Monday, May 28, 2007

چشمان بیدار - مهستی شاهرخی: ویژه پرسپولیس مرجان ساتراپی

چشمان بیدار - مهستی شاهرخی
http://chachmanbidar.blogspot.com/
سایت فستیوال کن
ویدئو فستیوال
عکسهای فستیوال
انعکاس خبر در بی بی سی فارسی
ویژه پرسپولیس مرجان ساتراپی
پیام دو برنده منتخب داوران
با تبریک فراوان

مرجان ساتراپی و جایزه ای برای همه ی ایرانیان

در مورد پرسپولیس با رادیو همبستگی گفتگویی داشتم
که فایل صوتی اش را در همینجا خواهم گذاشت

پرسپولیس اعدام باید گردد

Sunday, May 27, 2007

وبلاگ آزاذی برای همه : میدانی چرا ؟ زیرا یک اصلاح طلب نهادینه شده ابلهی!

میدانی چرا ؟ زیرا یک اصلاح طلب نهادینه شده ابلهی!

وبلاگ آزادی برای همه
http://nanazola2.blogspot.com/2007/05/blog-post_7169.html


سخنی
با سید ابی


میدونی داداش ابی،
برای نوشته های امثال تو من هیچ مثالی بهتر از بشقابی گه که دورش شیرینی چیده ای ندارم!
باور کن!

اگر که وظیفه خبرنگار فوکوس کردن روی سنتر قدرت باشد، وظیفه تو به عنوان خبرنگار خایه مالی سنتر قدرت نیست، بلکه افشاگری راجع به آن است کاری که تو نمیکنی !
انتقاد نمیکنی ... شکوه میکنی اونم از مردم!
به تمامی پاکی های عالم من شماها را تمامی انسان های با هوشی میدانم که خودتان را به خری میزنید نمیدانم چرا؟
حیف نیست صداقت، که توئی که مایل ها از ایران دوری به هر صخره ای سرت را بکوبی که مشروعیت به این رژیم بدهی!

مطلب آخر "روز"ت را خواندم، بازهم که از جوشش غیرت مردم ایران نوشته ای و رفتنشان پشت این رژیم در صورت جنگ ! تو چرا از این مساله این همه مطمئنی داداش؟
تو منظورت از مردم همان حزب الهی های هوادار این رژیم هستند و از آنان میترسی، میدانی چرا ؟ زیرا یک اصلاح طلب نهادینه شده ابلهی!

جمع کن مردک این بشقاب رولت گه را با شیرینی خشگ تزیینی!

............................... نانا


Monday, May 21, 2007

وبلاگ عبد القادر بلوچ : محصولات نظام

محصولات نظام

وبلاگ عبد القادر بلوج

http://balouch.blogspot.com/2007/05/blog-post_17.html


وقتی می‌خوانم که دارند برای بانوان دوچرخه اسلامی می‌سازند چرخ و رکاب و زنجیر و دسته و زین را با ذره‌بین اسلامی در ذهنم دوباره بینی می‌کنم. اسلامی‌تر از چرخ، مقدستر از در رکاب بودن و سوگوارتر از زنجیر و مُحرمی‌تر از دسته چیزی را نمی‌توانم پیدا کنم
می‌ماند زین دوچرخه که زیادی نک تیز است و نشیمنگاه که زیادی «حوزوی» است. تشتکی کردن زین و دیوارکی پلاستیکی دور آن همین دوچرخه‌های بانوان دیار کفر را چنان اسلامی بکند که عمه‌جان جزو اولین رکاب زنان نظام بشود

سی سالی
طول کشید اما جای شکرش باقیست
نظام دارد با محصولات اسلامی به جنگ اقتصاد بین‌الملل می‌رود


Friday, May 18, 2007

وبلاک مرد پیر: فردا برای هر ایرانی یک آفتابه

فردا برای هر ایرانی یک آفتابه

وبلاک مرد پیر

Thursday, May 17, 2007

وبلاگ چشمان بیدار : چگونه با هموفوبیا مبارزه کنیم؟

چگونه با هموفوبیا مبارزه کنیم؟


مهستی شاهرخی
وبلاگ چشمان بیدار


این مطلب را در وبلاگ رامین مولائی دیدم و بعد هم واکنش زن ایرانی و رفتم دنبالش که ببینم قضیه چیست. لطفاً این مطلب را بخوانید


ما از کی منحط شدیم؟ ...
شايد از زمانی که ديوار برلين را ريختند تعادل دنيا به هم خورد و همه چيز ضايع شد و رفت... دنيا عوض شده، و به وضعيتی رسيده‌ام که نه تنها از ديدن برخی چيزها شاخ در نمی‌آورم، بلکه تعجب هم نمی‌کنم. اصلاً تعجب نمی‌کنم وقتی می‌بينم دو مرد خوش بر و بالا آرنج‌هاشان را در هم حلقه کرده‌اند و از کليسا در آمده‌اند که پس از مراسم عقد عکسی به يادگار بگيرند، و پايين پله‌ها، عده‌ای براشان کف می‌زنند، و چند جا هم زن‌ها دوتا دوتا برای اينکه آتش حسودی‌شان را بخوابانند دارند از هم لب می‌گيرند. دو تا پنگوئن نر هم که به اين عروسی کليسايی دعوت شده‌اند تمام مدت خودشان را به هم می‌مالند و نيش‌شان بازاست"" !

عباس معروفی
حضور خلوت انس
دوشنبه 24 ارديبهشت 1386 - 14 مه 2007
http://maroufi.malakut.org/archives/2007/05/post_313.shtml


آیا این هموفوبیا نیست؟ توجه داشته باشید که نویسنده اصفهانی است و خبر دارد که هشتاد همجنسگرا را در اصفهان دستگیر کرده اند و ببینید ایشان که نان آب و بوقلمون تبعیدش را می خورد و میکروفون رادیو زمانه اش را دارد چگونه مسئله همجنسگرایی را می بیند:

" تعجب نمی‌کنم وقتی می‌بينم دو مرد خوش بر و بالا آرنج‌هاشان را در هم حلقه کرده‌اند و از کليسا در آمده‌اند که پس از مراسم عقد عکسی به يادگار بگيرند، و پايين پله‌ها، عده‌ای براشان می زنند، ... دو تا پنگوئن نر هم که به اين عروسی کليسايی دعوت شده‌اند تمام مدت خودشان را به هم می‌مالند و نيش‌شان باز است" !

این از نگاه نویسنده به مردان همجنسگرا! حالا برویم سراغ نگاه ایشان به زنان همجنسگرا:

"و چند جا هم زن‌ها دوتا دوتا برای اينکه آتش حسودی‌شان را بخوابانند دارند از هم لب میگیرند " !

توجه داشته باشید که از نظر این نویسنده، زن از حسودی اش است که همجنسگرا می شود! حالا مخاطب نویسنده کیست؟ جوانان؟ جوانانی که در مکتب ایشان درس قصه نویسی و زندگی می آموزند و ایشان که در پایگاه تبعید "مستقر" شده و از دور با این نوع نگاه، فساد و انحطاط جامعه غرب را می بیند و انگار از ته دل از حمله به هشتاد همجنسگرا و برقراری عدالت جنسی در زادگاه و حفظ سنت و حفظ نقشهای سنتی زن و مرد خشنود باشد؛ (همان نقش هایی که در آن مرد وظیفه اش کردن است و زن وظیفه اش گاییده شدن و الی آخر।)

ببخشید ولی مگر حزب الله شاخ و دم دارد؟ آیا دیدن همجنسگرایان انحطاط اخلاقی است؟ آیا صیغه های یواشکی و زنباره ای مردان ایرانی اوج اخلاقیات است؟ آیا این همان هموفوبیا نیست که در درون این نویسنده زندگی می کند و حالا دارد آن را نه تنها حفظ که تایید می کند و اشاعه می دهد؟

بعله دیگر. نظم اختران به هم خورده. ما از کی منحط شدیم؟ ما منحط شدیم. و جمله ی نهایی استاد قصه نویسی رادیو زمانه سرگشته‌اند و دارند بر می‌گردند.

آقای نویسنده قلم شما دیگر زرین نیست. زردی رنگ قلم شما از نوعی دیگر است. واقعاً متاسفم برایتان.

Wednesday, May 16, 2007

ایران امروز چی کم داره؟ / وبلاگ خورشید

میهن ما چی کم داره؟

وبلاگ خورشیدخانوم
http://www.khorshidkhanoom.com/archives/002204.php


احتمالا این حس هایی که دارم و این چیزایی که به خیال خودم "درک" می کنم به درد عمه ام می خوره فقط. ولی نمی دونم آیا کس دیگه ای هم با من هم عقیده هست که محاکمه نشدن عوامل جنایت های دهه شصت و سرپوش گذاشتنشون توسط حکومت آخوندی عامل بخشی از شکافی هست که تو جامعه ما افتاده بین کسایی که به "اصلاحات" اعتفاد دارن و کسایی که به "براندازی" اعتقاد دارن؟
ایا راهی وجود داره برای آگاه کردن آدم ها و مخصوصا نسل من و بعد از من
درباره تاریخ معاصر ایران (مشخصا انقلاب و سال های اول انقلاب)، آدم هایی که لزوما جزو هشت میلیون ایرانی ای نیستن که به اینترنت دسترسی دارن؟ آیا راهی هست برای پر کردن این شکاف بین نسل ها، بین اون هایی که می دونن و اون هایی که نمی دونن اوایل انقلاب واقعا چه اتفاقایی افتاده؟



مدت هاست که دارم درباره دهه شصت می خونم، خاطرات زندانی ها، قصه اعدام ها، فیلم هایی که هست، سایت های رنگ و وارنگی که تا چند وقت پیش به خاطر طراحی های بدشون فوری می بستم و حالا سعی می کنم به noise طراحی ها توجه نکنم و متن ها رو بخونم. تابوت ها، قبرهای بی نشان، خاوران، و و و.. تا قبل از دسترسی به اینترنت که چیزی نمی دونستم از دهه شصت. یک بایکوت خبری عمدی در خانواده. ترس؟ فرار از یادآوری روزهای بد؟ شاید مامانم از اعدام خواهر دوستش می گفت، شاید درباره دخترعموم چیزی می شنیدم، اما نمی فهمیدم. تاریخ به روایت آموزش و پرورش و حکومت هم که داستان خودش رو داشت. تا قبل از خوندن مخصوصا خاطرات، عصبانی می شدم از خیلی از اعضای گروه های مختلف اپوزوسیون که هیچ تغییر مثبتی در ایران رو نمی تونن تحمل کنن، چون در چارچوب جمهوری اسلامی اتفاق افتاده. در دوره خاتمی که کمی تونستیم نفس بکشیم درک نمی کردم که چرا به خاتمی اینقدر فحش می دن و مسخره اش می کنن و چرا درک نمی کنن که برای ما کمی مجال نفس کشیدن تو اون خفقان چقدر ارزشمنده. حالا که این ها رو می خونم، حالا دچار یه حس دوگانه شدم. وقتی می خونم از انسان هایی که زنده در تابوت خوابیده شدن، وقتی از شونزده ساله ها و هیفده ساله هایی می خونم که اعدام شدن، وقتی از بیماری های عصبی ای که گریبان خیلی از اونهایی که در دهه شصت جون سالم به در بردن و پناهنده شدن رو می خونم، وقتی داستان ها و رمان هایی رو می خونم که توشون رد پای ترس و وحشت از دهه شصت وجود داره، وقتی خانواده های بعضی از قربانیان یا زندانیان اون دهه حتی به منی که گوزی هم نیستم با وحشت می گن این کارا چیه می کنی و می نویسی و زندگیت رو بکن که بعدا می فهمی ارزشش رو نداره، وقتی فیلم ها رو تو یوتیوب می بینم، خلاصه وقتی هر چیزی که یادآور جنایت های دهه شصت هست رو می خونم یا می بینم بیشتر از پیش احساس نا امیدی بهم دست می ده. بیشتر متوجه این شکافی می شم که بین دو نسل از ایرانی ها افتاده که هیچ جوری انگار نمی شه پرش کرد و فراموشی یا نادونی در باره تاریخ و تاریخچه زندگی تک تک آدم ها این شکاف رو عمیق و عمیق تر می کنه.

یه تعداد زیادی آدم که به هر حال اونقدر جربزه داشتن که جون و زندگی اشون رو سر مبارزه با قدرت و سلطنت بذارن و خیلی هاشون از باهوش ترین و بهترین دانشجوها یا متخصص های ایران بودن یا جونشون رو از دست دادن یا مجبور به ترک ایران شدن سر این قضایا (همونطور که خیلی از آدم های اینطوری تو جنگ با ایران و عراق کشته شدن و شاید این مطلب من به نوعی در مورد آدم هایی که درگیر جنگ بودن هم صدق کنه). ایران امروز این آدم ها رو کم داره. بخشی از "قحط الرجال" و "قحط النسوان" ایران الان به خاطر اینه که جای این آدم ها خالیه. درسته که این آدم ها خارج از ایران هم خیلی هاشون فعال موندن و دلشون برای ایران تپیده، اما دوری از حجم عظیم تغییری که این چند سال افتاده عملا باعث شده خیلی هاشون اون کارایی ای رو نداشته باشن که ممکن بود اول انقلاب داشته باشن اگه بهشون اجازه رشد داده می شد. اما یه چیز مهم تر اون خشمی هست که تو وجود خیلی هاشون هست. خشم از عدم اجرای عدالت. خشم از اون کار ناتمام یا به قول فرنگی ها unfinished business.

وقتی که فعالان زنان رو گرفته بودن من هم مثل خیلی های دیگه عین سیر و سرکه می جوشیدم و دو هفته تقریبا شبی سه چهار ساعت همه اش خوابیدم و مدام گریه می کردم و کار خبری سنگین و ترجمه و غیره. همه اش هم فقط برای زندان هایی که طولانی ترینش دو هفته بود...
حالا دیگه عجیب نیست برام که بعضی از قربانی های دهه شصت عصبانی می شن از حجم سر و صدایی که هست درباره فعالان زن و حتی گاهی مسخره می کنن که سه روز و دو هفته زندان چقدر داره جدی گرفته می شه و شاید احساس طلبکاری می کنن از ماهایی که این بگیر و ببندهای کوتاه مدت رو اینقدر جدی می گیرم و به مثلا دهه شصت، یا زندانی های سیاسی دیگه چندان توجه نمی کنیم.

فقط حالا بعد از خوندن و دیدن و شنیدن درباره اون دهه و جنایت های مشابه، حداقل می تونم درک کنم این حس ها از کجا می یاد. نه اینکه قبول کنم، که همونطوری که گفتم حتی یک روز زندانی کشیدن به ناحق غیر انسانی هست و باید بهش اعتراض کرد و هیچ هم مسخره نیست، اما فقط حالا می تونم درک کنم که ریشه این نفرت ها و تمسخرها و عصبانیت ها تو چیه. و خب اون شکاف بین نسل ها، بین فعالان داخل ایران و بعضی از اعضای اپوزسیون خارج از ایران به خاطر این تاریخچه همینطور عمیق و عمیق تر می شه. دیگه تعجبی نداره برام که چرا خیلی از فعالان سیاسی خارج از ایران انتخابات رو تحریم کردن و اونقدر از دست ماهایی که طرفدار شرکت در انتخاباتیم عصبانی بودن (هر چند که هنوز اعتقاد دارم تحریم انتخابات کار خیلی اشتباهی بود.) دیگه برام تعجبی نداره اگه خیلی از این افراد حرف از اصلاحات درون سیستم ایران رو اینقدر بد می دونن و استدلال می کنن که تو "رژیم جانی ها" اصلاحات غیر ممکنه.

البته احتمالا این حس هایی که دارم و این چیزایی که به خیال خودم "درک" می کنم به درد عمه ام می خوره فقط. ولی نمی دونم آیا کس دیگه ای هم با من هم عقیده هست که محاکمه نشدن عوامل جنایت های دهه شصت و سرپوش گذاشتنشون توسط دولت ایران عامل بخشی از شکافی هست که تو جامعه ما افتاده بین کسایی که به "اصلاحات" اعتفاد دارن و کسایی که به "براندازی" اعتقاد دارن؟
آیا راهی وجود داره برای آگاه کردن آدم ها و مخصوصا نسل من و بعد از من درباره تاریخ معاصر ایران (مشخصا انقلاب و سال های اول انقلاب)، آدم هایی که لزوما جزو هشت میلیون ایرانی ای نیستن که به اینترنت دسترسی دارن؟ آیا راهی هست برای پر کردن این شکاف بین نسل ها، بین اون هایی که رفتن و اون هایی که موندن، اون هایی که می دونن و اون هایی که نمی دونن اوایل انقلاب واقعا چه اتفاقایی افتاده؟

Tuesday, May 15, 2007

وبلاگ زن ایرانی: ربط این "موضوعات" چیست؟

ربط این "موضوعات" چیست؟



عباس معروفی: "شايد از زمانی که ديوار برلين را ريختند تعادل دنيا به هم خورد و همه چيز ضايع شد و رفت. من الآن فهميده‌ام دنيا عوض شده، و به وضعيتی رسيده‌ام که نه تنها از ديدن برخی چيزها شاخ در نمی‌آورم، بلکه تعجب هم نمی‌کنم.اصلاً تعجب نمی‌کنم
وقتی می‌بينم دو مرد خوش بر و بالا آرنج‌هاشان را در هم حلقه کرده‌اند و از کليسا در آمده‌اند که پس از مراسم عقد عکسی به يادگار بگيرند، و پايين پله‌ها، عده‌ای براشان کف می‌زنند، و چند جا هم زن‌ها دوتا دوتا برای اينکه آتش حسودی‌شان را بخوابانند دارند از هم لب می‌گيرند. دو تا پنگوئن نر هم که به اين عروسی کليسايی دعوت شده‌اند تمام مدت خودشان را به هم می‌مالند و نيش‌شان باز است.از رابطه‌ی پنهانی يک "فمنيست" پروپا قرص با يک "مرد زن‌دار" هم تعجب نمی‌کنم. به اين می‌گويند مبارزه‌ی جانانه عليه مردسالاری! برابری حقوق يعنی متلاشی کردن دو تا خانواده. اين به شوهرش خيانت می‌کند، آن به زنش، و بعد سينه سپر می‌کنند: «مسئله‌ی شخصی است آقا! به شما مربوط نيست.»"

http://maroufi.malakut.org/archives/2007/05/post_313.shtml

...............

سوال: ربط این موضوعات چیست؟
و این سوال را بدون در نظر گرفتن شغل عباس معروفی در سالهای شصت می پرسم

Saturday, May 12, 2007

وبلاگ بادبان: وظیفه هر ایرانی است که برای دفاع از حرمت و حق انسانی خود به پا خیزد

وظیفه هر ایرانی است
که برای دفاع از حرمت و حق انسانی خود به پا خیزد



مدتی است که دانشجویان قهرمان پلی‌تکنیک علی‌رغم ضرب و شتم گارد دانشگاه ، و حراست در مقابل زورگویی حاکمیت مقاومت و پایداری می‌کنند و هنوز اقدامات سرکوبگرانه رژیم بی‌نتیجه مانده است . دانشجویان بخاطر دستگیری فعالین دانشجویی و توقیف نشریات ، تعلیق کانون‌های فرهنگی و هنری ، و ایجاد فضای پلیسی هر روز در دانشگاه پلی‌تکنیک تجمع کرده و علیه حکومت شعار می‌دهند و همچنین دانشجویان بسیاری از دانشگاه‌های ایران تجمع‌های اعتراضی بر پا می‌کنند .

مطالبات و اعتراضات فقط در سطح دانشگاه و به دانشجویان محدود نمی‌شود معلٌمان ، کارگران و جنبش زنان بر ادامه اعتراضات ضد دولتی تاکید می‌کنند . و رژیم در وحشت از اعتراضات معلٌمان و کارگران و دانشجویان ماموران سرکوبگر نیروی انتظامی خود را به خیابان‌ها آورده است و با طرحهای موسوم به مبارزه با بد حجابی و به بهانه پوشش مردم را مورد بازجویی ، و اذیت و آزار قرار می‌دهد . ماهواره‌ها را جمع‌آوری می‌کنند . فروش کراوات و پاپیون را ممنوع می‌کنند ونگهداشتن سگ را خلاف قوانین اسلام و در نتیجه غیر قانونی می‌خوانند آمار دستگیر‌ها روز بروز بیشتر می‌شود

و از طرفی رژیم مدعی است که به باشگاه هسته‌یی وارد شده است و اهل کوتاه آمدن از حقوق مسلم خود نیست یعنی همان حق داشتن کلاهک هسته‌ای که ثبات سیاسی خود را در آن جا سازی کرده و با شعار انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست بر ادامه فعالیت‌های اتمی تاکید می‌کنند

ولی مردم ما داشتن نان سر سفره را حق مسلم خود می‌دانند. آسایش و امنیت را حق مسلم خود می‌دانند .

کارگران ایران ، کار و اشتغال و سندیکا را حق مسلم خود می‌دانند.
و زنان ایران برابری حقوقی با مردان را حق مسلم خود می‌دانند
دانشجویان ایران آزادی بیان و اندیشه و قلم را حق مسلم می‌دانند

از فرهنگیان ، دانشجویان ، کارگران و جنبش زنان
که در این شرایط دشوار میدان مبارزه را خالی نگذاشته‌اند ، حمایت کنیم
وظیفه هر ایرانی است که برای دفاع از حرمت و حق انسانی خود به پا خیزد . بی‌تفاوتی یعنی به میل حکومت رفتار کردن و شریک جرم بودن است


Thursday, May 10, 2007

وبلاگ چشمان بیدار: بی شرمانه، در جهت لوث ادبیات مقاومت و... اشاعه تبلیغات تواباٌن خارج از کشور: "وارطان غلط کرد" ؟

بی شرمانه،
در جهت لوث ادبیات مقاومت و...
اشاعه
تبلیغات تواباٌن خارج از کشور:
"وارطان غلط کرد" ؟

وبلاگ چشمان بیدار
مهستی شاهرخی
مطلب بی شرمانه ای
در جهت لوث ادبیات مقاومت و اشاعه ادبیات نوین توابان خواندم،
نویسنده ی مطلب اسمش را گذاشته: طنز! و ایشان نان تبعید را همراه با بوقلمون و جوایز صرف می کند تا از قضای روزگار درست در روز سالگرد شهادت وارطان
سالاخانیان تاریخ را بازنویسی کند
و اکنون شوخی شوخی برایمان "وارطان غلط کرد" را بنویسد.
ننگ بر شما!
طنز این فرهنگ بافان بازاری از شکستن سنگ گور احمد شاملو هم مخرب تر است.
ولی او را فراموش کن! الان اصل شعر احمد شاملو را به یاد وارطان با هم می خوانیم:


"وارطان"! بهار خنده زد و ارغوان شکفت .

در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر .

دست از گمان بدار !

با مرگ نحس پنجه میفکن !

بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار . . . »

" وارطان" سخن نگفت .

سرافراز

دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت . . .

« ـ "وارطان"! سخن بگو !

مرغ سکوت، جو جه ی مرگی فجیع را

در آشیان به بیضه نشسته است !»

" وارطان" سخن نگفت .

چو خورشید

از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت . . .

" وارطان" سخن نگفت

" وارطان" ستاره بود

یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت . . .

" وارطان" سخن نگفت

" وارطان" بنفشه بود

گل داد و

مژده داد : « زمستان شکست!»

و

رفت…/ احمد شاملو

______________________

هیجدهم اردیبهشت ماه، سالروز شهادت «وارطان سالاخانیان» آزادمردی ارمنی‌الاصل است. احمد شاملو می‌نویسد: «وارطان سالاخانیان پس از کودتای 28 مرداد 1332 گرفتار شد، همراه مبارز دیگری کوچک شوشتری زیر شکنجه ددمنشانه‌یی به قتل رسید… من او را در زندان دیده بودم… شعر، نخست مرگ «نازلی» نام گرفت تا از سد سانسور بگذرد، اما این عنوان شعر را به تمامی وارطان‌ها تعمیم داد و از صورت حماسه یک مبارز بخصوص درآورد.»


شعرخوانی دختران و پسران جوان بر مزار شاملو

عکس سنگ مزار شاملو
___________________

مطالب مرتبط:
آقای رامین مولائی پیش از این من به این مطلب اشاره کرده بود. آقای هادی خجینیان نیز از این مطلب ناراضی است.

همین چند وقت پیش، ایشان "محمود شکوفه داد" را سروده بود و باز با وارطان مزاح و طنز فرموده بود.

Wednesday, May 09, 2007

وبلاگ سیاهکل: وارطان ستاره بود

وارطان ستاره بود

وبلاگ سیاهکل
http://arshiastar.persianblog.com/1385_2_arshiastar_archive.html#5038904



احتمالا بسیار دیده ایم لبخندی طعنه بر انگیز و نگاهی پر شماتت که حامل پیغام روبرو ست:

فلانی احمق شده است یا این که سرش را برای هیچ وپوچ از دست می دهد.

برخورد ما در وحله اول با این رویارویی چیست.براستی آیا سخن گفتن سرآغاز آزادی می باشد یا نه!!

در فرهنگ ما بسیار به این نکته اشاره شده است که زبان سرخ سر سبز را می دهد بر باد!!

اما چه باید کرد؟آیا آزادی سر آغازش سخن گفتن می باشد ؟!

یا خاموشی در هنگامه زبان بریدن آزادگی است!

کشاکش عجیبی است.

درون متلاطم و خاموشی ،آتش زیر خاکسترماندن یا حرکت ، حتی اگر زمانه سر ناسازگاری دارد!!

در فرهنگ آنسوی جهان سخن گفتن به عنوان فضیلت حکم فرماست و این سوی دیگر زبان بریدن!!

سرود و طرب و شادی این سوی جهان در پستوی خانه نهان می شود و در آنسو در کوچه فریاد!!

اما مساله کدام است ایستادن !!یا در کنج عافیت خزیدن !!

همه ما به نوعی دیگر گفتگو ی بالا بوده ایم و این موضوع برای بسیاری از ما آشناست.

سالهای زیادی است که این بحث طرفداران بسیاری را به سوی خود جذب کرده است.

دو سوی این میدان منور الفکرهای بسیاری را می بینی ، کسانی که کمر به خدمت مردم بسته اندو

يا کسانی دیگر که خشت بر خشت استبداد افزوده اند،و در لای جرز این خشت از کسان دیگر و مردم نهاده اند.کسانی برای بیداری مردم و دیگرانی لالایی برای افسون کردنشان می خوانند.

این که ما در کجای این میدان قرار داریم جای سئوالی است که خود باید پاسخ دهیم.

اما هیجدهم اردیبهشت ماه یادآور مردی از نوشندگان خورشید ،سالروز شهادت «وارطان سالاخانیان»آزادمردی ارمنی‌الاصل است که باورمندی‌ش به عدالت اجتماعی و عشقی که به مردم داشت،سبب شد که شکننده‌ترین شکنجه‌ها را تاب آوردونشکند... احمد شاملو می‌نویسد: «وارطان سالاخانیان پس از کودتای 28مرداد 1332 گرفتار شد، همراه مبارز دیگری کوچک شوشتری زیر شکنجه ددمنشانه‌یی به قتل رسید… من او را در زندان دیده بودم… شعر، نخست مرگ «نازلی» نام گرفت تا از سد سانسور بگذرد، اما این عنوان شعر را به تمامی وارطان‌ها تعمیم داد و از صورت حماسه یک مبارز بخصوص درآورد.»

وارطان عاشق مرگ نبود اما بودن را در برابر نبود شدنش گذاشته بوده‌اند و او مرگ را برگزیده است. وارطان با بود و نبود درگیر می‌شود و به جای نبود شدن مرگ را برمی‌گزیند. اما این گزینش او بی‌هدف نبوده است، هدف او شکستن زمستان بوده است. شاعر می‌گوید او مژده داد: «زمستان شکست».

اما در این زمانه موذیانه لبخندنشان بر لب چه آسان می گویند آن سوی دیگر که هی راستی فلانی چرا به جادوگر آری نگفتی !!

با هم شعر وارطان را به یاد همه مبارزان که راهشان با همه دشواری ها و دشمنی های باقی است، زمزمه می کنیم:




"وارطان"! بهار خنده زد و ارغوان شکفت .

در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر .

دست از گمان بدار !

با مرگ نحس پنجه میفکن !

بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار . . . »

" وارطان" سخن نگفت .

سرافراز

دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت . . .

« ـ "وارطان"! سخن بگو !

مرغ سکوت، جو جه ی مرگی فجیع را

در آشیان به بیضه نشسته است !»

" وارطان" سخن نگفت .

چو خورشید

از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت . . .

" وارطان" سخن نگفت

" وارطان" ستاره بود

یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت . . .

" وارطان" سخن نگفت

" وارطان" بنفشه بود

گل داد و

مژده داد : « زمستان شکست!»

و

رفت…


شاملو

Sunday, May 06, 2007

وبلاگ نان وپنیر: وظیفه ما در قبال جنبش زنان

وظیفه ما در قبال جنبش زنان


وبلاگ نان وپنیر



در میان حرکات و کوشش‌های اجتماعی چند ساله اخیر، جنبش زنان را می‌توان چه از نظر دلایل شکل‌گیری و چه از
نظر روش فعالیت، نمونه‌ای منحصر به فرد دانست که با وجود پرداخت هزینه‌های فراوان، نسبت سود به هزینه آن از دیگر فعالیت‌های مشابه بیشتر بوده است. ویژگی‌های جنبش سبب شده که افراد بیشتری از جامعه (نسبت به دیگر فعالیت‌ها) با آن آمیخته شده و در نتیجه برد و باخت آن در سطح وسیعتری از مردم تاثیر کند. ویژگی‌های جنبش
زنان را از دید ناظر بیرونی می‌توان این چنین برشمرد:

1- نیازهایی که پدیدآورنده جنبش زنان هستند در ژرفای فرهنگی ایران قرار دارند. فرهنگی که ضمن برخورداری از ارزش‌های والای انسانی، به باورهای ضدانسانی نیز آلوده است. تقابل این ارزش‌ها و آلودگی‌ها تضادی را ایجاد کرده که جامعه ایران سال‌ها از آن رنج برده و برای رفع آن تلاش‌های بسیاری به خرج داده است. جنبش زنان، امروز نماینده کوشش‌هایی است که به مسائل زنان مربوط می‌شده است.

2- معضلات فرهنگی و تبعیضات جنسیتی قانون اساسی و در پی آن، دستگاه قضایی ایران، سبب شده که ایرانی‌ها از کودکی تا کهن‌سالی به طور مستقیم و غیرمستقیم با معضلات مربوط به زنان درگیر باشند. یکی در نقش اعمال‌کننده تبعیض و دیگری در نقش محکوم به تحمل آن. تفاوت هم ندارد که اهل تهران باشید یا طایفه‌ای در مرزهای ایران؛ شاید نوع برخورد با موضوعات مربوط به زنان در مناطق جغرافیایی مختلف، متفاوت باشد، اما ریشه‌ها کم و بیش همسان است. یکی ناسزا می‌گوید و تحقیر می‌کند، دیگری سنگسار می‌کند و می‌کشد. روش اعمال فشار بر زنان تفاوت دارد، اما هدف مشابه است. این گستردگی معضلات در سطح کشور سبب شده جنبش زنان اقشار گوناگون را فارغ از تحصیلات و شغل و قومیت و سن به خود جلب کند و روز به روز بر پشتیبانان اندیشگی آن افزوده شود. به طوری که دیگر نمی‌توان گروهی را به عنوان گروه اصلی در نظر گرفت.

3- برای نزدیک شدن به جنبش زنان و درک آن، نیاز به هیچ پیش‌زمینه‌ای نیست. نه سواد خاصی می‌خواهد، نه شرایط اجتماعی ویژه؛ شاید بتوان آن را تنها حرکتی دانست که حقیقت آن فراتر از نامش رفته و جنبه عملی آن دیگر نه تنها جنبش زنان، بلکه جنبش زنان و مردان ایران شده است. برای نزدیک شدن به آن کافی است این پرسش در ذهن شکل گیرد، که چرا صحبت از تبعیض می‌شود؟

4- جنبش زنان ضمن سادگی و همه‌فهم بودن بیانش، به دلیل ماهیت مترقی خود، هر فرد را با نهایت پتانسیل فکری‌اش به چالش می‌کشد. به هر حال اثبات این موضوع که زن با مرد برابر است، چه در میان روشنفکران، چه در میان عوام، نیازمند بحث و گفتگو است. این بحث و گفتگو کم کم فرد را به فکر می‌اندازد و زمینه آشنایی عمیق با آنچه باعث وضعیت امروز شده است، پدید می‌آورد. از این رهگذر جنبش می‌تواند تغییراتی در ذهن افراد ایجاد کند که آن‌ها به نوبه خود در جذب و تغییر نگرش اطرافیان خود موثر می‌افتند.

5- شیوه گفتگوی جنبش با دیگران نیز نوآورانه بوده است. کمتر دیده شده بود که گروهی نیازهای خود را در میان جامعه با صراحت بیان کند و برای این بیان نیاز به حمایت رسانه‌های مشهور کشور را کاهش دهد. به ویژه که ساختار غیرمتصلب جنبش اجازه خلاقیت به اعضای آن می‌دهد و این سبب افزایش اعتماد به نفس در اعضا برای ایجاد شیوه‌های نو، در برقراری ارتباط با دیگران بوده است. برای نمونه استفاده گسترده جنبش زنان از وب‌سایت‌ها، تا حد زیادی خلا رسانه‌های رسمی را پوشانده است، هر چند همچنان می‌توان ادعا کرد که اگر می‌شد روزنامه‌ای به دست مردم داد، بیش از وبلاگ و وب‌سایت خواننده می‌داشت.

برایند این ویژگی‌ها به جنبش زنان توانایی داده است که خواست‌های خود را بیرون از محدوده‌های جغرافیایی (مثل دانشگاه) یا صنفی مطرح سازد و برای طرح آن‌ها نیز صرفا وابسته به تجمعات (که با خشونت مواجه می‌شوند) نباشد. در نتیجه این امیدواری به وجود آمد که می‌توان به جنبش زنان کمک کرد، بدون این که مورد آزار و اذیت قرار گرفت. هرچند، هدف جنبش زنان، همانا تغییر برای برابری است و نمی‌توان انتظار داشت تغییرات در جامعه‌ای که به شدت تحت نظارت حکومت قرار دارد، بدون برخورد با حاکمان صورت گیرند، به ویژه که آن تغییر منجر به بازنویسی قانون اساسی نیز بشود. بنا بر این جای تعجب نیست که قدرتمداران امروز در پی افزایش هزینه‌های کمک‌رسانی به جنبش زنان باشند و سعی کنند سدی در مقابل سیل نیازهای برطرف نشده جامعه امروز ایران بسازند.



تغییر برای برابری: کارزار حکومت و جامعه

در طول حکومت جمهوری اسلامی و پیش از آن، بارها اعتصابات و تحصن‌های صنفی را شاهد بوده‌ایم. شوربختانه، در سرزمین ما چنین واژه‌هایی همواره با مفهوم سرکوب، زندان و ضرب و شتم توام می‌شوند. به ویژه زمانی که دولتی تندرو روی کار باشد – یا بهتر بگوییم سیاست نظام به تندروی بگراید – ترس از پاسخ مثبت دادن به خواست‌های مردم فزونی می‌گیرد؛ مستبد هر چه تندروتر باشد، توانش برای انعطاف‌پذیری کمتر می‌شود. در سال 85، کارگران شرکت واحد، تنها پس از تلاش‌های بسیار در پایان سال توانستند حقوق عقب‌افتاده خود را دریافت کنند؛ دلایل اخراج و تعلیق دانشجویان، تا حد انتقاد (که البته توهین تلقی شد) از مسوولین دانشگاه تنزل کرد.

دیکتاتوری ماهیتا حکومتی است فرسایشی که اهدافش نه از میان خوشبختی جامعه، بلکه از راه به خدمت گرفتن سرمایه‌های انسانی آن به نفع گروه حاکم تامین می‌شود. تلاش‌های مردمی در راستای تقویت تشکل‌ها می‌تواند پایه‌گذاری و سپس استمرار و نیرومندسازی جامعه مدنی را محقق ساخته و از این طریق دولت را تحت فشار قرار دهد. پاسخ این پرسش متدوال که «چرا دولت حتی تحمل شنیدن خواست معلمان مبنی بر افزایش حقوق» را نیز ندارد، این است که «این خواسته از درون نشست‌های صنفی – که از رهبری و گفت و شنود سود می‌برد – بیرون آمده است». اگر دولت به این خواسته‌ها پاسخ مثبت دهد، یک شکست برای او تلقی شده و این شکست می‌تواند زمینه‌ساز طرح خواسته‌های بعدی باشد. در مورد جنبش زنان نیز به دلیل مشابه، حکومت برآورده ساختن نیازهای آنان را برنتافته و در بی‌رمق کردن آن می‌کوشد. دستگیری‌های پیش و پس از نوروز 86، صدور احکام زندان و نسبت‌های برانداز و وبستگی به بیگانه دادن به جنبش زنان نیز از همین‌جا آب می‌خورد. نظام جمهوری اسلامی پیش از این نیز چنین رفتاری را با دیگر جنبش‌های اجتماعی و یا سیاسی نیز روا داشته است، اما در مورد جنبش زنان ویژگی‌هایی که پیش از این به آن‌ها اشاره شد، توفیق سیاست‌های سرکوب‌گرایانه را بسیار کاهش داده است. به زبان ساده می‌توان گفت که زنان را نه می‌توان اخراج کرد، نه تعلیق، نه می‌توان حقوق آن‌ها را نپرداخت! به همین صورت، نمی‌توان جامعه را از لحاظ قانونی وادار به پذیرش مردسالاری و عدم اعتراض به تبعات آن کرد. با روی کار آمدن جمهوری اسلامی، زنان ایران نخستین گروهی بودند که ناچار به پذیرش محدودیت‌ها – از موارد قانونی گرفته تا دمسردی‌های دولتی – شدند. به همین دلیل توجه و حساسیت نسبت به آنان بالا رفت و امروز به نظر می‌رسد که پس از گذشت سال‌ها، جامعه از شوک دهه نخست پس از انقلاب بیرون آمده و با وجود گرفتاری‌های فراوان و ساختار همچنان مردسالارانه خود، دیگر نه به سوی گسترش مردسالاری، بلکه به سمت ارتقای جایگاه زن پیش می‌رود.

با در نظر گرفتن توان و امکانات حکومت و جنبش زنان، می‌توان پیش‌بینی کرد که سرانجام جامعه ایران به نفع خواست‌های جنبش زنان رای خواهد داد، اما هرگز نباید از نظر دور داشت که جوامع انسانی به شدت پویا هستند؛ اگر یکی از دو نیروی فکری مخالفی که امروز متوجه مسائل زنان هستند عقب بنشینند، اذهان جامعه به شدت تحت تاثیر نیروی پیش‌رونده قرار خواهد گرفت.



استراتژی: کاستن هزینه‌ها

در حالی که تاثیرات فرهنگی جنبش زنان بر جامعه فزونی گرفته، فشار بر فعالان آن نیز تشدید شده است. به تازگی برای شش تن از آنان احکام زندان صادر شده است. مجبوبه حسین‌زاده از نوشتن در مورد دوران زندانی بودنش در اوین بر حذر داشته شده است. وی می‌گوید که تهدید شده اگر در آن باره بنویسد، به جرم تشویش اذهان عمومی به بند 209 اوین فرستاده خواهد شد. اگر شرایط کنونی ادامه یابد، می‌توان روزی را تصور کرد که اقدامات رژیم برای از پا انداختن جنبش گسترده‌تر شود. رفتار رژیم حاکم با دیگر فعالیت‌های اجتماعی نیز در 28 ساله اخیر بهتر از این نبوده و از امکانات سرکوب به روشنی استفاده کرده است. راه‌هایی چون صدور حکم اعدام، اعدام بدون حکم، ترور، زندان و در بهترین حالت ضرب و شتم، روش‌هایی هستند که شخصیت رژیم بر پایه آن‌ها استوار شده است. مسالمت‌آمیزترین راه‌های حکومت برای خاموش کردن منتقدانش، خانه‌نشین کردن و ترور شخصیت بوده است.

تاثیرگذاری جنبش زنان بر جامعه از دید ناظر بیرونی را می‌توان به دو دسته "گستردگی" و "امیدبخشی" آن بخش کرد. با در نظر گرفتن ویژگی‌ها و نحوه تاثیرگذاری جنبش زنان، حکومت جمهوری اسلامی و این مهم که جامعه ایران میدان اصلی نبرد جنبش زنان با تفکرات زن‌ستیزِ نشات‌گیرنده از حکومت اسلامی است، نگارنده بر آن است که می‌توان به راهکارهایی دست یافت تا شرایط محیطی را نفع جنبش زنان تغییر داد. در ادامه سعی می‌شود که این دو بخش توصیف و سپس راه‌هایی برای تقویت آن‌ها پیشنهاد شود.

1- گستردگی: مسائلی که جنبش به حلشان همت گماشته است، پیش از حکومت، مردم را متاثر می‌سازد؛ همان‌طور که تا این جا نیز به آن اشاره شد، جنبش چه از لحاظ اقشار در برگیرنده و چه از نظر گستره جغرافیایی، روز به روز توسعه‌یافته‌تر شده است. جای کتمان نیست که هنوز بسیاری از مردان و زنان ایران آماده تغییر برای برابری نیستند. خوشبختانه تلاش‌های کمپین یک میلیون امضا بسیاری از مسائل را در سطح جامعه مطرح کرده است که می‌توان از راننده اتوبوس تا رییس شرکت، همه را به بحث و گفتگو کشاند. به ویژه، برگزاری کارگاه‌های آموزشی در شهرستان‌ها سبب شده که افراد دیگری از شهرهایی غیر از تهران ظهور کنند و تاثیرگذاری جنبش را گسترش دهند. این گستردگی سبب درگیر شدن اذهان جامعه شده که این خود می‌تواند زمینه‌ساز مطرح شدن بحث‌ها، حساس شدن مردم به اخبار و ایجاد حس تعلق خاطر به آن شود.

روزی که مردم ایران پذیرای قوانین و رسوم تبعیض‌آمیز نباشند، پیروزی جنبش حتمی است؛ زمانی که باید تا آن روز طی شود، بستگی به میزان همکاری افراد آگاه جامعه دارد. می‌توان با بحث کردن در اتوبوس و تاکسی، با دوستان، در میهمانی‌ها و مجالس و هر جای دیگری که امکانش بود، دیگران را به اندیشیدن در مورد وضعیت کنونی زنان و راه‌های بهبود آن آنآنترغیب کرد. نباید از یاد برد که فقدان امکانات ابراز وجود در ایران، سبب شده پتانسیل مردم برای صحبت و اظهار نظر درون جامعه روز به روز بیشتر شود. باب کردن چنین بحث‌هایی می‌تواند نیروی نهفته ایرانیان را به مسیری مفید بکشاند که در طی آن فرد فرد جامعه نسبت به پیشرفت ملت ایران احساس مسوولیت کرده و بی‌تفاوتی از چهره آن‌ها زدوده شود. خبررسانی، حقیقت‌گویی و بی‌تفاوت نبودن، حداقل کاری است که در شرایط فعلی می‌توان انجام داد. امروز جا دارد که ایرانیان خلاقیت خود را به کار گرفته و در جهت این افزایش آگاهی و حساسیت، از تمامی امکانات استفاده کنند. ارسال گسترده ایمیل، پیام کوتاه (SMS)، گفتگوهای روزمره و هر راه دیگری که بتواند تابوی صحبت در مورد مسائل اجتماعی و به ویژه مصائب زنان را بشکند، می‌تواند سطح آگاهی و حساسیت مردم را نسبت به مسائل بالاتر برده و از این طریق شرایط را برای توفق جنبش زنان مساعدتر سازد.

2- امیدبخشی: جنبش زنان، حاوی پیام‌های نویی برای ایرانیان است. هرچند که دردهایی که جامعه ایران از بیماری تبعیض می‌کشد بسیار قدیمی است، اما تا کنون تلاشی این چنین وسیع برای درمان آن نشده است. زمینه ترقی‌خواهی جنبش، امید بهبود را در دل آسیب‌دیدگان اصلی مصائب زنان زنده کرده است. اکنون زمان آن فرا رسیده که دستاوردهای جنبش به نحوی که شایسته آن است در میان افراد جامعه معرفی و گرامی داشته شوند. اهمیت بسیار دارد که روحیه شکسته ایرانیان به شادابی غرورآمیز ملی تبدیل شود. جنبش زنان، فراتر از عقاید، سن، شغل و قومیت، نماینده توانایی ملت ایران است. ایرانیان می‌توانند با درک این موقعیت، به جای آرام نشستن، شور و شوق درونی خود را از پیروزی‌های جنبش با دیگران تقسیم کنند. برای دستیابی به این منظور نیاز است که جنبش زنان دستاوردهای خود را از ابتدای شروع فعالیت تا کنون منتشر کرده و در دسترس عموم قرار دهد. جنبش زنان تا کنون اقداماتی از این دست انجام داده است؛ به عنوان نمونه‌ می‌توان به پخش فیلم تلاش فعالین برای کسب اجازه ورود به ورزشگاه‌ها را عنوان کرد. جا دارد که جامعه از چنین ایده‌هایی در نهایت توان خود پشتیبانی کند. همچنین پیش از نوروز 86، پیشنهادهایی برای منتشر کردن گاهنامه، حاوی مطالب مربوط به زنان مطرح شد، اما کمتر کسی در میان عموم مردم، خبر از سرنوشت آن ایده دارد. عملی شدن چنین پیشنهادهایی می‌تواند در توسعه و زنده و پویا نگاه داشتن جنبش در میان جامعه بسیار مفید باشد. گاهنامه جنبش زنان، شامل وقایع مربوط به زنان از زمان طاهره قره‌العین تا امروز، می‌تواند میان مردم توزیع شود، حتی اگر این توزیع به صورتی کاملا غیررسمی صورت گیرد. مهم‌ترین نکته اینجاست که مردم چیزی برای رد و بدل کردن بین خود در اختیار داشته باشند.
نان و پنیر از دیگر وبلاگ‌نویسان نیز دعوت می‌کند که زمانی را صرف ارائه نظرات خود در مورد راه‌های گسترش آگاهی و پر کردن خلا رسانه‌ای کنند. امید است با مورد توجه قرار گرفتن پیشنهادها از سوی جنبش زنان، زمینه برای تعامل هر چه بیشتر جنبش و کل جامعه فراهم شده و روند تغییر برای برابری بیش از پیش شتاب گیرد.

Friday, May 04, 2007

وبلاگ چشمان بیدار: آزادی بیان به سبک ایرانی

آزادی بیان به سبک ایرانی

مهستی شاهرخی
http://chachmanbidar.blogspot.com/


آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : تو حق حرف زدن داری ولی حواست باشه ها !
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : یه وقت گنده تر از دهنت حرف نزنی ها!
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : حالا صلاح نیست که حرف بزنی!
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : یه بزرگتری گفتند، یه کوچیکتری گفتند، صبر کن تا بزرگتر حرفش تموم بشه!
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : یه مردی گفتند، یه زنی گفتند، صبر کن تا آقاتون حرفش تموم بشه!
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : ببین یه جوری حرف بزن که به ضرر ما تموم نشه!
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : گوش کن یه جوری حرف بزن که به نفع ما هم باشه ها!
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : اصلا! تو بلد نیستی حرف بزنی ساکت باش!
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : ببین تو لازم نکرده حرف بزنی. به ما بگو چی می خوای ما به جات حرف می زنیم.
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : به حرف ما گوش بده! تو به ما رأی بده دیگه کارت نباشه!
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : خب زندان رفتی که رفتی. الان همه چی عوض شده. اون دوره یه اشتباهاتی شد ولی ما جور دیگه ای هستیم. تو هم هی از اون دوران حرف نزن!
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : ببین روت زیاد نشه که هر چی دلت خواست بگی ها!
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : حالا ما یه چیزی گفتیم تو چرا باور کردی؟
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : یه وقت به سرت نزنه از برابری حقوقی زن و مرد حرفی بزنی!
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : چیه؟ دیوونه شدی؟ می خوای برامون دردسر درست کنی یا اینکه دلت آب خنک می خواد؟
آزادی بیان به سبک ایرانی یعنی : شما آزادید حرف بزنید ولی ما هم آزادیم تا خفه تان کنیم
.