خود بیندیشید!
روزهای پیش از انتخابات در نوشتههایی به دوستان وبلاگ نویس هشدار دادم و نوشتم که عدهای از وبلاگ نویسها به علت پرطرفدار بودن، میتوانند بر روند انتخابات هرچند ناچیز اثر بگذارند و از این رو بایستی که در اظهار نظرهای خود بیشتر مراقب باشند و اجازه ندهند که بازیچه دست سیاست بازان شوند و از این طریق عدهای هر چند محدود رای دهنده را تحت تاثیر قرار بدهند.
همانطور که دیدیم عدهای از وبلاگ نویسها در آخرین دقایق تصمیم به رای دادن گرفتند و علی رغم مخالفت اولیه خود با مشارکت در رای گیری (شعبده بازی) مسخره جمهوری اسلامی در آخرین دقایق نه تنها در رای گیری شرکت کردند بلکه با اعلام آن در وبلاگهای خود تاثیری منفی بر دیگران نیز گذاشتند.
ما بوسیله دیگران و قدرتمداران اطراف خود هدایت میشویم. این جمله ایست که گیر اورسکید (Geir Overskeid) نویسنده مقاله که یک روانشناس است در مقاله خود در یک هفته نامه نروژی به نام آ مگزین مینویسد.
به نظر من مساله خود محوری در جوامع امروزی تنها وسیله ایست که با اتکا به آن میتوان به یک جامعه دموکراتیک دست یافت. به این معنی که هرچه شهروندان یک جامعه بیشتر به خود و افکار خود متکی باشند و کمتر از دیگران تاثیر پذیر باشند در آن جامعه پیشرفت دموکراتیک موفقتر خواهد بود. جوامعی که بره وار از این یا آن رهبر پیروی میکنند، مثل انقلاب 57 عاقبتی بهتر از آن نخواهند داشت.
با این پیش زمینه تصمیم گرفتم مقالهای را که بسیار خوب این پدیده جوامع بشری را تشریح کرده را برای شما ترجمه کنم .
ترجمه بخشهایی از مقاله (A-Magasinet) آ مگزین 9 دسامبر 2005 صفحه 58 و 59.
ما بوسیله قدرتمداران و اطرافیان هدایت می شویم. استقلال فکری برای بیشتر ما توهمی بیش نیست.
دنیا عادلانه نیست. اپرا آیینهای است از زندگی در نتیجه غیر عادلانه. ولی در اپرا مشکل را میتوان برطرف کرد.
سالهای 1820 در پاریس مشکلی برای بعضی از گردانندگان اپراها بوجود آمده بود، تعداد تماشاگران اپراها رو به رکود رفته بود و تماشاگران علاقهای به بعضی اپراها نشان نمیدادند.
برای مبارزه با این مشکل آقایان سوتون و پروشه شرکتی دایر کردند و فراوردهای به بازار عرضه کردند.
شرکت، "بیمه نمایش موفق" نام داشت و فراورده این شرکت هم چیزی نبود به جز "کف زدن".
این دو اولین کف زنندگان حرفهای بودند. کار این دو مبتکر این بود که خود و کارمندان خود را در اختیار تهیه کنندگان اپراهایی قرار میدادند که خواهان بیمه کردن اپرای خود بودند، روال کار به این صورت بود که یکی از این کف زنندگان که رهبری این گروه را به عهده داشت شروع به کف زدن میکرد و دیگران با او هماهنگی میکردند و در طول مدت اجرای اپرا زمانی که لازم میدیدند با کف زدنهای هماهنگ خود تماشاگران را به این کار ترغیب میکردند. این کف زدنها باعث میشد که هم تعداد کف زدنها در طول مدت اجرای اپرا بیشتر شود و هم طول مدت کف زدنها. این "شرکت بیمه" در سالهای 1830 در کشورهای دیگری نیز برپا شده بود. کار به جایی رسید که حرفه کف زنی به مرور زمان به یک حرفه تبدیل شده و کف زنندگان از حقوق مکفی برخوردار بودند. یک نمونه لیست حقوقی از این حرفه را در زیر میخوانید:
یک بار کف زدن معمولی 10 لیره.
یک بار کف زدن طولانی مدت 15 لیره.
هورا کشیدن 5 لیره.
هیجان فوق العاده، بر اساس قرارداد (هرچی تیغ شون ببره).
کار فرهنگی و عرق جبین به فراموشی سپرده میشود ولی این گونه فراوردهها ادامه حیات میدهند. کف زنندگان حرفهای سابق با دست این کار را انجام میدادند امروزه اما خندهها در استودیوهای تلویزیونی به صورت ماشینی به خورد ما داده میشود (اشاره نویسنده به خندههای مصنوعی است که در برنامههای شو تلویزیونی به صورت ضبط شده پخش و در نتیجه باعث جو مورد نظر تهیه کننده میشوند).
حتی باورهای غالب نیز قابل تغییر هستند. قدرتهای گوناگونی در شکل گیری افکار ما تاثیر گذاراند. شما شاید بگویید "من خودم فکر میکنم". ممکن است حق با شما باشد ولی اگر شما مثل اکثر مردم باشید، در این صورت تاثیر دیگران بر خودتان را دست کم گرفتهاید، مخصوصا تاثیر قدرتهای گوناگونی که شما را احاطه کردهاند.
در یک آزمایش تحقیقی در دانشگاه یل (Yale) استنلی میلگرام یک مرد (دانشجو) را بر روی یک صندلی بست، از او خواسته شد تا مطالبی را از بر پاسخ دهد و از تعدادی دانشجوی دیگر خواست تا در مقابل هر پاسخ غلت یک شوک الکتریکی به او بدهند و پس از هر پاسخ اشتباه ولتاژ مورد استفاده را افزایش دهند.
دانشجو یک هنرپیشه بود و شوکها نیز حقیقی نبودند ولی دانشجویانی که در این آزمایش شرکت کرده بودند از این مساله بی اطلاع بودند و در تمام مدت گمان میکردند که شوکها واقعی است.
در مرحلهای که شوک 120 ولتی به مرد داده میشود او ادعا میکند که شوک واقعا درد آور است. پس از شوک 150 ولتی دانشجو فریاد میزند. پس از آن با التماس تقاضای متوقف کردن آزمایش را میکند و پس از آن ساکت میشود. از این مرحله به بعد دانشجو دیگر در مقابل سوالها پاسخی نمیدهد و در عوض شوک های بیشتری تا مرز 450 ولت دریافت میکند.
عدهای روانشناس قبل از آزمایش پیش بینی کرده بودند که تنها یک نفر از هزار نفر حاضر خواهند شد تا مرحله قوی ترین شوک در این آزمایش از دستورات پیروی کنند درصورتی که در آزمایشی که انجام شد دو نفر از سه نفر حاضر شدند تا آخرین مرحله پیش بروند و از دستورات پیروی کنند.
آنهایی که در آزمایش شرکت کرده بودند هنگام افزایش شوک از سرپرست آزمایش سوال میکردند آیا میتوانند آزمایش را متوقف کنند ولی سرپرست آزمایش دستور ادامه آزمایش را میداد و همگی بدون استثنا از دستورات پیروی میکردند. همه شرکت کنندگان حتی زمانی که دانشجو مورد آزار التماس میکرد که دیگر حاضر به ادامه نیست به دادن شوک ادامه میدادند.
این آزمایش بر روی اشخاص مختلفی از طبقات مختلف اجتماعی انجام شده و اکثرا با نتیجهای مشابه همراه بوده و در همه آزمایشها نشان از این دارد که اکثر شرکت کنندگان از دستورات پیروی میکنند.
پس از شرح این دو مثال نویسنده اشارهای دارد به جنگ دوم جهانی و اینکه عده زیادی پس از جنگ عقیده داشتند که ملت آلمان با دیگر ملل دنیا فرق دارند که هیتلر توانست از آنها جانیهایی بسازد. نویسنده با استدلال به تحقیقات انجام شده در این زمینه معتقد است که فرقی بین ملت آلمان و دیگر ملل دنیا وجود ندارد و انسان بطور کلی از قدرتهای پیرامون خود پی روی میکند. او مینویسد که ما همگی در مراحل مختلف زندگی تحت فرمان و قدرت دیگران قرار میگیرم. او می نویسد در تمام مسیر زندگی فردی ما با دریافت پاداش ترغیب به پیروی از دستورات قدرت مداران اطراف خود مثل: والدین، معلم، روسا و افکار قالب بر جامعه قرار میگیریم.
بخاطر داشته باشید! وقتی که میخواهید در باره مساله مهمی تصمیم بگیرید با خود بیندیشید و از خود سوال کنید، آیا تحت تاثیر دیگران به راه غلط نمیروید؟