Wednesday, December 10, 2008

ميگويم ، با خودم ميگويم حتمن در اين فكر است كه چقدر بيچاره اند، نميخواهم بگويد چه بدبختند

این دو حرف نوشتم
چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

مكالمه تلفني

با
اينجا تعطيل است


ميگويم ،امروز اينجا تعطيل است
ميگويد ، ولي اينجا فقط يك روز تعطيل داريم
ميگويم، اينجا هميشه تعطيل است، يعني با تعطيل تفاوت ندارد
ميگويد ، خوش به حالت، دلم لك زده براي تعطيلي
ميگويم ، ا گر چنين ميپنداري، برگرد و بيا
ميگويد، نميتوانم، كار دارم بعد مي آيم هروقت فرصت كردم
ميگويم عمر من درتعطيلي و شب گذشت
ديگر نميگويد خوش به حالت

بحث را عوض ميكنيم، از آب و هوا ميپرسم، بعد دو تا جوك روز را ميگويم ، خودم از خنده روده بر ميشوم براي چندمين بار ،4 مرتبه دريافت پيامك و با تلفن هم به تعداد زياد . دوستانم در دولت سرا، در بقالي و نانوائي و سلماني و كنار همين اتوبخار ، همه با اين كلمات غش كرده ايم از خنده، ولي او نميخندد

ميگويم ، با خودم ميگويم حتمن در اين فكر است كه چقدر بيچاره اند، نميخواهم بگويد چه بدبختند.