نامهای به آقای خاتمی
این کامنت را برای وبلاگ تازهی آقای خاتمی (+) گذاشتم.]
۱-جناب آقای خاتمی!
به وبلاگستان خوش آمدید! اعتقاد دارم وبلاگستان با وجود سلیقههای فکری گوناگون جای باارزشتری خواهد بود. دوست دارم وبلاگستان جایی باشد که هم من در آن بنویسم و هم شما، و هم الفنون، مقام معظم، جرج بوش پدر و پسر، نوام چامسکی و حتی اگر میشد ویتگنشتاین و رولان بارت که هر دو وبلاگنویسان چیرهدستی میبودند.
این کامنت را برای وبلاگ تازهی آقای خاتمی (+) گذاشتم.]
۱-جناب آقای خاتمی!
به وبلاگستان خوش آمدید! اعتقاد دارم وبلاگستان با وجود سلیقههای فکری گوناگون جای باارزشتری خواهد بود. دوست دارم وبلاگستان جایی باشد که هم من در آن بنویسم و هم شما، و هم الفنون، مقام معظم، جرج بوش پدر و پسر، نوام چامسکی و حتی اگر میشد ویتگنشتاین و رولان بارت که هر دو وبلاگنویسان چیرهدستی میبودند.
۲-آقای خاتمی!
من و احتمالا خیلیهای دیگر منتظر ناگفتههای شما هستیم. میخواهیم بدانیم چرا اینقدر سکوت کردید. دلمان گرفته است از سکوتتان در ۱۸ تیر و پشت خالیکردنتان. میخواهیم بدانیم چرا پس از اینکه دور دوم شد و رایهایتان را جمعکرده بودید با دانشجویان قهر کردید. چرا دولت مردمیتان نه مردمی بود و نه با خبرنگاران ارتباط درست و حسابیای داشت.
۳-آقای خاتمی!
- وبلاگ مرا فیلتر کردهاند! میخواهم بدانم چرا وبلاگ شما فیلتر نشده است. چرا؟! میخواهم بدانم چرا در ژنو راست نگفتید؟ چرا فیلترینگ را تکذیب کردید؟ چرا هنوز فیلترینگ تکذیب میشود؟ آیا شما هم جزو کسانی هستید که اعتقاد دارید مردم قیم میخواهند و خواندن نوشتههای وبلاگای مانند وبلاگ من برایشان خوب نیست؟ همیشه میدانستم اینگونه میشود: آخر درک و فهم من بیشتر از بقیه است!
۴-حضرت آقای خاتمی!
چرا وقتی سنگلاخ پیش رویتان غیرقابل عبور بود، ماندید و حرکت نکردید و در عوض به عقب بازگشتید؟ اگر نمیتوانستید از فرصتها استفاده کنید، چرا دوباره پا به انتخابات گذاشتید و فرصتها را آتش زدید؟ میدانم بابت این ماجرا گریه کردید. اشکالی ندارد! من هم گاهی گریه میکنم. مثلا من وقتی کشورم را ترک کردم ... نه! راستاش را بخواهید گمرگتان آنقدر مرا اذیت کرد که فکر گریه کردن به ذهنام نرسید. خب، اما به هر حال گریه که کردهام! مثلا یک بار افتادم زمین و دستام زخم شد و خیلی عر زدم. اما دلیلاش این بود: افتاده بودم زمین و یک سری سیگنال عصبی به بخشای از مغزم ارسال شده بود که نشان از درد میداد. شما چرا گریه کردید؟ چه کسای زورتان کرد؟ به آنها هم بگویید بیایند و وبلاگ بزنند!
۵-آقای خاتمی!
آیا شما هم مثل من بر این باورید که ارزش دو سال اول ریاست جمهوریتان بیش از شش سال بعد از آن بود؟ اگر در آن دو سال مردم دهها قدم به جلو برداشتند، در شش سال بعد آنقدر عقبرو رفتند تا به سطح شعور صدها سال پیش برسند.
۶-آقای خاتمی!
سیستم حکومتیی کشور ما به گونهای است تاثیر به سزایی بر افکار مردم دارد. حکومت همه جا را کنترل میکند: تلویزیون، روزنامه، کتاب و ... . این حکومت است که ذهن مردم را جهتدهی میکند. در نتیجه اگر دیدیم مردم رشد نکردند یکی از مقصران اصلی خود حکومت است. نمیخواهم قضاوت کنم که قضاوت کار خداوند است و زماناش هم اینک نیست. اما آیا قبول دارید که به عنوان رییس دولت نقش به سزایی در انتخاب محمود هالهاینژاد دارید؟ انتخابی که پسرفتای چشمگیر برای همهمان بود و شانس ظهور آقا را لحظه به لحظه بیشتر میکند؟
۷-جناب حجتالاسلام والمسلین، آقای سید محمد خاتمی!
نمیدانم چه کسای وبلاگتان را میگرداند اما میدانم که کامنتهایی سانسور شده است. خودتان تعجب نمیکنید از این همه تعریف؟! پس بقیهی ملتمان کجایند؟ یعنی شما نه منتقدی دارید و نه مخالفای و نه معاندی؟! امیدوارم این کامنت سانسور نشود و در ضمن شست پای سانسورچی (چه جرات نکند این کامنت را سانسور کند و چه این غلط را انجام دهد و کلمهای از این کامنت را تغییر دهد) برود در بینیاش و دیگر در نیاید!