Saturday, December 24, 2005

وبلاگ شهر من

ولمان کن !

آقای خاتمی سلام

شنیده ایم وبلاگ راه انداخته ای . آفرین . کار خوبی کرده ای . حتما لازم بوده دیگه . حتما مصلحت بوده که وبلاگی هم داشته باشی. جدی جدی مال خودته ؟ خیلی خوبه . آفرین .

ببین آقای خاتمی . دقیقا یادم نمیاد چه سالی بود ! چون خیلی سعی کردم از یاد ببرمش . یادمه روزی بود که هوا خیلی خوب بود و من هم دبیرستانی بودم و مثل الان نبودم که ! کلی شور و شر تو سرم بود .سخنرانیهاتو دنبال می کردم و به دشمنانت می تاختم .اگر کسی می گفت که تو هم یک آخوندی و هیچ فرقی با بقیه همنوعانت نداری شاید ساعتها باهش بحث می کردم تا متقاعدش کنم که تو ٬ یعنی ببخشید جنابعالی اینطور نیستید. خلاصه سرت رو درد نیارم . آقا ما چشمامونو روی تمام کارهای شما بستیم و تمام کوتاهی های شما رو هم همینطور پشت سر هم توجیه کردیم .قضیه کوی دانشگاه که اتفاق افتاد ما توی دلمون گفتیم نه بابا . مثل اینکه یک خبرایی هست و بود .

خوب . حالا . همینجا .سعی نکن لبخند بزنی . سعی نکن حتی یک کلمه حرف بزنی که این دفعه... اصلا ولش کنیم .می تونم بپرسم واسه چی اومدی به این دنیای مجازی ما ؟ آقا جان ما اینجا با هم خیلی صمیمی هستیم ٬ خیلی خوبیم ٬ دروغ نمی گیم ٬ شعار نمیدیم . اگه بتونیم کاری رو انجام میدیم و اگه نتونیم هم نمیگیم که میتونیم.میدونی ؟ ما اصلا خیلی خسته ایم . یعنی اکثرمون خیلی خسته ایم و از شعار دادن متنفر . ما مرد عملیم . یعنی الکی که حرف نمیزنیم . جون جگرگوشه های مردم رو هم فدای مصلحت نمی کنیم. حتما خودت متوجه خواهی شد که ما خیلیهامون سرخورده طرفداری از تو هستیم . تو و عبای شکلاتی یا کرم یا هر رنگ دیگه ای . خیلیهای ما خیلی خیلی از تو دفاع کرده ایم و حالا گاهی پیش خودمون احساس گناه می کنیم . ولی خوب خوبی هم برای ما داشتی ها . دیگه همه به این نتیجه رسیدیم که به هر کسی اطمینان نکنیم . هر کسی رو از خودمون ندونیم . ما خیلی درس گرفتیم .خیلی.

حالا هم حرفی ندارم . بهت حرفهای من برنخوره ها . نگی این چه جور خوش آمد گفتنه ؟ وقتی فکر میکنم که تمام آدمهای فدای مصلحت های تو ٬ تمام دانشجوهای کشته شده و شکنجه شده در داستان کوی دانشگاه میتونستن بهترین دوستهای من یا خواهر و برادر من باشن نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم . نیمتونم نگم آقای خاتمی اینجا رو دیگه بیخیال شو . اینجا رو دیگه دست از سر ما بردار . ....

پ. ن . اصلا دلم نمیخواست ناراحتت کنم ! نه اینکه بخوام واقعا بهت بی احترامی کنم . نه اینکه بخوام بگم خاطره اون همه شور و شوق تو یادم رفته . ولی عجیب از دست این بازیهای سیاسی که دارین خسته ام . فقط جوابم رو بده . دفاع از ما از مرگ سخت تر بود ؟

http://shahreman.blogfa.com/post-69.aspx