خاطره جان،
يکبار سال هفتاد و شش به خاتمی رای دادم. سال هفتاد و هشت از قتل و ضرب و شتم دانشجويان و شنيدن خبر قتل هايی که در زمان خاتمی انجام شده بود و در وزارت اطلاعات دولت او، شوکه شدم و هر اميدی رو برای اصلاح از دست دادم. اونوقت منطق زيادی در فکرم نبود، عزادار بودم. اما هر چه گذشت ديدم واقعاً هيچ راهی و اميدی به اصلاح نيست.
دورهء بعد خيلی ها گفتن خاتمی آدم خوبيه اينا نمی ذارن کاری کنه، بهش رای بديم، هيچکس نپرسيد وقتی يک آدم خوب نتونه کاری بکنه چرا بايد رئيس جمهورش کرد؟ همه جو زده و احساساتی بودن. هفتهء اول بعد از انتخابات وقتی تو تمام ميدون های بزرگ تهران دخترها و پسرهای جوان رو به جرم شلوار کوتاه يا تيشرت خارجی شلاق زدن متعجب نشدم. همون جوانهايی که تا يک هفته قبل هيچ کس کاری بهشون نداشت، حالا که رای شون رو داده بودن ديگه ارزشی نداشتن و وسيلهء به رخ کشيدن قدرت شده بودن.
قتل ها باز هم اتفاق افتاد، قاتلين باز هم تبرئه شدن.
معين رو قبلاً توی تلويزيون ديده بودم. کنار يک ميز يا شايد تخته سياه صحبت می کرد. قصد احتمالاً اين بود که جای برنامهء قمشه ای رو پر کنه. هيچ وقت جذب حرفهاش نشدم. انتخابات رياست جمهوری که شد، او يکی از کانديداها بود، طرفدارهايی هم داشت، کسانی که پشت در قفل شدهء اصلاحات چشمها رو به سوراخ کليد دوخته بودن. معين از توی سوراخ کليد وعده داده بود همين وضع موجود رو براشون حفظ می کنه. همين وضع موجود، يعنی همين قتل ها، يعنی محکوم نشدن آمران و عاملان، درست همونطور که در زمان خاتمی اتفاق افتاد، و همونطور که هميشه در حکومت های ديکتاتوری اتفاق می افتن. و تازه اين بهترين گزينه بود، بقيهء کانديداها يک ثانيه هم ارزش فکر کردن نداشتن.
اکثريت مردم اما از فشارهای اقتصادی خسته، جذب آدم نون و پنير خوری که حرف درست در زمان درست رو زد شدن و اميد بستن به "ديده شدن پول نفت سر سفره ها". باشه تقلب هم شد درست. اما کی می تونه انکار کنه که مردم هنوز تو وادی های رمانتيک "نجات" و "کسی که خواهد آمد" نيستن؟ کسی که بدون اينکه زحمتی بکشن مشکلاتشون رو نابود می کنه.
برای همين هم هست که هخا طرفدار پيدا می کنه و احمدی نژاد و خاتمی رای ميليونی ميارن.
خاطره جان،
هيچ چيزی بدون زحمت به دست نمياد. ما بايد برای به دست آوردن حقمون چيزی هزينه کنيم، هيچ چيز مجانی نيست.
بر خلاف اونچه تو و همفکرهات می گيد که حرف ما باعث شد احمدی نژاد بشه رئيس جمهور، اگه حرف ما رو همه گوش کرده بودن، رای ها به حد نصاب نمی رسيد، و اين تازه آغاز راه بود. راهی که نه شما خواستيد شروع بشه نه اونهايی که به احمدی نژاد رای دادن. راهی که گنجی گفت و خيلی ها که می گن "خوب رای نداديم بعدش چی؟" لحظه ای روش مکث نمی کنن. راهی که اگر متحد می شديم و به آخر می رسونديمش احتمال وقوع جنگ و ويرانی زندگی هامون کمتر از الان بود. اما حتی شروعش هم نکرديم.
من اما خوشحالم که رای به جنايت جانی ها ندادم. حداقل سهم خودم رو از اميد به "آغاز" ادا کردم. خوشحالم از اينکه احمدی نژاد داره چهرهء واقعی حکومت رو به جهان نشون می ده. حکومت هايی که با حمايت از اينها خون مردم رو اين همه سال تو شيشه کردن، حالا خودشون دارن يک هزارم از چيزی که ربع قرن روی گلوی ماست رو حس می کنن. حرفهايی مثل "کشتار يهوديان توسط هيتلر رو قبول ندارم"؛ فشاری است که احمدی نژاد به نمايندگی از ج.ا به افکار عمومی جهان مياره. فشاری که حساب بانکی شون رو به اين عنوان که وسيله ای برای کمک به اشاعهء تروريسم هست در ايتاليا می بنده و دولت هايی رو وادار می کنه در روابطشون با اينها تجديد نظر کنن. چيزی که هر چند برای مردم هم کم هزينه نداره، حکومت رو بيشتر از هميشه محدود می کنه.
اميدوارم احمدی نژاد حالا حالا ساکت نشه؛ کسی که با کمال وقاحت و بی وزنی به مردم ترکمن گفت خواسته هاتون رو از اونی که بهش رای داديد بخوايد. شايد مردم بالاخره به اين نتيجه برسن که هر کس رای شون رو می خواد حرفهای شيرينی می زنه که عملاً زياد اميدی بهشون نيست. که حقمون رو خودمون بايد بگيريم. که هزينه اش رو هم خودمون بايد بديم. گرانتر و سخت تر از رای دادن.
خاطره جان،
نظرت رو که ديدم فهميدم هيچ کدوم از اين حرفها رو متوجه نمی شی، اما بازم گفتم. برای اونهايی که بيشتر از تو گنجايش دارن، اما اميدم رو برای اينکه روزی آدمی مثل تو هم چيزی بارش بشه از دست نمی دم. تا اون موقع نظرخواهی وبلاگ موقت من آرتميس هست. هر وقت خيلی بهت فشار اومد می تونی اونجا خشمتو خالی کنی.
http://abovethewall.blogspot.com/