مبارزه تمام عیار علیه استبداد، آن هم به طریقی که جز به نوشتن و گفتن مسلح نیستی، آدمیای را طلب میکند درونگرا، رها از مسوولیتهای معمول زندگی، خاصه از آن دست که دیگران را وابسته خود کند، و به قول معروف «زدن به سیم آخر» و هر چه هست و نیست در راه متصور باختن. ایدهآلیست در تفکر، هر آنکه را که سر در راه ارزشهای انسانی باخت ستوده و دیگران را به آن تشویق میکنیم. انسان کمالطلب بلندپرواز، آن هنگام که به درون خویش رجوع میکند، بند نمیپذیرد و تا آنجا که پای عمل نرسیده مقید به ادامه راه آزادی است. در عمل اما، انسان موجودی ایدهآل نیست. از بدو تولد، و در بسیاری از موارد، ناآگاهانه، با وابستگی به محیط و با وابسته کردن دیگران به خود ادامه حیات میدهد؛ برای انسان «خطر» مفهومی است حاکی از قطع وابستگیهای دلپذیر زندگی او. اینچنین است که برگزیدن یکی از دو گزینه «فقدان خواستهها» و «ادامه راه» سوالی میشود در ذهن مردمی که از بند استبداد رهایی میخواهند، حالی که توان ادامه زندگی پس از پرداخت هزینه آزادی را نخواهند داشت. هنگامی که بین «ثبات» و «تلاش برای بهبود» وضعیت زندگی قرار میگیرم، «انتخاب» تبدیل به واژهای میشود سرشار از یاس، سرخوردگی و عصبانیت: چرا باید بین «آزادی» و «زندگی خود و دوستانم» یکی را انتخاب کنم؟هنگامی که بدانی، یا دست کم بپنداری که میدانی، چه چیزی در راستای دستیابی به آزادی است، در حالی که تلاش برای رسیدن به آن خطر از دست رفتن اندوختههای سابق را به همراه دارد، موقعیتی دشوار خلق میشود که شخصیت انسان را دستخوش پیچیدگیهای فراوان میکند. نیروی زیادی میطلبد حفظ اندوختهها و بردوش کشیدن مسوولیتهای متعارفی چون، مادر بودن، پدر بودن، فرزند و یا دوست بودن و پیشبرنده اهداف خویش بودن، در حالی که مبارزهای میکنی برای شکستن استبداد حاکم. چرا که استبداد بیرحم است و همواره تهدیدکننده. به ندرت دیدم کسی در مقابل این سوال که «فرزندانت چه؟» پاسخی روشن داشته باشد. در گفتار ایدهآلیست و در کردار:
- مبادا اینو جایی بگیها! - حرف سیاسی نزن! - هیسسسس! - نگووووووووو! میگیرنتا.....! - مواظب باش دارن فیلم میگیرن! -
اینها جملههایی است که چندین برابر روزهای زندگیام در سرم تکرار شده؛ خیلی از ما خواه نا خواه تحت تعلیماتی برای گذران یک زندگی چریکی بودهایم، اصلمان در خفا و صورتک بیربطی در ظاهر. این لازمه این نوع زندگی است و این نوع زندگی لازمه در ایران بودن، اگر که به کل از پای در نیامده باشیم .* این طریقی است که بسیاری از ما برگزیدهایم تا مبارزه کنیم بیشناخته شدن، بلکه تهدید را کاهش دهیم. رفتار من به نوعی دوگانگی آمیخته، نوشتار و گفتارم یا احتیاطآمیز است یا به زبانی که آقایان کمتر بفهمند، شاید که از سانسور در امان ماند؛ گویی که پیشاپیش به نوعی خودسانسوری تن دادهام.
-------------------------------------------------------------
* به طور کلی در این نوشته، رویکرد من به زندگی ملتی است که ناراضی از شرایط اجتماعی-سیاسی نه توان مبارزه دارند و نه بیوجدانیای برای سازش با هیات حاکم. واضح است که کسانی که آشکارا نام خود را سپر حملات مستبدان قرار میدهند از بسیاری دلبستگیها دست شسته و خود را از سطح اجتماع بالاتر کشیدهاند.