Friday, November 24, 2006

وبلاگ از یاد مبر که زندگی ات جاودانه نیست: ر ا دیو زمانه شکست خواهد خورد - 2

http://titusbogen1.blogspot.com/2006/11/2.html





چند روز پس از درج ِ پست "رادیو زمانه شکست خواهد خورد" مهدی جامی به پست من لینک داده است. عنوان لینک این است: «یک خانم عصبانی از مطلب نوسازی جمهوری». بعد در هیپرلینک نوشته‌اند: «ای کاش خانم شرف می‌نوشتند که آخرین باری که ایران بوده است کی بوده است.»
پیش از هر چیز بگویم، اگر جامی مدیر رادیو زمانه نبود، نوشته‌اش برایم اهمیتی نداشت. کما این‌که تا حال هم با نظرات دیگران کمتر برخورد کرده‌ام. اما دقیقن به همین دلیل که ایشان مدیر این رادیو ست، "باید" از ذکاوتی خاص برخوردار باشد. گذشته از این‌که یادداشت‌های ایران ِ جامی خیلی سطحی هستند، مقدار زیادی چاپلوسی و تملق در آن‌ها می‌بینم که زنگ خطر را برای من به صدا درمی‌آورد.
مهدی جامی به چند شیوه سعی در تخطئه‌ی نظرات مخالفینش را دارد:
1- او در پاسخ به "ایران امروز" می نویسد: «دیدم بعضی دوستان می‌گویند فقرا را ندیدی مثلا. پیداست که بحث من فراتر از این است. وگرنه منکر فقر نیستم. وضع عمومی بهتر شده است
I. از کجا پیداست که بحث شما فراتر از این حرف‌هاست؟ برعکس حرف شما خیلی هم سطحی ست. در پست "رادیو زمانه شکست خواهد خورد" به‌طور مفصل نگاه سطحی ِ شما را بررسی کرده‌ام.
II. در آن پست کلمه به کلمه نوشته‌اید: «ایرانی‌ها از دولت و ملت پولدار شده‌اند.» به کدام حرفتان استناد کنیم؟
III. این شیوه‌ی متزلزل کردن ِ مخالفین از این طریق که: «بحث من فراتر از این است» دیگر کارآیی ندارد، آقای جامی. این شیوه قبل از انقلابی ست. مربوط به آن زمانی که قحط‌الرجال بود. این شیوه‌ی مرعوب کردن کمی قدیمی شده. من هم فواید ِ انقلاب را برمی‌شمارم. یکیش همین است که بچه کارگرهایی مثل من هم توانستند خودشان را با تکیه بر استعدادهایشان بالا بکشند و نه فقط به واسطه‌ی ثروت و اعتبار ِ خانواده. و اتفاقن به خاطر همین تعلقمان به طبقه‌ی محروم اهل ِ سازش هم نیستیم.
2- مهدی جامی می‌گوید: «ای کاش خانم شرف می‌نوشتند که آخرین باری که ایران بوده است». این هم شیوه‌ی دیگری از مرعوب کردن است.
I. آقای جامی، فرض را بر این بگذاریم که من سال‌هاست ایران نرفته‌ام. آیا برای اعتراض به این‌که تبعیض نژادی هنوز در امریکا هنوز وجود دارد باید حتمن در لس‌آنجلس بود؟ در اعتراض به اینکه دولت چین اعضای بدن اعدامی‌ها را جدا می‌کند و می‌فروشد، باید حتمن شانگهای بود؟ و یا در محکوم کردن ِ کشتار ِ بچه‌های خیابانی در برزیل باید حتمن سن پائولو بود؟
II. گذشته از این باید بگویم که اقامت ِ من در آلمان همیشه دانشجویی بوده و هنوز هم هست. یعنی من همیشه به ایران رفت و آمد داشته‌ام و دارم. آخرین سفرم در سپتامبر 2006، یعنی دو ماه پیش بود. ظاهرن حتی پست من را نخوانده‌اید، وگرنه متوجه می‌شدید که عکس‌های درج شده در آن پست کاملن تازه هستند.
3- شیوه‌ی دیگری که جامی برای مرعوب کردن منتقدین به کار می‌برد، همان شیوه‌ای ست که جمهوری اسلامی برای تحریک احساسات جوانان به کار می‌برد: یعنی برانگیختن حس ناسیونالیستی.
I. می‌نویسد: «خسته نشدیم از اینکه ایران را ویران می‌بینیم و می‌خواهیم؟» یعنی می‌فرمایید خسته بشویم از دیدن ِ ویرانی یا چشم ببندیم؟ چه کسی وطن‌ش را ویران می‌خواهد؟ هیچ‌کس. اما اگر قرار است از چیزی خسته بشویم، به‌تر است از دوم‌فروبستن در برابر ویرانی خسته بشویم. من ِ نوعی خسته نمی‌شوم از انگشت‌گذاشتن بر روی ِ فجایع ِ انسانی در ایران.
II. این روحیه‌ی ایرانی که «هرگز از وضع خود راضی نیست»، یکی از برجستگی‌های روانی ِ ایرانیان است. تنها انسان‌هایی که شاخک‌های حسی‌شان خیلی قوی ست، نگاه انتقادی به اطرافشان دارند. بگذریم که وضعیت فعلی ایران طوری ست که حتی کورترین آدم‌ها هم می‌توانند تا عمق فاجعه را ببینند.
4- و اما عصبانیت من... البته که به شدت عصبانی هستم. حقیقت را وارونه جلوه ندهید! شما با عنوان آن پست، "نوسازی ِ جمهوری"، با زبانی به غایت چاپلوسانه برای جمهوری ِ ویرانی آغوش می‌گشایید. با این استدلال که «من نمی‌گویم فقر نیست. می‌گویم نوسازی هست.» نمی‌توانید این واقعیت را عوض کنید که زبان به تمجید از "جمهوری" گشوده‌اید. جمهوری‌ای که همه‌ی مردم را به زعم شما پولدار کرده است. و اما آن‌چه من در سفرهایم به ایران می‌بینم، پیش از چهار تا آپارتمان و آسما‌ن‌خراش‌ بدقواره چیزهای دیگری ست:
I. هیچ می‌دانید در بعضی از همین برج‌هایی که در چشمان ِ شما مجلل آمده‌اند چه می‌گذرد؟ شنیده‌اید زندگی ِ دخترکان زیادی را به بهانه‌ی کار در "شرکت خصوصی"، بخوان عشرتکده، به تباهی کشانده‌اند؟
II. هیچ می‌دانید سی درصد از همین آپارتمان‌هایی که به چشم شما خوشگل آمده‌اند، خالی از سکنه هستند، چون اجاره‌شان قابل پرداخت نیست؟
III. هیچ شنیده‌اید که 10 میلیون ایرانی بیکار هستند؟
IV. هیچ از میزان رشوه‌خواری ِ مأموران دولتی و نیروی انتظامی خبر دارید؟
V. می‌دانید آنهایی که با جمهوری ِ اسلامی موافق نیستند، حداقل شهروند درجه دو محسوب می‌شوند و روزگارشان با رنج و زحمت ِ فــــــــــــــــــراوان سپری می‌شود؟
VI. شنیده‌اید هیچ‌کس سرجای خودش نیست، بی‌لیاقت‌ها و دزدها بالا و بالاتر می‌آیند و انسان‌هایی که حاضر به "حرام‌خواری" نیستند، در بدترین وضعیت اقتصادی به سر می‌برند؟
VII. هیچ می‌دانید در اجتماع به مردم برای هیچ و پوچ توهین می‌شود، اعتماد به نفس مردم را گرفته‌اند و مردم را با دو دست به پرتگاه خودکشی یا مرز افسردگی هل می‌دهند؟
VIII. می‌دانید بالاترین تعداد معتاد در دنیا را داریم؟ بالاترین میزان مرگ از طریق تصادف؟ متوسط عمر 58 سال است؟ امنیت جانی-روانی وجود ندارد؟ هیچ‌کس نمی‌داند وقتی از خانه خارج شد، باز هم برمی‌گردد یا نه؟
IX. و ترس و ترس و ترس. بی‌اطمینانی و اضطراب ِ بی‌پایان.

آقای جامی،
باز هم تکرار می‌کنم اگر مدیر رادیو زمانه نبودید، هیچ برایم مهم نبود، چه نوشته‌اید. اما این رادیو دیگر قرار نیست در خدمت حامیان ِ جمهوری اسلامی باشد. آنها به اندازه‌ی کافی تریبون در اختیار دارند. و تنها حیـــــــــــــــــــــــــف، حیف که که بودجه‌ی پارلمان ِ هلند به دست ِ نالایقان افتاد