Tuesday, December 16, 2008

بیایید به جای نفرین به تاریکی شمعی روشن کنیم

فریاد ما
بیایید به جای نفرین به تاریکی
شمعی روشن کنیم


مدتی است که در همنشینی با همفکران قدیمی نشانه های روشنی از یک نومیدی سنگین را میبینم که ذهنم را سخت مشغول کرده و تمام دغدغۀ کنونی من یافتن پاسخی برای این پرسش است که: این همه هزینه برای چی و برای کی ؟

دوستی نقل میکرد که تا وقتی کار میکنیم حق داریم از محدودیتها شکوه کنیم. از لحظه ای که به بهانۀ محدودیت، کار را رها کردیم دیگر شایستۀ گله کردن هم نیستیم. چون ما دیگر آن کار را انجام نمیدهیم که دربارۀ چگونگی آن صحبت کنیم. ما حتی یک دعوتنامه هم برای نجات انسان از یوغ انسان دیگر نداریم و تنها یک دغدغۀ شخصی ماحصل یک دورۀ فکری ما را وادار کرده است که به یاری انسان برخیزیم و در آستانۀ آگاهی، به آزادی سلام بگوییم.

شاید هنوز هم بعضی از ما خواندن و نوشتن در حوزه های روشنفکری و سیاسی را شغل خود میداند و با بازخوانی اندیشه های فلسفی و سیاسی غرب سعی در معرفی خود بعنوان موج نو روشنفکری دارد. ولی مگر نه اینست که ما همگی در کارکرد سیاسی اندیشه هایمان برای رسیدن به آزادی و دموکراسی مشترک هستیم. پس بی شک فریادهای ما برای ایجاد یک جامعۀ رنگی باید رساتر از بقیه باشد. به گمانم دوباره لازم است که بعضی از مسوولیتهای روشنفکری را برای خود تعریف کنیم تا به رخوت روشنفکران بی درد دچار نشویم. البته باید مواظب باشیم که دچار تندروی هم نشویم.

دوست من، با کافه های بالای شهر و شب نشینیهای متفنن و اتاقهای دود آلود خداحافظی کن. فقر و اعتیاد و بیکاری و بدتر از همه ناآگاهی بیداد میکند.... بیاییم همانند شور گذشتۀ خویش به جای نفرین به تاریکی شمعی روشن کنیم.