Friday, November 03, 2006

وبسابت نقطه ته خط : يك مسابقه درخشان!

http://noqte.com/daily/index.php?view=247#247


اين همه ادا و تكبر واقعاً براي چيست و براي كدام هدف و خدمت به چه چيزي است؟


دوست ما حسين درخشان يك مسابقه برگزار كرده است كه: «فکر مي‌کنيد نوشته‌هاي پايين که از چند وبلاگ فارسي برداشته‌ام راجع به چه کسي نوشته شده است». قايم‌موشك بازي با هم نداريم، آن جملات از چهار فرهيخته، اولي از خوابگرد است، دومي از من، سومي از جمهور و چهارمي از نيك‌آهنگ است.

در مسابقه‌ي بزرگ حسين درخشان شركت كنيد. من پاسخ اين چيستان را به صورت تستي ده جوابي خدمت شما عرض مي‌كنم:

الف) فتح الله خالقي يزدي؟
ب) دكتر استرنج لاو؟
ج) سعيد الصحاف؟
د) علي شيميايي؟
ه) فارست گامپ؟
و) هارولد لويد؟
ز) جري لوييس؟
ح) حسين درخشان؟
ط) صدام حسين؟
ي) رابرت اپنهايمر؟

حسين درخشان پس از اين فرافكني و «ننه‌من‌غريبم» (نقل قول ازخودش) در پايان نوشته: به خودم افتخار مي‌كنم كه چنين دشمناني دارم!

جل‌الخالق! ما دشمن كسي نيستيم. اصلاً دشمني مجازي يعني چي؟ من خودم را مي‌گويم، در وبلاگ شخصي‌ام، نظرات شخصي‌ام را در مورد هر چيز كه به ذهنم برسد مي‌نويسم اما وقتي در رسانه‌هايي مانند راديو يا تلويزيون يا مطبوعات رفتم كه نه با وبلاگ‌نويسان كه با انبوه عوام و توده‌هاي مردم سر و كار دارد كه حتي بسياري از آنان نمي‌دانند ايران كجاست، حق ندارم بي اين كه بخشي از ايرانيان من را به عنوان نماينده و سخن‌گويشان انتخاب كرده باشند از طرف آنان و به نام آنان نظر بدهم و تازه خود را پدرخوانده آنان بخوانم!‌‌ حسين جان! من نوشتن را از تو ياد نگرفته‌ام كه بدهكارت باشم. هزينه همين كانكت شدن را هم با رنج و كار شخصي و با جان كندن به دست مي‌آورم. ادعاي فرهيختگي و برجستگي هم ندارم. بيل گيتس هم اگر قرار بود منت به سر كاربران كامپيوتر و اينترنت بگذارد كه مثلاً زماني با افزودن يك تگ قالب انگليسي بلاگر را فارسي كرده، ديگر توسعه‌اي وجود نداشت.

تمام تلاش ما اين است كه از زير يوغ پدرها و پدرخوانده‌ها و آقابالاسرها خلاص بشويم و فرهنگ كار جمعي و دمكراسي و همكاري با همديگر داشته باشيم آن‌وقت تازه تو مي‌شوي مقام عظماي ولايت!؟ تو مي‌گويي دشمني و من مي‌گويم نقد. به زبان خودت هم مي‌گويم و ساده هم مي‌گويم كه اين عقيده‌ي شخص منِ ساده و بي‌ادعا و غيرفرهيخته و شايد بسياري ديگر در نقد حرف‌هايت در شبكه سي‌بي‌سي باشد: ايران به سلاح اتمي نياز ندارد. به آزادي نياز دارد. به رفع تبعيض و بي‌عدالتي نياز دارد. به صلح و امنيت و آرامش نياز دارد. به رفاه اقتصادي مردمش نياز دارد. جوانانش به كار و آينده‌اي روشن و درآمد و شادي و تفريح و لذت از زندگي نياز دارند. يعني حق اعتراض به چيزهايي كه به نام ما مي‌گويي هم نداريم؟ اين چيزهايي است كه هر ايراني جاي تو بود مي‌گفت. هر وقت شكم گرسنه‌ مردم‌مان سير شد و به اينها رسيديم، سلاح اتمي و هيدروژني و نوتروني هم مي‌سازيم كه حداقل خيال تو يكي از داشتن سلاح‌هاي بازدارنده آسوده شود! كجاي كاري حسين جان؟ هيچ مي‌داني هزاران خانوار از مردم در همين ايران هستند كه با ماهي ۸ تا ۲۰ هزار تومان (۸ تا ۲۰ دلار) زندگي مي‌كنند؟ باورت مي‌شود؟

راستش من از حسين درخشان به خاطر پوست‌كلفتي و فحش‌خور ملس با رنكينگ بالايش و از اين كه با چشمان بسته و بدون آگاهي با اعتماد به نفس بالا اطلاعات غلط و خنده‌داري منتشر مي‌كند خوشم مي‌آيد. دروغ چرا هيچ دشمني هم با او ندارم. بعضي كارها و مطالبش هم خوب و موجب احترام است. مثل كمك به راديو زمانه كه چون در يك كار جمعي است، قابل احترام است. ولي گريز او از احترام به جمع و كار گروهي و خود را قيم و نماينده‌ي تمام وبلاگ‌هاي فارسي خواندن در رسانه‌هاي ديگر از كارهاي بدي است كه متاسفانه به اين چشته‌خوري عادت كرده است. كمي تواضع هم بد نيست. همه‌ي ما با هم دوست هستيم، از مطالب همديگر استفاده مي‌كنيم و بالاخره بايد همفكري و نقد درستي داشته باشيم. هر كسي شهرتش را مديون ديگران است نه اين كه سرشان منت بگذارد.

متاسفانه حسين درخشان با اين حركت‌ها و يا گسترش سايت‌هاي پورنوگرافي در ايران و حركت‌هاي ضداخلاقي و نوشته‌هاي سطحي در گذشته و همزمان با استفاده از سكوت يا تاييد ديگران و خود را پدرخوانده و ظل‌الله خواندن چهره و پرستيژ بسيار بدي از وبلاگ‌نويسي ارائه داد و عملاً به جاي هدايت سالم و تاثيرگذار، وبلاگ‌نويسي را به هر قيمت ممكن به محل افاده‌ها و بهره‌برداري شخصي خود مبدل نمود كه بالاخره بايد اين جريان سواستفاده جايي خاتمه يابد و از توانايي‌هاي جمعي افراد بيشتر و معقول‌تري استفاده شود كه كم هم نيستند. من اگر فرصت داشتم اين تاريخچه را نقد مي‌كردم تا معلوم شود كه چه كساني در سطح همين نت به فرهنگ و مردم ايران خيانت‌ها كرده‌اند و ذهن جوانان را به خاطر شهرت و منافع‌ شخصي خودشان يا چند سنت پول بيشتر به بيراهه‌ها برده‌اند. منظور حسين درخشان به عنوان يك فرد نيست خيلي‌ها در فرهنگ و هنر و سياست را با همين تيپ و رفتار مي‌توان مثال آورد.

راستي زندگي چگونه شيرين مي‌شد؟ اين گونه: مجري برنامه داشت مي‌گفت فلاني پدرخوانده وبلاگ‌هاي فارسي... و فلاني مي‌گفت: من چنين ادعايي ندارم. وبلاگستان فارسي حاصل تلاش‌هاي جمعي بسياري ايرانيان است كه امروزه به اين مرحله رسيده و من هم جزئي از آنها هستم. هنوز هم مي‌گويم: تو، من و ديگري همه مديون «ما»ييم و تا «ما» نباشيم هيچ چيز درست نخواهد شد.

آخ! فرهنگ، شعور، كجايي؟ حيف كه اين مساله با اين قضيه مسابقه «دولچه»وله همزمان شد و تعبيرهاي ديگري از آن شد. ضمناً علاوه بر ما فرهيختگان كه فكر مي‌كني با تو دشمني داريم، فرهيختگان ديگري نسبت به اين حرف‌ها واكنش نشان داده‌اند كه ظاهراً در ذهن خودت چون كينه‌اي ذاتي و خيالي از ما چند نفر داشته‌اي ما را بيشتر دشمن تصور كرده‌اي. خيالت راحت باشد حسين جان كه خود من دشمناني در عالم واقعي دارم كه دشمني با تو مايه‌ي خجالتم خواهد بود. كمي هم نه به من و اين جمع فرهيخته! كه به ديگران و اين همه وبلاگ‌نويسي كه مثل تو آدمند و مثل تو نياز به توجه دارند و به بچه‌هاي ايران كه با اين همه فشار و بدبختي كانكت مي‌شوند كه محلي براي نوشتن و گفتگو داشته باشند، احترام بگذار و خودت را از آنان بدان. اين همه ادا و تكبر واقعاً براي چيست و براي كدام هدف و خدمت به چه چيزي است؟