Monday, July 31, 2006

وبلاگ گل کو

http://golku.blogspot.com/2006/07/1363-18.html


پیام اکبر محمدی را در یابیم...


چند دریا اشک می باید
تا در عزای اردو اردو مرده بگرییم؟

چه مایه نفرت لازم است
تا بر این دوزخ دوزخ نابه کاری بشوریم؟
احمد شاملو- 1363

اکبر محمدی از رهبران جنبش دانشجویی 18 تیر بعد از هفت سال زندان در اثر اعتصاب غذا در زندان درگذشت.

و ما هنوز دوره میکنیم شب را و روز را
هنوز را


هنوز دنبال پدیده هایی مثل اکبر گنجی افتاده ایم که حتی اسم زندانیان سیاسی دیگر را هم نمی داند.

زندانیان سیاسی واقعی جانشان در خطر است.

آنها که پاسدار نبوده اند و استحاله نکرده اند و جرج بوش و رادیوفردا پشتشان نیستند
آنها که هیچ انجمن قلمی بهشان جایزه آزادی بیان نداده است
کلید طلایی هیچ شهری نصیبشان نشده است

آنها که بعد از 9 روز اعتصاب غذا می میرند
برای اینکه تن زخمی و شکنجه شده شان تا ب ندارد
برای اینکه به جای اینکه عکاس بالای سرشان عکس بگیرد و برای روزامه های خارجی بفرستد شکنجه گر دست و پایش را به تخت می بندد و دهانش را چسب میزند
آنها که اعتصاب غذایشان با عکس و تفصیلات روزانه در رسانه های دنیا دنبال نمی شود

آیا لیاقت ما از این رژیم جمهوری اسلامی واقعا بیشتر است؟

ما اجازه داده ایم جمهوری اسلامی برای خودش اپوزیسیون بتراشد و زندانیان سیاسی واقعی را از صحنه محو کند
ما اجازه داده ایم کسی مثل گنجی از طرف زندانیان قتل عام شده سال 67 حرف بزند
وکسی مثل عباس فخر آور خودش را نماینده زندانیان سیاسی معرفی کند و پشت سر آنها مهمل ببافد

ما اجازه میدهیم رژیم آخوندی آب را به روی 4 هزار نفر در اشرف قطع کند و صدایمان هم در نمی آید

ما مبارزان واقغی را ول کرده ایم و دنبال دجال های رنگ شده جمهوری اسلامی افتاده ایم

به این امید که ملا روزی اصلاح شود
و کلید طلایی تهران را مثلا به اکبر گنجی بدهد
آنوقت چه خواهد شد؟

آیا فقر و بیکاری از بین خواهد رفت؟
آیا مجازات اعدام و سنگسار و قطع اعضای بدن و شلاق متوقف خواهد شد؟
آیا حجاب اجباری از بین خواهد رفت؟
آیا تحصیل و بهداشت برای همه مجانی خواهد شد؟
آیا پول نفت در ایران برای مردم خرج خواهد شد؟
آیا همه زندانیان سیاسی آزاد خواهند شد؟

واقعا با ساختار جمهوری اسلامی اینها ممکن است؟
هر چه بیشتر وقت تلف کنیم حکم مرگ انسانهای بیشتری را امضا کرده ایم.

ده نفر در اهواز
زندانیان گوهردشت
زنانی که حکم سنگسار دارند
نوجوان هفده ساله ایی که در سقز دستگیر شده است

کودکانی که از فقر و گرسنگی می میرند
انسانهایی که پشت در بیمارستان ها جان خود را از دست میدهند

اکبر محمدی جان خود را برای رساندن پیامی به مردم از دست داد
برای اینکه نشان بدهد که دژخیم همان دژخیم است و عوض نشده است
حتی اگر صورتکش اکبر گنجی و شیرین عبادی باشند.

پیام اکبر محمدی را در یابیم...

به خانواده اکبر محمدی قهرمان و به همه مردم ایران تسلیت میگویم.
یاد و نامش همیشه بر صحنه تاریخ ایران به نیکی پایدار خواهد ماند.

وبلاگ ترنٌم

اکبرمــحـمـدی را کشتند

ای وای بــر اســیری که از یـاد رفـته بـاشـد!

ایـنـهم نـــتیجه ســینه زدن بــرای یـکی
و فـرامـوش کـردن دیــگران. . .
چــشـم گــنـجی اللـهـی هـا روشـن

آژانس خبری کوروش: اکبر محمدی در اثر ضربت و شتم شدید ماموران شکنجه گر زندان به قتل رسید



دانشجو و زندانی سیاسی اکبر محمدی به قتل رسید

9 مرداد 1385

بنا بر گزارشی که دقایقی پیش به دست ما رسید زندانی سیاسی اکبر محمدی بدست ماموران شکنجه گر زندان اوین به قتل رسید.

آژانس خبری کوروش :اکبر محمدی که نهمین روز اعتصاب غذای خود را سپری می کرد امروز در زندان در جلوی چشمان شگفت زده سایر زندانیان در اثر ضربت و شتم شدید ماموران شکنحه گر زندان به قتل رسید.

جزئیات این خبر متعاقبن به اطلاع هموطنان خواهد رسید

Sunday, July 30, 2006

بنیان گذاری نمایه های مستقل وب ایرانی


فراخوان برای بنیان گذاری نمایه های مستقل وب ایرانی

بارو

ما امضا کنندگان این فراخوان لازم دیده ایم، با تجربیات متفاوت و مکمٌل مطبوعاتی و انتشاراتی خود، در یک مسیرهمگام شویم
و با هدف ایجاد فهرست و نمایه ها ی مستقل وب ایرانی از شما دعوت به همکاری کنیم.
بنیان گذاران وبنما ی بارو،
وبلاگها / سایتها و شخصیتهایی خواهند بود، که طی یک ماه آینده
اعم از این که مصمم به همکاری فوری/ مستقیم باشند یا نباشند،
به این فراخوان پاسخ مثبت دهند.

barou21contact@yahoo.com

پیشنهاد های تکنیکی و کاربردی خود را (با ذکر نام ونشانی سایت / وبلاگتان)
در بخش "نظرات" بارو مطرح بفرمایید .

عباس معروفی - رامین مولائی

....................................

پیشنهاد وبلاگ بادبان برای لوگو

وبلاگ فریاد بی صدا

http://faryadbseda.blogspot.com/2006_07_01_faryadbseda_archive.html#115429224267036542

تظاهرات به سبک آحوندی

الان مدتیه زنان ایرانی به مناسبت های مختلف از جمله روز زن , تظاهرات و اجتماعات آرومی رو برگزار میکنن که متاسفانه با خشونت و وحشیگری و حیوون صفتی مزدوران وطن فروش رژیم اسلامی ایران مواجه میشه ! حمله وحشیانه به زنان و کتک زدن و توهین به اونها , نمونه هایی بود از این رفتار ضد انسانی . همه اینها میتونه برای ما زنان دلسرد کننده باشه و ممکنه باعث بشه در اجتماعت دیگه , عده کمتری شرکت کنن و یا در آینده هیچ همایشی برگزار نشه ! اما من راه حل مناسبی برای این مشکل پیدا کردم که میشه با یک تیر 2 نشون زد :

" همین جا از همه شما که این مطلب رو میخونین خواهش میکنم در صورت امکان این مطلب رو به کسانیکه در انجمن های زنان و یا همایش های دیگه فعال هستن برسونید "

چند روز پیش عده ای از جوانان کمونیسم کارگری ایران با پوشیدن پیراهن های سرخ رنگ در محوطه پارک دانشجو تجمعی آروم رو برگزار کردن و با در دست گرفتن پلاکارها و دادن شعارهایی , حمله اسرائیل به فلسطینی ها رو محکوم کردن ! بعد از اون , شروع کردن چند تایی هم شعار حزبی سر دادن و در یک حرکت نمادین دور آبگیر پارک گشتی زدن و بعد هم متفرق شدن و هیچ کسی هم کاری به کارشون نداشت !

این جریان منو به یک فکر جالب انداخت که اگه تمام طرفداران حقوق زنان و حتا گروههای دیگه آزادیخواه ایرانی داخل کشور بهش عمل کنن , هرگز شاهد وحشی گری عمال وطن فروش و مزدور رژیم نخواهیم بود و اگر هم باشیم , سوای اینکه از حق خودمون بعنوان یک زن , یک انسان , دفاع کردیم و , یکی از چهره های منفور و کثیف این رژیم رو هم به زیبایی و با زیرکی زیر سوال بردیم و کاری کردیم که دست رژیم برای اون دسته از مردم و بهتره بگم مردانی که اعتقاد دارن فقط زنان بدکاره و هر جایی در این تظاهرات و گرد همآیی ها شرکت میکنن , رو کردیم و به عمل خودمون وجهه قانونی و از همه مهمتر شرعی (!) بخشیدیم !
من پیشنهاد میکنم از این به بعد در چنین همایش هایی از تمام زنان خواهش کنیم چادر سر کنن و با پوشش مشکی و حجاب کامل اسلامی در این همایش ها حضور به هم برسونن ! لابد الان میگین چرا چادر ؟ مایه ننگ و توهین به زن ؟ سمبل ارتجاع سیاه ؟

من چند پله جلوتر رو نگاه میکنم :

سر کردن چادر از طرف زنان شرکت کننده در همایش های زنان چندین هدف مهم رو دنبال میکنه :

- حکومت و رژیم بهانه اینکه مثلن برای بد حجابی یا مبارزه با زنان ویژه ای که همیشه به این زنان آزادیخواد لقب میدن , نمیتونه وارد عمل بشه !
- همین حجاب چادر و سراسر مشکی که این زنان به سر میکنن , باعث میشه که اگر رژیم بخواد دست روی این زنان بلند کنه و اونها رو مورد ضرب و شتم قرار بده , با اعتراض قشر مذهبی جامعه روبرو بشه .
- در صورت اقدام خشونت آمیز با زنان , چادر و پوشش اسلامی مثلن رسمی رو با دست خودش به چالش می کشونه و نشون میده حتا برای حجاب و یا زنان مومن (!) و ارزش های اسلامی (!) هم ارزشی قائل نیست !
- همین عمل باعث ایجاد تفرقه بین ارکان نظام میشه و یک دوگانگی ایجاد میکنه ! از طرفی قشر زنان چادری واقعی در مقابل این عمل موضع میگیرن , چون نمیدونن این زنان چادر به سر واقعن از چه گروهی هستن و این خبر میتونه مثل بمب توی جامعه بترکه و یک افشاگری درست و حسابی راه بندازه و حکومت هم قادر به سانسورش نیست چون در کشور ما هر چیزی که وجهه اسلامی داشته باشه ناخودآگاه سانسور نمیتونه بشه و بیشتر پخش میشه خبرش !
- در اجتماع ما همیشه چهره های موجه مذهبی باعث جلب توجه شدید میشن و گرایش و جذب باقی گروههای اجتماع رو به همراه دارن . به همین دلیل اگر زنان چادری یا مومن دیگه ببینن عده ای زن چادری و محجبه دارن در دفاع از حقوق زنان فریاد میزنن , با کمال میل بهشون ملحق میشن و این اجتماع رو قویتر میکنن و اگر هم حرکتی مخالفی از طرف رژیم صورت بگیره , زنها تنها نیستن و این میتونه بین زنان مذهبی و غیر مذهبی یک اتحاد جالب و مسالمت آمیز ایجاد کنه !

حالا کافیه این وسط همون برنامه ضرب و شتم و توهین و دستگیری و ... صورت بگیره و اینجاست که رژیم و دستگاهش زیر سوال میرن که چرا با زنان مومنه (!) برخورد کردین ؟ فقط تصور کنین که بجای اینکه 2 تا پلیس زن چادری دارن یک دختر شُل حجاب رو کشوم کشون میبرن تا زندانیش کنن , اینبار یک دختر چادری رو به این وضع ببرن ! و اونوقت چقدر میتونه جالب بشه ؟ از طرفی رژیم مخالف چنین همایشی هست و از طرفی نمیتونه اقدامی هم صورت بده و این میشه یک پیروزی به نفع زنان ! درسته منم با شما موافقم که پوشش مستهجن چادر مایه ننگ زن ایرانیه و نشونه و نماد و سمبل ارتجاع سیاه ! اما با چنین حکومت ریاکاری که تمام اهدافش رو در پشت پرده دین و به نام اسلام و خدا داره انجام میده و روی جنایت هاش سرپوش میذاره و اونها رو شرعی و قانونی جلوه میده , باید ما مردم و مخصوصن ما زنها مثل اونها عمل کنیم و با سیاست باشیم ! باور کنین اگر 50 تا دختر چادر به سر میرفتن دم در استادیوم آزادی جمع میشدن , همه رو وارد میکردن ! اگه 100 نفر زن چادری در روز 8 مارس در پارک دانشجو جمع شده بودن , حکومت جرات نمیکرد دست به زنها بزنه حتا اگر به رژیم فحش هم میدادن !
استادم میگفت آهن رو باید با آهن ببری ! درست هم میگفت ! ما مگه نمیدونیم همون دانشجو نماهایی که یه کپه ریش میذارن و بیرون دیوارهای سفارت ها جمع میشدن و شعار میدادن یا از دیوار بالا میرفتن و تابلو رو میکندن , دانشجو نبودن و سابقه شون رو نگاه کنی میبینی که طرف یک لات آسمون جل و زور گیر معلوم الحال فلان محل جنوب شهره و با گذاشتن یه ریش و رو انداختن پیرهنش و یقه رو کیپ بستن , شده امام زاده و دانشجو ؟؟؟!!!!! پس چرا ما از چنین جو ریاکارانه ای استفاده نکنیم ؟ اگه دانشجوهای ما هم خواستار این هستن تا حرفشون رو به کرسی بنشونن , تیپ بسیجی و حزب الهی بزنن ! زنان ما هم چادر سر کنن و برن شعار بدن ! رژیم میخواد دستگیرتون کنه ؟ بذارین بکنه ! وجهه خودش رو خراب میکنه ! باعث میشه بین جامعه خر مذهب های اجتماع و رژیم درگیری و نفاق پیش بیاد و بیفتن تو جون هم ! به این میگن سیاست ! نه به این که 100 تا زن معصوم و مظلوم و بدون حامی برن توی یک محل بایستن و عده ای گرگ بیفتن به جونشون و درب و داغونشون کنن . این هیچ افتخاری برای ما نداره جز ظلم به زن ! جز سرکوب بیشتر زنان ! جز تحقیر و محرومیت بیشتر زن !

امیدوارم این مطلب درس عبرتی بشه برای تمام گروههای مبارز ! !

تکبیر.

وبلاگ زنده باد آزادی

http://azadiezan.blogspot.com/2006/07/blog-post.html


خسته ام.. از این شهر خسته ام
از نگاه هرز مردای این شهر حالم به هم میخوره... اینجا دیگه هیچی نمونده.. هیچی سر جای خودش نیست... همه چی به هم ریخته
تو این چند وقت بیشتر تو خیابون به رفتارای مردم دقیق میشم... قبلا اگه تو خیابون یکی بهم چیزی میگفت بی تفاوت میگذشتم و چیزی نمیگفتم.. اما امروز ،" روزگار غریبی است نازنین" .. تو این شهر هر کسی به خودش اجازه میده بهت هزار تا متلک بگه و تو هیچی نمی تونی بگی
...تو این شهر اگه بدزدنت.. مقصر تویی
...اگه بهت تجاوز بشه، مقصر تویی
...اگه جلو یه مرد وایسی و به خاطر حرفی که بهت زده، بزنی تو دهنش مقصر تویی
...اگه کیفتو بزنند مقصر تویی
...اصلا همیشه مقصر ماییم، چون زنیم
...مقصر ماییم، اگه لباس پوشیدنمون درست باشه، کیفمونو نمی زنند، بهمون تجاوز نمیشه، بهمون متلک نمیگن
وای خدا چقدر از رفتن به خیابونایی که از هر 10 نفری که از کنارت رد میشن، 9 نفر فقط نگاهشون به تو مثل یه جنسه، که اگه خوششون بیاد یه جوری تحقیرت میکنن و اگه بدشون بیاد یه جوردیگه ، متنفرم
نمیدونم تو این شهر چند نفر مثل من این احساسو دارن.. نمی دونم چند نفر مثل من از نگاه هیز جامعه عذاب میکشن
چند وقت پیش وقتی احضار شدم و رفتم اطلاعات در جواب بازجوم که ازم مرتب سوالای مختلف میپرسید.. گفتم : مشکل جامعه ما تو یه تجمع غیر قانونی خلاصه نمیشه آقا، این جامعه بیماره.. وقتی همه چی بهم می ریزه وقتی همه ی ساختارها بهم میریزن، منی که فکرم هم مثل یه زن سنتی واپس گرا نیست.. منی که ادعا میکنم مدرنم و خیلی از ارزشهایی که شما واسه یه زن خوب قائلید، واسم ارزش نیست.. من که اعتقاد دارم من به عنوان زن، نباید وقتی تو خیابون راه میرم سرم رو پایین بندازم تا همه مردم بگن به به چقدر نجیبه
اینقدر تو این جامعه همه چی بهم ریخته که منم ترجیح میدم وقتی دارم از خیابون رد میشم، نگاهم به زمین باشه تا نکنه چشمم بیفته تو چشمه هرز یه مرد که هر چی دلش خواست بهم بگه و بدتر اینکه از کنارم رد بشه و واسم قیمت تعیین کنه..!! واسه مردای شهر من همه زنها به یه چشم دیده میشن، صحبت از قوانین ضد زن و مردسالاری حقوقی نیست.. صحبت از جامعه است،، جامعه ای که مرداش طوری بزرگ شدن، طوری رشد کردن که به خودشون اجازه ی هر تحقیری رو میدن، چون جنس برترند.. چون حق همیشه با اونهاست
"دیگه اینجا اون شهری نیست که من دوستش داشتم و "مردمی که بیش از این آنها را بارها ستوده بودم
...تهران پر شده از دود و آلودگی صوتی و
ازماشینهایی که وقتی از کنارت رد میشن، صدای بوقشون کلافه ات میکنه و نگاه میکنن ببینن چی کاره ای،.. بدم میآد
...از نگاه کثیف مردایی که تو خیابون فقط چشمشون اندامتو برانداز میکنه، بدم میآد
...از این شهر و آدماش بدم میاد
...از مردای این شهربدم میاد

Saturday, July 29, 2006

وبلاگ كيانوش سنجري

Saturday, July 29, 2006

احمد باطبي بازداشت شد


عصر امروز احمد باطبي در مقابل منزل مسكوني اش در تهران توسط ماموران لباس شخصي وزارت اطلاعات بازداشت شد.
در ساعت 5 بعد از ظهر امروز شنبه، چندين مامور لباس شخصي با نشان دادن كارت شناسايي خود احمد باطبي و همسرش را در حالي كه از آپارتمان محل سكونتشان خارج شده بودند به خانه بازگرداندند و به تفتيش منزل شان پرداختند.
همسر احمد باطبي مي گويد ماموران وزارت اطلاعات به مدت 3 ساعت منزلشان را تفتيش كردند و در پايان، وسايل شخصي احمد از جمله كامپيوتر، موبايل، سي دي ها و مقاديري جزوه و آلبوم عكس خانوادگي شان را ضبط كردند.
همچنين پدر احمد باطبي در يك تماس تلفني ضمن اظهار نگراني از وضعيت احمد گفت در صورتي كه تا فردا وضعيت فرزندش روشن نشود او و ديگر اعضاي خانواده اش دست به اعتصاب غذا خواهند زد. پدر احمد باطبي همچنين خبر داد كه احمد باطبي پيش از بازداشت گفته بود كه در صورت بازداشت غير قانوني، در همان اولين ساعات دست به اعتصاب غذا خواهد زد.
به نظر مي رسد احمد باطبي پس از بازداشت به بازداشتگاه 209 وزارت اطلاعات منتقل شده است.

وبلاگ زنانه‌ها

http://zananeha.com/archives/2006-07/001912.html

راستي هم اين حرفهاي گنجي ناب است. مشكل زندانيان سياسي كه حل شد ، حالا كه اومديم خارج مشكل زنان را هم حل كنيم، حتما هم اكثر آقايان رهبر طلب مثلا آقايان فدراسيون سراسري پناهندگان استكهلم كه اصلا در حركت هاي زنان تا به حال شركت هم نميكردند ، سر و پا برهنه به دنبال احقاق حقوق زنان دوان ميشوند.

Tuesday, July 25, 2006

وبلاگ یادداشت های زری اصفهانی

http://zariyaddastha.blogspot



رفتی تا باغچه ها را آب دهی

برای شهدای فروغ جاویدان

از دکترزری اصفهانی



مادرگفت :
دیشب خواب دیده ام
خواب دیده ام که آب فراوان میشود
ومزرعه ها می نوشند
و آب سرریز میکند
ورودخانه ها می جوشند
و آب همینظور میرود
درجاده های خشک ، عطش ها را
می نوشاند
و در کوره راهها
مسافران را
درجرعه های خنک غرقه میکند
مادرگفت
و انگاه یک موتور آب میخریم
و چاه ها ی زیرزمین را هم
به آن قنات های خشک پیوند میزنیم
وبعد
جای این اکالیپتوس ها
ودرخت های بی رمق خشک را
با بوته های گل سرخ
پرمی کنیم
و آن جویبارها
آنگاه
آغوش دره ها را پرکردند
و تشنگی دشت را
با جرعه های کوچک خود نوشاندند
و دشت پرشد
ازبوته های گل سرخ
واما
خشکسال بود
ورودخانه ها نجوشیدند
وابرها نباریدند
وآن قنات های زیرزمین هم
درخشکسالی خود ماندند
و جویبارهای تنها
تا قطره های آخر خودرا
به دشت نوشاندند
وبعد
درخاک های تیره فرو رفتند
وپشت شاخه های گل سرخ

پنهان شدند

وبلاگ سین/جیم... یادداشت

http://seen-jeem-40tikke.blogspot.com/2006/07/blog-post_25.html


آنكه گفت آری و آنكه گفت نه!

بازتاب انتشار ويژه نامه تابستان سایت گزارشگران، در رسانه هاي سياسي خبري تا كنون

................................................


فاجعه كشتار زندانيان سياسي از موارديست كه نه به گرايشات سياسي كه بي واسطه با موازين حقوق بشر در ارتباط بوده و افشاي مسببين و دادخواهي از قربانيان آن وظيفه اي است بر دوش تمامي وجدانهاي بيدار و همه آنان كه سخن از آزادي بيان، دمكراسي و حق زيستن و دگرانديشي ميگويند. ما در اين نگاه آماري از شما دعوت ميكنيم كه ضمن آشنائي با واكنش نهادهاي سياسي موجود با ارائه نظرات خود ما را در تكميل كردن اين پروژه ياري دهيد!


نزديك به 2 هفته از انتشار ويژه نامه تابستان سايت گزارشگران ميگذرد و تا كنون اين ويژه نامه بيش از 7 هزار مرتبه بازديد شده است.

در طي اينمدت با سوالات و پيشنهادات بسياري مواجه شده ايم كه ضرورت گزارش دهي به خوانندگان سايت و همچنين نويسندگان اين ويژه نامه را به عنوان يك وظيفه بر دوش خود حس ميكنيم.

پس از انتشار اين ويژه نامه پيشنهاداتي مشابه و پر تعداد دريافت نموديم در مسير جمع و جور نمودن اين نوشتارهاي ارزشمند در لينك واحد و قرار دادن آن در صفحه نخست سايت كه بدرستي مطرح شدند. متاسفانه اين امر براي ما ميسر نشد به دلائلي چند از جمله:

درگير بودن با تغيير سيماي سايت كه هنوز نيز از مشكلات آن فارق نشده ايم و به زودي شاهد اين تغييرات خواهيد بود.
ناتمام بودن ويژه نامه وافزايش مطالب آن
ترجمه مطالب منتشر شده
و....

اميد داريم تا در سايت جديد اين مشكل نيز حل شود.

تعدادي از خوانندگان و بخصوص نويسندگان بر اين عقيده اند كه ميتوانست تبليغات بيشتري از جانب سايت براي انتشار اين ويژه نامه در سطحي وسيعتر انجام پذيرد.

اين نگاه آماري به تلاش ما در اين راستا شايد بتواند پاسخي به نقد و پيشنهاد اين دوستان باشد.

لحظاتي پس از انتشار اين ويژه نامه در سايت براي انتشار گسترده آن اقدام نموديم و لينك اين صفحه را براي سايتهاي نامبرده ارسال كرديم.

سايتهاي متعلق به سازمانها و تشكلهاي سياسي چپ و راديكال بدون استثنا از انتشار اين ويژه نامه كه بدون جهتگيري سياسي تدارك ديده شده بود، خودداري نمودند.

( اقدام تكميلي: ارسال مجدد)

راديو رنگارنگ – مصاحبه با بهروز سورن و اشاره به انتشار اين ويژه نامه اخبار گويا – لينك مستقيم به ويژه نامه براي 4 روز متوالي در بخش سايت در سايت روشنگري - لينك مستقيم در انتهاي صفحه براي 2 روز متوالي من و پالتاك – لينك مستقيم در بالاي صفحه سمت چپ از ابتدا تا كنون عصر نو – لينك مستقيم به اطلاعيه سايت گزارشگران در اينباره از ابتدا تاكنون

......................................................

ديدگاهعدم انتشار لينك صفحه مربوطه و حتي لينك يكي از مطالب عليرغم پاسخگوئي به اشاره آقاي علي ناظر مسئول صفحه اينترنتي ديدگاه و ارسال مكرر. (اين توضيح بدينجهت صورت ميگيرد كه تعدادي از نويسندگان مشخصا سايت ديدگاه را مورد سوال خود قرار داده اند.)

پيك ايرانمنتشر نشد

اخبار روز ناموفق بودن اين تلاش براي ما سالهاست كه محرز است

صداي مامنتشر نشد

گفتگوهاي زندان منتشر نشد

كانون خاورانمنتشر نشد

كانون زندانيان سياسي در تبعيد - منتشر نشد

كار آنلاينمنتشر نشد

بروسكهمنتشر نشد

آشتيمنتشر نشد


با احترام و اميد به روزهاي بهتر و دوري از فرقه گرائي ها

گزارشگران

http://www.gozareshgar.com/

..........................

تاکیدات با رنگ سرخ و حروف بولد در اینجا جسارتا به "بازتاب انتشار ويژه نامه تابستان سایت گزارشگران، در رسانه هاي سياسي خبري تا كنون" اضاقه شد؛ اصلاحات طلبانه!

Monday, July 24, 2006

وبلاک یادداشت های زری اصفهانی

خاکستر


غروب است
ویا صبح؟
خاکستر و تاریکی درفضا می چرخد
مرگ در جاده ها ی سرگردان میگذرد
و زندگی را شیار میکند
گیاهان و قلب ها و آفتاب ها
همه درخاک میشوند
غروب است
یا صبح ؟
..............................................................
حزب الله خواسته است که برسردو سرباز گمنام ( بسیار نامی !!) که وجودشان تا کنون برای لبنا ن قربانی ، نزدیک به 400 کشته و هزاران زخمی و ویرانی فرودگاه و برق و آب و تلویزیون و بسیاری زیر ساخت های دیگر ، خرج برداشته است . ) مذاکره کند. با دخالت لبنان ویک کشور سوم! وقبل از این حملات البته لبنان دخالتی نداشت و خبردار نبود که حزب الله برایش دارد چه آشی می پزد ( به دستور تهران) آیا باز هم از تهران دستور ی تازه رسیده است ؟ و یعنی شکست وعقب نشینی و از دست دادن وجهه ای که در آن منطقه داشت . اسلام به سبک ایرانی اش ( منظور حاکمان ایرانی است ) بزگری است که هر گله ای را گر میکند. به همان شدتی که حزب توده ما را بدلیل وا بستگی اش با استالین و استالینیسم گر کرد تا به ابد درتاریخ ما گر خواهد ماند . هر موجود جانداری که به نوعی دست آخوندی را درایران بوسیده باشد گری است که تا به ابد گر یش را همچون طاعونی با خود به همراه خواهد برد. فقط پول و سلاحش نیست ، که با عکس های خمینی و خامنه ای پشت گرمی میدهد و قدرت و نفوذ و محبوبیت و غرور بی جای بی مایه ، بلکه آن بیماری مزمن کشنده در صندوق های پول و سلاح لانه کرده است . آن بیماری مرگزا که دسته دسته آدمها را به کشتن میدهد و رستگار میکند ! تا خودش را نجات دهد !حزب الله اگر موجودیت فیزیکی اش هم ازدست نرفته باشد موجودیت سیاسی و محبوبیت توده ای اش را دراین قما ر احمقانه مرگ و یرانی از دست داد. .
آی صاحبان عمامه و دین آیا هنوز عبرت نگرفته اید ؟
فاعتبروا یا اولی الدین و العمامه

Sunday, July 23, 2006

وبلاگ زن ایرانی

چقدر یک فرد ایرانی می تواند فلاکت اخلاقی داشته باشد
که چشمانش را به روی جنایات رژیم ایران در داخل و خارج ببندد و فقط و فقط دم ازکشتار مردم در لبنان و فلسطین بزند

http://zaneirani.blogspot.com/2006/07/blog-post_115342741548737185.html
..............................................................................................





خورشید خانم: "این جمله "زن ایرانی" رو اینطوری هم می شه نوشت:چقدر یک فرد ایرانی می تواند ذهن (یا قلب) بسته ای داشته باشد که چشمانش را به روی جنایاتی که در دنیا اتفاق می افتد ببندد و فقط و فقط دم از جنایاتی که توسطرژیم ایران در داخل و خارج کشور خودش اتفاق می افتد بزند خون هیچ بچه ای رنگین تر از اون یکی نیست، مگه نه؟!"








در پاسخ به "خورشید خانم" که طبق عادات اعضای گروه خورشید و دوستان حرف و مطالب مرا تغییر می دهند تا به اعمال خود رنگ درستکاری بدهند می گویم: چند بار از کشتار کودکان در آفریقا نوشته ای؟ مگر کودکان فقط در فلسطین و لبنان می میرند؟ و آیا کشتار فقط توسط آمریکا و اسراییل در خاور میانه انجام می شود؟ آیا هرگز یکبار فقط یکبار از جنایات و کشتار آخوندها در ایران گفته و یا نوشته ای؟ انسان فقط انسان فلسطینی و لبنانی نیست و کودکی که در آغوش مادر کشته و لت و پار می شود فقط کودک فلسطینی و لبنانی نیست! چشمهایت را به روی بمب گذاریهای تروریستهایی که در عراق توسط رژیم ایران حمایت می شوند بسته ای و... حتما اینها همه از ذهن آگاه، قلب گشاد و چشمان بینایت است! بله خون هیچ بچه ای از بچه دیگر رنگین تر نیست بخصوص که آن بچه هموطن ما باشد!

http://zaneirani.blogspot.com/2006/07/blog-post_115345169367656795.html

Saturday, July 22, 2006

وبلاگ بامداد

ماشاالله به خون امام

بیچاره مردم لبنان. ازمردم میهن آریایی اسلامی هم بدبخت ترند. بیچاره ها باید چوب ندانم کاری آخوندی چون سیدحسن نصرالله را بخورندکه رییس مجلس میهن آریایی اسلامی می گوید خون امام (ره) دررگ هایش جاری است(کی فرصت کرده است به این آدم خون بدهد؟) وخشونت بربروارحکومت قلدری مانند اسراییل.بیچاره ها تازه داشتند ویرانه ها وخاطرات تلخ جنگ داخلی را ازیاد می بردندوازگردش گری دوزارپول درمی آوردند.اماحالا به لطف سیدحسن نصرالله که خون امام (ره) را دررگ های اش دارد روزازنو روزی از نو. لج بازی کسی راکه خون امام (ره) را دررگ داشته باشدنباید دست کم گرفت.همین که شاهکارکرده است دوسربازاسراییلی رابه اسارت گرفته است یا مانند جدبزرگ وارش شق القمرکرده است ونه یکی نه دوتا بلکه یک فروند کشتی اسراییل را غرق کرده است(یاد لطیفه های که برای فقیه عالی قدرحضرت آیت الله منتظری می ساختند به خیر) برای هفت جداسلام و مسلمین کافی است. گوربابای مردم بیچاره ای که همراه خانه های شان به لقاالله پرتاب می شوند.ازهرچه بگذریم جنگ نعمت است.به قول همان که سیدحسن نصرالله خونش رادررگ دارد.

Friday, July 21, 2006

وبلاگ علیرضا شیرازی

زنگ هشدار برای وبلاگهای فارسی

مرکز پژوهش های مجلس در گزارشی با عنوان "سوء استفاده از پيام های اينترنتی"، اين رسانه را تهديدی برای امنيت ملی، اشخاص و عفت عمومی ارزيابی کرده است. در اين گزارش که به درخواست محمد رضا فاکر، رييس کميسيون اصل نود مجلس تهيه شده است، ضمن تاکيد بر اينکه: "سوء استفاده از اينترنت گاه به دلايل امنيتی صورت می گيرد"، برخی از کاربران اينترنت به معارضه با نظام متهم شده اند. جاسوسی، تشويش اذهان عمومی،تلاش برای براندازی، قصد ارتکاب تروريسم سايبری از جمله اتهاماتی است که در گزارش مرکز پژوهش های مجلس به آنها اشاره شده است.

در گزارش مرکز پژوهش ها با تاکيد بر"رويکرد ضد امنيتی" در ميان کاربران اينترنت در ايران از مجرمانی ياد شده که "چند هدف جداگانه را منفردا يا مشترکا، جمعا يا فردا دنبال می کنند: جاسوسی، براندازی، تشويش اذهان عمومی، تروريسم سايبری". همچنين بر اين نکته تاکيد شده که "اين جرايم به شدت خطرناک و جدی هستند زيرا امنيت داخلی و خارجی را به خطر می اندازند".

جاسوسی سايبری، نخستين مورد از مواردی است که در اين گزارش به عنوان تهديدی برای نظام معرفی شده و با اشاره به اينکه "جاسوسی سايبری همانند جاسوسی سنتی است"، "پيام های اينترنتی، پيام از طريق موبايل و ارتباطات راه دور" به عنوان نوعی از ابزار جاسوسی معرفی شده اند.

همچنین در این در اين گزارش"براندازی" به عنوان يکی از جرايم اينترنتی معرفی شده، و به رغم اشاره به اينکه "برای براندازی بايد فعل و انفعال فيزيکی صورت بگيرد"، با اين استدلال که براندازی دارای چند بخش و جزء است، "مقدمات براندازی و هماهنگی آنها از طريق پيام های صوتی يا متنی" يکی از کارکردهای اينترنت معرفی شده و آمده: "راه ارسال پيام حسب نوع آن می تواند از طريق ايميل، پيام کوتاه، و ... باشد".

"تشويش اذهان عمومی" سومين اتهامی است که در اين گزارش به گروهی از کاربران اينترنت نسبت داده شده است: "از پيام های صوتی،تصوير و متنی فارغ از واسط آن يعنی فارغ از استفاده از ايميل، پيام کوتاه، پيام صوتی و... می توان برای تشويش اذهان عمومی استفاده کرد".

اين گزارش جوک های منتشره در اينترنت هم به عنوان يکی از مصاديق تشويش اذهان عمومی ذکر و تاکيد شده که "می توان به پيام های کوتاهی که در قالب جوک نشر آنها از طريق تلفن همراه بسيارشايع است" به عنوان مواردی از تشويش اذهان عمومی اشاره نمود."

"تروريسم سايبری" به عنوان يکی ديگر از موارد کاربرد ضد امنيتی است که در گزارش مرکز پژوهش های مجلس مورد توجه قرار گرفته و درباره آن آمده: "از پيام های صوتی، متنی و تصويری کرارا توسط تروريست های سايبری استفاده شده تا به اهداف خود برسند. منافقين، اسرائيل، و القاعده بيشترين استفاده را از اين پيام ها می برند تا به اهداف و مراکز کشورمان آسيب برسانند. جالب است که القاعده از هر ايميل فقط يک بار استفاده می کند و دامنه نفوذ استفاده از ايميل را به قبايل دور افتاده پاکستان، جاماييکا، و حتی افغانستان تسری داده است".
(بخشهای از گزارش منتشر شده در خبرنامه گویا- ۲۹ تیر ۸۵).

خواندن گزارش فوق در کنار خبر تصویت لایحه جرائم اینترنتی در مجلس و خبرها و تصاویری که گاهی در فضای وبلاگستان منتشر می شود نشان از وضعیت جدیدی دارد که در آینده نزدیک بر فضای وب فارسی و به خصوص در وبلاگهای فارسی به عنوان یکی از رایجترین شیوه های تولید و انتقال محتوای فارسی حاکم خواهد شد. به عنوان مدیر یک سرویس وبلاگ فارسی با خواندن مطلب فوق نخستین مسئله ای که به ذهنم خطور کرد وضعیت کسانی است که ابزار انتشار تولید یا انتقال محتوای فارسی را ارائه می کنند. آیا در صورت وقوع یک جرم در یک وبلاگ، سرویس دهنده وبلاگ میزبان هم در وقوع جرم دخالت دارد؟ و در واقع آیا امکان دارد که اتهام "معاونت در جرم" دامن مدیران سرویسهای وبلاگ یا حتی شرکتهای میزبانی وب را بگیرد؟ وضعیت جدید میتواند سرویسهای وبلاگ فارسی و در نهایت وبلاگهای فارسی را در وضعیت شکننده ای قرار دهد و البته بایستی به جای هراس از آینده ای مبهم تلاش شود تا با کمک رسانه ها و بررسی حقوقی قوانین و شرایط فوق در ابعاد مختلف دیدی مناسب به مدیران دولتی و نهادهای قضائئ داد.طبیعی است که شرایط مبهم و تاریک سرمایه گذاری در وب فارسی به خصوص در زمینه هایی که انتشار اطلاعات و تولید محتوا توسط کاربران مختلف و بصورت آنلاین صورت میگیرد را به خطر خواهد انداخت

وبلاگ فرياد آزادي

درخواست کمک

هموطنان، ایرانیان گرانقدر درجای جای کره ارض،

مطلع باشید که رژیم جمهوری اسلامی، شب وروزمشغول است تا ازطریق عوامل مزدورخود، درشرکت مخابرات وهمین طورازطریق متخصصین خودفروخته اش در شرکتهای خدمات اینترنتی چون((البرز))و((پارس آنلاین)) وغیروکه اکثرشان درید حاکمان وآقازاده ها قرار دارند، سایتهای اینترنتی وحتی وبلاگهای سیاسی وخبری را فیلترنماید، که تا کنون نیزتوانسته است بسیاری ازسایتها ی خبری وحتی جستجوگر((گوگل ))رامسدود نماید.

بهمین دلیل، ازکلیه هموطنان مسئول ومتعهد، خصوصا" هموطنانی که درزمینه فیلترشکن((PROXY )) دارای تخصص وکاربری منا سب میباشند
تمنا داریم تا بکمک هموطنان در درون مرز بشتابند.

بنظرمیرسد که بهترین طریق ممکن برای این منظور، آنست که چندین((PROXY)) را فراهم وبرای آدرسهای هموطنان در داخل کشور EMAIL نمایند، وازآنها بخواهند که آنها را برای دیگران ارسال نمایند و از دریافت کنندگان نیز بخواهندکه آنها نیزفیلترشکنها را یرای دیگران ارسال نمایند.
مطمئن باشید که اگرچنین اقدامی بصورت چند گزینه ای وبا فاصله هردو یا سه روزیکبار صورت بپذیرد، این امکان از رژیم سلب خواهد شد تا بتواند در رسیدن به اهداف شوم خود موفق گردد.
این اقدام را یک اقدام ملی و مبارزاتی تلقی کنید.

http://www.faryade-azadi.blogsky.com/?PostID=331

Thursday, July 20, 2006

وبلاگ سین/جیم... یادداشت

مرکز پژوهش هاي مجلس در گزارشي با عنوان "سوء استفاده از پيام هاي اينترنتي"، اين رسانه را تهديدي براي امنيت ملي، اشخاص و عفت عمومي ارزيابي کرده است. در اين گزارش که به درخواست محمد رضا فاکر، رييس کميسيون اصل نود مجلس تهيه شده است، ضمن تاکيد بر اينکه: "سوء استفاده از اينترنت گاه به دلايل امنيتي صورت مي گيرد"، برخي از کاربران اينترنت به معارضه با نظام متهم شده اند. جاسوسي، تشويش اذهان عمومي،تلاش براي براندازي، قصد ارتکاب تروريسم سايبري از جمله اتهاماتي است که در گزارش مرکز پژوهش هاي مجلس به آنها اشاره شده است


توصيفات مرکز پژوهش هاي مجلس از فضاي مجازي


براندازان اينترنتي


شهرام رفيع زاده

تصويري وحشتناک از اينترنت

در اين گزارش که به دنبال هشدارهاي برخي رسانه هاي راستگرا نسبت به گسترش اينترنت و سايت هاي اينترنتي و کاربردهاي احتمالي اينترنت توسط رقباي سياسي و حتا گروه هاي مخالف جمهوري اسلامي تهيه شده؛ ضمن ارائه تصويري وحشتناک از اينترنت، بر اين نکته نيزتاکيد شده که نبايد از اينترنت ترسيد.

در گزارش مرکز پژوهش ها با تاکيد بر"رويکرد ضد امنيتي" در ميان کاربران اينترنت در ايران از مجرماني ياد شده که "چند هدف جداگانه را منفردا يا مشترکا، جمعا يا فردا دنبال مي کنند: جاسوسي، براندازي، تشويش اذهان عمومي، تروريسم سايبري". همچنين بر اين نکته تاکيد شده که "اين جرايم به شدت خطرناک و جدي هستند زيرا امنيت داخلي و خارجي را به خطر مي اندازند".

جاسوسي سايبري، نخستين مورد از مواردي است که در اين گزارش به عنوان تهديدي براي نظام معرفي شده و با اشاره به اينکه "جاسوسي سايبري همانند جاسوسي سنتي است"، "پيام هاي اينترنتي، پيام از طريق موبايل و ارتباطات راه دور" به عنوان نوعي از ابزار جاسوسي معرفي شده اند. همچنين تاکيد شده که "پيام حاوي جاسوسي مي تواند به شکل صوت، تصوير يا متن در قالب هاي مختلفي همچون پيام کوتاه، پست الکترونيکي، گفت و گو هاي اينترنتي، فايل هاي ارسالي يا موارد ديگر باشد". علاوه بر اينها: "پيام جاسوسي تصويري همان است که در قالب تصوير اصلي، حاوي تصاوير ممنوعه امنيتي ارسال مي شود. خواه از طريق اينترنت، يا ساير واسطه ها، يا در قالب تصاوير فرعي است که ظاهرا يک تصوير پورنوگرافي است، اما همراه آن به واسطه تکنيک هاي نرم افزاري، متن جاسوسي ارسال مي شود". علاوه بر اين: "پيام هاي جاسوسي متني هم بيشتر از طريق ايميل ارسال مي شود".

در اين گزارش"براندازي" به عنوان يکي از جرايم اينترنتي معرفي شده، و به رغم اشاره به اينکه "براي براندازي بايد فعل و انفعال فيزيکي صورت بگيرد"، با اين استدلال که براندازي داراي چند بخش و جزء است، "مقدمات براندازي و هماهنگي آنها از طريق پيام هاي صوتي يا متني" يکي از کارکردهاي اينترنت معرفي شده و آمده: "راه ارسال پيام حسب نوع آن مي تواند از طريق ايميل، پيام کوتاه، و ... باشد".

اين گزارش با اشاره به اينکه:"در باسک اسپانيا، آفريقا و بين چچن ها اين روش و اين جرم بيشتر استفاده مي شود"، به اين نتيجه رسيده که: "در کشورمان نيز ضد انقلاب بعضا مي تواند از اين روش بهره ببرد. محتواي پيام مي تواند رمز نگاري شود که کشف آن خيلي سخت تر است".

"تشويش اذهان عمومي" سومين اتهامي است که در اين گزارش به گروهي از کاربران اينترنت نسبت داده شده است: "از پيام هاي صوتي،تصوير و متني فارغ از واسط آن يعني فارغ از استفاده از ايميل، پيام کوتاه، پيام صوتي و... مي توان براي تشويش اذهان عمومي استفاده کرد".

کارشناسان مرکز پژوهش هاي مجلس درباره چگونگي استفاده از پيام هاي اينترنتي براي تشويش"اذهان عمومي" گفته اند: "کافي است متن به گونه اي حاوي اطلاعاتي باشد که اذهان عمومي را به سوي مورد خاصي جذب کند که به نفع حکومت نيست يا موجب ايجاد هزينه امنيتي و کيفري براي برخورد با آن مي شود".

در اين گزارش جوک هاي منتشره در اينترنت هم به عنوان يکي از مصاديق تشويش اذهان عمومي ذکر و تاکيد شده که "مي توان به پيام هاي کوتاهي که در قالب جوک نشر آنها از طريق تلفن همراه بسيارشايع است" به عنوان مواردي از تشويش اذهان عمومي اشاره نمود."

"تروريسم سايبري" به عنوان يکي ديگر از موارد کاربرد ضد امنيتي است که در گزارش مرکز پژوهش هاي مجلس مورد توجه قرار گرفته و درباره آن آمده: "از پيام هاي صوتي، متني و تصويري کرارا توسط تروريست هاي سايبري استفاده شده تا به اهداف خود برسند. منافقين، اسرائيل، و القاعده بيشترين استفاده را از اين پيام ها مي برند تا به اهداف و مراکز کشورمان آسيب برسانند. جالب است که القاعده از هر ايميل فقط يک بار استفاده مي کند و دامنه نفوذ استفاده از ايميل را به قبايل دور افتاده پاکستان، جاماييکا، و حتي افغانستان تسري داده است".

تجارت سکس در اينترنت ايراني

درگزارش مرکزپژوهش هاي مجلس "رويکرد ضد مالي"، "رويکرد ضد آسايش عمومي"، "رويکرد ضد تماميت معنوي" و "رويکرد ضد اخلاقي" در مرتبه هاي بعدي سوء استفاده از اينترنت قرار گرفته اند. اين گزارش درباره رويکرد ضد مالي با تاکيد بر اينکه "مجرمين از پيام هاي صوتي، متني و تصويري در فضاي سايبر استفاده مي کنند تا به اهداف مالي خود برسند"، آمده: "اين جرايم جنبه ضد امنيتي آنچناني و مستقيم ندارد، اگر چه در صورت بزرگتر شدن محدوده و حجم آنها مي توانند به امنيت اجتماعي و طبعا امنيت سياسي کشور خدشه وارد کنند. کلاهبرداري سايبري، تخريب سايبري، و سرقت اطلاعات مهم ترين اين جرايم هستند". رويکرد ضد آسايش عمومي نيز در گزارش مرکز پژوهش ها در رديف جرايم امنيتي قرار گرفته است، چنانکه يکي از اهداف مجرمين اينترنتي "به طور کلي خرابکاري" عنوان شده است.

"رويکرد ضد تماميت معنوي" مورد ديگري از اتهاماتي است که در اين گزارش از آن ياد شده است: "برخي جرايم مانند تهمت، افترا، نشر اکاذيب، افشاي سر و ... را مي توان از طريق پيام هاي صوتي تصويري يا متني انجام داد".

"پورنوگرافي، تجارت سکس، و توريسم سکسي" موارد ديگري از سرفصل هاي اين گزارش است که محققان مجلس ازآن به عنوان"رويکرد ضد اخلاقي در پيام هاي اينترنتي" ياد و تاکيد کرده اند که پورنوگرافي و تجارت سکس "بعضا يا حتا غالبا از طريق ايميل، پيام هاي کوتاه و ... تبادل مي شود". بر اساس اين گزارش "حجم اين گونه ايميل ها گاه به گونه وحشتناکي فراوان و زياد است ".

پيشنهادهاي تازه

اگر چه اينترنت در ايران عمر زيادي ندارد، اما اين رسانه در عمر کوتاهش مورد اقبال فراوان قرار گرفته؛ تا جايي که تعداد کاربران آن از دو هزار نفر در سال 72 به بيش از 5 ميليون نفر در حال حاضر رسيده است. پس از آغاز موج تحديد مطبوعات نيمه مستقل از ابتداي سال 79، بسياري از گرايش هاي منتقد و مخالف با جمهوري اسلامي به استفاده از اينترنت و راه اندازي سايت هاي اينترنتي رو آوردند. به همين علت در همين حضور قريب به 15 ساله، چندين موج برخورد، محدوديت و هدايت رسانه هاي اينترنتي در کشور شکل گرفته است. اما تعطيل يا توقف فعاليت سايت هاي اينترنتي به وسيله اهرم هاي رسمي و غير رسمي فشار بر متوليان آن،بازداشت بيش از 21 نفر از عوامل فني، روزنامه نگاران و وبلاگ نويسان در جريان پرونده موسوم به سايت هاي اينترنتي در تهران، گسترش بازداشت وبلاگ نويسان در برخي از شهرستان ها، اعمال فيلترينگ گسترده سايت هاي اينترنتي و مواردي از احضار فعالان اينترنتي در اين مدت نتوانست اينترنت را به کنترل مقامات کشور در آورد.

چنين است که در گزارش مرکز پژوهش ها، پيشنهادات تازه اي براي "مبارزه با دشمنان اينترنتي" ارائه شده است. نخستين پيشنهاد، تدوين قوانين و کنترل بر "رفتار صنوف از جمله صنوف کامپيوتري، مخابراتي" عنوان شده که بايد "با خود تنظيمي بايدها و نبايد هاي شغلي را تعريف مي کنند". همچنين پيش بيني شده که آنها در صورت عدول از اقدامات ابلاغ شده به "شدت مجرم" تلقي شوند. استدلال اين مرکز درباره اعمال چنين روشي اين است که "کد رفتاري باعث کاهش جرم مي شود و هزينه هاي عدالت کيفري کم کم مي شود و از دوش دولت، مقنن، قوه قضاييه به بازيگران اصلي که سود اصلي را مي برند بار مي شود".

مرکز پژوهش ها همچنين پيشنهاد کرده تا با تشکيل پليس سايبري و تجهيز آن به سخت افزارها و نرم افزارهاي لازم براي کشف جرم سايبري اقدام شود. اين مرکز استفاده از نرم افزارهايي را به مقامات کشور توصيه کرده که مي توان به وسيله آنها ارسال کننده، محتوا، زمان، مکان ارسال، دريافت کننده و ابزار مورد استفاده ارسال کننده پيام هاي اينترنتي را شناسايي کرد. علاوه بر اين پيشنهاد شده "محتواي پيام سوء بدوا توقيف و سپس در لابراتوار پليس آناليز و گزارش جرم براي قاضي ارسال شود". اين گزارش درباره چگونگي فراهم آوردن "ادله جرم" براي مجازات کاربران اينترنت، با اشاره به اينکه "صحنه جرم سايبري عبارت است از محيط کامپيوتر، محيط شبکه، محيط مخابرات" است، بر اين نکته تاکيد کرده که "ادله پليسي را مي توان از موبايل، تلفن شناسه دار، انواع هارد، انواع حافظه و ... بدست آورد".

امنيت صفر، قانون صفر

در گزارش مرکز پژوهش هاي مجلس درباره سوء استفاده از پيام هاي اينترنتي، امنيت سايبري کشور در حد صفر اعلام و تاکيد شده که حتا در نهادهاي حساس نيز به دليل عدم آموزش پرسنل، سيستم توسط دشمن شناسايي مي شود. آموزش مسئولان سايت ها، مسئولان سرورها و مديران انفورماتيک کشور بخصوص در نهادهاي حساس از جمله مواردي است که در اين ارتباط مورد توجه قرار گرفته است. بر اساس اين گزارش اگرچه "آگاهي نيروهاي امنيتي در اين زمينه مناسب است، اما آگاهي نيروي انتظامي نامناسب است". مرکز پژوهش ها با اشاره به عدم وجود هرگونه قانوني در اين باره و با اشاره به لايحه جرايم اينترنتي اظهار اميدواري کرده که با تصويب اين لايحه در مجلس، گامي براي کنترل و مبارزه با سوء استفاده از اينترنت برداشته شود. اين مرکز همچنين از تعدد مراکز و نهادهاي متولي فن آوري اطلاعات انتقاد کرده ، و با نام بردن از آن به عنوان يک نقطه ضعف، خواستار تمرکز اين فعاليت ها در يک مرکز و نهاد شده است. نهادي مشابه پليس سايبر، که بيش از هر چيز بتواند کنترل فضا و کاربران اينترنت را در دست داشته باشد.

تا پيش از اين و به رغم ارائه تصويري دلنشين از اينترنت، ده ها نفر از کاربران اينترنت در کشور طعم زندان را چشيده اند و ميليارد ها تومان صرف اعمال فيلترينگ سايت ها و وبلاگ ها شده است. با تصوير وحشتناکي که گزارش مرکز پژوهش هاي مجلس از اينترنت و سوء استفاده از پيام هاي اينترنتي ارائه کرده، لابد بايد منتظر فهرست بلندبالاي زندانياني بود که به اتهام ارسال ايميل و چت لباس زندان مي پوشند.

۲۹ تیر ۱۳۸۵

Wednesday, July 19, 2006

وبلاگ زیتونستان

http://z8un.com/archives/2006_07.html#001846

سر کلاس دوستم اومده بودن التماس که ترو خدا با هرکی دلتون خواست(خواهر، مادر، دوست، دشمن، همسایه این‌‌طرفی، همسایه‌ی اون‌طرفی و...) فردا صبح ساعت یک‌ربع به هفت بیایید چهارراه طالقانی. مجانی با اتوبوس می‌بریمتون ورزشگاه 12 هزار نفری، نفری یک مقنعه و دو بلیت استخر مجانی هم می‌دیم.
فردا 29 تیر استادیوم 12 هزار نفری چه خبره که سرکیسه‌ دولت شل شده؟
احمدی‌نژاد سخن‌رانی داره)
- زکی! فقط یه مقنعه و دو بلیت استخر؟

وبلاگات زیتونستان و حومه

http://z8un.com/cgi-bin/mt/mt-comments.cgi?entry_id=1845#1221167697

وب کاری37 :: توسط Abbass agha

یک انتقادی از گنجی دارم...ایشان در کلن یا لندن یک نیم ساعتی حرافی کرده اما انچه
عجیبست اینکه این بنده خدا نه اینکه تازه از درون به بیرون خزیده باشد بلکه انگاری پنبه در گوشهایش بوده ...میفرماید

روشنفکران ایرانی چرا برای نقض مکرر حقوق بشر سکوت کرده اند و چه وچه ...

اخه مرد نا حسابی
این همه داد و هوار ها که در خارج و حتی داخل بهوا بوده انگاری ایشان توی این دنیا نبوده و حالا
تازه ایشان قادرست که داد از بیداد بگیرد....یاد طنز نویس واشنگتن پست اقای بوخوالد افتادم که
عکسی از مارشال دوگل کشیده بود با دماغ دو متریش !!!که تا بوی جنگ ازین دماغ بالا برود
سی سال طول میکشد !!چون دوگل در مصاحبه اش گفته بود در ویتنام بوی جنگ بمشام میرسد
انهم وقتی امریکایی ها ده سال بعد از خروج فرانسه داشتند بشدت میجنگیدند...
این گنجی هم بیست سالی خواب تشریف داشتند

Monday, July 17, 2006

وبلاگ حاجی واشنگتن


آقا، ماشالو!
این نیک آهنگ از همه خبرگزاری ها فعال تره. لپ تابش رو برداشته رفته نیویورک از تو خیابون داره گزارش لحظه می ده.
دمش گرم! به این می گن ژورنالیست. مختصر، مفید و بدون جانبداری از کسی می نویسه. به قول خودش ناظره.

وبلاگ گیله مرد

http://www.gilehmard.com/archives/000835.html

مادر زن .......

خدا به سر شاهد است ما تا همين امروز نميدانستيم که آدم می تواند با مادر زنش ازدواج بکند ؛ تا اينکه فرمايشات يکی از آن آيت الله های عمامه دار را خوانديم و شست مان خبر دار شد که اين اسلام عزيز برای رفاه حال مومنان و مومنات ؛ و از بابت اينکه خدای نکرده بابت پايين تنه شان مشکل و معضلی نداشته باشند ؛ همه جور پيش بينی هايی کرده و همه جور راه و رسم اسلامی را تدارک ديده است

ما تا حالا خيال ميکرديم که مادر زن آدم مثل مادر آدمی است و آدميزاد همان احساسی را که به مادرش دارد نسبت به مادر زنش هم دارد اما حالا فهميده ايم که نه آقا ! مادر زن که سهل است ؛ اگر می خواهيد يک مسلمان واقعی باشيد می توانيد با مادر و خواهر خودتان هم بخوابيد !!!!

حالا برای اينکه رگ اسلامخواهی امت اسلام ورم نکند و خواهر و مادر و عمه و خاله جان ما را دراز نکنند و زنده و مرده ما را نلرزانند ؛ عين پاسخی را که حضرت آيت الله العظمی سيد محمد صادق روحانی مد ظله العالی !!! يکی از بزرگ عمامه داران جمهوری اسلامی به پرسش يکی از فرزندان امت اسلام داده است عينا بنقل از سايت اينترنتی ايشان در اينجا ميآورم تا هم به حال خودتان و هم به حال امت اسلام گريه کنيد که : خدايا ! ببين چه خرانی بر ميهن ما حکومت ميکنند :

سئوال اين است :
" اگر دو برادر بخواهند زنهای همديگر برای شان محرم شوند ؛ به چه سببی میتوانند محرم شوند ؟"

اما جواب آقای آيت االه العظمی چنين است :
هو العالم؛ چنانچه مادر زن هر کدام زن ديگری بشود ؛ هر کدام بشوهر ديگری محرم ميشود " !
ترجمه فارسی اش اين ميشود که اگر برادر من زنی داشته باشد ؛ و اين زن بخواهد با من که برادر شوهرش هستم محرم بشود ؛ تنها راه محرم شدن اين است که من با مادر زن برادرم ازدواج کنم و برادرم با مادر زن من !!!!( می بينيد چه خر تو خری شده ؟؟ )
بنظر شما خر تر از اين آيت الله در هيچ طويله ای پيدا ميشود ؟؟؟

Sunday, July 16, 2006

وبلاگ نيک‌آهنگ کوثر

گزارش لحظه به لحظه روز دوم

ساعت ۱۰:۱۵ در شهر خبری نیست! اینجا بیست سی نفر جمع شده اند و دیگر هیچ!

۱۱:۰۰ سخنان کاظم علمداری

۱۱:۱۰ سخنان یک آقایی که معلوم است ضد سلطنت طلب‌هاست

ساعت ۱۲:۱۵ تو را به خدا جمع شوید این طرف، یک آقایی می‌خواهد سخنرانی کند.

همه منتظر آمدن گنجی هستند، هیچ خبری نیست

یکی از فعال‌ترین حاضران، دختر خانم حقیقت جو است! همه‌اش دارد می‌دود ماشالله!

ملت دارند همینطوری برای خودشان راه پیمایی می کنند. یعنی از این طرف به آن طرف راه می‌روند

به گفته یکی از ناظران، تعداد خبرنگاران بیشتر از حاضران است.

فاطمه حقیقت‌جو امیدوار است امروز بعد از ظهر استقبال بیشتری صورت گیرد.

سیبیل‌طلا هم امده تا از نقطه نظر- فمینیستو شلوغ‌کاری به اعتصاب نگاه کند!

ما بالاخره نفهمیدیم اسانلو درست است یا اصانلو؟

جهانگیر جاوید و عباس! اینجا هستند. کلی خندیدیم!

Wednesday, July 12, 2006

وبلاگ اصلی مرکز فرماندهی زیتونستان

من و این‌همه خوشبختی محاله، محاله، محاله

- یکشنبه
آقای مهندس فلانی با تعجب تعریف می‌کرد:
- "نمی‌دونم امروز چه خبر شده بود که چپ و راست از مدیریت زنگ می‌زدن برو به سالن‌های کارخونه سر بزن ببین کارگرها خرابکاری نکنن.
سری زدم و برگشتم. باز زنگ زدن. اصلا نیا پشت میز بشین. هی بگرد.
نفهمیدم موضوع چی بود؟ خسته شدم از بس رفتم این سالن، اون سالن"
- آقای مهندس!! شما چرا؟ امروز چه روزیه؟
- چه ربطی داره امروز چه روزیه.
- حالا شما بگو من ربطشو می‌گم.
- وایسا حساب کنم. 18 تیره.... ئه... 18 تیر...18 تیر؟!!...ها هاها... پس موضوع این بود! چقدر ترسیده بودن بیچاره‌ها...

- اطلاعات غلط
من با دادن اطلاعات غلط حتی برای رسیدن به اهداف درست مخالفم.
خانمی به اسم انسیه‌شاه‌نظری تو روزنامه‌ی همشهری نوشته بود که رفته در پمپ بنزین حاج آقا رضوانی که تازه در کرج افتتاح شده بنزین بزنه، کارکنان اچازه ندادن از ماشین پیاده شه و گفتن حاج‌آقا غدغن کرده که خانم از ماشین بیاد پایین. حالا این خانم داد که چرا به زنها احترام نمی‌ذارن و...
اتفاقا همون شب از این پمپ بنزین رد می‌شدم. کنجکاویم گل کرد . دورادور آقای رضوانی رو می‌شناختم و بعید بود ازش ازین دستورا... با اینکه نصف باک پر بود گفتم بذار با من هم این معامله‌رو کنن تا پدرشون رو درآرم( البته هیچ غلطی نمی‌تونستم بکنم جز مثل خانم نظری شکایت کنم )
اتفاقا چقدر با ادبانه راهنماییم کردن که کجا وایسم که به باکم نزدیک‌تر باشه و وقتی پیاده شدم فقط گفت اجازه می‌دین کمکتون کنم؟ گفتم نه، ممنون. دوست دارم خودم بزنم. دیگه هیچی نگفت. بیشتر پرسنل فامیل خود رضوانی بودن... و هیچ فرقی بین خانم و آقا قائل نبودن. انصافا با همه یک‌جور رفتار می‌کنن.
اونم به خاطر سرمایه‌اش نه احترام به خانوما. چون بالاخره تعداد راننده‌های زن هم زیادن و نباید منافع خودشو در خطر بندازه.

...................

:از کامنتستان وبلاگ اصلی مرکز فرماندهی زیتونستان

23 :: توسط حميد پوريان در 1385-04-21 18:24
مبارزه با حجاب اسلامی:
آقای دکتر محمد برقعی و دوستان با حجاب اسلامی در دفتر حفظ منافع ج.ا در واشینکتن برای آزادی جهانبگلو

وبلاگ سرباز کوچک

"غرب بجای بلند کردن صدای بن لادن های ایرانی و ملاعمرهای ایرانی باید صدای مسلمان دموکرات ایرانی را بشنود. صدای آیت الله منتظری، صدای عبدالکریم سروش ها، محسن کدیور. من سعی می کنم پیام آور صدای صلح از ایران به جهان باشم."

ظاهرا اكبرو اسلاو خان و طرفداران "مبارزش" ‌از تقويت گسترده و بازتاب مغرضانه و يك طرفه ی صدای "مسلمان دموکرات ها" در مطبوعات "آزاد" و "معتبر" جهانی در مقابله با فرياد ايرانيان و به درازا كشيدن عمر جمهوری عزيزشان بدينوسيله بيخبرند.

درضمن، ديدن نام نادره افشاری در اين ليست بسيار افسوس انگيز است.

.............................................................................................
وب آورده از طریق وبلاگ زن ایرانی

Tuesday, July 11, 2006

من و پالتاك

http://www.mano-paltalk.net/tanz8/sar0407.htm

سند مزدوری سايت من و پالتاك


- سربلند -

حبيب در حالى كه كاغذى در دستش بود ذوق زده پيش من آمد و گفت: خبر دارى سند مزدورى سايت من و پالتاك پيدا شد؟
با تعجب گفتم: همون سايت كه مىگوييد چوب لاى چرخ شما مىذاره؟
حبيب: اره ديگه. ماه ها است كه همه رفقا دنبال اسناد ارتباط اينها با وزارت اطلاعات مىگردند كه بلاخره يكى از رفقا تونست آن را پيدا كنه.
حبيب چشمكى بمن زد و ادامه داد: ميدونى كه در ميان ما رفقاى متخصص هم خيلى زياده
خنديدم و گفتم : خب حالا چى افشا كردند؟
حبيب گفت : برات مىخونم


رفقاى فداكار و از جانگذشته ما در كشور ايالات متحده آمريكا ماه ها تلاش شبانه
روزى در تحقيق و تفحص از سايت مزدور من و پالتاك بلاخره موفق شدند به سند مهمى كه
ارتباط اين سايت را با وزرات اطلاعات ايران قطعى مىكند را بدست بياورند.
سايت مزدور من و پالتاك كه از زاويه چپ به سازمانهاى انقلابى برخورد مىكرد از همان ابتدا
معلوم بود كه ريگى در كفش دارد و ....


حوصله ام سر رفت و گفتم: حبيب جان، ببخشيدها، اين جملات منو ياد اطلاعيه هاى تلويزيونى جمهورى اسلامى مىاندازه وقتى كه مىخواهند اشخاص مختلف را به مزدورى و جاسوسى متهم كنند. ميشه لطفا اينها را فاكتور بگيرى و برى سر سند؟
حبيب كمى دمق شد و گفت: اين سايت به شركتى ايرانى به نام " پشتيبانان شبكه " اتصال داره كه اين شركت در ايرانه.
گفتم: ببينم ، اين اسم همون " كنتور" سايتشون نيست؟
گفت : اره
خنديدم و گفتم: اين رفيق شما خيلى متخصصه؟
گفت : خب اره ، خيلى از كامپيوتر حاليشه
گفتم: آخه ديوانه جان. ده ها كنتور مجانى و غير مجانى در اينترنت وجود داره كه اصلا لازم نيست نه عضوش بشند و نه هيچ چى. كافيه كنتور را در سايت نصب كنند تا صاحب سايت بفهمه چقدر بازديد كننده داشته.
حبيب گفت: يعنى لازم نيست پول بده ، قرار داد ببنده و غيره؟
ديگه داشتم غش مىكردم . گفتم: آخه تو مگر توى كله ات عقل نيست؟ ديوانه جان، صدها هزار سايت داره از همون كنتور استفاده مىكنه. كلى هم سايت انقلابى و غيره توشونه. شايد بيش از هشتاد درصد از سايتهاى ايرانى از همان كنتور استفاده مىكنند.
حبيب: اما رفيق ما ميگه كه صاحب من و پالتاك مىتونه بفهمه چه كسانى به سايتش آمده .
نگاهى به حبيب كردم و گفتم: ببينم منو گرفتى؟ سركاريه؟
حبيب: نه به مرگ خودم
گفتم: آخه خاك عالم بر سر بىسوادت كنم. تمام سايتهاى دنيا، چه سياسى ، چه غير سياسى، چه انقلابى، چه دولتى ، چه ضد انقلابى و هر كوفت و زهر مار ديگه اى داخلش فايلى بنام" استاتيك" است كه صاحب سايت مىتونه بفهمه چند نفر به سايتش آمدند، از چه كشورهايى بوده، چه ساعتهايى بيشترين بازديد را داشته و روى چه مقالاتى بيشتر از بقيه كليك شده.
حبيب با تعجب: جدى مىگى اينو؟
گفتم: خره، همين الان برو با پرداخت پنجاه يورو در سال يك دامين و سايت بگير. مىبينى كه تمام اين خدمات را داره. اصلا از طريق ديدن همين اطلاعاته كه صاحب سايت بخشى از سايتش را جمع مىكنه، بخشى ديگر را قوى تر مىكنه و غيره.
حبيب: اما رفيق ما خيلى متخصصه.
خنديدم و گفتم : همين بود اين افشاگرى؟
ادامه دادم: آخه يكذره به به اون كله پوكت نرسيده بود كه كسى كه بخواد مزدورى و جاسوسى كنه اينطورى علنى كار نمىكنه؟ آخه تو انقدر خرى كه حتى نرفتى به سايتهاى ديگر سر بزنى و ببينى چقدر سايتها از همان كنتورها استفاده مىكنند. تازه هر كنتور ديگه اى هم باشه باز فرق نمىكنه. همشون همين اطلاعات را مىدند
حبيب: اما من يك سئوال برام هست. چرا بايد يك شركتى چنين خدماتى را مجانى براى سايتها بده؟
اينبار با پشت دست زدم وسط طاسى سرش و گفتم: اينها ده ها جور خبرنامه، نظرسنجى، كنتور و غيره درست مىكنند كه اگر سايتى از آنها استفاده كنه اتوماتيك تبليغ شركتشون مياد. كه اگر هر كسى يك " ياهو پاپ آپ" داشته باشه ديگه تبليغ براشون نمىآد.
خنديدم و پرسيدم: ديگه چه اسنادى ازشون پيدا شده؟
حبيب: سرورشون شناسايى شده
ديگه دل و روده هام داشت بهم مىآمد و گفتم: احمق، هر كسى مىتونه سرور هر سايتى را پيدا كنه. فقط كافيه سرچ بشه . اين كه ديگه افشاگرى نيست.
ادامه دادم: حالا بگو ببينم سرورشون در ايرانه؟
حبيب: نه، رفيق متخصص درآورده كه در المان هست
ديگه نمىشد جلوى خنده ام را بگيرم و گفتم: خب كجاى اين نشانه مزدور بودنشونه؟
حبيب هى وا مىرفت و گفت: كسى كه سايت بنام اون هست هم پيدا شده
گفتم: طرف مزدوره؟ در ايرانه؟ در ساواك بود؟ در ساواما بود؟ همه مىدونند مزدوره؟
حبيب كمى سرخ شد و گفت: حقيقتش طرف كسى هست كه عمرى را در زندان جمهورى اسلامى گذرانده و بسيارى به عنوان يك فعال سياسى چپ مىشناسنش. و سالهايى طولانى عضو يكى از سازمانهاى انقلابى و راديكال بوده
به حبيب نگاه كردم و گفتم: اين بود؟ اين بود آن افشاگرى مشعشانه؟
حبيب چيزى نگفت
بهش گفتم: هم خانه ام هستى نمىخوام دلگيرت كنم. اما اينو بياد داشته باش. اون كسى كه مىتونه مشخصات يك آدم سياسى را در بياره، تلفن خانه و آدرس منزل طرف پيدا كنه از طريق اى ميل براى صدها نفر بفرسته، گذشته از اينكه چقدر باهات رفيقه اما آدم خطرناكيه.
حبيب به فرش نگاه مىكرد
ادامه دادم: اينطور آدمها گذشته از اينكه امروز چه رنگى دارند اما فردا با تك تك شما همينكار را خواهند كرد. من نمىگم كه اين اى ميل براى جمهورى اسلامى هم فرستاده شده. اما دستهايى هستند كه اونو براى رژيم هم بفرستند. مىبينى داريد چكار مىكنيد؟ مىبينى داريد عملا جان يكسرى آدم و خانوده هاشون در ايران را بخطر مىاندازيد؟
حبيب ديگه نشست و هيچ نمىگفت
گفتم: حالا كى انتشار عمومى مىكنيد
حبيب با صدايى اروم: نمىدونم
گفتم: اينكار را حتما بكنيد. چون بدون شك آدمهايى هستند كه سيستم سايت سازى را مىشناسند و همين ملاكى ميشه براى قضاوتشون در مورد شما
كمى دلم براش سوخت. پا شدم دستى به سرش كشيدم و گفتم: حالا بىخيال. فقط بگو ببينم اين همون سايتى نيست كه گفته ارتباطش را با اپوزسيون قطع مىكنه؟
جبيب: اره همونه
لبخندى زدم و گفتم: خوبه
حبيب : چى خوبه؟
گفتم : هيچ چى. دلايلشان براى اين اقدام ظاهرا خيلى هم بىربط نبود. در آخرين مطلبشون از همين توطئه ها شكايت داشتند . خوبه كه حتما منتشر كنيد!
حبيب پاشد و رفت
گفتم : كجا
گفت: مىرم يك تلفن بزنم


توضيحات اضافى!

ما فكر مىكرديم عمر " ساواك" بسر رسيده بود. اما ظاهرا هنوز هم هستند، هرچند كه روزى خود قربانى آن بودند. اما لازم است جهت كمك به رفقاى " شرلوك هلمز" گرامى اطلاعاتى را بدهيم كه شايد براى افشاگرى هاى اينده شان مناسب باشد:

علامات رنگ و وارنگ وارنک فوق را در هر سايتى ديديد به معنى استفاده از يكى از كنتورهاى فوق است كه قطعا با دهانى باز شاهد ده ها هزار سايت " مزدور" خواهيد شد.! در حاليكه حتى مىتوان علامت و كنتور را در سايت نگذاشت اما از خدماتش بهره برد!

وبلاگ گل کو

گنجی نه رهبر ایران است و نه نماینده مردم ایران

خیلی وقت ها هست که آسان ترین راه بهترین راه نیست. متاسفانه مشکل ما در بیشتر مواقع این است که دنبال آسان ترین راه هستیم. از اول معلوم بود این رژیم جانی و
آدمکش است. داستانهای شکنجه و زندان و قتل عام زندانیان سیاسی را آنقدر گفته ایم و گفته اند که دیگر حرفی درش نیست. اما وقتی رفسنجانی رییس جمهور شد خیلی ها گفتند که نه بابا این ملا با بقیه ملاها فرق دارد. این یکی مترقی است. لابد برای این که دخترش فائزه خانم را کرد رییس تربیت بدنی زنان!
بعد که خاتمی آمد با عبا و عمامه مارک دار و عینک دورطلایی و ریش مرتب و منظم باز خیلی ها یادشان رفت که همین آقا در زمان اعدام و بکش و بکش سالها وزیر ارشاد بوده است. باز هم گفتند نه این یکی اصلاح طلب است. وقتی میشود انقلاب مخملی کرد چرا انقلاب کاکتوسی کنیم؟

اما خاتمی خودش با حمایت از لاجوردی جلاد به عنوان "خدمتگزار مردم" و "اراذل و اوباش" نامیدن دانشجویانی که قیام فراموش نشدنی هجده تیر را به راه انداختند نشان داد که در پس آن قیافه مرتب و منظم روباهی شیاد بیش نیست. هنوز که هنوز است کمیسیونهای دست نشانده آقا دارند مرگ فجیع زهرا کاظمی و قتل های زنجیره ای را بررسی میکنند. هشت سال تمام با شعار اینکه اگر دهانم را باز کنم حرف میزنم سر همه را شیره مالید تا ملاها بتوانند طرح هجده ساله بمب اتمی خود را پیش ببرند و یک قدم دیگر به یک امپراتوری ملایی نزدیک تر شوند.

حالا می بینم که غرب و ملاها سر اکبر گنجی به توافق رسیده اند. . بر خلاف همه زندانیان سیاسی در ایران که حتی حق ملاقات با خانواده را هم ندارند آقای گنجی از این شهر به آن شهر سفر میکند و جایزه پشت جایزه دریافت میکند. . واقعیت هایی که باید در این میان به خاطر بیاوریم این است که اکبر گنجی از همین رژیم است و تا بحال از گذشته خود عذرخواهی نکرده است و حقایقی را که از قتل عام زندانیان سیاسی می داند تا بحال برملا نکرده است. گنجی جایزه آزادی بیان را به حجاریان ( یک پاسدارد قبلی دی
ر) تقدیم میکند !!! از طرف خامنه ای ( کی او را نماینده کرده؟) به خاطر قتل عام 67 عذر خواهی میکند و برای آزادی سه زندانی سیاسی که یکی شان هم آقای آیت الله موسوی خوینی ها تشریف دارند اعلام اعتصاب غذا میکنند. بعد که گند کار در می آید میگوید " همه زندانیان سیاسی- حتی آنها که کسی اسمشان را نشنیده است"! عحب!

ما اسم اکثرزندانیان سیاسی را شنیده بودیم. همان وقتی که خانواده گنجی برای نجات او ( تنها و تنها اکبر گنجی) تلاش میکردند و از جرج بوش گرفته تا ابطحی خواهان آزادی گنجی بودند وبلاگ نویسان آزادی همه زندانیان سیاسی را خواستار بودند. در بهمن سال گذشته همه زندانیان سیاسی گوهردشت اعتصاب غذا کردند. حجت زمانی قبل از عید اعدام شد. اسماعیل محمدی پدر 5 فرزند قبل از او. همه برای لغو حکم اعدام ولی الله فیض مهدوی تلاش کردند الا اکبر گنجی و همراهش خانم شیرین عبادی. الان 5 زن زیر حکم سنگسار هستند. . حتی منصور اسانلو که فقط به دلایل صنفی در زندان است در لیست آقای گنجی نیست. آقای گنجی دیر آمده اند اما زود یاد گرفته اند که چطور میشود "خاتمی و خمینی" شد. با سوار شدن بر موج خواسته های مردم بدون پشتوانه و تضمین.


من از آقای گنجی دعوت میکنم که اگر ادعایشان درست است:
1- همه اسراری را که در زمان پاسدار بودن از شکنجه و کشتار زندانیان سیاسی دارند همین حالا بدون تعارف بر ملا کنند.
2- اسامی کسانی را که در این قتل عام دست داشته اند بدون تعارف بنویسند. حالا که در خارج از ایران هم هستند و خطر جانی تهدیدشان نمی کند.
3- اسامی زندانیان سیاسی را که خواهان آزادی شان هستند بنویسند. ما اسامی زندانیان سیاسی را میدانیم. شما که در اوین بودید میدانید یا نه؟

خلاصه حرف این است که از اکبر گنجی و خاتمی و تبعاتش انتظار انقلاب مخملی و استحاله شدن این رژیم را نداشته باشید. دنبال راه آسان نرویم.اگر خودمان را گول بزنیم باز ده بیست سال دیگر به عمر رژیم ملاها اضافه کرده ایم.. شاید هم بیشتر.

گمان من این است که غرب و ملاها بر سر آلترناتیو سازی از اکبر گنجی و امثالهم به توافق رسیده اند. این که گنجی از این مسئله خبر دارد یا نه حرف دیگری است. این یک دام دیگر برای مردم ایران است. مهم نیست کی پیش روی ما است. بیایید به جای افتادن دنبال گنجی یا هر شخص دیگری از اصل مسئله دفاع کنیم. آنها هم اگر در حرفشان جدی باشند دنبالش را خواهند گرفت.

اولین قدم تلاش برای آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و لغو فوری حکم اعدام و سنگسار

Sunday, July 09, 2006

وبلاگ تریبون جوانا ن

http://www.javanx.blogsky.com/?PostID=239

آیا حمله به چپ سازمان دهی شده است؟

مدتی است فعالین و احزاب و سایتهای اینترنتی چپ مورد هجوم عده ای ناشناس قرار گرفته اند. از نمونه های جالب می توان افترا ها به فعالین چپ مانند، فواد شمس، سازمانی مثل گارد آزادی و سایتی مثل من و پالتالک را نام برد.عده ای انگار سازمان داده شده اند تا علیه مدرنیسم و چپ در جامعه کاغذ سیاه کنند.

گذشته همه این سازمانها و فعالین سیاسی مورد هجوم کاملا روشن است. اینها نیرو های هستند که کوتاه نیامده اند ، باج نداده اند و خود را سوار هر موجی نکرده اند.باید جلوی این تروریسم اینترنتی را گرفت.

من معتقد به ازادی بدون قید و شرط بیان هستم. معتقدم انسان ها حق دارند هر گونه که فکر می کنند حرف بزنند و بنویسند. اما به این هم اعتقاد دارم که ما هم حق داریم علیه این توحش راست بنویسیم و از خود دفاع کنیم. من دفاع از همجنبشی های خود را حتی اگر با انها اختلافات عمیقی داشته باشم در این شرایط دفاع از خود می دانم.

اما چه شده است؟ این حملات هیستریک آیا سازمان داده شده هستند؟ یا قدرت چپ که در دو ماه اخیر خود را نشان داده است، اینگونه راست جامعه را چه در اپوزسیون و چه در داخل حکومت ، گیج کرده است تا هراسیمه به چپ در جامعه حمله کنند

این سولات باید جواب بگیرد و فعالین این جنگ فرسایشی علیه رادیکالیسم در جامعه ایران باید رسوا شوند

Saturday, July 08, 2006

نامه سرگشاده اعتراضی به دبیر کل سازمان ملل

http://www.petitiononline.com/85iran/petition.html
ما امضا کنندگان این نامه اعتراضی سرگشاده
تا دریافت پاسخ رسمی و قانع کننده از سوی شما دست از تلاش خود بر نخواهیم داشت
امضا
http://www.petitiononline.com/85iran/petition-sign.html
از همه آزادیخواهان و پشتیبانان حقوق بشر در سراسر جهان می خواهیم که از این خواست بر حق ما ایرانیان پشتیبانی نموده و سازمان ملل و شخص آقای کوفی عنان را برای پاسخ گویی زیر فشار قرار دهند.
امضا
http://www.petitiononline.com/85iran/petition-sign.html
.....................................................................................................................
We the undersigned, urge you to give us an official and acceptable explanation. Until such a time comes,we will not stop our activities and will remember this bitter incident as lively as possible.

وبلاگ كيانوش سنجري

بازماندگان پرونده 18 تيرماه 1378 در زندان

1. منوچهر محمدي. او پيش از بازداشت در اعتراضات دانشجويي تيرماه 1378 دانشجوي رشته اقتصاد نظري دانشگاه تهران بود. در سال 1382 او كه براي درمان بيماري هايش از زندان به مرخصي استعلاجي آمده بود، به دانشگاه اش مراجعه كرد تا وضعيت تحصيلي خود را پيگيري كند اما مسئولان دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران به او خبر دادند كه اخراج شده است!

منوچهر محمدي كه در اطلاعيه هاي وزارت اطلاعات پس از اعتراضات گسترده و خونين دانشجويي تيرماه سال 78 به عنوان "عامل اصلي آشوبها" معرفي شد، همراه برادر خود اكبر و تعداد زيادي از فعالين و اعضاي اتحاديه ملي دانشجويان و فارغ التحصيلان ايران - كه خود او رهبري اش را بر عهده داشت- دستگير و در بازداشتگاه توحيد كه زير نظر وزارت اطلاعات اداره مي شد محبوس شد .
منوچهر محمدي خود مي گويد بر اثر شكنجه هاي روحي و رواني و تهديد جانش بود كه مجبور شد درخواست بازجوهايش را بپذيرد و جلوي دوربين تلويزيون كه در بازداشتگاه توحيد بر پا شده بود بنشيند. و همگان ديديم آن چهره هراسيده و شكسته شده و نالان را كه منويات حسين بازجوها را ناخواسته به زبان مي آورد و از وابستگي خود و يارانش به دشمنان پرده بر مي داشت. و اينكه ما پول گرفتيم تا آشوب بر پا كنيم! اما كسي باور نكرد. همانطور كه وقتي علي افشاري را ديديم ، سال ها بعد از آن، كه چهره اش را مانند چريك ها آراسته بودند، ما باور نكرديم.
منوچهر محمدي كه در سال 1377 به همراه غلامرضا مهاجري نژاد به اروپا و امريكا سفر كرد و در جمع اپوزيسيون جمهوري اسلامي حاضر شد و از لزوم جدايي دين از دولت سخن گفت، در جريان اعتراضات دانشجويي تيرماه سال 78 از سوي وزارت اطلاعات به عنوان "متهم رديف اول آشوبها" معرفي شد و به همين دليل در شعبه 8 دادگاه انقلاب به اعدام محكوم گرديد .

اما فشار جامعه جهاني و سازمان هاي مدافع حقوق بشر باعث شد حكومت جمهوري اسلامي حكم ناعادلانه اعدام را كه براي او و چند بازداشت شده ي ديگر از جمله اكبر محمدي، احمد با طبي، مهرداد لهراسبي و عباس دلدار صادر كرده بود لغو كند. لغو اين احكام اعدام كه به فرمان رهبري نظام مزين شده بود، اعداميان پرونده كوي دانشگاه تهران را از مرگ رهانيد و آنها را به 10 تا 15 سال زندان تعزيري محكوم كرد.

با گذشت زمان و در پي صدور احكام ناعادلانه زندان براي دستگير شدگان اعتراضات دانشجويي، مبارزه و اعتراض اينبار در درون زندان از سر گرفته شد. دانشجويان بازداشت شده يك به يك فجايع رخ داده در دوران بازداشت خود در بازداشتگاه وزارت اطلاعات را در تماس هاي تلفني و يا در ملاقات هاي ماهانه به گوش خانواده ها و دوستان خود رساندند.

شدت گرفتن افشاگري ها و اعتراضات در زندان باعث شد منوچهر محمدي در سال 1382 از زندان اوين به زندان مركزي قائمشهر تبعيد شود. او در اين زندان به مرگ تهديد شد. اما اين روند تنها 47 روز به درازا انجاميد، چرا كه بازرسان حقوق بشر اتحاديه اروپا كه براي ملاقات با زندانيان سياسي و بازديد از زندان ها به ايران سفر كرده بودند خواستار ملاقات با منوچهر محمدي شده بودند. به اين ترتيب اين دانشجوي معترض بار ديگر به زندان اوين باز گردانده شد، البته كمي ديرتر از زمان بازديد بازرسان حقوق بشر اتحاديه اروپا از زندان اوين!
علاوه بر صدور حكم 15 سال زندان ، منوچهر محمدي در طي دوران حبس خود چندين بار ديگر به دادگاه عمومي و انقلاب احضار شد. اين احضارها به دليل مصاحبه هايش با رسانه هاي فارسي زبان در مرخصي و يا سر وقت بازنگشتن به زندان بود.

در اين رابطه او در سال 1382 تنها به جرم دو روز غيبت از مرخصي، از سوي دادگاه عمومي شميرانات به تحمل شلاق محكوم گرديد. مدتي بعد از آن منوچهر محمدي در بازگشت در مرخصي به بازداشتگاه 325 يا همان بند 500 سپاه در اوين منتقل شد تا درباره مصاحبه هايي كه در مرخصي انجام داده بود بازخواست شود. به اين ترتيب او به شعبه 26 دادگاه انقلاب احضار شد و به تعزير با شلاق و يك سال زندان ديگر محكوم گرديد.

او در سال 1383 توانست از درون زندان اوين در رشته حقوق به دانشگاه غير حضوري پيام نور راه يابد. او همينك در ترم چهارم رشته حقوق مشغول به تحصيل از راه دور است اما مسئولان زندان ماه گذشته از صدور اجازه براي حضور وي در امتحانات پايان ترم خودداري كردند.
پس از گذشت 6 سال زندان و در پي آزادي موقت و مشروطِ اكبر محمدي (كه با در نظر گرفتن عدم توقف حكم صورت گرفته بود)، منوچهر محمدي نيز در سال گذشته به همين ترتيب از زندان اوين خارج شد . اين مرخصي استعلاجي 4 ماه و 20 روز به درازا انجاميد . او در تاريخ 20 دي ماه سال گذشته توسط ماموران امنيتي در منزل مسكوني شان در آمل بازداشت و براي بار ديگر به زندان اوين بازگردانده شد.

منوچهر محمدي همينك در بند 8 زندان اوين بدور از برادر و دوستان ديگرش محبوس است.

2. اكبر محمدي. او در جريان اعتراضات دانشجويي تيرماه سال 1378 دانشجوي ترم آخر رشته مددكاري اجتماعي در دانشكده علوم بهزيستي و توانبخشي در تهران بود.
اكبر محمدي نيز مانند برادرش منوچهر، در جريان اعتراضات دانشجويي 18 تيرماه توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و به بازداشتگاه توحيد منتقل گرديد تا مانند ديگر بازداشت شدگان ِ آن روزها زير دست بازجويان وزارت اطلاعات به گناهان مرتكب نشده اش معترف شود.

اكبر محمدي 4 ماه در بازداشتگاه توحيد محبوس ماند. او در سال هاي گذشته از هر فرصتي استفاده كرد و در گفته ها و نوشته هايش از وجود شكنجه در بازداشتگاه توحيد در تيرماه سال 1378 پرده برداشت. او در اين رابطه در كتاب خود كه اخيراً در امريكا انتشار يافته است و به خاطرات دوران زندان اين دانشجوي معترض و آزاديخواه اختصاص دارد، به برپا بودن بساط شلاق زني در زيرزمين بازداشتگاه توحيد اشاره كرده است. اكبر خود مي گويد در سال 1378 در بازداشتگاه توحيد او را روي تختي به رنگ خون مي خواباندند و دست و پايش را به تخت مي بستند و به كف پاهايش كابل مي زدند تا حدي كه خون از شيار زخم ها بيرون مي جهيد. آندسته از زندانيان سياسي كه مانند نويسنده ي اين نوشتار در زندان اوين با اكبر محمدي هم سلول بوده اند به روشني پي برده اند كه شكنجه هاي روحي و رواني اعمال شده بر روي اين جوان ِ زجر كشيده و مظلوم باعث شده بود وي با اختلالات شديدي در خواب شبانه مواجه شود، به طوري كه نيمه شب ها كه او از خواب آشفته اش بيدار مي شد ما مي دانستيم كه او باز كابوس ديده است. صداها، هر جور صدايي كه بود، از صداي تلوزيون گرفته تا جر و بحث هم سلولي ها، تا صداي بلند گوها، همه و همه باعث آزردگي اكبر محمدي مي شد. او خود گفته است به دليل شكنجه صوتي در بازداشتگاه توحيد كه مربوط مي شد به صداي گيج كننده و ممتد موتور هواكش بزرگي كه درست پشت سلول او 24 ساعت شبانه روز زوزه مي كشيد، به علاوه ي صداي آزار دهنده ي بلندگويي كه از ساعت 5 صبح تا 9 شب بي وقفه مرثيه هاي مذهبي و قرآن پخش مي كرد و زنداني ها را به جنون وا مي داشت، به اين عارضه غير طبيعي دچار شده است.
اكبر محمدي به دليل رفتار ناعادلانه و ضد انساني مسئولان زندان و دستگاه قضايي بارها در زندان اقدام به اعتصاب غذا كرده است.

در آبان 1378 او كه مانند برادر و چند زنداني دانشجويي ديگر با حكم اعدام مواجه شده بود در بازداشتگاه 209 در اوين دست به اعتصاب غذا زد و توانست 23 روز در برابر فشار گرسنگي مقاومت كند ، به طوري كه در بيست و يكمين روز اعتصاب غذا وزن او از 75 كيلو به 35 كيلو كاهش يافته بود.

محاكمه عادلانه با حضور وكيل مدافع در دادگاه علني، اجازه ملاقات با خانواده ، انتقال به بند عمومي و اجازه استفاده از تلفن خواسته هاي آن روز اكبر محمدي بود. اين اعتصاب غذا در نهايت با پادرمياني "كمالي" رئيس وقت بازداشتگاه 209 و فردي به نام "حاج منصور" كه اكبر محمدي او را بازپرس پرونده اش معرفي كرده است پايان گرفت و اكبر محمدي به بند عمومي منتقل شد و توانست با خانواده اش ملاقات كند ، اما از دادگاه علني خبري نشد.

اكبر محمدي كه تاكنون 5 بار به اعتصاب غذا در زندان اقدام ورزيده است ديگر بار در سال 1382 همزمان با بازداشت خواهرش نسرين و پدرش كه براي پيگيري وضعيت دو فرزند زنداني خانواده به تهران آمده بودند، و در اعتراض به اين بازداشت خودسرانه، دست به اعتصاب غذا زد و خود نيز به سلول انفرادي – كه جريمه اي بود براي زنداني اعتصاب غذا كرده – روانه شد.

اكبر محمدي كه در دوران زندان بر اثر فشارهاي روحي و رواني و جسمي به بيماري هاي متعدد و مختلفي دچار شده بود، در سال 1383 ابتدا در بيمارستان طالقاني و سپس در بيمارستان كسري در تهران به تيغ جراحي سپرده شد و در شرايطي كه مي بايست پس از عمل جراحي دوران نقاهت را در خارج از زندان و روي تخت بيمارستان سپري مي كرد، بي درنگ به زندان اوين بازگردانده شد. اما در پي صدور مجوزاز سوي سازمان پزشكي قانوني كه بروز بيماريهاي مختلف در بدن اكبر محمدي را تاييد كرده بود، او در انتهاي سال 1384 بصورت موقت از زندان اوين خارج شد و به زادگاه خود آمل بازگشت تا به ادامه درمان بيماري هايش بپردازد. اما اين آزادي در صبح روز 19 خرداد ماه سال جاري به پايان رسيد. در اين روز ماموران امنيتي اكبر محمدي را مانند برادرش منوچهر در خانه شان دستگير كردند و او را براي بار ديگر به زندان اوين بازگردانند.
اكبر محمدي هم اينك به دور از برادر خود ، اما در كنار ساير دوستانش در بند 350 زندان اوين محبوس است.

3. مهرداد لهراسبي. او پيش از بازداشت در اعتراضات خونين تيرماه 1378 ، در خيابان انقلاب كتاب مي فروخت. اعتراض به فقر و عدم وجود عدالت و آزادي در ايران باعث شد مهردا لهراسبي نيز مانند هزاران جوان معترض و آزاديخواه ديگر به صف دانشجويان به پا خواسته بپيوندد و فرياد اعتراض خود را رساتر از هر زمان ديگر سردهد. اما اين شهامت او در سردادن فرياد اعتراض به فقر براي او به قيمت اعدام رقم خورد.

مهرداد لهراسبي كه پيش از بازداشت عضو هيچ حزب و دسته و گروه و سازمان سياسي نبود به همراه صد ها جوان ديگر در اعتراضات دانشجويي تيرماه سال 1378 بازداشت شد و وزارت اطلاعات براي او نيز پرونده سازي كرد و به اين ترتيب او در دادگاه انقلاب به اعدام محكوم گرديد كه البته او نيز مانند ديگر قرار گرفتگان در ليست اعدام ، با فرمان عفو رهبري جان سالم بدر برد و به 15 سال زندان تعزيري محكوم شد.

با وجود اينكه مهرداد از حكم اعدام جان سالم بدر برد اما او در طي دوران زندان با بيماريهاي متعددي مواجه شد كه عرصه زندگي در زندان را بر او تنگ تر كرد به طوري كه پرشكي قانوني او را ناتوان از تحمل شرايط زندان و درخور آزادي از زندان براي درمان بيماري هايش دانست، اما وي تا سال 1383 امكان بيرون جستن از زندان را نيافت. در سال 1383 مهرداد لهراسبي بصورت موقت از زندان آزاد شد و به خانه بازگشت، اما اين آزادي تنها 2 ماه به درازا انجاميد. او را تلفني به زندان اوين احضار كردند. مهرداد كه به گمانش مي رفت مرخصي اش را تمديد كند دريافت كه رييس وقت زندان اوين قصد دارد او را دوباره به زندان بازگرداند. به همين خاطر ـ و به گفته خودش- اعتراض لفظي شديد الحن اش باعث شد او را به تبعيدگاه رجايي شهر در كرج منتقل كنند. او بيش از 2 سال است كه در كنار زندانيان جرايم مواد مخدر و قتل و غارت و جنايت و شرارت روزها را به شب مي رسانَد و نيمه شب ها در هراس از هيكل هاي دشنه به كمر بسته اي كه در كاريدورها زدو خورد خونين به پا مي كنند، آشفته وار از خواب بر مي خيزد و به كنجي مي خزد تا در امان بماند.

چنين وضعي براي (4.) بهروز جاويد تهراني نيز متصور است، اما او – نيزكه در جريان اعتراضات و خيزش هاي تيرماه سال 78 بازداشت شد و به 8 سال زندان محكوم گرديد– 4 سال از مدت حبس اش را در زندان رجايي شهر گذرانده است، با فضاي آن زندان بيگانه نيست. بهروز جاويد تهراني در سال 1382 و تنها پس از فوت مادرش ، با استفاده از قانون عفو مشروط از زندان رجايي شهر كرج آزاد شد و به خانه اي بازگشت كه وجود مادر از درونش رخت بربسته بود.
بهروز پس از آزادي از زندان فعاليت هاي سياسي اش را از سرگرفت. او در اكثر تحصن ها و اعتراضات مدني و مسالمت آميزي كه در دفاع از زندانيان سياسي برگزار مي شد شركت مي كرد. در يكي از همين تحصن ها كه در خرداد ماه سال 1383 در مقابل دفتر سازمان ملل متحد در تهران برگزار شد، بهروز جاويد تهراني به همراه برگزار كنندگان آن تحصن – كه نويسنده اين نوشتار نيز در ميانشان حضور داشت – بازداشت شد و روانه بازداشتگاه 209 گرديد. او سال بعد (1384) در منزل مسكوني اش در منطقه ظفر در تهران به دست ماموران وزارت اطلاعات گرفتار آمد و براي بار چهارم روانه بازداشتگاه 209 در اوين شد.

بهروز جاويد تهراني خود گفته است در مدت حبس در بازداشتگاه 209 توسط بازجوهايش مضروب شده است. نويسنده اين نوشتار كه سال 1384 ، صدويازده روز در بازداشتگاه 209 محبوس بود به روشني صداي فريادهاي اعتراض بهروز را كمي آنطرف تر از سلول خود مي شنيد.

او به 4 سال زندان محكوم شده است. بهروز خود مي گويد به ارتباط با سازمان مجاهدين متهمش كرده اند ، اما او اين اتهام را سست و بي پايه مي داند. او هم اينك در زنداني كه سال ها قبل نيز در آن محبوس بوده گرفتار آمده است ؛ رجايي شهر كرج.

5. عباس دلدار. كمتر از او شنيده ايم. شايد به اين خاطر كه او خود نخواسته است كه خبري چيزي از خودش در رسانه ها مطرح شود. بي سرو صدا دارد روزهاي حبس اش را سپري مي كند. او نيز مانند مهردا لهراسبي پيش از بازداست عضو هيچ حزب و گروه و دسته و سازمان سياسي نبوده است.
عباس دلدار مدتي ست كه در زندان مشمول قانون ّ راي باز ّ شده است. اين قانون به زندانيان اجازه مي دهد يك هفته در ميان از زندان خارج شوند.

در پايان اين نوشتار بايد يادآور شوم كه احمد باطبي را نيز بايد همچنان زنداني پرونده كوي بدانيم. چرا كه او با وجود اينكه در انتهاي سال 1383 بصورت مشروط از زندان بيرون آمد و اين آزادي موقت تاكنون ادامه داشته است اما بيم آن مي رود هر لحظه كه حكومت اراده كند او را به زندان بازگرداند.

احمد باطبي نيز در اعتراضات دانشجويي تيرماه سال 1378 بازداشت شد و در ابتدا با حكم اعدام مواجه گرديد اما حكم اعدام او نيز مانند ساير دوستانش به 15 سال زندان كاهش يافت.
باطبي كه پيش از بازداشت دانشجوي سينما بود در فرصت پيش آمده در زندان، مانند منوچهر محمدي، در رشته جامعه شناسي در دانشگاه غيرحضوري پيام نور شركت كرد و به تحصيل اش ادامه داد. او در سال 1380 در نوشته اي از درون زندان كه بخش كوچكي از خاطرات دوران زنداني بودنش در بازداشتگاه توحيد را در بر داشت ، به نمونه هايي از شكنجه هاي اعمال شده در آن بازداشتگاه اشاره كرد. باطبي نوشته بود يكي از بازپرس ها سر او را در توالت انباشته از گنداب فرو برد و به همين خاطر او تا مدت ها دچار بيماري عفوني شده بود.

وبلاگ ما اينيم

به مرده رو بدهی به کفن خودش ...

آدم (!!؟؟)چقدر می تواند وقیح و پررو باشد؟
تمام تاریخ شناسان جهان(یهودی،مسیحی،لاییک و حتی مسلمان) با استناد به تحقیق هایشان و متون گذشته،چیزهایی را می گویند و بعد یکی بیاید با پررویی تمام بگوید ،نخیر همه چرت و پرت می گویند و من درست میگویم! و منطقش هم این باشد که بسیاری از این تحقیق ها در دوره رضا شاه انجام شده است!
خب حالا که اینطور است،من هم به نوشته های پیش از آن تاریخ استناد می کنم،سعی هم می کنم تمام استنادهایم از متون معتبر اسلامی باشد،تا ببینیم چه اتفاقی در تاریخ افتاد؟
چه کسانی صدها هزار ایرانی را قتل عام کردند و زنان و دخترانشان را به بردگی بردند؟ ببنیم فرق بین تمدن ایران و توحش لشگر اسلام کجاست؟
تا به امروز تحملشان کرده ایم،تمام تمدن،فرهنگ و داشته های ما را نابود کرده اند ، و اگر هم چیزی باقی ماند آنرا به نام خودشان و تمدن اسلامی!!!!! جا زده اند.ولی تحمل هم حدی دارد،
به درک که ممکن است این نوشته ها کسی را برنجاند،
به درک که ممکن است باعث رنجش پدرها و مادران به زور شمشیر مسلمان شده امان شود،
به اندازه کافی نگران ناراحت شدن و رنجیدن بقیه بوده ایم، حالا نوبت خودمان است،
راست گفته اند که به مرده رو بدهی به کفنش می ری ...
مطلب که جمع اوری شد می گذارمش اینجا و یک کپی اش را هم خدمت این جناب می فرستم (هرچند که این آقا انقدر ... هست که برایش مهم نباشد!)

وبلاگ حسن آقا

انقلابیون دو آتشه!

یک جایی چند وقت پیش خواندم زرفشان نوشته بود و هشدار داده بود که عده‌ای زندانی سیاسی هستند که یک روز داخل زندانند روز بعد بیرونند و سه روز بعد دوباره زندانند (نقل به مضمون). همین‌ها در داخل شدید ترین انتقادات را مستقیما به نوک قدرت رژیم می کردند و می‌کنند بدون اینکه عواقبی برای آنها داشته باشد درصورتی که اگر کس دیگری همین انتقادات را بکند یک شبه سر خود را به باد خواهد داد.
حالا این چند مدت گذشته هر روز می‌بینیم همان‌ها که مستمع آزاد به زندان می‌رفتند حالا سر و کله شان در خارج پیدا شده و همگی شان هم ادعا می کنند که به ایران باز خواهند گشت. همین ها حرفهای گنده گنده‌ای می‌زنند که بیا و ببین.
ممکن است ما خیلی ساده انگار و هالو باشیم ولی گمان نمی‌کنم که تا این اندازه خنگ تشریف داشته باشیم.
اشتباه نشود منظور اکبر گنجی نیست حدیث اکبر گنجی پیچیده تر از آن است که بنده وارد تحلیل آن شوم.
تا نظر شما چه باشد.

یک مطلبی را در وبلاگ ما اینیم خواندم آنرا به شما هم پیشنهاد می‌کنم. مطلب در سه بخش است هر سه بخش را بخوانید.


--------------------------------------comment----------------

خسن آقا جان
ممکنه بفرماييد که پيچيدگی حديث گنجی کجاست؟ اتفاقا اين پستی که نوشتی در در وحله اول در مورد خود گنجی صدق ميکند.
اصلا چرا حکومت اجازه خروج به گنجی برای ايراد سخنرانيهای جهانی داد؟

Posted by: xyz July 8, 2006 05:43 PM

Friday, July 07, 2006

وبلاگ گوشرد

http://gooshzad.blogspot.com/2006/07/blog-post_07.html#comment


حکایت تلخ امروز ما

من از این نوشته تلخ‌تر، تا به حال در این وبلاگ ننوشته‌ام!

هفته گذشته، پس از رفتن منشی‌ام و برای استخدام منشی جدید اقدام به درج یک نوبت آگهی در ضمیمه روزنامه کردم.

با توجه به تجربه دو سال قبل، فقط یک شماره تلفن مطب را نوشتم و یک نفر را بطور اختصاصی مامور پاسخ به تلفن‌ها کردم و از او خواستم که برای غربالگری اولیه به کلیه کسانی که صدایشان از پشت تلفن زشت، شل و وارفته و پیر و یا منگ منگی است اعلام کند که منشی گرفته‌ایم!

در قدم بعدی از کلیه متقاضیان نشانی بپرسد و در صورتی که مسیرشان دور بود باز به آنها بگوید که منشی گرفتیم!

اگر کسی از این دو مرحله عبور کرد به او ساعت کار و حقوق را اطلاع دهد و نیز خاطر‌نشان کند که این کار فاقد مرخصی است که اگر کسی می‌خواهد انصراف دهد در همان مرحله نخست مراجعه نکند.

از زمان درج آگهی صدای زنگ تلفن ما فقط در صورتی که آن را ازپریز می‌کشیدیم قطع می‌شد.

125 نفر خانم 35-16ساله برای شغل منشیگری در طی دو روز مراجعه کردند و فرم پر کردند.

در این بین 27 نفر لیسانس داشتند و 44 نفر فوق دیپلم بودند و 6 نفر زیر دیپلم و بقیه دیپلمه.

بینابین بیماران، با همه متقاضیان حداکثر یک دقیقه مصاحبه کردم و چند بار از طرف آنها به چالش کشیده شدم، مخصوصا یک بار از طرف خانمی که لیسانس روانشناسی داشت و اظهار می‌کرد که چند ماه است که دنبال کار است و از من خواست که صادقانه بگویم چقدر برایش شانس قائلم.

گفتم: بسیار کم...پرسید در طی این یک دقیقه چگونه توانسته‌ای شایستگی‌های مرا ارزیابی کنی؟

گفتم: نتوانستم هیچ درکی از شایستگی‌های شما به دست آورم ولی علت رد کردن شما این نیست...واقعیتش این است که من یک منشی می‌خواهم که به او امر و نهی کنم و اگر مجبورشوم دادی هم بزنم (و البته بعدا دلجویی می‌کنم) و در مورد شما رویم نمی‌شود که چنین کنم.

دیگری پرسید: اصلا ملاک انتخاب شما چیست که در یک دقیقه آن را ارزیابی می‌کنی؟

به منظورش پی بردم و گفتم: البته ظاهر منشی یکی از ملاکهاست ولی در یک دقیقه می‌توان سر و زبان داشتن، نحوه صحبت کردن و راه رفتن و ادب و پوشش و تا حدی هوش و درایت را نیز فهمید و من تا حد درک خودم این کار را می‌کنم.

بارها در این دو روز کسانی مشکلات خود و خانواده‌شان را برایم توضیح دادند و حتی التماس کردند که آنها را انتخاب کنم.

بالاخره در میان انبوه کسانیکه به نظرم واجدالشرایط بودند، به سختی یک خانم دیپلمه و 33 ساله که چند سال سابقه کار را هم داشت انتخاب کردم و پس از آن نیز چندین تلفن گلایه‌آمیزرا پاسخ گفتم.

در این چند روز گذشته، این فکر گریبانم را رها نمی‌کند که سرزمین مرا چه پیش آمده است که مردمانش، به چنین حقارتی گرفتار آمده‌اند که با طی مدارج دانشگاهی، برای یک کار منشیگری باید التماس کنند.

این روزها ملیونها جوان به چه شوقی کنکور می‌دهند و به دانشگاه می‌روند؟

آیا واقعا امیدی برای آینده آنان متصور است؟

اگر می‌توانستم...صفحه‌های باد را ورق می‌زدم و پاره‌های ابر را به آسمان وطنم می‌کوچاندم تا بر حال مردمانم زار بگریند.

وبلاگ مجید زهری

http://majidzohari.blogspot.com/2006/07/blog-post_06.html

کتاب‌های آنلاين اسماعيل نوری‌علا

آثار دکتر اسماعيل نوری‌علا خواندن دارند. به‌ويژه تئوری‌ی شعر که از معدود آثار به فارسی است که با نگاهی واقعاً تئوريک و آکادميک، شعر نو را بررسی کرده.شايد الان دکتر -يا ديگری بگويد- که چرا از کارهای شکوه اسم نبردم؟ طبعاً وقتی نخوانده‌ام، نمی‌توانم حرفی درباره‌شان داشته باشم. فرصت شود حتماً می‌خوانمشان.سپاس از اسماعيل نوری‌علا و ديگرانی که آثارشان روی نت می‌گذارند تا به نشر فرهنگ و ادب کمک شود.

......................................................................
وب آورد: آغا صد رحمت به روظه بی نماظ و آش بی پیاض دختران خسن و خسین و مغاویه پاسارگاد !

Thursday, July 06, 2006

وبلاگ اصلی مرکز فرماندهی زیتونستان

کلا قد ایرانی‌ها انگار آب رفته. چند وقت پیش گیر افتادم بین یه عده دختر پسرهای نودانشجوی جوون که تازه از چند اتوبوس پیاده شده بودن. بی اغراق بگم که قد اکثر دخترها از من کوتاه‌تر بود. من قدم متوسطه. یعنی 165. بی‌اغراق بگم بعضی دخترا 150 سانتی بودن. دخترهایی که از 11، 12 سالگی رژیم غذایی سخت می‌گیرن که بتونن مانتوهای کوچیک فروشگاه‌های چینی و کره‌ای‌ها رو بپوشن. در نتیجه رشدشون خیلی زودتر از موقع متوقف می‌شه. و پسرها بیشترشون هم‌قد من بودن یا فقط کمی بلندتر.دوست متخصص تغذیه‌ای می‌گفت: قد ایرانی‌ها بعد از انقلاب 5 سانتی‌متر کوتاه‌تر شده. و این هم به برکت انقلاب اسلامی و تبعیض در توزیع آن، گرانی شیر و مواد لبنی و تغذیه‌ی نادرست مردمه. گذشته ازفقر مردم، اونایی هم که دستشون به دهنشون می‌رسه حاضرن هر ماه هزاران تومن قسط فرش و مبل و ماشین بدن اما می‌گن شیر گرونه.در صورتیکه قد ژاپنی‌ها 15 سانتی‌متر بلند‌تر از سابق شده. ماهایی که از سلاله‌ی پاک رستم داستانیم(بابا شوخی کردم:) منظورم به نژاد و اینا نیست. ایرانی ها به قد و اندام خوب معروف بودن یه زمانی) حالا داریم می‌شیم هم‌سایز ژاپنی‌های سابق که اون موقع گاو رو مقدس می‌دونستن و لبنیات نمی‌خوردن.


21 :: توسط خُسن آقا در 1385-04-15 15:26
در مورد قد کوتاه ایرانی ها تا حدودی حق با شماست ولی من یک تئوری غیر قابل اثبات هم دارم به این صورت که چون ایرونی ها در این 27 سال فقط توسری خوردند و صداشون در نیومده قدشون این همه آب رفته !

وبلاگ حسن آ قا

وای بر احوال ما!

زنی است 45 ساله، تمام زندگی‌اش از تصدق سر این رژیم دگرگون و نابود شده. گاهی اوقات تلفنی یا اگر روی نت باشد از طریق MSN باهاش صحبت می‌کنم. او هم مثل خیلی از زنهای شهر نشین اگر روشنفکر نباشد ولی حداقل از تصدق سر شهر نشینی و تماس با جامعه کمی مدرن‌تر و تا حدودی دست چپ و راست خود را از هم تشخیص می‌دهند. از اوضاع ایران می‌پرسم، می‌گوید گرانی غوغا می‌کند و حتی آنهایی هم که تا امروز لقمه‌ای نان برای سیر کردن شکم خود داشتند حالا دیگر همان ها هم دارند به سطح فقر و گرسنگی می‌رسند.

با عصبانیت می‌گویم، حق‌تان هست وقتی بعد از 27 سال فریب و نیرنگ دزدی و جنایت هنوز به پای صندوق‌های رای می‌روید و به این جنایت پیشگان رای می‌دهید دیگر حق اعتراض ندارید.
یک مرتبه از دهانش در می‌رود و می‌گوید چه می‌دانستیم گفتیم شاید اینها بهتر از آنها باشند. باورم نمی‌شد وقتی این جملات از دهانش دررفت، حداقل گمان نمی‌کردم رژیم قادر باشد او و امثال او را هم بتواند فریب دهد. نزدیک بود گریه‌ام بگیرد با فریاد پرسیدم تو هم!؟ آیا خریت شما حد و مرزی می‌شناسد!؟ با بغض گفت: می‌گفتند اگر رای ندهیم و مهر توی شناسنامه ما نخورده باشد دخترم برای رفتن به دانشگاه با مشکل روبرو خواهد شد.


با عصبانیت گفتم خاک بر سر تو و دخترت و خاک بر سر آن دانشگاهی که با این وسیله بخواهید واردش شوید. دانشگاهی که دانشجویانش بجای پرداختن به مسائل علمی و اجتماعی از بانک پول وام می‌گیرند و با آن می‌روند حج عمره اگر چنین دانشگاهی را به توالت عمومی تبدیل کنید منفعت‌اش برای ملت بیشتر است تا اینکه دانشگاه باشد. حس کردم دارد پشت تلفن گریه می‌کند، از خودم هم متنفر شدم، با خودم فکر کردم چه باید کرد تا این انسان‌ها را از این منجلاب نجات داد!؟ با زور یا با محبت با فریاد یا با مدارا، آیا کسی راه را می‌شناسد!؟ واقعا از کدام ابزار برای نجات این گمراهان باید استفاده کرد!؟ از کدام وسیله‌ای برای نجات این انسانهایی که از چهارپایان نادان‌تراند باید استفاده کرد تا بلکه از این راه مرگبار نجات شان داد!؟

Wednesday, July 05, 2006

وبلاگ مریم رنگنه

اين روز رو با کمال تاسف
به همه قلم بدست ها (البته اونايی که مزدور نيستند)
تبريک ميگم

امروز ۱۴ تيرماه ۸۵ رو تو کشور ما به نام روز قلم نامگذاری کردند.
اما متاسفم برای خودم و همه اونايی که دستی به قلم دارند که مجبوريم تو مملکتی بنويسيم که مافيای نشر داره به همه نويسنده ها حکومت ميکنه.
تو يه مملکت ديگه اگه يه نفريه ايده داشته باشه و خلاقيت به خرج بده راه برای طی کردن مدارج عالی براش بازه و مثلا يه نفر ميشه که هری پاتر رو می نويسه و يه شبه مولتی ميلياردر ميشه.
اما اينجا تو هرقدر هم که نويسنده باهوش و خلاقی باشی بايد زندگيتو بفروشی تا بتونی کتابتو چاپ کنی اونوقت می افتی تو دور ناشر و پخش وووووو
اين قصه سر دراز داره.
و گرنه مجبوری نوشته هاتو بذاری گوشه خونه و بذاری خاک بخوره.
ناشرها هم که کاری که می کنن اينه توی اين سالها کتاب سازی می کنن. يعنی انواع و اقسام کتابهای آشپزی و روانشناسی خط چشم و کف بينی رو با يه تيراژ مشخص چاپ می کنن و کاغذ سوبسيد دار از ارشاد می گيرن و حالشو می برن.
تازه اخر سال هم آمار ميدن اينقدر کاغذ گرفتيم اين تعداد کتاب چاپ کرديم.خوب درست هم ميگن کتاب چاپ کردند اما چه کتابی؟
بگذريم
نويسندگی تو کشور ما هنوز به عنوان يه شغل در نظر گرفته نميشه.
هيچ کجا يه نويسنده رو بيمه نمی کنند.
اونا باز نشستگی ندارند.
وقتی از کار افتاده و پير شدن بايد کتابهای چاپ نشده شون رو بذارن دم کوزه و آبشو بخورن.

به هر حال اين روز رو با کمال تاسف به همه قلم بدست ها (البته اونايی که مزدور نيستند)تبريک ميگم.