Thursday, December 01, 2005

وبلاگ زن ایرانی


یادم نمی آید... چقدر بابت آخرین لباس شب برای رفتن به کنسرت گوگوش پول دادم... برای سفره ابوالفضل هم که قرار بود مهری خانم و هما خانم و صغری خانم بیایند ... تکه های درشت گوشت میان خورشتها غوطه ور بودند... روپوش /مانتوی هستی و شیما هم باید با روژ لب و روسری اشان همآهنگ می بود که مبادا کون کوچولوی خوشگلشان کمتر مورد توجه مردهای هرزه دهان قرار بگیرد... برادرم دکتر فلانی ریس بیمارستان امام خمینی... تا می تواند مردم را می دوشد... نوه خمینی سرتاسر تهران آپارتمان خریده است که از ثروت بادآورده اش مبادا کم نشود... پسر هشت ساله از زور فقر دستش را زیر چرخ ماشین می برد تا با عقب و جلو رفتن ماشین عده ای بخندند... یا اینکه سناریوی دیگری بوده؟ پسر دزدی کرده و ما که از وحشی ترین کشورهای دنیا هم وحشی تریم حکم داده ایم که دستش به زیر ماشین برود؟ ما البته که باز هم به خاتمی رای خوایم داد زیرا که داشتن تلوزیون مدار بسته در خانه امان دلیل پیشرفت فرهنگی امان است... به کنسرت رقص و اواز هم د ر لوس آنجلس و دوبی و لندن می رویم... با افتخار می گوییم که وضع مردم در ایران خوب است و فقط از وقتی احمدی نژاد آمده بورس تهران خراب شده... و فقط از وقتی احمدی نژاد آمده ارشاد سخت می گیرد... و فقط از وقتی احمدی نژاد آمده ما زندانی سیاسی داریم... و فقط از وقتی احمدی نژاد آمده ... اعدامهای خیابانی است... و سنگسار و... کودک هشت ساله دستش را برای لقمه نانی که می خواهد بخورد یا دزدیده که بخورد... باید به زیر چرخهای ماشین ببرد.

من شیما کلباسی به ایرانی بودنم افتخار می کنم... شما هم مثل من حتما افتخار بکنید!

http://zaneirani.blogspot.com/2005_11_01_zaneirani_archive.html#113328487490577433