Thursday, December 28, 2006

پیام کارزار آزادی کیانوش سنجری : تشکر از تمامی حامیان



به نام سعادت مردم ایران

کیانوش سنجری دیشب (چهارشنبه )از زندان اوین با تامین قرار وثیقه آزاد شد. گرچه بسیار رنجور خسته به نظر می رسید اما برق امید در چشمانش موج می زند. با آنکه هنوز آثار بیداد بر پیکرش مشهود بود اما مشخص بود نتوانسته اند این جوان شجاع را در هم بشکنند.این پیروزی را به عموم آزادی خواهان جهان تبریک می گوییم .

کارزار آزادی کیانوش سنجری بار دیگر ضمن تشکر از تمامی عزیزانی که طی این مدت که کارزار فعالیت های خود را آغاز نمود از آن حمایت نمودند مراتب عذرخواهی خود را نیز از دوستانی اعلام می کند که به دلیل حجم بالای فعالیت ها نامشان در لیست حامیان قرار نگرفت و بعضا ایمیل های این عزیزان به دست ما نرسید.متاسفانه در روزهای گذشته فرصت کمتری برای قدردانی از زحمات حامیان کارزار داشتیم.

پیام تشکر ویژه ای داریم از عزیزان فعال در کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی که صمیمانه در این مدت ما را یاری کردند و بدون هیچ چشم داشتی به دنبال وضیعت کیانوش بودند. از عزیزان کمیته گزارشگران حقوق بشر که با پیگیری ها و اخبار موثق خود امکان خبر رسانی در مورد وضعیت کیانوش راسبب شده بودند نیز تشکر می کنیم.

از آقای حسن زارع زاده اردشیر به خاطر پیگیری های فراوانشان در مورد وضیعت کیانوش در آن سوی مرز و مشاوره های مفیدشان صمیمانه تشکر می کنیم و برای ایشان و خانواده ی محترمشان آرزوی موفقیت داریم .
از عزیزانی که طی این مدت به دنبال وکیل مدافع جدید برای کیانوش بودند قدردانی می کنیم از بابت اختیار وکیل مدافع جدید برای کیانوش تشکر می کنیم. از دوستان عزیزی که در آن سوی مرز با تلاش های خود نگذاشتند فریاد های ما بی اثر باشد تشکر ویژه ای داریم.

از آژانس خبری کوروش که با حمایت های بی دریغ خود در هر ساعتی از شبانه روز خبر های کارزار را منعکس کرد نیز تشکر می کنیم و از بابت دیگر همکاری ها نیز سپاسگذاریم.

از دیگری سایت های خبری همچون سایت ایران پرس نیوز،پیک ایران و... نیز به خاطر همکاری هایشان تشکر و قدر دانی می کنیم.

از دوستان گرامی در کمپین آزادی برای احمد باطبی نهایت تشکر را داریم که با در اختیار گذاشتن امکانات و تجربیاتشان نگذاشتند کارزار نو پای آزادی کیانوش دچار انحراف شود.امیدواریم بتوانیم در مورد وضیعت احمد باطبی همچنان فعالیت های مشترکمان را ادامه دهیم و این دانشجوی مبارز را هم در کنار خانوده اش ببینیم.

از عزیزانی که طی این مدت با ایمیل ها و دست نوشته هایشان دلگرمی ما بودند تشکر می کنیم و دستشان را می فشاریم.از عزیزانی که با فرستادن ایمیل از کارزار تشکر کرده بودند نیز قدردانی می کنیم و از اینکه با ایمیل هایشان نیز در مورد وضعیت کیانوش ابراز نگرانی می کردند نیز نهایت سپاسگذاری را داریم.

کارزار آزادی کیانوش سنجری با افتخار اعلام می کند بدون هیچ وابستگی سیاسی فعالیت های خود را ادامه داده است و قرار گرفتن نام های شخصیت های سیاسی با تفکرات مختلف در میان حامیان کارزار نشان دهنده ی همین مهم است.

ما اعلام می کنیم وضعیت دیگر زندانیان سیاسی به خصوص زندانیان محبوس در بازداشتگاه 209 را پیگیری خواهیم کرد.

زنده باد آزادی /کارزار آزادی کیانوش سنجری
12/28/2006

Wednesday, December 27, 2006

وبلاگ چشمان بيدار: یک نوع پنجگانه یلدایی!

http://chachmanbidar.blogspot.com/2006/12/blog-post_26.html
.......................


باز هم هست، مثلاً

آیا بازی خصوصی نویسی یلدا یکی از عوارض سانسور و در خدمت سانسور نیست؟ هدف چیست؟ آیا با این بازیها می خواهیم از تلخی شوم واقعیتی که بر سرمان ریخته بگریزیم؟ و یا این که می خواهیم اصلاً نبینیمش؟ و اصلاً الان و در این شرایط چه اهمیتی دارد که من چه وقت بالغ شدم و چه زمانی اولین سیگار م را کشیدم و یا چیزهای خصوصی دیگر. در حالی که برعکس درست الان است که بایست یاد بگیریم خصوصی ها را برای خودمان حفظ کنیم و دیگران هم یاد بگیرند که به زندگی خصوصی مان احترام بگذارند و برای سرگرم کردن خود، با زندگی خصوصی مان بازی نکنند؟

Sunday, December 24, 2006

وبلاگ آینه های روبرو: سینمای جهان در سال 2006


به زودی!

وبلاگلند... لات اينترنتی: شيرخشك و شوكران ! / سروده ای از ليتل لات

http://www.laatland.com/2006/12/post_104.php

ضمت عرض سلام ، توجه مخاطبين محترم تريبون لاتلند رو به گوشه اي از مراسم شعر خواني شب يلدا كه در لاتلند برگزار شد جلب مي كنيم ... در اين مراسم شاعر جوان لاتلند جناب ليتل لات ، يه ورژن جديد از سرودهاي قبلي خودشون رو تقديم حضار كردن كه مشروح اون رو در زير ملاحظه ميفرماييد ... اونهايي هم كه اعصاب معصابشون خرابه ميتونن بي خيال قضيه بشن و نخونن چون ما هيچ رقمه مسئوليت چيزي رو به گردن نمي گيريم ...
اي بابا
ما چه ساده بوديم !
پشت کوههاي توهم

سرزميني پست بود
پستتر از همه جا !!!
آسمانش بدجوري بيرنگ
درختهايش بي بار
و درست وسط اين گير و دار
باشگاه خود بزرگ بيني ، مملو از آدم (!) بود
وهواي دم کرده آن بوي تعفن ميداد !!!

آره خلاصه ، سرزميني که مثل گلستانه سهراب ، بايس در يه جاهايييش ، بوي علف مي آمد
خب يه ورش پر از مرتع بود
و هر که از مردم آنجا که به دنبال علف بود ، چه آسان به چراگاه ميرفت
بع ... بع ...
يه نمه اون ورتر ، بوي ياس هم ميامد
اما عطر ياس که بهاي چريدن نداشت !
بوي عشق و محبت مي داد
خب البته حس ميشد
اما خريدار نداشت
هر که آن را مي خريد
آسمانش ابري بود
ابري که باراني نداشت
و دلش غمگين بود
غمي که پاياني نداشت
پس با اين حساب
زندگي زيبا بود
مرگ هم زيباتر

شوكران از شير خشك
خيلي هم بهترتر

Friday, December 22, 2006

چشم انداز "حقوق" بشری خودی ها


"اوائل زمستان روز جشن های بزرگ یهودیان ومسیحیان است. کریسمس و حنوکا…
ایرانی ها از اقوامی هستند که زندگی مسالمت آمیزی با اقلیتهای دینی داشته اند. به هموطنان یهودی که همواره صف خود را از صهیونیستها جدا میدانسته اند وسایر یهودیان عالم این عید مبارک باشد" !

ابطحی جونیور به زعم خودش "تپلی"
آدينه ۱ دی ۱٣٨۵ - ۲۲ دسامبر ۲۰۰۶
http://www.webneveshteha.com/weblog/?id=2146308422

...............

"شاید خیلی از شماها در روز میلاد حضرت عیسی علیه السلام پیام کوتاه تلفنی و یا اینترنتی با این مضمون همراه شوخ طبعی دریافت کرده اید: "میلاد حضرت عیسی مسیح و عید کریسمس به شما و خانواده محترمتان هیچ ربطی نداره"!

ابطحی جونیور به زعم خودش "تپلی"
دوشنبه ۵ دی ١٣٨۴ – ٢۶ دسامبر ٢٠٠۵
http://www.webneveshteha.com/weblog/?id=2146307400

Thursday, December 21, 2006

وبلاگ از روزگار رفته، حکایت: برداشت آخر

از روزگار رفته
http://barkhord.blogfa.com/


برداشت آخر

احزاب اصلاح طلب عزیز اگه عرضه دفاع از رای مردم رو ندارید خودتون به همراه هفت جدتون گه می خورید مردم رو برای شرکت در انتخابات دعوت می کنید.


آقای خاتمی رییس جمهور اگه وضع انتخابات تو ایران همینه و چاره ای برای جلوگیری از تقلب نیست، غلط می کنی می گی تنها راه اصلاحات از صندوق های رای می گذره. به چه حقی به اونهمه مردم که به شما رای دادن دهن کجی می کنی زنگ می زنی به پورمحمدی و ازش تشکر می کنی.


ولی هنوز باور ندارم شما سر و ته یه کرباسید ولی یقین دارم جناح اصولگرا دست کم ظاهر و باطنش یکیه ولی شما ... برای پذیرش اشتباه هیچوقت دیر نیست.


پ.ن ۱. این آخرین مطلب من در مورد انتخابات فعلی بود و قصد ادامه دادن ندارم، این نظرات هم تا همین امروز تاریخ مصرف داره و ممکنه فردا و یا تو انتخابات دیگه نظرم عوض بشه. از پست بعدی، مطالب این وبلاگ به روال عادی خودش بر می گرده. پس تا بعد.


پ.ن ۲. انتخابات ... ده توصیه انتخاباتی ... گام اول ... گام دوم ... گام سوم ... گام چهارم ... گام پنجم ... گام ششم ... گام هفتم ... گام هشتم ... گام نهم ... گام دهم ... گام یازدهم ... برداشت اول ... برداشت آخر


پ.ن ۳. ببخشید بابت اینهمه عصبانیت، فعلاً باید برم چند ساعت بیشتر تا آخر پاییز نمونده و من هنوز وقت نکردم جوجه هامو بشمرم.


حرف آخر: غریبگی نکن با حق حق من

Wednesday, December 20, 2006

من جنايتکارم

من جنايتکارم چرا که دریکی از بزرگترین تشکلهای جنایت پیشه و خشونت طلب جمهوری خامنه ای شرکت داشته ام و در ثانی متاسفانه یکی از تصمیم گیران آنها در شورای مرکزی اش بوده ام و باز متاسفانه از آنجا که خود را یک روزنامه نگار مسلمان و حزب اللهی می دانستم همواره در روزنامه هایی همچون کیهان و رسالت و یا دیگر نشریاتی چون شما ویالثارات و ... می کوشیدم تا جنایات و خشونت های انصار حزب الله را توجيه و تطهير نمايم.

من خود را یک جنایتکار زنجیره ای می دانم چرا که همواره افتخار می کردم که با اغلب نهادها و ارکان خشونت طلب و جنایتکار رژیم چون وزارت اطلاعات ، سپاه پاسداران ، بسیج ، نیروی انتظامی و ... ارتباط مستمر و تنگاتنگ داشتم و با سران و فرماندهان آنها مستمرا و زنجیره وار ارتباط و همکاری داشته ام .

اشاره : دوستان الان دقیقا هفت سال می شودکه من دارم برای آن هفت سال همکاری ام با حزب الله افشاگری می کنم وبا استفاده از تمامی اطلاعاتم از مافیای حزب الله و رهبری در صدد جبران مافات بر می آیم اما احساس می کنم این بار بجای دیگران باید خود را افشاء نمایم . فعلا تا اطلاع ثانوی من نقد بی رحمانه از خود را شروع خواهم نمود .

اينجانب امیرفرشادابراهیمی ، پانزده سال پيش ، درحالیکه شانزده ساله بودم به عنوان يکي از فعالان و موسسان گروه انصار حزب الله شناخته شدم و بارها و بارها از شيوه حکومت « سید علی خامنه ای » تقدير نموده ام. اکنون پس از همکاری هشت ساله خودم با انصار حزب الله که تاوانش را با چهار سال زندان و چهار سال دربدری و تبعید تا کنون دارم پس می دهم برای بار صدمین بار باز با صداي بلند و به روشني اعلام مي کنم که خود را « جنايتکار » مي دانم. من از شما ، ميليونها ايراني که هر يک به نوعي قرباني جنايات خامنه ای و پيروان اوييد ،‌عذر مي خواهم و تقاضای عفو دارم ، و از اپوزیسیون قدر وزن و کوشنده و فعال ایران عاجزانه تقاضا دارم تا هر چه سریعتر مقدمات برگزاری دادگاه مرا در هر کجا که صلاح می دانند برگزار نماید و به جنایات من رسیدگی نماید شاید اینطوری شبها را راحت بخوابم.!

من جنايتکارم چرا که دریکی از بزرگترین تشکلهای جنایت پیشه و خشونت طلب جمهوری خامنه ای شرکت داشته ام و در ثانی متاسفانه یکی از تصمیم گیران آنها در شورای مرکزی اش بوده ام و باز متاسفانه از آنجا که خود را یک روزنامه نگار مسلمان و حزب اللهی می دانستم همواره در روزنامه هایی همچون کیهان و رسالت و یا دیگر نشریاتی چون شما ویالثارات و ... می کوشیدم تا جنایات و خشونت های انصار حزب الله را توجيه و تطهير نمايم.

من خود را یک جنایتکار زنجیره ای می دانم چرا که همواره افتخار می کردم که با اغلب نهادها و ارکان خشونت طلب و جنایتکار رژیم چون وزارت اطلاعات ، سپاه پاسداران ، بسیج ، نیروی انتظامی و ... ارتباط مستمر و تنگاتنگ داشتم و با سران و فرماندهان آنها مستمرا و زنجیره وار ارتباط و همکاری داشته ام .

ای تمامی مخالفان جمهوری اسلامی ! ای اپوزیسیون پویای برون مرز من به هیچ وجه نمی گویم که من فقط ۱۳ سال سن داشتم که با جعل شناسنامه ام به جبهه رفتم و به بسیج پیوستم و بعد ازآن شانزده سالم بود که شدم عضو موسس و عضو شورای مرکزی انصار حزب الله پس نوجوانی بیش نبودم و بدین توجیه مرا ببخشید ! نع نع من جنایتکارم و باید محاکمه بشوم ! مرا بخاطر اینکه با افشاگریهای خودم در آن نوار ویدئویی تمامیت مافیای رهبری را رسوا نمودم و شاید بزرگترین سند رسوایی آنها بوده نبخشید ، اصلا هم تحت تاثیر عواقب آن افشاگریها که چهار سال زندان را متحمل شدم و در آن ایام فقط هیجده ماه را بصورت انفرادی با انواع و اقسام شکنجه های روحی و جسمی تحمل نمودم ، قرار نگیرید و مدام با خود اینرا تکرار نمائید که او یک جنایتکار است !

ای تمام مخالفان جمهوری اسلامی ، تمام آوارگان و پناهندگان سیاسی ، تمام خارج نشینان ، ای تمام کسانی که هنوز هم اعتقاد دارید من هنوزهم عامل جمهوری اسلامی هستم و ای تمام کسانی که اعتقاد دارید نجاست عضویت من در حزب الله آنهم در نوجوانی بهیچ وجه از دامن من پاک نخواهد شد و هرکسی هم که جواب سلام منرا بدهد و یا برای دمی با منباشد نجاست و جنایت دامن او را هم خواهد گرفت من اینروزها در حالیکه سرافکنده و شرمگین از روی تمام شما مجاهدان راه آزادی و فعالان کوشنده سیاسی هستید و نیک می دانم که در طی این بیست و هشت سال دمی هم ننشستید و همه با هم با اتحادی وصف ناپذیر مشغول مبارزه با دیکتاتوری و عفریت جمهوری اسلامی هستید لطفا هرچه سریعتر با توجه به اعتمادی که تمام دول غربی و آمریکا به صداقت و مبارزه شما دارند مرا به آنها معرفی نمائید و یا با توجه به قدرت و اختیاری و نفوذی که در میان تمام ایرانیان خارج از کشور دارید مقدمات برگزاری دادگاه رسیدگی به جنایات من را برگزار نمائید تا من رهایی یابم از این عذاب وجدان و نگاههای ترحم آمیز شمایان .

پیشاپیش به شما اعلام می کنم من خودم نیک به تمام کردارم آگاهم و نه تقاضای عفو بخشودگی دارم و نه تقاضای وکیل مرا محاکمه کنید من خود می دانم که چه ها کرده ام !

وبلاگ عصرونه: بلاگر جدید رسما وارد شد

http://asroone.blogspot.com/2006/12/blog-post_116659800938739062.html#links


همونطور که می دونید چند وقتی هست که بلاگر در حال کار کردن روی نسخه جدیدش هست که با نام بلاگر بتا شناخته می شد . امروز اسم بتا از روی بلاگر برداشته شد و به بلاگر جدید تغییر نام داد . اما تغییرات جدید بلاگر بصورت زیر هست :
- صفحات دینامیک
بلاگر قدیمی صفحاتش بصورت استاتیک بود . با دینامیک کردن صفحات ( مشابه وردپرس ) بلاگر به مزیت هایی چون سریعتر لود شدن صفحات و از بین رفتن اون پابلیشش بود که واقعا اذیت می کرد .
- وبلاگ شخصی و کنترل دست یابی ها ( ببینید )
شما در سیستم جدید بلاگر قادر هستید یه وبلاگ کاملا شخصی ایجاد کنید و فقط به تعداد محدودی اجازه دیدن بدید . کافیه با دادن آدرس ایمیل کسانی که می خواهند وبلاگ شما رو ببینند این امکان رو بهشون بدید .
- موضوع بندی مطالب
یکی از قابلیت هایی که بلاگر نداشت و واقعا نیاز خیلی زیادی هم بهش بود قابلیت دسته بندی موضوعات بود . در این سیستم این قابلیت با عنوان Labels شناخته می شه . شما می تونید به تعداد نامحدود برای هر مطلب خود چندیدن موضوع انتخاب کنید .
- قالب خود را تغییر دهید ( ببینید )
یکی از مشکلات کاربران قالبشون هست . معمولا بسیاری از وبلاگ نویسان با زبان هایی مثل CSS و HTML آشنایی ندارند و برای تغییر هر چند جزیی در وبلاگشون مشکل جدی دارند . بلاگر با سیستم جدیدیش این مشکل رو تا حدودی حل کرده . شما براحتی می تونید رنگ لینک ها ، نوشته ها ، تیتر ها و ... رو انتخاب کنید و ستون بلاگر رو نیز با کشیدن و انداختن تغییر بدید ( ویجت در وردپرس ) .
- فید های بسیار بیشتر ( ببینید )
بلاگر جدید آدرس های فید بسیاری می ده . مثلا آدرس فید ( RSS ) مطالب ، کامنت ها ، دسته بندی ها . شما می تونید لیستی از این آدرس ها رو در اینجا ببینید . قابل توجه سرویس دهندگان وبلاگ فارسی از جمله پرشین بلاگ .
- داشبورد ( ببینید )
محیط مدیریت بلاگر بسیار بهتر ، تمیز تر و راحت تر از قبل شده بطوری که کاربران احساس راحتی بیشتری کنه .
- وارد شدن جیمیل
شما می تونید از اکانت جیمیلتون برای ورود به بلاگر استفاده کنید .
- آرشیو بهتر
در این نسخه آرشیو بلاگر در ستون اون خیلی بهتر و راحتتر شده . برای مثال با کلیک روی سال 2006 ماه های سال 2006 ظاهر می شه .
- پیکاسا هم می آید
ظاهراا در نسخه جدید بلاگر از پیکاسا وب برای آپلود تصاویر استفاده شده .


Friday, December 15, 2006

وبلاگ نامه های سوشیانت هزارم: هوای متعفن انتخابات /

نامه های سوشیانت هزارم


هوای متعفن انتخابات


هوای انتخابات متعفن است. آن­چنان که لعنت بر من باد را هزاران بار گفتم بر خودم که چرا رای دادم. عصبی­ام. خدا کند بوی گند نفت را به زور سر سفره­مان نچپانند. فکر کنم بعدش اعتصاب غذا باید کرد برای زنده ماندن. آخر یکی بگوید این اتوبوس­های خاک آلود که هی می­آیند به میدان هفت­حوض و جماعتی را جلوی در مسجد یاعلی یاعلی گویان پیاده می­کنند از کجاست؟

یعنی رای من کشک؟ یعنی تف به رای من؟ رای؟ چه واژه­ی مسخره­ای! به خدا اگر اصلاح طلبان هم انتخاب شوند دیگر رای نمی­دهم. مملکت این­قدر بی­صاحب؟ این­قدر مسخره؟ 2 ساعت داشتم مخ دوستم را می­سابیدم که برود به این جماعت رای بدهد. به میدان که رسیدیم خیلی شیک پارک کرد گفت نگاه کن. دیدم که در عرض نیم ساعت حداقل 30-40 دستگاهی اتوبوس هی آمدند و دهاتی خالی کردند و رفتند به ناکجا آبادی که آمده بودند. زن بچه به بغل به خدا تا بحال تهران نیامده بود از بس به در و دیوار نگاه می­کرد و تعجب زده بود که این­جا کجاست!

نارحتم. عصبی و دل­گیر که چرا در ایران زاده شدم. برای لحظاتی از ایرانی بودن خود احساس شرمی عجیب کردم. اگر بچه ­ی نارمکید و حالش را دارید سری به میدان بزنید. این هجوم حتما تا الان هم ادامه دارد

وبلاگ حرفه خبرنگار: باز هم "راي" داديم و باز هم تقلب‌ها شروع شد !


هم راي داديم و هم تا آخرين لحظه هر كس را كه ديديم و نديديم خواهش كرديم كه برود راي بدهد.

حالا آمده‌ام روزنامه و يك دور در خبرها كافي است تا حرص خوردن‌ها شروع شود.تا به حال همه حرف‌ها و برنامه‌ريزي‌ها بر اين اساس بود كه قرار است شمارش آراي مردم به صورت كامپيوتري انجام شود و به همين خاطر هم به هر كانديدا كدي مشخص اختصاص داده شد كه مردم مدت زيادي را در صرف آن مي‌كردند تا كدهاي هر يك از كانديداها را از ليست استخراج و در برگه خود وارد كنند.اما جالب است كه مدیر کل انتخابات وزارت کشور ناگهان اعلام مي‌كند كه در صورتی که هیات عالی نظارت بر انتخابات تهران بر لزوم شمارش دستی و غیررایانه ای آرا در تهران اصرار ورزد، قطعا فرمانداری آر را در شعب اخذ رای و به صورت دستی شمارش خواهد کرد.علی اصغر کاراندیش در گفتگو با مهر با اعلام این مطلب گفته است : فرمانداری تهران برای شمارش دستی آرا آمادگی کامل دارد هرچند اعلام نتایج در این شیوه بیش از زمان اعلام شده در شمارش رایانه ای به طول می انجامد . من نمي‌فهمم.اصلا چه معني دارد؟ يعني ما تا اين حد بي‌برنامه هستيم؟‌يعني تازه الان بايد به فكر تعيين روش شمارش آرا باشيم ؟ يا اينكه تمام اينها براي اين است كه به تابلوترين شكل ممكن در نتايج انتخابات تغييرات دلخواه خودمان را بدهيم ؟ حالا از همه اينها بدتر اصلا يعني چه كه صندوق‌هاي اخذ راي را از محل اخذ راي منتقل كنيم به سايت‌هاي شمارش ؟ باز هم خبرگزاري مهر گزارش داده است : کاراندیش ،مدیر کل انتخابات وزارت کشور گفته است صندوقهای رای در شعب باز می شوند اما شمرده نمی‌شوند!!!!!! بلکه صندوقها در شعب بعد از شمارش تعداد برگه ها و مشخص شدن برگه های باطله و سفید، بار دیگر مهر و موم مي‌شوند و برای شمارش آرا به 50 سایت رایانه ای منتقل خواهند شد. جالب اينكه اعضای اصلی هیات نظارت بر انتخابات شورا ها هنوز از این شیوه بديع و تابلو در شمارش آرا بی اطلاع هستند .

خيلي جالب است. راي داده‌ام و دارم حرص مي‌خورم از اينكه امسال چقدر راحت و اين بار چقدر آشكارا و با دست باز دارد تقلب مي‌شود.بدون هيچ گونه پنهان‌كاري و پرده‌پوشي.صنذوق‌ها در شعب باز مي‌شود. مهر و موم صندوق‌ها را مي‌شكنند و بعد دوباره آنها را مهر و موم مي‌كنند و منتقلشان مي‌كنند به 50 مركز رايانه‌اي شمارش آرا .حالا معلوم نيست كه تكليف جماعت راي دهنده در اين وسط چيست؟‌

مودبانه‌ترين چيزي كه مي‌توان گفت اين است كه انگار راي نداده‌ايم ، انگار گل لگد كرده‌ايم. انگار به خودمان فحش داده‌ايم !

....... چشم انداز "حقوق" بشری خودی ها (185) .........


بايد رفت و ... دا د! ... شما هم ... بدهید!





من ... دادم، شما هم ...بدهید!

ا.ن آفا
گ و . ا - ا.ن لاین

آژانس خبری کوروش: نتیجه انتخابات نمایشی امروز/با حضور پرشور امت اسلامی با بیش از 200%


دقایقی پس از افتتاح شعب رای گیری تعرفه های رای گیری به پایان رسید. ملت همیشه در صحنه ساعتها پیش از آغاز به کار صندوقها در صف بودند. نتیجه آرا به بیش از 200% میرسد که نشان از امداد غیبی است و به احتمال قوی امام زمان به همراه ملائک و فرشتگان نیز از این فرصت برای رای گیری استفاده کرده اند. در خیابانها هم ملت همیشه در صحنه خصوصا در شمال کشور به گزارش منگولی با مشت و لگد به دهان استکبار جهانی کوبیدند. امروز در ایران هر گوشه را که نگاه کنید ملت همیشه در صحنه در حال لگد زدن است. لازم به ذکر است که استقبال بی نظیر مردم به حدی بود که چند دقیقه پس از شروع به کار صندوقها طبق معمول تعرفه کم آمد اما در پایان مهلت انتخابات چهار تا پنج بار ساعات رای گیری تمدید شد.
از یکی از رای دهندگان که در این هوای سرد زمستانی سگ را بزنی بیرون نمی آید سوال کردیم : شما چرا صبح به این زودی برای رای دادن آمده اید و هنوز شعبه اخذ رای باز نشده است؟ وی اظهار داشت اولا برای زدن مشت به دهان استکبار و دوم اینکه خریت که فقط علف خوردن نیست و تازه رهبر دستور داده است.

.....................

وب - آ - ورد: همش تقصیر لیست انتخاباتی مورد حمایت وبلاگ ُخسن آقاس!

لیست انتخاباتی مورد حمایت وبلاگ ُخسن آقا

خسن آقا

http://blog.hasanagha.org/2006/12/post_2172.php

جهت کمک به پیش رفت دموکراسی!! خُسن آقا هم، هم آهنگ با دیگر وبلاگ نویسان اقدام به انتشار لیست مورد حمایت خود می‌نماید!! به امید اینکه اسلام عزیز هر چه بیشتر سوار بر خر مراد شود.

آقای روشنفکر دینی نامزد شماره یک مورد تایید خُسن آقا

roshan_fekre_dini.jpg


برای اینکه دنیا فکر نکند که در حکومت عدل علی خانم‌ها فراموش شده‌اند این دوشیزه زیبا هم انتخاب خُسن آقا برای خانم‌ها ست.

khanome_sheep.jpg


نتیجه انتخابات هم فردا شب یا پس فردا شب در همین وبلاگ ارائه خواهد شد

Wednesday, December 13, 2006

وبلاگ امشاسپندان: تنها به انسانیت و روش های انسانی آری می گویم

امشاسپندان
http://farnaaz.info/archives/002505.html


به حزبی که شعور مخاطب را هیچ می انگارد و توهین رویه اعمالش است، حزبی که با چک و لگد و زور و عربده کشی می خواهد رای جمع کند و از قضای روزگار خود را هم دموکراسی خواه می داند، به حزبی که بارها نشان داده است چطور پشت یاران خود را خالی می کند رای نخواهم داد.
به حزبی که حتا خودشان نیز به یکدیگر احترام نمی گذارند ( نمونه اش همان جلسه کاندیداها با وبلاگ نویسان که آقایان خاتمی، ابطحی، بورقانی و تعدادی دیگر در انتهای سالن بساط بگو و بخند و صحبت با صدای بلند راه انداخته بودند و هیچ اهمیت نمی دادند به تذکر مجری برنامه که همفکرشان است و هیچ احترامی قائل نبودند برای آن افرادی که آمده بودند تا بشنوند) ،
نه دنبال مشروعیت زدایی از نظام هستم نه چیز دیگر...من به حرمت و حیثیت انسانی می اندیشم و حاضر نیستم بار دیگر به افرادی که به غایت بی اخلاق هستند و هتاک فرصت دهم. حمایت از این همه بی اخلاقی و رفتارهای غیر انسانی را همنوایی و تایید می دانم و با رای دادن در این همنوایی تاسف بار شرکت نخواهم کرد
حزب مشارکت دو سه تا عضو و سمپات دیگر به لمپنی، بددهنی و وقاحت جناب محمد جواد روح داشته باشد کافی است تا همان چهارتا و نصفی رایی را هم که ممکن است به دست بیاورد از دست بدهد. البته از حزبی که سینه چاکان و اعضایش با تهدید هرکی رای ندهد تو گوش او می زنم، شکمش را سفره می کنم و هرکی رای ندهد شهروند نیست و الاغ است دنبال ترغیب و تشویق مردم به رای دادن به آنها هستند و هرچه هم به روز انتخابات نزدیک تر می شویم استدلال های شق منطقی آنها نیز غیر منطقی تر و آبکی تر می شود - استدلال هایی از جنس شما اگر جمهوری اسلامی را قبول نداری چرا شناسنامه و گذرنامه با مهر جمهوری اسلامی داری یا بابا فهمیدیم شما خیلی مهم هستید و اگر رای ندهید یک خودخواهی دیگر هم به پرونده تان اضافه شده است- انتظار دیگری هم نیست.*

گویا بزرگوار فوق دموکراسی خواه دیگری از این دسته دیروز در دانشگاه علامه فرمودند خوب کردیم که سال شصت و هفت آن همه انسان را اعدام کردیم و شما هم که شهید ندادی حق حرف زدن نداری ! آنکه فاجعه نفرت انگیز شصت و هفت را حق می داند و به آن می بالد، هیچ فرقی با او که هولوکاست را انکار می کند ندارد. هر دو به کشته شده گان و عزیزان دیگری توهین می کنند و هر دو عاری از انسانیت هستند. آنکه می خواهد دموکراسی سر سفره مردم برد هیچ فرقی با اویی که می خواست نان سر سفره ها ببرد ندارد، هر دو به شعور مخاطب توهین می کنند و وعده های دروغین اسباب هر دو آنها است. آنکه دلیل و استدلال موجه خود برای رای دادن به فلان کاندید را این می داند که طرف آنقدر بزرگوار بوده که در یک ظرف با یک کمونیست نجس غذا می خورده و تازه کمتر هم می خورده که آن کمونیست نجس سیر شود، حواسش هست دارد چه توهینی می کند؟ حواسش هست که استدلالش چه بوی نامطبوعی دارد و چقدر تهی از حرمت انسانی و احترام به باورهای مخالف است؟ اصلن هیچ فکر کرده است این کمونیست به زعم وی نجس بوده است که از حق خود می گذشته و پس مانده غذای دیگری را می خورده است؟ یا در باور وی همین که لطف می کنند و به یک کمونیست نجس غذا می دهند باید ممنون باشد و متشکر؟ شما با این اندیشه به کجا می روی آقای عزیز؟

حزب مشارکت حزبی است که دموکراسی اش حتا برای ماهایی که از لحاظ ایده آل های فکری نیز احتمالن به آنها نزدیک هستیم و تنها راهکارهای متفاوتی داریم جایی ندارد...بله! ندارد. حتا به اندازه اینکه در نشست کاندیداهایشان با وبلاگ نویسان یک وقت دو سه دقیقه ای به تحریمی ها بدهند و چهره شاخص وبلاگ نویسی آنها نیز در پاسخ دیگری که زیر لب می گوید یک وقت به این تحریمی ها بدهیم می گوید تحریمی است بیخود کرده اینجا آمده است. من آن لحظه فکر کردم وای به آن روزی که سهمتان در قدرت چشمگیر باشد؛ چه سوزن و نخ ها بر دهان ملت و چه خاموش کردن ها.

من فمینیستم و عضو نهاد مدنی که از ازل کاری به کار قدرت و وابستگی به سیاسیون و سهم خواهی نداشته است. در این هفت سالی که از موجودیتش گذشته است هرگز حاضر نشده است از هیچ سازمان و نهاد دولتی و غیر دولتی داخلی و خارجی پولی بگیرد و حفظ استقلالش سرلوحه همه حرکت هایش بوده است. برای گروه های دور از قدرتی چون ما که اتکایشان همواره به خود بوده و بس اوضاع همیشه همین بوده است. در دوران اصلاحات به ما سالن نمی دادند، الان هم نمی دهند. در دوران اصلاحات می ریختند و ما را کتک می زدند، الان هم همین طور. در دوران اصلاحات به کرات احضار می شدیم، حالا هم همین طور. دوران اصلاح طلبی برای ما چیزی نداشته است که حال غم از دست دادنش را بخوریم.

پس از این همه شکست پیاپی حزب مشارکت باید یاد می گرفت که با مشت و لگد و توهین و هتاکی نمی توان مردم را همراه خود کرد، اعضای این حزب یک بار نشسته اند خود و عملکرد و رفتارشان را نقد کنند؟ گمان نمی کنم، شاید اگر این کار را کرده بودند شاهد استدلال های بی منطق خنده داری مثل فلان سرمقاله روزنامه آینده نو که آقای ابطحی گفته بودند سال گذشته در پی یک شانس و اتفاق احمدی نژاد رئیس جمهور شد نبودیم. مجلس هفتم چطور؟ شورای دوم چی؟ هربار شما ببرید حضور توده اگاه بوده است و هربار شکست بخورید شانس و اتفاق و همنوایی ابر و باد و مه و خورشید و فلک؟ تحلیل و ادبیات سیاسی شما از جنس اما و اگر و اتفاق و شانس است؟

من به حزبی که حتا خودشان نیز به یکدیگر احترام نمی گذارند ( نمونه اش همان جلسه کاندیداها با وبلاگ نویسان که آقایان خاتمی، ابطحی، بورقانی و تعدادی دیگر در انتهای سالن بساط بگو و بخند و صحبت با صدای بلند راه انداخته بودند و هیچ اهمیت نمی دادند به تذکر مجری برنامه که همفکرشان است و هیچ احترامی قائل نبودند برای آن افرادی که آمده بودند تا بشنوند) ، به حزبی که شعور مخاطب را هیچ می انگارد و توهین رویه اعمالش است، حزبی که با چک و لگد و زور و عربده کشی می خواهد رای جمع کند و از قضای روزگار خود را هم دموکراسی خواه می داند، به حزبی که بارها نشان داده است چطور پشت یاران خود را خالی می کند رای نخواهم داد. من نه دنبال مشروعیت زدایی از نظام هستم نه چیز دیگر...من به حرمت و حیثیت انسانی می اندیشم و حاضر نیستم بار دیگر به افرادی که به غایت بی اخلاق هستند و هتاک فرصت دهم. حمایت از این همه بی اخلاقی و رفتارهای غیر انسانی را همنوایی و تایید می دانم و با رای دادن در این همنوایی تاسف بار شرکت نخواهم کرد.

پ.ن: دیشب باز در نقش جغد شوم ظاهر شدم و به پرستو گفتم که وبلاگش بار دیگر فیلتر شده است. راستی! حافظه هایتان چقدر ضعیف شده است؟ یادتان می آید متولی فیلترینگ قانونی چه کسی بود و نام آن دوران چه بود؟

پ.ن.ن: در مملکت ما همیشه رسم بوده است که به کچل می گفتند زلفعلی، حال حکایت آقای محمد جواد روح است که از قضا سرمقاله نویس و عضو سرویس سیاسی روزنامه ای بودند که ادعاهایش سقف افلاک را پاره کرده بود.

پ.ن.ن.ن: من هم قوین حضور همه ستاره دارها، غیرقانونی ها، احمق ها ( اصطلاح مورد علاقه آقای روح) و اراذل دانشگاهی را پاس داشته و به افتخارشان تمام قد می ایستم.

..................................................................
از طریق وبلاگ زن ایرا نی


وبلاگ روزمره: نتيجه گشت و گذار من ميان آگهي‌هاي انتخاباتي امسال


روزمره
انتخابات




امسال. خيلي راحت مي‌شود ديد كه تئوري "دشمن هميشه حاضر" چقدر توي ذهن مردم خوب جا افتاده.

براي انتخابات شهري، يعني براي رسيدن به شفاف‌ترين حقوق شهروندي، اين آقا ترجيح داده براي يك سياستمدار احمق ديگر، درست آن‌طرف كره زمين خط و نشان بكشد

مكان نصب: زير پل سيدخندان، اگر هنوز آنجا باشد

Tuesday, December 12, 2006

وبلاگ دانا: عروس اتنخابات خاورمیانه! من خدمتگزار نمی خواهم باید چی کار کنم؟

دانا
من خدمتگزار نمی خواهم باید چی کار کنم ؟ بیشتر این نامزدهای انتخابات همه اش تکه ی کلامشان این است که می خواهند به مردم خدمت کنند؛ می خواهند به ایران با اسلام کمک کنند.

ممنون! من شهروند ایران، خدمتگزار نمی خواهم. اگر سودی از انتخاب شدن نمی برید و برنامه ای برای پس از انتخاب شدن ندارید من را نیازی به خدمت شما نیست. لطفن شر نرسانید

یکی از نامزدهای شورای شهر تهران این گونه تبلیغ کرده است: ایران سرای من است و تهران عروس خاورمیانه
بیچاره دامادی که این عروس بهش انداخته شده است

وبلاگ المرغ العربی: شعار انتخاباتی

المرغ العربی



پیام سید محمد خاتمی به ملت ایران

به نام خالق مردمسالاری و جامعه مدنی

مردم فرهیخته ایران اسلامی
اکنون که توجه جامعه جهانی، به حضور شما در پای صندوق های رای، معطوف گردیده است ، لازم می بینم خشنودی خود از تصمیم شما برای شرکت در انتخابات را ابراز کنم. هرچند من در این انتخابات ، نه نامزد هستم و نه نفعی دارم ، اما وظیفه خود می بینم مقداری شعار انتخاباتی را نثار شما ملت تمدن ساز با فرهنگ بنمایم.
ما خواستار آزادی سیاسی برای فرد فرد مخالفان قانونی خود هستیم و ...
ما در پی رسیدن به جامعه مدنی که ریشه در مدینه النبی دارد هستیم ... در آن جامعه، گوشت مرغ هم ارزان است ( تحول در شعار رو حال می کنی ؟)
به علت ضیق وقت و تکرای بودن شعار ها ، به بروشور های انتخاباتی سال ۷۶ مراجعه نمایید.
سربلندی ایران و ایرانی را از یزدان پاک خواستارم

سید محمد خاتمی

Monday, December 11, 2006

.. چشم انداز "حقوق" بشری خودی ها / 181 ...

اهالی "ام القرا" !...
ایرانیان خارج از "کشور رفسنجونی" !...
بايد رفت و "راي" داد!
............

"دارم شعار می دهم؟ ... انتظار داشتید وسط انتخابات بلند بشوم و قر بدهم؟ ... هرکسی موظف است که تا روز انتخابات دست ده نفر از دوروبری هایش را بگیرد و آنها را ... ببرد پای صندوق. لیست افرادی را که باید همراه ببرید از حالا تهیه کنید و تا آخرین ساعت برگزاری انتخابات مطمئن شوید که آنها رای شان را داده باشند ... در این انتخابات اهمیتی ندارد که شهردار آینده تهران کیست... جان مادرتان! محض رضای خدا! از انتخابات خبرگان غافل نشوید. این یکی هم به اندازه آن دیگری مهم است. برای رای دادن در هر دو انتخابات شرکت کنید... شما فکر می کنید این نابغه عزیز ...متوجه می شود که معنی حرف هایش چیست؟ "!

ا.ن اقای " . وز" خارج از "کشور رفسنجونی"
" . وز"
دوشنبه ۲۰ آذر ۱٣٨۵ - ۱۱ دسامبر ۲۰۰۶
http://www.roozonline.com/archives/2006/12/000804.php

..................................

"داستان طبقه متوسط ما و فرهيختگانش به ماجراي حريف بلغاري رضازاده که با نام قطري در مسابقات آسيائي شرکت داشت مي ماند...طبقه متوسط ايراني در دوم خرداد ... وزنه 250 کیلوئي برداشت…. آقاي خاتمي… وزنه کوچکتري طلب کرد...
"در سوم تير پارسال… تقلب ها و بداخلاقي ها را فعلا ناديده مي گيرم ... اما به فرض سلامت کامل هم بايد گفت شعار تحريم وقتي از دهان عزيزاني در داخل و بزرگواراني در خارج از کشور بلند شد نمي توان گفت که … اثر نداشت... از خبرگان حرفي نمي زنم که موضوعي ديگرست... بايد رفت و راي داد"!


حاج آقا بهنود خارج از" کشور رفسنجونی"
" . وز"
دوشنبه ۲۰ آذر ۱٣٨۵ - ۱۱ دسامبر ۲۰۰۶
http://www.roozonline.com/archives/2006/12/000799.php


- عجب!
- جانِ مش رجب !

وبلاگ روغن زیتون دست افشار مش رجب انتخواباتی
http://z8un.com/archives/2006_11.html#001895

Thursday, December 07, 2006

شرکت در انتخابات واجب است یا واجبی ست

تقويم تبعيد

http://farhadheyrani.blogfa.com/post-205.aspx

شرکت در انتخابات واجب است یا واجبی ست


به اطلاع آن گروه از مقلدان حقیر که بدلیل فیلتر بودن وبلاگ نتوانسته اند کسب تکلیف کنند میرساند:

شرکت در انتخابات خبرگان رهبری و شورای شهر واجب نیست بلکه واجبی ست!

بنا بر روایات متواتر و عدیده که پس از رحلت ائمه بدست علامه بزرگوارمجلسی و شیخ فرتوت قمی ساخته شده ، بنظر میرسد دلایل کافی و قطعی بر این امر دلالت کند ، چرا که در صورت شرکت در رفراندوم حکومت آخوندها تائید میشود که هرنوع رای ، همکاری و تن دادن به خواست حکام است و در صورت رای ندادن هم صندوقهای رای پیشاپیش پر خواهد شد

فلذا این انتخابات همچون واجبی است که اگر بخوریم با سعید امامی (همرزم رئیس
جمهور) محشور میشویم
و اگر نخوریم و بمالیم با اکبر رفسنجانی فامیل خواهیم شد

Wednesday, December 06, 2006

چشم انداز "حقوق" بشری خودی ها( 175)

نطنزیات دنباله دار "آگاهی بخش" و نیمچه تحریمکی ملیجک قلم به مزد خارج از کشور رفسنجونی

.............................................

"ما یا باید حکومت را تحمل کنیم، یا سرنگون کنیم …ما هم آدمهای سرنگون کردن حکومت نیستیم... سعی کنیم در انتخابات شوراها تا می توانیم با تعداد آرای بیشتر روی احمدی نژاد و حامیانش را کم کنیم... رای دادن هم نباید بر اساس انتخاب مفید اشخاص باشد. یعنی به هر کسی که خوب بود رای بدهیم… اگر انتخابات را بردیم که این یک پیروزی بزرگ است، اگر باختیم باید خودمان را متوجه انتخابات مجلس در یک سال بعد کنیم...
"در جایی که کاندیدای میانه رو و اصلاح طلب داریم، با تمام نیرو شرکت کنیم و تا می توانیم همه را به پای رای گیری بیاوریم و در جایی که کاندیدای مناسب وجود ندارد، انتخابات را کاملا تحریم کنیم و جلوی رای دادن مردم را هم با آگاهی بخشی بگیریم ... حالا یک فرصت تاریخی است. این ائتلاف یک پیروزی بزرگ سیاسی است..." !
"ما دچار بحران رسانه ای هستیم… از یک طرف باید موقتا رادیو و تلویزیون های ممکن و مقدور را در اختیار گرفت. راهش را بلد نیستم … حتی در مورد رسانه های خارجی که به نحوی دولتی هستند مانند بی بی سی و صدای آلمان و غیره هم شاید تلاش کردن بی فایده نباشد. … به نظر من رفتن برای اجاره یک تلویزیون یا رادیوهای مختلف مفید است و البته مفیدترین کار رسانه های رودررو و حضور در مجالس و دانشگاهها و هرجایی است که می شود حرف زد..."!
فردا ادامه داستان را با هم باید بگوئیم.
در هر حال حقیر سراپا تقصیر به عنوان یک انسان قلم به مزد آمادگی خود را برای هرگونه فعالیت رادیو تلویزیونی در این روزها به نفع شرکت مردم در انتخابات اعلام می کنم.

ا . ن آقای " . وز"
چهارشنبه ۱۵ آذر ۱٣٨۵ - ۶ دسامبر ۲۰۰۶
http://www.roozonline.com/archives/2006/12/000683.php style="text-align:
.............................................

"متاسفانه تجربه‌ی من نشون داده که به‌جز تعداد انگشت‌شماری دوست که هنوز هم دارمشون ( چند‌تاشون هم دوست ‌ا ینترنتی‌ام هستن که از داشتنشون به‌خود می‌بالم)، بقیه به خاطر "خودشون" منو دوست داشتن یا "دارن...
"می‌گم فلانی ( مثلا ابراهیم نبوی) پسر‌خاله‌ی دوست بسیار عزیزمه. یهو یه‌عده از دوستان (!) حکم اعدام منو صادر می‌کنن که چی؟ که ازش بدشون میاد.
"چرا؟ دلیل نمی‌خواد. وقتی من بدم میاد تو هم باید بدت بیاد!
"بابا من با دخترخاله‌ش دوستم . بگذریم که طنزهاشم دوست دارم.
"- دخترخاله‌شم خون پسرخاله‌ش تو رگ‌هاشه.
"- عجب!
"- جانِ مش رجب!" !


وبلاگ "طنز ها شم دوست" زیتون پرورده مش رجب
http://z8un.com/archives/2006_11.html#001895

Tuesday, December 05, 2006

, وبلاگ رسانه خبری: فتوای جدید برای مقابله با خالی بودن مساجد


در "شرايط فعلي" اجازه شوهر
براي شركت زن ها در مساجد لازم نيست



به گزارش خبرگزاري شبستان از قم، آيت الله مكارم شيرازي روز گذشته در ديدار با مسئول ستاد عالي كانون هاي فرهنگي و هنري مساجد كشور با اشاره به وضعيت فعلي مساجد كشور گفت: اميدواريم مساجد از وضعيت فعلي بيرون آيد و به يك كانون و پايگاه اسلامي تبديل شود.

اين مرجع تقليد با اشاره به دوران زندگي امام صادق (ع) كه توانست چهار هزار شاگرد را تربيت كند گفت: در آن زمان نه مدرسه اي بود و نه مكاني خاص، بلكه تربيت اين شاگردان در مسجدالنبي صورت مي گرفت و عمدتا فعاليت هاي امام صادق(ع) در جامعه در مساجد بود.

وي ادامه داد ما بايد مساجد را تبديل به دانشگاه و مدرسه كنيم و اگر اين فعل به انجام برسد به موفقيت مي رسيم و اگر مساجد منحصر به نماز باشد با مشكلات زيادي روبرو خواهيم شد.

اين مرجع تقليد با اشاره به استفتائات از سوي خواهران براي حضور در مساجد بدون اجازه شوهر خاطرنشان ساخت: در شرايط فعلي ''مسجد زن''، خانه نيست بلكه مساجد است و حتي بدون اجازه شوهر مي توانند در مساجد حضور يابند.

وي در ادامه تصريح كرد: ما صريحا مي گوييم اجازه شوهر براي شركت زن ها در مساجد لازم نيست زيرا براي آموزش احكام كه جزء واجبات است غير از مساجد فعلا مكان خاصي را نداريم.

آيت الله مكارم گفت: اگر توده هاي مردم از مساجد فاصله گيرند اسلام فراموش شده و پايه هاي آن سست مي شود.

وي در پايان خاطرنشان كرد: بايد در مساجد جاذبه هاي فرهنگي افزايش پيدا كند تا مسجد را به كانون فعال تبديل كنيم و بدانيم بازگشت به عصر پيامبر و ائمه(ص) است كه مي توانيم پايگاه اسلامي را در زمان كنوني ايجاد كنيم.

وبلاگ بادبان : نحریم انتخابات استبداد مذهبی



Monday, December 04, 2006

وبلاگ مهندس مكانيك آن لاين: ضد فیلتر سیفون

http://imechanic.blogspot.com/index.html



بر اساس گزارش های آمده
این ضد فیلتر
دولت های سانسورچی را دماغ سوخته می کند
لطفا ایرانی های نازنین نتیجه آن را در قسمت نظرات بنویسند

Sunday, December 03, 2006

فاطی کماندو

خسن اقا
http://blog.hasanagha.org/2006/12/post_2164.php
fati_rajabi.jpg
فاطی کماندو

نصف شبی از خواب پریدم داشتم خواب می‌دیدم، خواب که چه عرض کنم، داشتم کابوس می‌دیدم، یادم هم نمی‌یاد خواب چی چی رو می‌دیدم، حتما دوباره یکی از این فاطی کماندوها اومد تو خواب سراغم که این چنین وحشت زده از خواب پریدم. با خودم گفتم حالا که دیگه خوابم نمی‌بره بیام یک چرخی روی نت بزنم چند تا مطلب بخونم. دیدم هنوز این ترکمون زده بلاگ رولینگ کار نمی‌کنه در نتیجه پیدا کردن وبلاگ هایی که به روز شدن کار چندان ساده‌ای نست، بجز عده معدودی از وبلاگ‌ها که معمولا همیشه به روز هستند و مثل دکان نان سنگکی هر روز صبح می‌تونید برید و یک نان برشته خشخاش زده بخرید بیاید خونه و صبحانه خوری جانانه‌ای راه
بیندازید.

دیدم حالا که خوابم نمی‌بره فردا هم که یکشنبه هست شاید خر شدم یک سیستم بلاگ رولینگز وطنی هم درست کردم! تا مثل رئیس جمهور محبوب!! یک تو پوزی به این آمریکای شیطان بزرگ بزنیم!!

نظرتون چیه!؟ منظورم بلاگ رولینگز هست ها نه تو پوزی به شیطان بزرگ!؟

یک چیزی شبیه به این.
http://hasanagha.org/sys/

پ.ن: گویا همین که آستین زدم بالا، بلاگ رولینگز ترسید و شروع به کار کردن!!
............

حالا که در باره فاطی کماندوها نوشتم، سخنان گه هر بار یکی از این فاطی کوماندوها را هم بخوانید:
فاطی رجبی، همسر سخنگوی دولت احمقی نژاد: " من انشاء الله اگر عمری باقی باشد کتابی خواهم نوشت به نام رنسانس اسلامی احمدی نژاد، احمدی نژاد در این مملکت رنساس به پا کرد، تجدید حیات کرد اسلام را، وقتی این حرفها را می زنیم آقایون راست می گویند: شما به رهبری تعریض می زنی، کجا به رهبری تعریض می زنم؟ مگر رهبری کم خون دل خورد در این مدت، خودشان در یکی از ملاقاتها با آقای احمدی نژاد در موردی نفرمودند، من به روسای جمهور پیشین هم بارها تذکر دادم ولی هیچکدام انجام ندادند. چگونه بگویند؟ چه کسی نمی دانست که رهبری در این کشور خون دل می خورده؟"

Saturday, December 02, 2006

وبلاگ راز سر به مهر: فقط دلم می سوزد

راز سر به مهر

موعد تبلیغات انتخابات شوراهای شهر و روستا فرا می رسد... دلم به حال عزت نفس انسان می سوزد که بعضی ها برای چند برگ رای، چوب حراجش می زنند. به نظر من لذت و عزت ناشی از کسب کرسی نمایندگی با همه عیشش به ذلت دریوزگی برای رای نمی ارزد. کسی که رای می خواهد باید سال ها پیشتر طوری شروع کند که رای دهندگان ناچار نشوند همه خوبی های داشته و نداشته او رب توی مخشان فرو کنند ... دلم به حال درختانی می سوزد که در کارخانه های کاغذ سازی تبدیل به کاغذ پوستر عده ای می شوند که می آیند تا شهوت قدرت و خودنمایی خود را ارضا کنند ... دلم به حال ایران می سوزد ... دلم به حال دمکراسی هم ... یعنی کار دیگری هم از دستم بر می آید؟

وبلاگ اردشیر دولت: تحمیل قوانین قرون وسطایی بر زنان ایرانی



طومار شکایت به فیفا

در مورد تحمیل قوانین قروون وسطایی بر زنان کشورمان




آونگ خاطره های ما: پیغام های گرم شما و نامه ای پر مهر از خانم شکوه میرزادگی

http://www.aavang.ir/weblog/

از زمانی که از خانه ی پدری به خانه ی بخت!؟ رفتم تا به امروز همیشه اسباب و اثاثیه روی کولم بوده و از این شهر به آن شهر ،از این خانه به آن خانه .جابجایی سخت است ،خیلی سخت ، مخصوصا" این که بیشتر مسئولیت ها بر دوش یک نفر باشد اما خب آدم تحت هر شرایط اجباری که قرار گیرد خودش را وقف می دهد و با مشکلات کنار می آید. بیشترین مسئله ای که در چنین مواقعی آزارم می داده غریب بودنم بوده، فرق نمی کند در وطن هم می توان غریب بود. به شهر یا محله ی تازه ای که وارد می شوی قاعدتا" غریبی!

اما این جا بجایی در دنیای عجیب و دوست داشتنی اینترنت برایم بسیار شیرین بود. هم یار و همراه داشتم ( که در باره ی این عزیز روزی خواهم نوشت )و هم دوستان زیادی که بلافاصله آمدند و خوش آمد گفتند. تبریک های یکایکتان تا اعماق قلبم نشست و باور کنید چنین انتظاری نداشتم حتی دوستانی که تا به حال افتخار آشنایی با آنها را نداشتم آمدند و تبریک گفتند. برخی از طریق کامنت که حتما" شما هم آنها را خوانده ایدو برخی با ایمیل. همه برایم با ارزش همه برایم قابل تقدیر و امیدوارم بتوانم روزی تلافی کنم. اما از میان نامه ها ،نامه ای داشتم از خانم شکوه میرزادگی که خودشان از من خواستند این نامه را در وبلاگم بگذارم. ایشان به دلایلی که خودشان هم در نامه اشاره کرده اند نه جایی کامنت می نویسند و نه کامنت می خوانند بنابر این از من خواستند این نامه شان را در وبلاگ بگذارم .
حقیقتش را بخواهید هم برایم شیرین و دلچسب است همچنان که نامه ها و کامنت های شما عزیزان و هم کمی خجالت می کشم که مبادا دوستان این کار من را حمل بر خود پسندی و یا ... بگذارند. نمی دانم جای من بودید چه می کردید!؟
من علاوه بر احترام خاصی که برای خانم میرزادگی قائل هستم خیلی دوستشان دارم. وقتی صدایشان را می شنوم تا چند روز انرژی دارم، صدایی گرم و دلنشین ، مهربان و لحنی سرشار از ادب و متانت.
مشکلی که دارم از ایشان راهنمایی می خواهم و چنان با صبر و حوصله و با منطق و دید ِ وسیع راهنمایی ام می کنند که تاثیر زیادی بر روحیه ی من دارد.
نمی دانم چرا احساس کردم نیاز است این توضیحات را عرض کنم سپس نامه را منتشر کنم.

پیش از اینکه نامه را بخوانید لازم است به دوستان عزیز عرض کنم که گاه ممکن است بدون پست جدید وبلاگم پینگ شودو دلیلش اضافه کردن لینک های روزانه یا ترانه ای جدید است که اضافه می کنم و خود بخود پینگ می شود .

و ضمنا" از دوستانی که لینک وبلاگ جدیدم را در رول بلاگشان تغییر دادند کمال تشکر را دارم .
امیدوارم بتوانم مهر همه ی خوانندگان خوبم را تلافی کنم.

واین هم نامه ی خانم شکوه میرزادگی

به جای گل و شيرينی
برای خانه ی نوی «راوی»
آدم ها را ديده ام که روزی چندين ساعت از اين وبلاگ به آن وبلاگ و از اين سايت به آن سايت می روند. خيلی کم از آن ها به خاطر کار يا آشنايي به اين سرکشی ها مشغولند و مجبورند. برخی سر به هر جايی کشيدن برايشان مثل «غيبت کردن» است که از آن لذت می برند، برخی هم از بيکاری به اين گردش می پردازند و برخی هم به خاطر تنهايي به آن مثل يک تفريح يا دلخوشی نگاه می کنند. بی آن که هيچ ايرادی به هيچ کدام از آن ها داشته باشم، من اما دوست ندارم اينترنت بازی کنم. جهان اينترنت را بيشتر برای گرفتن اطلاعات و خبرهاي عمومی که قبلاً فقط در روزنامه و تلويزيون و راديو يافت می شدند می خواهم و در اين چهار پنج سالی که با اينترنت آشنا شده ام خيلی خيلی کم به قصد سرکشی و يا تفريح به اين طرف و آن طرف رفته ام. يک پياده روی طولانی بيشتر می تواند برايم لذت بخش باشد تا خواندن وبلاگ هاي متفاوت ناآشنا.
البته که هر صبح زود به چند وب سايت مشخص که در ارتباط با خبرها و مسايل کلی اجتماعی است سر می زنم و شب ها هم که کارهايم تمام می شود، اگر فرصتی گير بياورم، سری به وبلاگ چند دوست می زنم تا اگر به روز شده اند آن ها را بخوانم، با لذت هم بخوانم. کاری است مثل رفتن به خانه هاشان آن هم البته با دعوت و نه سر زده. يعنی اين دوستان من می دانند که در هر فرصتی که دست دهد سراغ شان را می گيرم. راستش به شدت اعتقاد دارم که ناخوانده به خانه ی خدا هم حتا نبايد بروم؛ حتی اگر اين خانه ی وبلاگ های قرن بيست و يکمی باشند که هميشه در و پنچره هايشان به روی همه باز است و صاحبانشان اغلب خوش آمد گوی همه اند!
خانه ی شما مينو جانم ، يکی از آن خانه هاست که من دوست دارم به آن سر بزنم. مثل خانه ی قوم و خويش و دوستی است که ساده و خودمانی و بی ريا استقبالم می کند. مهم نيست در آن چه می خوانم، حتی من بيش از سه بار آهنگی را در آن نشنيده ام، مهم اين است که در آن دوستی را می بينم که مهربان و گشاده رو منتظرم است.
برای من «راوی»، آن زنی که اين خانه را ساخته، و حالا هم آن را نو کرده، ذهنی مستعد و تيزبين دارد، ذهنی که نشانه ی تلاش های زنی است که سعی دارد از چارچوب های سنتی موجود زندگی اش بيرون بدود و سر از جهان های بزرگ و امروزی در آورد. راوی اهل اداهای قلابی و حساب و کتاب ها و معاملات معمول نيست. البته مثل هر انسان اجتماعی حساب و کتاب هايي دارد اما تا آنجا که ديده ام اين حساب و کتاب ها بازاری نيستند.
اما مينو جان، می دانی از کجا به شما تا به مرحله يک دوست نزديک شدم؟ از آن جايي که ديدم از آن دسته از مردمان هستی که دلت برای سرزمين مان می تپد و شور کاری برای آن کردن را هميشه در خود داری. در اين سال های اخير ديده ام که حتی برخی از زنانی که به خاطر حقوق زنان مدام در حال تلاش اند و يا مردمانی که در ارتباط با حقوق بشر کار می کنند اين مسايل را جدا از عشق و شور ملی می دانند و به تلاش های ملی ـ فرهنگی بهايي نمی دهند. و ديده ام که اکثر آنها از اين اصل ساده غافلند که در جهانی که هنوز مرزها وجود دارند تنها در يک سرزمين ساخته شده از فرهنگی سالم و پربار است که امکان آزادی ـ که دروازه ی رسيدن به همه ی حقوق انسانی است ـ مهيا می شود. و چنين سرزمينی با همين شورهای ساده و بی دريغ است که سرفرازانه روی پای خود می ايستد؛ شورهايي که، بی انتظار بازده های آنی و بلافاصله، به پای ارزش های ملی و فرهنگی آن سرزمين ريخته می شود.
در اين چندين ماه اخير شما هميشه و هر بار که کاری در ارتباط با کميته نجات پاسارگاد پيش آمده بی دريغ انجام داده و از معدود زنان وبلاگ نويس ما هستی که به اين مهم توجه داشته ای. امروز فکر کردم برای خانه مبارکی گفتن بابت خانه ی تازه ات، به جای گل و شيرينی، با يک سپاس از سوی خودم و از سوی فعالين کميته نجات پاسارگاد بديدارت بيايم و بگويم: «از اين که در حد توان خود به ما ياری می دهی تا در کوششی که برای نجات گنجينه های ملی و بشری سرزمين مان داريم صدايمان بلندتر باشد، سپاسگزارم».
با مهر، شکوه ميرزادگی

پا سخ من
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟
لطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم
وترانه ای که بسیار دوستش دارم

Friday, December 01, 2006

و بلاگ سرزمین من: خبر نویسی به شیوه "بازتاب"

لابد تا حالا در صفحه حوادث روزنامه ها خوانده اید که از کلمه "تعرض" به چه منظوری استفاده می شود. مثلآ " تعرض پسر شرور به یک دختر جوان" یا "تعرض چند جوان به پسر بچه مظلوم". امروز سایت بازتاب برای مخابره خبر انتقادهای ولید جنبلاط از آیت الله خامنه ای، تیتر زده :" تعرض وليد جنبلاط به رهبر انقلاب"!