است. اما وقتی یک استاد جنتلمن بالای سرت باشد، استاد افراسیابی، چاره ای نیست که سر خم کنی و همین سرخم‌کردن‌ها بود که به گمانم نوع نوشتنم را تغییر داد. ناخودآگاه نیم فاصله ها را تا آنجا که می‌فهمم (البته فکر می‌کنم می‌فهمم در حالی‌که حتمن نمی‌فهمم!) می‌گذارم و گاهی به‌‌صورتی افراطی از آن‌سمت پشت‌بام می‌افتم.

امیدوارم که بتوانم کمی درباره مطالب دیگری که درنظر دارم بنویسم. مطلبی را تحت عنوان «یاهو‌پایپ به‌زبان ساده» منتشر کردم که واکنش‌های جالبی به‌همراه داشت. چند ایمیل در این رابطه دریافت‌‌کردم که در این‌رابطه سئوال داشتند و حتی یکی از دوستان پروژه‌ای را با آن شروع کرده بود و کمک می‌خواست. یاهو‌پایپ ارزش این را دارد که بر روی آن وقت گذاشته‌شود. برنامه من برای یاهو‌پایپ نوشتن 7 پست بوده است که اولین آن معرفی یاهو‌پایپ بود که در آمد. نوشته بعدی آماده است که بعد از بازبینی نهائی فردا منتشر می‌شود. درباره پایپ‌بلاگرول (شبیه بلاگرولینگ و با امکانات و مزایای بسیار) است که به‌غیر از طرزاستفاده، سورس برنامه نیز جهت سفارشی شدن در دسترس قرار می‌گیرد.


Wednesday, January 14, 2009

از دید مسئولین دولت ایران، مردم بایستی به وضع کودکان گرسنه آفریقا با شکمهایی برآمده درآیند تا آنها باور کنند که در کشور فقر وجود دارد

کاملیا انتخابی فرد
http://cameliaentekhabifard.com/

چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است

نماینده مجلس آقای موسی ثروتی گفته است: ” ده میلیون نفری که زیر خط فقر بودند در حال حاضر به چهارده میلیون نفر افزایش یافته است.” اما آمارهای متفاوتی که درباره این معضل رو به رشد منتشر می شود حکایت از وخیمتر شدن اوضاع معیشتی مردم ایران و لاپوشانی های دولت در اینباره دارد.

به نوشته روزنامه اعتماد ملی حسین راغفر پژوهشگر حوزه رفاه و تامین اجتماعی گفته است که 20 میلیون نفر ایرانی زیر خط فقر زندگی می کنند و آنوقت وزیر رفاه می گوید که، ” فقر در کشور نداریم.

آیا از دید مسئولین دولت ایران، مردم بایستی به وضع کودکان گرسنه آفریقا با شکمهایی برآمده درآیند تا آنها باور کنند که در کشور فقر وجود دارد و مردم شریف و زحمتکشی هستند که به گفته مسولینی که این آمار را بین 14 تا 20 میلیون نفر می دانند، زیر خط فقر زندگی می کنند؟

مهم در این است که مردم ایران، مردمی صبور و آبرودار هستند و این خصلت ایرانیان، یعنی آبرو داری در تناقض با نیاز و نشان دادن تنگدستی آنها قرار دارد.

فقیر جلوه دادن مردم ایران به گفته آقایان بد است. اما بد برای کیست؟ برای آنهایی که در سی سال گذشته ثروت اندوزی کرده اند و از کنار داشتن رابطه با بزرگان، فرزندان خود را برای ادامه تحصیل به آمریکا و اروپا فرستاده اند و تمام سال برای آنها حکم سیزده بدر و تعطیلی را دارد چرا که نیازی به کار کردن ندارند و یا برای مردمی که شبها گرسنه می خوابند و آرزویشان داشتن سرپناه و غذایی گرم است؟

شنیده ام که این روزها روی تلفن های موبایل مردم د رتهران پیامکهایی می فرستند و از مردم در قبال تخفیف در قبض تلفنهایشان درخواست کمک مالی به مردم غزه و واریز مبالغ اهدایی به شماره حساب بخصوصی را می کنند.

کمکهای ایران هرگز به دست مردم غزه نخواهد رسید، چرا که نه کشتی مملو از آذوقه و دارو ایران اجازه پهلو گرفتن در آبهای ساحلی غزه در مجاورت مصر را دارد و نه مرز خاکی وجود دارد که ایران این کمکها را به آنجا بفرستد. بنابراین این پولها و کمکها را به چه حسابی از مردم ایران جمع آوری می کنند؟ خوب است که دو ماه مانده به شب عید در حالی که حداقل 15 میلیون ایرانی در زیر حط فقر زندگی می کنند، دولت در فکر جمع آوری کمک و بهبود وضعیت معیشتی مردم خود باشد

ضمن احترام و ابراز همدری به مردم غزه باید بگویم که چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.


Tuesday, January 13, 2009

گر بپرسيد: «کاين چه آئينی ست؟» / راست گويم: توحش دينی ست

سحرگاهان
م. سحر
برای قربانیان نوار غزه


توحّش دينی با نام ِالله و يهوه

....................................................
.....................................................


نام الله و یَهوَه نام ِخداست
ليک اين هر دو نام، دام ِخداست

آن يکی خنجری ست در کف ِ کين
نام ِوحشت نهاده، دولت دين
تا کِشد گِردِ ملـّتی ديوار
تاج شاهی نهاده بر دستار
ساز و برگ مُدرن همدستش
تيغ در دست ِزنگی ِمستش

وان دگر نام ِ یَهوَه را به يهود
وانهاده ست مثل ِآتش و دود
تا به نام ِ حکومت ِدينی
برکـَنـَد ريشهء فلسطينی

گر بپرسيد:
«کاين چه آئينی ست؟»
راست گويم:
توحش دينی ست!


Sunday, January 11, 2009

زهرا خانوم قانون (!) اساسی جمهوری(!) زهرا خانومها! فقط اونقدر بدین که دل و قلوه و لینکدونیتون بشه خمره دخوهای دروازه قزوین میدون امام ره انقلاب راحل


وبلاگستان کدخدا نمیخواد!


* بخش دوم:
ابتدا بخش اول رو اینجا بخونین: وبلاگستان جناحی، وبلاگستان مرده

* روزی روزگاری نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید: «شما برای چی می نویسید استاد؟» برنارد شاو جواب داد: «برای یک لقمه نان.» پسره بهش برخورد. فورا توپید که: «متاسفم. برخلاف شما ما برای فرهنگ می نویسیم.» و برنارد شاو گفت؛ «عیبی ندارد پسرم. هر کدام از ما برای چیزی می نویسیم که نداریم.»

* این جوانی که تو پاراگراف بالاست، عجیب منو یاد ادعاهای بی پایه برخی وبلاگنویسا میندازه. اصلا میدونین چیه؟ یکی از روشهای خوب جلوه دادن و مهربون نشون دادن خودتون اینه که دست پیش بگیرین تا پس نیفتین! باور کنین این روش همیشه جواب میده!
دیدین این وبلاگهایی که مخالف رو به طور کامل بایکوت می کنن و با انواع و اقسام تهمت ها سعی در تمسخرش و به انزوا کشیدنش دارن؟! و یا اینکه برای خودشون و عقاید زیبای (!) خودشون یه حلقه دوستان تشکیل دادن که فرت فرت تا طرف مینویسه “آب خوردم” لینکش می کنن و میگن وای ببین چه مطلب خوبی نوشته، این حق داشته آب بخوره و الخ؟ اینا همون کسانین که در اولین فرصت یه پست مینویسن در باب تحمل نظرات مخالف و اینکه باید آزادی بیان باشه و همه حرف بزنن و کسی مطلبی/شخصی رو سانسور نکنه و صد البته یادشونم نمیره که مستقیم یا غیر مستقیم کسی/مطلبی رو مسخره و یا محکوم کنن. یا مثلا میبینین کیا الان تو وبلاگستان ادای مبارزه و مخالفت با خشونت در میارن؟ به یاد بیارین چند ماه پیش رو که خبرهایی مبنی بر حمله آمریکا/اسرائیل به ایران بود و همینها از جنگ بر علیه ایران استقبال میکردن! انگار جنگ و کشته شدن تعدادی زیادی آدم خشونت محسوب نمیشه، چون به نفع منافع سیاسی شون هست!

* این وسط برای اینکه خیلی دیگه ادعاهاشون شعار الکی نباشه هرزچندگاهی یه چهار تا مطلب به دردنخور کار نشده مخالف و یا ۲ پهلو رو هم علم می کنن که خیلی دیگه تابلو نشن. وگرنه خودشونم میدونن که هم وبلاگ درست و حسابی تر هست و هم مطلب. منتها چون میدونن فلانی مخالف باهوشی هست، مطلبش منبع درست و حسابی داره، به عمد، مطلب رو نادیده میگیرن.
اونی که وجدان داره خودش با خوندن دو متن میتونه بفهمه حق با کیه، اونی که نمیخواد بفهمه، یا خودش رو زده به اون راه، از الان تا ۲۰۰۰ سال دیگه واسش دلیل بیاری بازم حرف خودش رو میزنه.

* خوشبختانه وبلاگستان بزرگتر نداره! براش کدخدا بازی در نیارین که کی خوب قضاوت میکنه، کی بد، کی خوب مینویسه کی بد؟ هیچکس هم شما رو به کدخدایی قبول نداره! دوره زور و زورگویی و اینها هم خیلی وقته که گذشته، برای دیگران تکلیف مشخص نکنین و برچسب خوب و بد ندین! تا جایی که من یادمه تو وبلاگستان انتخاباتی برگزار نشده که رییس انتخاب کنیم واسش، که مطالب بقیه رو ارزیابی کنه. هروقت کسی تونست منصفانه عمل کرد، پیش وجدان خودش راحته. اونیم که وجدان نداره، میشه یکی مثل همینایی که مورد مثال منن. مخالفشون رو بایکوت می کنن به ۴ تا مطلب بیربط و ۲ پهلو لینک میدن اسم خودشونم میذارن آدم خوبه منطقی و آروم.
طبیعتا برای رد کردن بقیه هم باید برچسب تهیه کنن: بی منطق، احساساتی، عصبانی و برای خودشونم طبق معمول: اهل گفتگو، بحث، منطق درست و حسابی، ناز، گوگولی. در حالی که دلیل اصلی چیز دیگریه! “تضاد با منافع سیاسیش”. در ثانی عصبانی بودن و نارضایتی از وضع موجود یک حق طبیعی هست و اگه این حس عادی نبود، خدا این نیاز رو در بشر نمیذاشت که هرزچندگاهی به وفور عصبانی بشه و بعید میدونم موجودی در دنیا وجود داشته باشه که ادعا کنه تا حالا عصبانی نشده و یا سر کس/کسانی داده نزده! اگه کسی همچین ادعایی کرد، به طور حتم دروغ میگه!

* توجه کنید که حق مخالفت برای همه هست، یه نفر میتونه با تک تک جملات یک وبلاگ مخالف باشه، ولی وقتی خودش اصل صحیح رفتار کردن رو بلد نیست، وقتی خودش اصل تحمل مخالف رو بلد نیست، وقتی خودش به عمد اشخاص رو حذف میکنه، وقتی خودش در برابر کوچیکترین انتقادی دست به تمسخر بر میداره، دیگه حق نداره علم زنده باد مخالف من رو بنا کنه! من با گوسفند فرض کردن مخاطب مخالفم. وگرنه حتی حق میدم به هر ایکس و ایگرگی که از هرکسی که دلش خواست، متنفر باشه. مشکل من شعار بیخود دادنه. ضمن اینکه اگه بپذیریم نظر هرکسی برای خودش “محترمه” مخالفت یا نقد اون نظر، با تمسخر و بد دونستنش فرق میکنه.
اصلا کلا عمده مشکل من در زندگی با آدمهاییه که تنها عرضه شون اینه که شعارهای مفت و ۲ پهلو بدن و در عین حال ادعای روشنفکری، باکلاس و منطقی بودن و عقل کل بودن دارن و دیگران رو اخ میدونن و از خوندن مطالبشون پیف پیف می کنن و معتقدن لابد همه باید مثل اونها فکر کنن!

* اینو از صمیم قلبم میگم، خدا رو شکر، تو دنیای واقعی قدرتی ندارین و کاره ای نیستید، اگر بودین وای به حال مخالفین شما. فعلا به همین اعتبارتون تو دنیای مجازی بسنده کنید و ازش کماآل لذت رو ببرید، خواهشا از این فراتر نرین، رو همین دنیای مجازی تا جایی که میتونین وقت بذارین و قدرتتون رو زیاد کنین، برای همدیگه سینه چاک کنین و دل و قلوه پاس بدین، اشکالی نداره، اقلا آدمهای دنیای واقعی از شر زبان و عملتون در امن و امان بمونن!

Saturday, January 10, 2009

این حماقت و بی سیاستی رهبران "حماس" نتیجه با طناب اخوند رفتن توی چاهه

حمیده
در دنیا هیچ بن بستی نیست، یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت

این نتیجه با طناب آخوند رفتن توی چاهه!

جنگ غزه که با تحریک های دائمی رژیم اسلامی حاکم برایران آغاز گردید تا از شکل گیری آن فاجعه ابتدا مصرف داخلی وسپس خارجی داشته باشد، در فازاول به شکل مفتضحانه ائی به سرعت به پایان رسید و با حضور برادر احمدی نژاد در فرودگاه تهران که تاکید کرد:
"ما باید از ملت مظلوم غزه پشتیبانی معنوی کنیم و این کار را شما به خوبی انجام ‏داده‌اید ولی اگر فکر می‌کنید که باید به فلسطین اعزام شوید نمی‌توانید این انتظار را به همه و به نظام تحمیل کنید."‏!
این چند روزه سیمای فخیمه جمهوری اسلامی مرتبا فیلمهای پرتاب موشکهای قسام به اسرائیل رو نشون میداد.اخه با این پرتاب موشک میخواین اسرائیل براتون دست بزنه و هورا بکشه؟ هند برای دوتا عملیات تروریستی تو خاکش میخواد با پاکستان وارد جنگ بشه. اونوقت شما میخواین اسرائیل دست روی دست بذاره؟

خائن اون کسی است که از حلقوم این ملت می گیره ٬ تو لبنان و فلسطین و اکوادور و السالوادور خرج می کنه

گفتنی های امیرفرشاد ابراهیمی
http://www.goftaniha.org/


حماس جنایت می کند، رهبر حماقت می کند، ماهم حمایت می کنیم



این روزها غزه و غزه نویسی مد شده و همه برای نشان دادن روشنفکریشان و اینکه چقدر حس انسان دوستانه دارند از غزه می نویسند از ظلمی که بر کودکان و زنان و پیرمردان و پسرزنان فلسطینی می رود ، از اینکه اسرائیل جنایتکار در کمترازیک هفته چهارصد و اندی انسان را کشت ، از اینکه فلسطین اشغالی است و اسرائیل هر چه زودتر باید گورش را گم کند و برود و ....این روزها همه دو آتیشه یه پا احمدی نژاد شده اند و کمر به محو اسرائیل بسته اند ، بعضی ها هم شده اند آیه الله خمینی و سطل دستشان گرفته اند تا هر کدام به حکم مسلمان بودن خودشان آبی بپاشند به اسرائیل تا این لکه ننگ از دنیا محو شود .و خدا نکند که موضوعی و سوژه ای در همین وب های فارسی مد روز بشود از بنر گرفته تا دهها ادا و اطوار سریع باب می شود و خلاصه می شود دل مشغولی و بعد چند روز دیگر هم اگر از یکیشان بپرسی غزه کجاست ؟ فکر می کند حتما چیزی شبیه اره است و می گوید توی کشو را قشنگ بگرد همونجاست !
در اینکه اسرائیل نابخردی ، بی تدبیری ، ناجوانمردی هرچه حالا بخواهیم اسمش را بگذاریم کرده هیچ شکی ندارم به هر حال می توانست کاری غیر از این بکند اما ای کاش همه آنهایی که فقط لعن و نفرین بلدند کمی ماجرا را آنطوری هست و بدون عینک سیاه و سفید دیدن ببینند .
حماس بدون توجه به توافق از پیش تعیین شده آتش بس به یکباره بر بام و بر مساجد و بیمارستان ها و مدارس و حتا مهدکودکها نیروهای نظامی و ادواتآتش افروزی خودرا بنا کرده و اسرائیل را هدف موشکهای دست ساز خود قرار می دهد ، موشکهایی را که معلوم نیست از کجا و کدام کشور ابله تر از خود گرفته که بیش ازاثر تخریبی و نظامی بیشتر تحریک کننده است و البته که موشکها هم بر خاک اسرائیل بر زمین می نشینند و که مسلم است بی شک آنها هم زنان و کودکان و غیرنظامیان اسرائیلی را طعمه خود می کنند .

حماس از زنان و کودکان و خردسالان و اماکن غیر نظامی اش سپر و خاکریز انسانی می سازد و اسرائیل هم مثل هر کشوری دیگر خود را موظف به دفاع از خاک و شهروندانش می داند و به دفاع برمی خیزد ، از رسانه های خود به تمام فلسطینی ها و ساکنان غزه هشدار می دهد که جنگ آغاز شده است و بروند پناه بگیرند و حتا با اس ام اس های تلفنی به مردم غزه هشدار می دهد که سرزمین خود را ترک کنند و از سویی دیگر ساکنان این باریکه از ترس هشدارهای حماس نه جرات ترک منطقه را دارند و نه کشور هم مرزو برادر و هم کیش و هم زبانشان مصر راهی برای فرار آنان باز می کنند ، و بالاجبار در غزه مجبور به ماندن می شوند و حماس هم باز این ماندن اجباری شان را مقاومت اعلام می کند و باز از بالای پشت بامهای آنان جنگ را پی می گیرد و بر سر و کله شهرک نشینان اسرائیلی موشک می پراکند ! و اینچنین می شود که غزه می شود خونین شهر . حماس که ید طولانی ای در اینگونه حماقتها و جنایتها دارد و بارها و بارها دست به آشوب و بلوا و برادر کشی زده است ، با پرتاب موشکهای بی خاصیتش اسرائیل را تحریک و جری می کند و اسرائیل هم به دفاع و مقابله برمی خیزد ( لفظ مقابله به مثل در موشک پراکنی لااقل برای بسیاری از هم نسلان من لفظی آشناست !) ، و در این حمله و مقابله مثل است که خوراک تبلیغاتی برای حماس فراهم می شود و آن هم مویه کردن زنان و بازماندگان این حماقت تاریخی است .

صرفنظر از اینکه در این جدال احمقانه چه کسی مسبب هست و عامل و عاملان چه کسانی هستند و آیا به هر حال باید واقعیات امروزی را بپذیریم یا نه آیا به نظر شما نبش قبرهای تاریخی دوای درد امروزی هست ؟ اینکه بگوئیم اسرائیل کشور نیست ! اسرائیل اشغالگر هست ! اسرائیل باید محو شود چه دردی را دوا می کند ؟ حضراتی که استادند در نبش قبرهای تاریخی و پیچیدن نسخه های اینچنینی برای مردم مظلوم فلسطین و هی شانتاژ می کنند و می گویند اسرائیل اشغالگر را باید محو کرد چرا خود پس با این احتساب به جنگ اشغالگران سرزمینهای خودشان نمی روند ؟ اسرائیل بیش از هفتاد سال است که تشکیل شده و کشوری است به تعبیر آقایان جعلی ! خوب با این حساب پس عراق و آذربایجان و افغانستان و گرجستان و ... هم اشغالی هستند آقایان چرا کاتیوشاهای خود را به دست همین بسیجیان و حزب اللهی ها نمی دهند که بروند به جنگ غاصبان تا این اشغالگران را محو کنند ؟ حالا اینها در حدود صد سالی است که اشغال شده و اگر هفتاد سال اشغال فلسطین را هم مبنا قرار می دهند دیگر حتما تکلیف جزایر تنب کوچک وبزرگ و ابوموسی هم که معلوم است ! حماس این روزها جنایت می کند و حتا فلسطینی ها هم به این جنایت خود اقرار دارند ، صداوسیمای جمهوری اسلامی که روی هر چه سانسورچی را سفید کرده مصاحبه ای را برمی دارد و اول و آخرش را می زند و فقط نشان می دهد که کودک فلسطینی می گوید چهار خواهر خود را در بمباران از دست داده است ، اما آن قسمتی را که می گوید خواهرهای من را حماس به کشتن داده است پخش نمی کند !
(کامل و سانسور نشده این مصاحبه را ببینید ) ، دستگاه تبلیغاتی گوبلز آقای خامنه ای پیشوای جمهوری اسلامی در رسانه های خود دائم فریاد و ضجه مادران داغدیده فلسطینی را با آب و تاب پخش می کند و منتشر می سازد اما درست آنجایی که مادر داغدیده فلسطینی بعد از دیدن جسد دختر ۱۷ ساله اش در سردخانه که به دو نیم شده بود فریاد می زند : خداوندا حماس را نابود کن را حذف می کند (بخوانید) ، کاسه داغتر از آش می شوند و مصر را که دست کم سه بار در مقاطع مختلف رو در رو و تن به تن با اسرائیل جنگیده و اکنون او هم مثابه بسیاری از فلسطینی ها پذیرفته که باید با واقعیتی به نام اسرائیل کنار آمد و مسئله را بصورت عاقلانه پی گیری کند ، خائن می نامند اما رحمت بر آن شیری که آن دانشجوی رشید ایرانی خورده که فریاد بر می آورد که خائن اون کسی است که از حلقوم این ملت می گیره ٬ تو لبنان و فلسطین و اکوادور و السالوادور خرج می کنه ! (ببینید این سخنرانی کوتاه جسورانه را ) ، همین حضراتی که این روزها از نماینده مجلس و شهردار و وزیر و وکیل و رئیس جمهور و رهبر و آخوند و غیر آخوند هر روز دارند یقه می درانند و فریاد بر می آورند که سازمان ملل چرا ساکت است ؟ کجایند سازمانهای حقوق بشری و چرا بیانیه و قطعنامه نمی دهند چرا کسی از آنان سئوال نمی کند که مگر در نظر سما بیانیه ها و قطعنامه های سازمان ملل اعتبار دارد و مهم است ؟ اگر مهم است و این روزها در انتظارش هستید چرا به صدها بیانیه و قطعنامه سازمان ملل و دیده بان حقوق بشر و عفو بین الملل که شما را جنایتکار و قاتل و ناقض حقوق بشر می خواند لقب مشتی کاغذ پاره می دادید ؟ حرف بسیار است و وقت تنگ .

Friday, January 09, 2009

مبانی ضد سکولاريستی اصلاح طلبی مادر قهوه ای ها! پااندازهای بحث شیرین نو کردن سکولاریسمی! اين اوقيانوس و اين پارو! با عمه هاتون اجماع کنین

دارالترجمه یاجوج و ماجوج
کوتاه و گويا و مستحب و فرا نو
http://che-0-che-0-che.blogspot.com/

مبانی ضد سکولاريستی اصلاح طلبی!
باشگاه نو کردن سکولاریسم کهنه و دل آزار!
با بحث های انحرافی چه و چه ای،
جفتکی و اجماعی،

وقت جوانان ایرانی را تلف کنید!
1- همه افراد در مقابل قانون برابرند.
2- مردان و زنان حقوق متساوي دارند.
3- مجاز نیست که هيچ فردی، به مناسبت جنسیتش، خانواده اش، نژادش، زبانش، زادگاهش
، اعتقاداتش، ، دیدگاههای مذهبي يا سياسيش، به طور مثبت یا منفی مورد تبعیض قرار گیرد.

اصل سوم قانون اساسی آلمان
http://www.bundestag.de/parlament/funktion/gesetze/grundgesetz/gg_01.html
..[new+secularism+(جمعه گردی های اسماعیل ... نوری وری وری علای نو کار چرخان یک جفت فیلمفارسی آبگوشتی مبانی  اصلاح طلبی مادر قهوه ای های پااندازهای بحث شیرین نو کردن سکولاریسمی! اين اوقيانوس و اين پارو! با عمه هاتون اجماع کنین..................

... تمرین....
.................


" مبانی ضد سکولاريستی اصلاح طلبی /
جمعه گردی های اسماعیل... وری علا/

اگر به نکات بالا دقيق شويم، در می يابيم که … ايجاد بحث های انحرافی... وقت مردم را تلف کرده ….است"!
ا. ن. وری وری وری علای نو
کار چرخان یک جفت فیلمفارسی آبگوشتی
مخترع باشگاه «سکولاریسم (!) نو»
سردبیر (!) و سر دسته سکولار آش کشک‌ایستها
گوی انیوز
http://mag.g00ya.com/society/archives/082093.php
آدینه 20 دی
1387 ـ 9 ژانويه 2008
..........................
... یاد آوری ...
..................

آن «لات نیمه مست» که «خاطرات» خود را ... نقل کرده، تا در ذهن علیل خود به خسرو گلسرخی و فروغ فرخزاد لجن‌پراکنی کرده باشد، «اسماعیل نوری‌علا» است که اخیراً به پیروی از فرمان رهبری، به «نوآوری» پرداخته و «سکولاریسم نو» یا «سکولار آش کشک‌ایسم»‌ را به هم‌میهنان گرامی تقدیم کرده. چرا که سکولاریسم به زعم بعضی‌ها دیگر «کهنه» شده و لازم است فعلة فاشیسم سکولاریسم «نو» به بازار آورند. که به گفتة عوام، «نو که میاد به بازار، کهنه میشه دل آزار»! و نوری‌علا هم مانند نوری‌زاده و عوام از«کهنه» بیزار است.
از کهنه بیزار است چرا که «نور» ندارد.

ناهید رکسان
http://nahidroxan.blogspot.com/2009/01/blog-post_07.html
/
2009 January 07چهار شنبه 18 دی 1387


وبلاگنویس زنده وبلاگنویسی هست که از اکثریت نترسه و با شجاعت کامل دقیقا به مطالبی که آزارش میده لینک بده و انتقاد کنه

زهرا
وبلاگستان جناحی، وبلاگستان مرده

* وقتی یک وبلاگنویس روزمره نویس مدت چند هفته است از خودش نمینویسه، وقتی علیرغم تمام دغدغه های اصلیش گیر میده به مطالبی مثل برنامه نویسی و مذهب، یا چه میدونم هک اخلاقی و یا لا میره تو فضا و مینویسه تولد تلسکوپ هابل یعنی واقعا حالش بده و داره چیزی رو سانسور می کنه!
از اون بدتر اینکه وقتی یه مطلب انتقادی هم مینویسه مجبوره همش سربسته بنویسه و کلی گویی کنه و جرات نداشته باشه به مطلب و یا نویسنده ای اشاره کنه، طوریکه بشه هزار جور برداشت ازش کرد… اینجاست که به طور حتم میشه نتیجه گرفت این وبلاگ نویس در اثر زخمهایی که توسط اون افراد خورده، مدام داره خودش رو خفه می کنه. به عبارت دیگه او یک وبلاگنویس مرده است.

* وبلاگنویس زنده وبلاگنویسی هست که از اکثریت نترسه و با شجاعت کامل دقیقا به مطالبی که آزارش میده لینک بده و انتقاد کنه! که البته در اینصورت فضای سالم میطلبه، میدونین چی میگم؟ وقتی وبلاگستان در دست یک عده ای باشه و خودشون رو سردمدار بدونن و گروه تشکیل بدن و مدام از همدیگه طرفداری و تقویت کنن، هرکی هم با مطالبشون مخالف باشه، تمسخر و سرکوب کنن، دیگه مجالی برای اعتراض نمیمونه! اعتراض مساوی با اینه که یکیشون یه مطلب توهین آمیز (ولو واهی) علیه تو بنویسه و بقیه هم در اولین فرصت خوشمزه اش کنن و شرش کنن و علیه تو کامنت بنویسن و دسته جمعی لذت ببرن!

* وبلاگستان جناحی، وبلاگستانی که فقط نوع خاصی از مطالب و وبلاگها مدام به چشم خواننده میخوره، وبلاگستان مرده است! حالا هرچقدر که خواستید همدیگه رو تائید کنید و بگین حق با خودی هاتون هست و قربان همدیگه برین و خوشحال باشید که چقدر حق دارین. مطمئن باشید بالاخره یه روزی حرفا و شعارها و طرفداریهاتون عین این تلویزیونهای لس آنجلسی تکراری و حال بهم زن میشه و دقیقا نتیجه عکس میده.
اینه که من کلا ناامید شدم و یکسری جماعت رو به طور کلی ایگنور کردم که در آرامش باشم هرچند بازم از نیش و کنایه زدن دستبردار نیستند!

Thursday, January 08, 2009

آدم اگر از دیگران متشکر باشد بسیار بهتر از آن است که مثل حضرت رهبر(ع) از خودش متشکر باشد

عبدالقادر بلوچ
http://balouch.blogspot.com
به روزم

زندگی همچنان می‏گذرد. جویای احوالات باشید، به جز کمی خستگی ملالی نیست و الحمد‏لله تا دم نوشتن این مطلب نفسی در بدن جاری و همچنان شکر گذار مراحم دوستان هستم. به نظر بسیاری از دانشمندان جهان که متأسفانه از گرسنگی دار فانی را وداع گفته‏اند آدم اگر از دیگران متشکر باشد بسیار بهتر از آن است که مثل حضرت رهبر(ع) از خودش متشکر باشد. البته اگر هفتاد هزار دانشجوی بسیجی استشهادی امضا می‏کردند و می‏گفتند لبیک یا امام عبدالقادر بعید نبود که من دست از امامت کشیده ادعای پیغمبری نمی‏کردم. باری امروز که عکس‏های رئیس جمهور و هیئت دولت را در حال سوگواری دیدم دلم باز شد و نزدیک بود فنری را که گذاشته‏اند بیفتد بیرون. متأسفانه بنده به علت سنی بودن چندان شور حسینی ندارم و لذا بهتر است در مسائل فقهی سوگواری اظهار عقیده‏ای نکنم مبادا احساسات دوستانی را که کاری به این رژیم و آخوند‏ها ندارند اما دلشان برای سید شهدا کباب و لبانشان خشک است جریحه دار کنم. ضمن تسلیت به این دوستان امیدوارم غم آخرشان باشد و خداوند یزید و شمر و سایر مسببین این جنایت هولناک را به سزای اعمال ننگینشان برساند. جویای اخبار بلوچستان باشید باید به عرضتان برسانم که وقتی در ماه مبارک رمضان که ماه برکت و رحمت بود اعدامها و بگیر و ببندها ادامه داشت خودتان می‏توانید حدس بزنید در این ماه خون و عزا آنجا چه خبر می‏تواند باشد.
مردم غزه هم همچنان با تیر و کمان در مقابل تانکها و موشک‏های اسرائیلی به خاک و خون می‏غلطند و جامعه بین‏المللی را کک نمی‏گزد و نه خداوند و نه شعارهای جمهوری اسلامی و حماس و نه سفرهای سارکوزی و نه نوشته‏های چند وبلاگنویس انسان دوستمان معجزه‏ای برای آنها می‏کند. در این ایامی که در همه‏ی کوچه پسکوچه‏های کشور رژیم سعی دارد ایام سوگواری برای امام حسین را با شکوه برقرار کند پدرمان حسین درخشان و حسن و حسین و فاطمه و زهرا و تقی و نقی‏های گمنام فراوانی در زندانها مثل اسانلوو فرزاد کمانگرو کبودوند کرامت انسانیشان زیر پا گذاشته می‏شود.
در چنین شرایطی تأیید نمی‏فرمایید من از فرصت طلایی ایست قلبی استفاده کرده کمی به آخ و اوخ اضافی متوصل شده قرصهایم را بخورم شاید از این ستون بیماری تا آن ستون سلامتی من فرجی بشود و آقا ظهور کرده دنیا را گلستان بفرمایند؟

Wednesday, January 07, 2009

از کودکی که سقف خانه بر سرش می ریزد و ناله مادر را تا لحظه جان دادن می شنود ، چه انتظاری دارید

تقویم تبعید
فرهاد حیرانی
http://farhadheyrani.blogspot.com/

فلسطین یا اسراییل،
حقیقت یا واقعیت ؟


پس از پیروزی "انقلاب اسلامی(!)" در ایران ، تمامی مرزهای ارزش گذاری از بین رفت ، اخلاق دینی آغشته تزویر گشت و به فحشا و اختلاس و فساد کشیده شد.
حکومتی که شعار عدالت جهانی را سر می دهد ، شهروندان خود را از حداقل حقوق انسانی محروم نموده تا ملت ایران از سر سجده در سجاده ، به قیام علیه قیامت تمایل پیدا کند .
این روزها فاجعه انسانی در غزه بیداد می کند اما چگونه می توان یکی از دو طرف را محق دانست وقتی مرزی برای تفکیک باقی نمانده .
قصه اسراییل و فلسطین ، غصه ای ست بر دلهایی که خواهان صلح و عدالتند . کدام حق و کدام باطل را می توان در این سلطه جویی و وام خواهی یافت .
متاسفانه ما در جهان سیاست با دو دنیای کاملا متفاوت رودر روییم ، دنیای حقیقت و دنیای واقعیت .
هرچند هردو عنوان شیرین است اما بستر آنها فاصله ای بعید با هم دارد تا آنجا که نمی توان یکی را در دیگری دخیل دانست یا موثر پنداشت.
در دنیای حقیقت ، اسراییل پس از جنگ جهانی دوم و با فشار دولتهای غالب بوجود آمد تا بنوعی جبران مافات کنند و رضایت قدرتمندان یهودی را جلب نمایند .
در این بستر (حقیقت ) ، فلسطینیان همگام با دول غالب و همراه با یهودیان ، وطن خود را گام به گام تسلیم خواست آنها نمودند ، هرچند از دیدگاه تئوریها و قوانین بین المللی ، غصب سرزمین فلسطینیان ، موجه نبوده و نیست اما قوانین بازیچه دست قانونگذارانی بوده و هست که میبایست مجری آنها باشند .
از جهت حقیقت جویی ، نمی توان حقوق ملت فلسطین را منکر شد ، اما دنیای حقیقت ، دنیایی ست که شخص در خلوت خود می بایست دنبال کند و اجازه ندارد آنرا در منافع ملی خود دخالت دهد.
این امر آنگاه آشکار و عیان میگردد که امروز می بینیم ایران با شعار های مسئولین نابخرد حاکم ، تاوان منافع کسانی را می دهد که هیچگاه برای مردم ایران منفعتی نداشته و هرچه بوده زیان اندر زیان بوده اند.
هنوز غارت یاسر عرفات در اوایل انقلاب را فراموش نکرده ایم که چون پای ایستادگی به میان آمد ، مال ملت ایران را خورد و جانب صدام گرفت !
امروز هم حسن نصراله حقوق به ریال میگیرد و مبلغ منافع عربهاست حتی به قیمت زیر پا گذاشتن منافع ملی ما و انکار حقیقت ، خبرگزاری حزب اله که با پول ایرانی اما مدیریت حزب اله اداره می شود ، خلیج همیشه فارس را با عنوانی عرب پسند عنوان می نماید !
نفع حکومت ایران در حمایت از فلسطینیان و حزب اله ، تنها متشنج نگهداشتن منطقه است برای پیشبرد اهداف خود و الا خود نیز بخوبی واقفند که حتی تامین مخارج فلسطینیان و عربهای لبنانی ، تضمینی بر حمایت آنها نیست .
در دنیای واقعیت ، با جهانی روبرو هستیم که کنش و واکنش ها در آن هویداست و هر عملی تاثیری مستقیم بر منافع ملی ما دارد .
در این دنیا (ی واقعیت ها ) عقل و وجدان حکم می کند مسئولین در درجه نخست ، به منافع ملت خود فکر کنند و هرگز برای خواست دیگران ، کشور و مردم خود را به مخاطره نیندازند .
با توجه به حضور بیش از 250 هزار ایرانی و ایرانی زاده در اسراییل و نیز پیوند های عمیق فرهنگی و تاریخی ، ایران می تواند با جلب حمایت اسراییل ، امنیت خود را در منطقه تامین نماید .
هشدارهای هر ازگاه حکام عرب مبنی بر غاصب و متجاوز بودن پارسیان و میل به کوتاه کردن دست ایرانیان از سرزمینها فارس را باید جدی گرفت . تمایل امروزی کشورهای عربی به نزدیکی با اسراییل ، نه تنها بجهت قبول قدرتمندی این کشور که بدلیل برنامه های آتی آنهاست برای رو در رویی با ایرانی که تنها تر از همیشه ، لقمه ای چرب به شمار می رود .
تاکید من بر وجود دنیای حقیقت و دنیای واقعیت از این جنبه است که ما باید واقعیتها را درک کنیم ، اسراییل مورد حمایت جهان غالب است و تصور خدشه براو وارد کردن ، حتی به ذهن بیمارگونه امثال خامنه ای و احمدی نژاد نیز خطور نمی کند .
آنچه حکومت دینی ایران از شعارهای بی ملاحظه و خصم برانگیز خود در نظر دارد، ابزاری ست برای توجیه سیاستهای سرکوبگرانه داخلی و تشنج آفرینی در منطقه .
پیش از اینها هم بوده اند کسانی که رویای رهبری جهان اسلام را با شعار نابودی اسراییل دنبال کرده اند ، افرادی همچون ناصر و صدام .
اما غزه !
متاسفانه بدلیل تندرویهایی که از هردوسو اعمال میشود ، مرزهای تفکیک محو شده ، امروز چگونه می توان در غزه جانب اسراییل یا فلسطینیان را گرفت ؟
اسراییل آنچنان بی محابا بر زن و کودک فلسطینیان می تازد که حتی دل مردم خود را به درد آورده و فلسطینیانی که دلخوش کرده اند به پرتاب موشکهایی که هنوز شمار قربانیان (بی گناه ) آن از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نکرده !
آیا حماس نمی داند با پرتاب این موشکها و به فرض کشته شدن ده یا بیست غیر نظامی و مردم عادی ( و کودکان ) خدشه ای بر اقتدار اسراییل وارد نمی آید ؟
نیک میداند ، اما دنیای سیاست ، دنیای وحشتناکی ست ، برای آنکه سوار بر موج احساسات مردم شوند ، لازم است تا بنوعی بکشند و (از مردم عادی) کشته دهند !
با تمام هزینه های گزافی که متاسفانه مردم ( و بویژه کودکان ) پرداخت می کنند ، شاید با برچیده شدن بساط حماس از نوار غزه ، ادعاهای مسئولین ایرانی رنگ ببازد ، هرچند این از خدا و خلق خود بی خبران ، پر رو تر از آنی هستند که سیلی خصم را ، نزد ملت ، به نوازش و تسلیم تعبیر نکنند .

کاش اسراییل فقط و فقط این حقیقت را می پذیرفت :

هیچکس تروریست به دنیا نمی آید ، آنکه خود را به برج وباروی دیگران میکوبد تا با فدا کردن جان خود ، خسارتی هرچند ناچیز را به دشمنش وارد کند ، انگیزه ای قوی بر توجیه عملش داشته ، این انگیزه را شما در دوران کودکی به او داده اید .
کودکانی که در غزه و لبنان شاهد جان دادن عزیزانشان هستند ، هیچ نمی جویند مگر فرصتی برای انتقام .
از کودکی که سقف خانه بر سرش می ریزد و ناله مادر را تا لحظه جان دادن می شنود ، چه انتظاری دارید ؟ پایبندی به قوانین بین المللی و تامین آسایش و صلح آنانی که وی قاتلین خانواده خود می پندارد ؟

Tuesday, January 06, 2009

اين اوقيانوس و اين پارو!... امام خمینی تجلی‌گاه وحدت ملی باهاس برگرده و بيشتر وقت خودشو صرف خوندن و شنيدن سخنان دشمنان سکولاريسم نو بکنه

دارالترجمه یاجوج و ماجوج
کوتاه و گويا و مستحب و فرا نو
http://che-0-che-0-che.blogspot.com/



بحث شیرین شعور و شرف ‌‏جورنالیستی:
مخترع (!) و"سردبیر(!)" باشگاه افتادن دوزاری سکولاریسم (!) نو
وشامپیون مسابقات شکر خوردن های زیادی نو


"30 سال پیش در چنین روزی
پانزدهم دی‌ماه ۱۳۵۷ برابر پنجم ژانویه ۱۹۷۹ میلادی/

نوری‌علاء: امام خمینی تجلی‌گاه وحدت ملی

اسماعیل نوری‌علاء....نوشت:

آن‌که به عنوان مح
ور تحول و مجری تغییر نقش تاریخی خواهد داشت امام خمینی است. اوست که وارث ویرانه بازمانده از دزدان فراری خواهد بود... نظام ننگین باید برود و امام خمینی به عنوان تجلی‌گاه وحدت ملی و رهبر انقلاب پرشکوه ملت ایران برای سامان دادن به کارها به کشور بازگردد...
پیشنهاد این‌که دولتی زیر نظر امام خمینی به وجود آید، به معنی مقدمه ظهور یک «تئوکراسی» یا تشکیل خلافت جدید اسلامی نیست. امام خمینی خود بیش از هر کس بر جمهوریت و انتخابات آزاد تائید کرده است… من واقعاً امیدوارم که تاریخ جمهوریت ایران با نام کسی آغاز شود که همه ملت به او اعتماد دارند" !

رادیو زم زمانه هفته ‌نامه ایرانشهر
http://www.zamaaneh.com/revolution/2009/01/post_194.html
دوشنبه 16 دی 1387 / 5 ژانویه 2009
......................

....تمرین ...
...............
"سکولاریسم نو /
آقای محمد خاتمی، رئيس جمهور قبلی حکومت اسلامی، در آستانۀ انتخابات جديد، با روشنی تمام مواضع خود را در مورد آيندۀ ولايت فقيه و پادزهر سکولاريستی آن روشن کرده و حجت را با هر آدم خوش خيالی تمام کرده اند. بدينسان، هرکس که از اين پس زير علم ايشان سينه بزند صرحتاً اعلام داشته است که مخالف استقرار حکومت جدا از مذهب در ايران است و می خواهد که حاکميت ولايت فقيه در ايران پا بر جا بماند. اينگونه است که ديگر استدلال مبتنی بر «انشاالله گربه است» نيز از پيش معنای خود را از دست داده است. ما، به سهم خود از صداقت و فاش گوئی آقای خاتمی تشکر می کنيم..
سيد محمد‌‏خاتمی ... تصريح کرد:
اگر سکولاريسم در غرب بوجود آمده است، متناسب با شرايط تاريخی و اجتماعی آنجاست و تسری آن به جوامعی که دارای اين شرايط نيستند، غلط است"!
ا. ن. و ری علا
مخترع و سردبیر مسابقات سکولاریسم (!) کهنه و نو و چه و چه
به نمایندگی (!)"هیات تحریریه(!)" مسابقات سکولاریسم (!)) کهنه و نو
http://www.newsecularism.com/2009/01/04-Sunday/010409-Mohammad-khatami-Secularism.htm
يک شنبه 15 دی 1387 ـ 4 ژانويه 2009
......................

....تمرین ...
...............

"آقای خاتمی در جريان سفر خود ... در برلين ... به مسئله اخلاق در جامعه اشاره کرد و ... در ادامه سخنان خود به موضوع سکولاريسم پرداخت ... و... توضيح داد:
سکولاريسم، تجربه فرهنگ و تفکرغربی است. اصرار بر تسری سکولاريسم به نقاطی که فاقد زمينه های فکری پيدايش آن و فاقد علل سياسی و اجتماعی سکولاریسم هستند، قبل از اينکه امری مطلوب و يا نا مطلوب باشد آشکارا غلط است"!
گزارش مسافرت بی بی سی صد آبان 1384 / نوامبر 2005
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2005/11/051118_sm-khatami-vienna.shtml
به وسط مسابقات دو و میدانی "مورخ(!)" آبان 1384/ نوامبر 2005 باشگاه سکولاریسم(!) نو (متولد آذر 1386)
http://www.newsecularism.com/2007/Articles/FarsiArticles-xaatami111805.htm
......................

....تمرین ...
...............
"من، بعنوان سردبير سکولاريسم نو، چنين می انديشم که... يک سکولار بايد بيشترين وقت خود را در خواندن و شنيدن سخنان دشمنان سکولاريسم (و اينک سکولاريسم نو) بگذراند"!

ا. ن. وری علا
سردبیر (!) باشگاه 3- کولاریسم آبگوشتی نو ری قمری
http://www.newsecularism.com/Nooriala/012108-A-note-on-policy.htm
......................

....تمرین ...
...............

"سال نو، سکولاريسم نو، جمعه گردی های اسماعيل نو.. علا/
اين مقاله يک سال پيش نوشته و منتشر شد.
با شروع سال نو بد نديدم آن را مجدداً منتشر کنم...
براستی چرا «سکولاريسم» اينقدر اهميت دارد؟ و چرا من مصرانه می کوشم تا صفت «نو» را به آن اضافه کنم؟...
اگر شما هم در همين قايق نشسته ايد اين اوقيانوس و اين پارو!

ا. ن. وری علا
کشتیبان سکولاريسم "نو"!
NewSecularism@gmail.com
گوی ان یوز نو
http://news.gooya.com/society/archives/081731.php
آدینه - 13 دی
3871 - 02 ژانويه 2009