Tuesday, November 21, 2006

دارالترجمه زبان "رسانه ای" یاجوج و ماجوج...تمرین پسا مدرن شماره 4 ...

..نمونه های "طنزیات / نطنزیات" ام االقرایی / سیا سی / عبا د ی / "تبعیدی " ..
http://che-0-che-0-che.blogspot.com/2006/11/blog-post_20.html
.........


متاسفانه تجربه‌ی من نشون داده که به‌جز تعداد انگشت‌شماری دوست که هنوز هم دارمشون ( چند‌تاشون هم دوست ‌اینترنتی‌ام هستن که از داشتنشون به‌خود می‌بالم)، بقیه به خاطر "خودشون" منو دوست داشتن یا دارن...
می‌گم فلانی ( مثلا ابراهیم نبوی) پسر‌خاله‌ی دوست بسیار عزیزمه. یهو یه‌عده از دوستان (!) حکم اعدام منو صادر می‌کنن که چی؟ که ازش بدشون میاد.
چرا؟ دلیل نمی‌خواد. وقتی من بدم میاد تو هم باید بدت بیاد!

Zeitoon بابا من با دختر خاله‌ش دوستم (بگذریم که طنزهاشم دوست دارم).
- دخترخاله‌شم خون پسرخاله‌ش تو رگ‌هاشه.
- عجب!
- جانِ مش رجب!


وبلاگ زیتون
2006-11-18

............


جریان سالم انتشار اطلاعات موضوع مهمی است…

با چهار نوع ایرانی در آمریکا آشنا شده ام:


اول:
تمایلات آمریکایی جمهوریخواهانه و تمایلات ایرانی سلطنت طلبانه دارند ….

دوم:
بيش تر این گروه از ایرانی ها از نظر سیاسی در آمریکا راست افراطی هستند و در ایران چپ رادیکال به شمار می آیند…همه شان به هم مشکوک اند

سوم:
این گروه از ایرانیان … با استقبال دولت ایران مواجه می شوند و وقتی قرار می شود که به ایران بروند، مشکلی برای آنان پیش نمی آید

چهارم:
بيش ترشان چپ و معترض هستند... و بقیه ایرانیان آمریکا را قبول ندارند…

دوست دارم دیالوگی را که بین مان گذشت برایتان بنویسم.

حضرت آقای ا . ن
" . و ز"
يكشنبه 28 آبان 1385- 19 نوامبر 2006
http://www.roozonline.com/archives/2006/11/000188.php
......................
.
برنامه استندآپ کمدی نشسته ( سيت داون کمدی)...
در پايان برنامه سووال و جواب برگزار می شود
و تماشاگران می توانند به سووالاتی که ابراهيم نبوی از آنها می پرسد پاسخ دهند
و یا بعد از پايان برنامه سووالاتی را که در مورد مواضع سياسی ابراهيم نبوی و هر کس ديگری دارند،
از هر کسی دلشان می خواهد بپرسند.

آ گهی گوی ا.ن یوز
http://news.gooya.com/culture/archives/054116.php


.....................

رفتم برای رای دادن. ساعت یازده. وقتی جلوی سفارت رسیدم حدود سی- چهل نفر از ایرانیان با پرچم ایستاده بودند و داشتند علیه جهموری اسلامی مبارزه می کردند و فریاد می کشیدند..گروهی از حزب کمونیست کارگری بودند و گروهی تیپ های مجاهدین خلق و چند نفری هم از از سلطنت طلبان، به گفته یکی شان و چندتایی هم از ایرانیان عادی .یکی پرسید: می خواهید رای بدهید؟گفتم: بله یکی دیگر گفت: می خواهید به دموکراسی رای بدهید یا به استبداد؟گفتم: می خواهم به دموکراسی رای بدهم. یکی شان گفت: دلیل تان برای رای دادن چیست؟گفتم: در سایت اینترنتی ام نوشته ام.یکی گفت: آقای نبوی! نویسندگان ما زندانی هستند، شما می خواهید رای بدهید؟گفتم: من همان نویسنده ای هستم که زندانی بودم، شما از طرف من حرف نزنید، من خودم بلدم حرف بزنم.رفتم به طرف سفارت. عده ای شعار می دادند که من مزدور جمهوری اسلامی هستم.

ا.ن آقا


http://news.gooya.com/nabavi/archives/2005/06/031213print.php


رفتم داخل سفارت. برگه رای را گرفتم و انگشتم را زدم روی استامپ سبز...رای را نوشتم،.. رای دادم.وقتی بیرون می آمدم، پلیس گفت که می توانم از در پشتی بروم. گفت که با این افراد نباید درگیر شد. گفتم: من خودم اینها را بزرگ کرده ام. به یکی از ایرانیانی که آنجا بود، گفتم: از اینها گنده تر حسین الله کرم است که در تهران می خواهد رای مردم را تغییر دهد. ما از آن نوع .فاشیست ها نمی ترسیم، این نوع فاشیست ها که چیزی نیستندا.

حضرت آقای ا.ن

http://news.gooya.com/nabavi/archives/2005/06/031213print.php

..............


بابا من با دختر خاله‌ش دوستم (بگذریم که طنزهاشم دوست دارم)...جانِ مش رجب!

وبلاگ زیتون
2006-11-18