.:: شعری از طرف خاتمی ::.
خاتمی در جلسهای شکلاتی گفت دوست داشت شاعر بود تا میتوانست در بارهی «جوان» شعر بگوید!
خاتمی در جلسهای شکلاتی گفت دوست داشت شاعر بود تا میتوانست در بارهی «جوان» شعر بگوید!
احتمالاً منظور ایشان «جوانان» یا «جوانی» بوده اما برای حفظ امانت بنده همان «جوان» را استفاده کرده به جای ایشان شعری در بارهی جوان خواهم گفت.
جوان جان!
ای خسته
پر و بالت را دستاربندان بسته
نیست این ریسمان سیاه و سپید
ببین! خودِ مار است
مبینش چنین خوش خط و خال
یادت رفت تقدیم شدی به سرورم بی بی زهرا؟
- و خوردی کتک را
- و ندیدی حرمت را
و نفهمیدی جرمت را
- و هنوز در زندانها بر باد میدهی عمرت را؟
جوان جان
ای خسته!
نیست عبا این که به رنگ شکلات است
شکلات است به رنگ عبا
ای خسته!
جوان جان!
زهر دیگری است این
لایهای از شکلات رویش نشسته
جوان جان!
ای خسته
پر و بالت را دستاربندان بسته
نیست این ریسمان سیاه و سپید
ببین! خودِ مار است
مبینش چنین خوش خط و خال
یادت رفت تقدیم شدی به سرورم بی بی زهرا؟
- و خوردی کتک را
- و ندیدی حرمت را
و نفهمیدی جرمت را
- و هنوز در زندانها بر باد میدهی عمرت را؟
جوان جان
ای خسته!
نیست عبا این که به رنگ شکلات است
شکلات است به رنگ عبا
ای خسته!
جوان جان!
زهر دیگری است این
لایهای از شکلات رویش نشسته