Friday, January 13, 2006

وبلاگ نامه های ایرونی

داوود خان گل گلاب!

من کجا گفته ام با "فن آوری هسته ای" مخالفم؟ کجا گفته ام که ایران نباید به انرژی اتمی یا هسته ای یا هر زهرمار دیگر دست پیدا کند؟ و کجای حرف های من باعث شده که تو خیال کنی طرفدار اروپا و آمریکا شده ام و مایلم که "اینها" به ایران زور بگویند؟ از میان این همه اتهام که به من زده ای، تنها در یک مورد، آن هم تا اندازه ای با تو موافقم؛ این که می نویسی "مخالفت من با رژیم جمهوری(و نه دولت، چون در "دولت" بودنش خیلی حرف ها دارم!) باعث شده تا نسبت به همه چیز آن با دیده ی تردید نگاه کنم". تردیدی نیست که حق با توست! نمی دانم چرا باید حتی در یک مورد ساده هم به حرف های این آقایان اعتماد کنم؟ وقتی در هر زمینه ی ریز و درشت، به خودشان، به همدیگر و به مردم و به جهان دروغ می گویند، چرا من یکی باید حرفشان را باور کنم؟ آنها نه تنها دروغ می گویند، که واضح و روشن سر مردم کلاه می گذارند. بیست و هفت سال است که گناه همه ی نارسایی های ناشی از ندانم بکاری و اشتباه کاری های مفتضحشان را به گردن دشمنان فرضی می اندازند. از این مضحک تر می شود که هواپیمای اسقاطی را پرواز می دهند و چون سقوط کرد و عده ای را کشت، می گویند تقصیر آمریکاست که به ما وسایل نمی فروشد؟ لابد فردا هم که راکتور اتمی شان نشد کرد(که تردید ندارم می کند) و هزاران نفر را کشت یا برای یکی دو نسل معلول و بیمار کرد، مراسم با شکوه خاکسپاری می گیرند، وا می دارند مردم توی سرشان بزنند و "مرگ بر آمریکا" بگویند، چون آن هم تقصیر اروپا و آمریکاست که کمک نکرده آقایان بمب بسازند، نه؟ داستان آن دزد را که شنیده ای که گریبان صاحبخانه را گرفته بود و در میدان شهر فریاد می زد، مسلمانان به فریادم برسید، انصاف کجا رفته، این مردکه ی قرمدنگ یک قلم جنس به درد بخور در خانه اش پیدا نمی شود که آدم بدزدد، حالا یقه ی مرا هم گرفته که چرا نیمه شب برای فرار از سرما به رختخواب زنش خزیده ام! رو که نیست به علی، سنگ پای قزوین است! آقا دزده را می گویم، البت!


نه عزیزم! بیرون از آن جزیره کمتر کسی هست که فریب زبان بازی های آقایان را بخورد و مثل تو بپذیرد که دنیا با علم و پیشرفت در ایران مخالف است. این مغلطه بازی ها و سفسطه گری های نخ نما شده مخصوص آخوندهاست، چون جز این هم کار دیگری نمی دانند. از همه ی فوت و فن های رایج در جهان سیاست، تنها تقلب و پشت هم اندازی اش را یاد گرفته اند، لابد این یکی با روانشناسی شغلی و رفتاری ملا جماعت بیشتر جور در می آید! شاید درک این نکته برای نسل تو کمی مشکل باشد اما در نسل من کمتر کسی هست که نداند تولید کشیشان و ملایان "حرف" است. پس اگر در "حرف زدن" هم حرفه ای نباشند، باید در دکانشان را تخته کنند! فرقی هم نمی کند که این کشیش یا ملا، عبا و عمامه داشته باشد، یا فقط به یک ته ریش اکتفا کند. آخر این روزها مد شده اساتید "مومن" به نظام به جای عمامه، عنوان "دکترا" بر سر دارند تا به این وسیله سر مردم را شیره بمالند که ما "آخوند" نیستیم!


اینها مردم را از واقعیت فساد در ان جامعه بی خبر نگهمیدارند و در عوض به رگ خواب ناسیونالیستی مردم متوسل می شوند که "نان ندارم" و "بیکارم" ووو را بیندازید دور. اینها بیماری های سوسول های غربی ست. ما داریم بر سر "علم" با جهان می جنگیم! و جهان می خواهد ما را از علم محروم نگهدارد! همان حرف ها که در دوران جنگ هم می زدند؛ که دهن ها را ببندید، که ما داریم با استکبار جهانی می جنگیم! (در این مورد رجوع شود به نامه ی شصت و هفتم، پنج شنبه 14 و شنبه 16 مهرماه 1384)


خوب، حالا که آقایان می خواهند(ارواح عمه ی من) "جهان را از قم اداره کنند"، گیرم که من و امثال من هم از کنج خانه مان قری بزنیم و مثلن انتقادی بکنیم، چرا باید گردی بر دامن کبریای چنین نظامی بنشیند که امثال تو ناچار شوند شمشیر از رو ببندند؟ من که نه تفنگ و توپ و تانک و اتم دارم، نه ادعای سیاست و قالتاق بازی. گوشه ی اتاقم نشسته ام نان و ماستم را می خورم. حکومتی که بوش و بلر و جهانی را به حسادت و دشمنی واداشته چه واهمه ای از قر زدن من دارد؟ و اگر به راستی چنین نظامی به "قر" من بند است، بهتر نیست تو خودت را کنف نکنی و به دفاعش بر نخیزی؟


نه گمانم که این همه مردم که در طی قرون در سراسر جهان انگشت به ماتحت مسیح کرده اند، حرمت مسیحیت از میان رفته باشد. در دویست و ده سالی که از انقلاب فرانسه می گذرد، هیچ کس در هیچ کجای عالم به اندازه ی خود فرانسوی ها بد و بیراه و فحش فضاحت به انقلاب فرانسه نداده و از هر جهت نقدش نکرده است. تنها نتیجه اش این بوده که انقلاب به لقب "کبیر" ملقب شده و آثارش علیرغم همه ی انتقادها، بر فرهنگ جهان مدرن انکار ناکردنی ست. بستن دست و پای همه و تنها دویدن که کسی را در مسابقه ی دو برنده نمی کند! چه فایده از "آواز خوانی در محلت کران و آینه داری در محلت کوران"؟ اگر به راستی به آنچه می گویی ایمان داری و تصور می کنی راهی که نظام جمهوری می رود، تنها راه رستگاری ست، چه نیازی به خفه کردن صدای دیگران داری؟ بگذار امثال من واق واقشان را بکنند. تو هم مثل شاهنشاه "عاری از مهر" بگو؛ "مه فشاند نور و سگ عو عو کند"! کافی ست همین قدر که برای خودت شعور و آگاهی و احترام قایلی، به شعور دیگران هم احترام بگذاری. درهای دیدن و شنیدن و خواندن و گفتن را بر دیگران نبند. خواهی دید که دیگران اگر از من و تو اوساتر و با شعورتر نباشند، خرتر از من و تو هم نیستند. "بی من و تو میلیاردها آدم در این جهان زیسته اند و می زیند. ما نه نانیم که گرسنگی کسی را رفع کنیم و نه عصاییم که کسی به ما تکیه دهد". جهان به قیم نیازی ندارد، دایی جان، چه از نژاد "بوش" باشد و چه از نژاد "احمد"!


این را هم به نظرات شخصی ام اضافه کنم(اگر اجازه دارم البته) که اگر از دوره ی مشروطیت تا اینجا، نه کودتای 1299 سیدضیاء بود و نه کودتای 1332 و نه انقلاب 1357 و یک مشت خودخواه خودبین نخواسته بودند ملت را "به روش خود" رستگار کنند، این مردم هزار باره راه و چاه خودشان را یافته بودند و آخر عاقبت بخیر شده بودند. در خیانت به ملت و سرزمین هیچ دسته ای بر آن دیگری ارجح نبوده و نیست. چه آن که می خواست ملتی را به زور به خیال خود به "دروازه های تمدن" برساند و چه آنها که می خواهند "رستگاری در دو جهان" را به زور به ملت بچپانند، هر دو تریشنه سر یک کرباسند.


نه عزیز، من نه تنها مخالف نیستم که ایران "فن آوری هسته ای" داشته باشد،(البته نه از نوع وصله و پینه و غرضی اش مثل صنایع اتومبیلمان!) بلکه قدرت و سر بلندی ایران مرا اگر نه بیشتر از تو، به اندازه ی تو خوشحال می کند. اشکال اما این است که قدرت در دست کسانی ست که جز دروغ و دغلبازی به زور، کار دیگری ازشان ساخته نیست. آنها دلشان برای ایران و ایرانی نسوخته، به فکر دکان خویش اند، دایی جان. اگر اینان برای ایران و صلح احترام قائلند، چه کار دارند وقتی شلوار اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی خودمان پایین افتاده، در فکر اسباب کشی برای اسراییل و چاره برای فلسطین اند؟ و اصلن این چگونه ادبیاتی ست برای اثبات این که ما صلح طلبیم؟ چرا ما همیشه خودمان را زرنگ تر از بقیه می دانیم و همه جا می خواهیم میان بر بزنیم و زودتر برسیم؟ "مرغی که انجیر می خورد، نوکش کج است"، آن هم که اتم دارد، هزاران چیز دیگر هم دارد، ببم! چرا نمی خواهیم از راهی منطقی به دنیا ثابت کنیم که طرفدار تروریسم نیستیم، لات سر گذر نیستیم و قرار نیست منطقه را به بحران و گه و کثافت بکشیم، تا در دهن به قول تو "باج گیران جهانی" هم بسته شود و مانع "تفکر علمی و فن آوری هسته ای ما" نشوند؟

http://iruniha.persianblog.com/1384_10_iruniha_archive.html#4526000