دولت و ملت پولدار شده اند!
خوب خرج میکنند!
..........
پستی پستستان (بر وزن کاری کارستان) جناب مهدی جامی درج کردهاند که اگر رییس پارلمان هلند بودم، به سرعت دستور میدادم، ایشان از ریاست رادیو زمانه عزل شوند. جناب جامی ِ "خبرنگار" مینویسند:
از آنجا که معتقدم:
1- گزارشگر موفق و صادق کسی ست که گزارشی بیغرض و مرض ارائه دهد،
2- گزارشگر موفق و قابل اعتماد آنی ست که بتواند جدا از منافع کوتاه یا دراز مدت ِ مالی یا "معنوی" گزارشی صادقانه بنویسد،
3- گزارشگر موفق و باهوش کسی ست که با وسواس و دقت از کلمات استفاده میکند...،
بر اساس این معیارها مهدی جامی یکضرب مردود است. چرا؟ چون احتمالن تهران و اصفهان و احیانن بخشی از مشهد را با کشور ِ درندشتی مثل ایران اشتباه میگیرد (تست هوش رد شدید، آقای جامی.) خبرنگار نگاه توریستی ندارد. این حرف را: "ایرانیها همه پولدار شدهاند" (بوی حسرت ِ عقب ماندن از قافله میدهد) در ایران هم از یک نفر شنیدم. وقتی از آن فرد سئوال کردم، حالا که آپارتمان کوچکشان را فروختهاند و آپارتمان بزرگتری رهن کردهاند، با توجه به نرخ تورم، پولشان کمکم بیارزش نمیشود، سخت برآشفت و گفت: «ما همه پولدار شدهایم. شما خارج از کشوریها دور گود نشستید و میگین لنگش کن. وضع ما حرف نداره.» نیم ساعت بعد یک نفر دیگر زیر گوشم زمزمه کرد: «به دل نگیر. خسته و عصبانیه. بعضی وقتا حتی پول نداره یه چتول عرق بخره.»
بله، میگفتم.
مهدی جامی جای دیگری مینویسد:
پس مشکل فقط نابود شدن ِ سنتهای ایرانی ست؟! عجب!!! دوستم پویه میگفت: «من کمپین 20 میلیون امضاء برای تغییر وضع زنان را امضاء نمیکنم.» پرسیدم: «چرا؟» گفت: «مشکل زن ِ شهرستانی حق طلاق و حضانت نیست. زن شهرستانی جونش در خطره. زن شهرستانی به قتل میرسه، به خاطر هیچ و پوچ. به خاطر غیرت ِ مردها. مسئلهی ما زنده ماندنه.» گفتم: «خوب همینها را میگفتی.» گفت: «نمیگذارن. ما سیاهیلشکریم. نوشین احمدی خراسانی و بقیهشون میخوان رهبر باشن، ما هم مثه بره دنبالشون بیفتیم. نه. امضاء نمیکنم.»
بله، آقای جامی! زیر حرفهای شما امضاء نمیکنیم. چهل درصد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند. مشکل ما درخت و باغ نیست. مسئلهی ما زندهماندن ِ چهل درصد از شهروندهای ایرانی ست.
از همه اما جالبتر این جملهی آقای جامی ست:
1- آقای جامی، وقتی میخواستم پویه را در مسجدسلیمان ببینم، فکر میکردم میرویم کافهای، اینرنتکافهای، یک جای دنج. پویه که آمد، پرسیدم: «حالا کجا بریم بشینیم؟» گفت: «باید راه بریم.» و ادامه داد: «اینجا برا نشستن و چایی خوردن جایی نیست.» بعد رفتیم یک بستنی فروشی پیدا کردیم و نشستیم. دو تا میز عوض کردیم تا بالاخره میزی پیدا کردیم که دستهامون به سطح موچاش نمیچسبید.
2- من هم البته متوجه پرخوری و علاقهی افراطی مردم به خوردن، که البته پدیدهای نو بین ماست، شدم. اما آقای جامی، معمولن در یک کلاس مردودی یکبار ممکن است. ایندفعه مجبور به ترکتحصیل هستید. "ايرانی ها به خوردن و آيين های وابسته به آن" عشق نمیورزند. فرهنگ ِ امریکایی در ایران به شدت گسترش پیدا کرده. فرهنگ پرخوری، طرز تفکر فاتالیستی که فقط من و گور پدر دنیا و مافیهایش، این آفت فکری که: «میخواهم هیچ چیز نباشد، وقتی که من نیستم.»
و سخن آخر اینکه، وقتی از خوزستان برگشتم و با دل به معنای واقعی کلمه پرخون از درد و فقر مردم خوزستان، از این ویرانهای که بخشی از تهرانیها و اصفهانیها و حکومتیان را پولدار کرده نالیدم، یکی از دوستان که در اراک فوقلیسانس میخواند و ضمنن خوزستان را هم دیده گفت: «باید بری اراک رو ببینی، شهلا. من هیچی نمیگم. فقط باید بری ببینی.» یکی دیگه گفت: «مشهد! توی مشهد دختربچه به قیمت صد هزار تومن وقف ِ حوزههای علمیه میکنن. دخترهایی که هجده ساله که میشن دیگه بازنشستهن.»
ترکتحصیل کنید، آقای جامی. خبرنگار پیش از هر چیز باید از نازکبینی و قدرت تحلیل برخوردار باشد. شما فاقد این تواناییها هستید.
چند عکس به عنوان شاهد درج میکنم. عکسهایی از مسجدسلیمان هستند. همان مسجدسلیمانی که شیر چاه شمارهی اف-7 اش زینتبخش ِِ ورودی ِ ساختمان مرکزی ِ شرکت نفت انگلیس است.
« اولين چيزی که در ايران توجه کسی را که بيش از يک دهه است در آنجا نبوده جلب می کند نوسازی است. ايران به نحوی پيگير و گاه خيره کننده در حال نوسازی است. همه جا در حال ساخت و سازند. ساختن هزينه بر است. ايرانی ها از دولت و ملت پولدار شده اند. خوب خرج می کنند.»
از آنجا که معتقدم:
1- گزارشگر موفق و صادق کسی ست که گزارشی بیغرض و مرض ارائه دهد،
2- گزارشگر موفق و قابل اعتماد آنی ست که بتواند جدا از منافع کوتاه یا دراز مدت ِ مالی یا "معنوی" گزارشی صادقانه بنویسد،
3- گزارشگر موفق و باهوش کسی ست که با وسواس و دقت از کلمات استفاده میکند...،
بر اساس این معیارها مهدی جامی یکضرب مردود است. چرا؟ چون احتمالن تهران و اصفهان و احیانن بخشی از مشهد را با کشور ِ درندشتی مثل ایران اشتباه میگیرد (تست هوش رد شدید، آقای جامی.) خبرنگار نگاه توریستی ندارد. این حرف را: "ایرانیها همه پولدار شدهاند" (بوی حسرت ِ عقب ماندن از قافله میدهد) در ایران هم از یک نفر شنیدم. وقتی از آن فرد سئوال کردم، حالا که آپارتمان کوچکشان را فروختهاند و آپارتمان بزرگتری رهن کردهاند، با توجه به نرخ تورم، پولشان کمکم بیارزش نمیشود، سخت برآشفت و گفت: «ما همه پولدار شدهایم. شما خارج از کشوریها دور گود نشستید و میگین لنگش کن. وضع ما حرف نداره.» نیم ساعت بعد یک نفر دیگر زیر گوشم زمزمه کرد: «به دل نگیر. خسته و عصبانیه. بعضی وقتا حتی پول نداره یه چتول عرق بخره.»
بله، میگفتم.
مهدی جامی جای دیگری مینویسد:
« قرار دارم در باره ايران در چند يادداشت جداگانه بنويسم. فعلا همين که نوسازی در ايران اولين و مهمترين چيزی است که به چشم مسافر ديرآمده ای مثل من می آيد. اما اين نوسازی به همان روش قديم اجرا می شود: سراسيمه و به قيمت نابودی سنت های مهم ايرانی. کدام سنت مثلا؟ سنت حرمت نهادن به طبيعت و باغ و درخت.»
پس مشکل فقط نابود شدن ِ سنتهای ایرانی ست؟! عجب!!! دوستم پویه میگفت: «من کمپین 20 میلیون امضاء برای تغییر وضع زنان را امضاء نمیکنم.» پرسیدم: «چرا؟» گفت: «مشکل زن ِ شهرستانی حق طلاق و حضانت نیست. زن شهرستانی جونش در خطره. زن شهرستانی به قتل میرسه، به خاطر هیچ و پوچ. به خاطر غیرت ِ مردها. مسئلهی ما زنده ماندنه.» گفتم: «خوب همینها را میگفتی.» گفت: «نمیگذارن. ما سیاهیلشکریم. نوشین احمدی خراسانی و بقیهشون میخوان رهبر باشن، ما هم مثه بره دنبالشون بیفتیم. نه. امضاء نمیکنم.»
بله، آقای جامی! زیر حرفهای شما امضاء نمیکنیم. چهل درصد مردم زیر خط فقر زندگی میکنند. مشکل ما درخت و باغ نیست. مسئلهی ما زندهماندن ِ چهل درصد از شهروندهای ایرانی ست.
از همه اما جالبتر این جملهی آقای جامی ست:
« و چقدر رستوران و تالار برای عياشی و شکمچرانی ايجاد شده است! آنچه مربوط به خوردنی هاست آنقدر زياد شده که آدم فکر می کند ايرانی ها به خوردن و آيين های وابسته به آن عشق می ورزند.»
1- آقای جامی، وقتی میخواستم پویه را در مسجدسلیمان ببینم، فکر میکردم میرویم کافهای، اینرنتکافهای، یک جای دنج. پویه که آمد، پرسیدم: «حالا کجا بریم بشینیم؟» گفت: «باید راه بریم.» و ادامه داد: «اینجا برا نشستن و چایی خوردن جایی نیست.» بعد رفتیم یک بستنی فروشی پیدا کردیم و نشستیم. دو تا میز عوض کردیم تا بالاخره میزی پیدا کردیم که دستهامون به سطح موچاش نمیچسبید.
2- من هم البته متوجه پرخوری و علاقهی افراطی مردم به خوردن، که البته پدیدهای نو بین ماست، شدم. اما آقای جامی، معمولن در یک کلاس مردودی یکبار ممکن است. ایندفعه مجبور به ترکتحصیل هستید. "ايرانی ها به خوردن و آيين های وابسته به آن" عشق نمیورزند. فرهنگ ِ امریکایی در ایران به شدت گسترش پیدا کرده. فرهنگ پرخوری، طرز تفکر فاتالیستی که فقط من و گور پدر دنیا و مافیهایش، این آفت فکری که: «میخواهم هیچ چیز نباشد، وقتی که من نیستم.»
و سخن آخر اینکه، وقتی از خوزستان برگشتم و با دل به معنای واقعی کلمه پرخون از درد و فقر مردم خوزستان، از این ویرانهای که بخشی از تهرانیها و اصفهانیها و حکومتیان را پولدار کرده نالیدم، یکی از دوستان که در اراک فوقلیسانس میخواند و ضمنن خوزستان را هم دیده گفت: «باید بری اراک رو ببینی، شهلا. من هیچی نمیگم. فقط باید بری ببینی.» یکی دیگه گفت: «مشهد! توی مشهد دختربچه به قیمت صد هزار تومن وقف ِ حوزههای علمیه میکنن. دخترهایی که هجده ساله که میشن دیگه بازنشستهن.»
ترکتحصیل کنید، آقای جامی. خبرنگار پیش از هر چیز باید از نازکبینی و قدرت تحلیل برخوردار باشد. شما فاقد این تواناییها هستید.
چند عکس به عنوان شاهد درج میکنم. عکسهایی از مسجدسلیمان هستند. همان مسجدسلیمانی که شیر چاه شمارهی اف-7 اش زینتبخش ِِ ورودی ِ ساختمان مرکزی ِ شرکت نفت انگلیس است.