Wednesday, December 07, 2005

وبلاگ بازگشت

انقلاب که شد همه بزرگان موسیقی ایران قلع و قمع شدند. آتشی که روشن شده بود لاجرم باید خشک و تر را باهم میسوزاند. برداشت فقهی زشت و غلط روحانیون غالب باعث شد تا قلم قرمز بر روی نام موسیقی کشیده شود. ارکستر بزرگ رادیو منحل شد. محمودی خوانساری در گوشه خانه اش پوسید. گلپا با آن حنجرهی طلایی اش مُهر خاموشی بر لبان زد. مرضیه ممنوع الصدا شد.حسین قوامی به گوشه خانهاش رانده شد تا در خلوت بمیرد. بنان و امین الله رشیدی و ایرج وکسایی و ملک و بهاری وضرابی و دهها خواننده و نوازنده بزرگ موسیقی ما درو شدند .حکمهای “درباری” و “شاهنشاهی” و “مفسد فیالارض” و “مبتذل” یکی یکی برای آنها صادر شد. موسیقی ایران یکشبه نیست و نابود گردید. در این تاراج وحشیانه حیثیت و اعتبار موسیقی ایران غارت شد و آنچه ماند ویرانهای بزرگ بود. در زمانی که تمام بزرگان موسیقی ایران یکی پس از دیگری در کنج خانه شان دق میکردند یا جان کندن پردردشان را با یاد گذشته تسکین میدادند سر و کله فردی پیدا شد که 10 سال تمام رادیو و تلویزیون دولتی ایران را در قبضه و انحصار خود درآورد. محمد رضا شجریان(که قبل از انقلاب با نام مستعار سیاوش میخواند)، این خاک پای ملت، در اوج دوران اختناق و وحشت موسیقی در کمال ناباوری از سال 60 تا 70در همه محافل رادیو و تلویزیونی حضور داشت. او نه تنها به احترام اساتیدش سکوت نکرد، که میدان بی رقیب را بهترین فرصت برای تاخت و تاز دید. آهنگهای او به کرات و بارها و بارها پخش میشد و کسی هم که متعرض او نمیگشت، هیچ، انواع القاب و اوصاف از “پدر موسیقی سنتی ” و ” افتخار اهل هنر” تا “اعتبار موسیقی ایران” و ” استاد استادان” نصیب او گشت. چه رازی درمیان بود؟ چطور شد که وقتی اساتید موسیقی ایران همه در گوشه ی خانه شان پرپر میشدند ایشان به یکباره شمع محفل گشت و محبوب دولت؟ این آقای خاک پا پس از ده سال که در نبود بزرگان موسیقی ایران خوب تازاند و جولان داد ، ناگهان چه شد که با آن نامه ی معروف که در روزنامه سلام و در اوایل دهه 70 منتشر شد ، تغییر موضع داد و با یک چرخش عجیب و تامل برانگیز پس از ده سال سوگلی بودن ، رادیو و تلویزیون را تحریم کرد؟ قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را؟ آن ده سال را باور کنیم یا این ده سال را؟ آن ده سال تملق و چاپلوسی را باور کنیم یا این ده سال خودبزرگ بینی و تواضعهای ریاکانه را!؟ آن ده سال حضور بی وقفه در رادیو و تلویزیون را باور کنیم یا این ده سال ناله و زاری از نداشتن محل کنسرت را؟ آن ده سال پول پارو کردن را باور کنیم یا این ده سال کلاس عجز و شکایت و بلیطهای بیستهزار تومانی را؟ آن 20 سال “برای مردم خواندن” را قبول کنیم یا آن 300 میلیون پول چند شب کنسرت را؟ کاست “فریاد” را باور کنیم یا موقعیت ایشان را در اوایل دهه 60؟

شجریان برای تشییع تابوت موسیقی سنتی ایران بیشک مناسبترین فرد بود و از عجایب روزگار ماست که این تشییع کننده اکنون میراث دار و میراث خوار موسیقی سنتی ایران شده است.چهره او برای من همواره این شعر را به خاطر آورده است:

ماه درخشنده چو پنهان شود
شبپره بازیگر میدان شود!