همين فردا همه ما يك جا جمع مي شويم و براي اينكه ميل مبارزه و پاسداريتان كامل تر ارضاء شود، يك جا ببنديد مان به تير و خلاص. وعده ما ميدان آزادي ، خيابان انقلاب يا خيابان جمهوري؟ كدام؟ ما با لوگوي وبلاگ ها و وب سايت هايمان ميآييم ولي انصافا مردانگي كنيد و شما هم با لباس و نشان و درجههاي مشخص خودتان بياييد . نكند بدقولي كنيد و با "لباس شخصي" بياييد ؟
شليك به وبلاگ نويسان در ميدان آزادي تهران
سرداران رشيد، برادران عزيز، مهرورزان شفيق ، حارسان مباني اسلامي و پاسداران اصول ارزشي! به كنج و كناراين ديار زار نشستهايد و به خيالتان با فيلتر و فلج كردن چند سايت و وبلاگ، ايران و اسلام و جمهوري ناب تان را از خطر رهاندهايد؟ ولله جز كج اخلاقي و كج انديشي هيچ نامش نيست كه اختيارتان دادهاند و حقوقي بخور و نمير تا بنشينيد در خلوتي و به آني فتواي مرگ و ويراني براي اين و آن صادر كنيد و بعد برچم پيروزي برافرازيد و مشعوف و مغرور، يكديگر را در آغوش بكشيد و فرياد الله و اكبر سر دهيد.
حق هم داريد وقتي سردار فرهنگي تان صفار قهاريست كه قوه قهريه را بر هر كار فرهنگي ارجح مي داند، وقتي جماعت رسانه اگر در مدح او وهمتايان اش ننويسند بي شك پياده نظام دشمن هستند و لجن پراكني مي كنند بايد هم سربازان چنين سرداري هر روز به سمت دهان نيمه باز و حيرت زده ما شليك كنند.
شليك كن برادر! حالا كه چشم در چشم هم ميهن خويش هم كه مي شوي باز شرمي نيست و راز ماندگاري ات را در مرگ ديگري مي بيني، هيچ عيبي ندارد، شليك كن. يك نفس شليك كن و دست از ماشه برندار كه ممكن است يك دقيق اضافه نفس كشيدن اين وبلاگ و چند سايت ، خانه ات را براندازد. آخر ما براندازان بي سلاح را چه به اعتراض. من يكي كه دستهايم را بالا برده ام و تسليم مرام و منش جنگجويانه مهرورزان نازنين ديارم هستم. سرم هم برود باز هم جاي شكرش باقيست كه جماعتي شعف سرازير مي شود از نگاهش .
اين چهارمين وبلاگ است كه خرده روزنامه نگاري چرخش را راه مياندازد و شما انگار كه لشكري را نشانه رفته باشيد ، توپ و تانك و مسلسل گرفتهايد به سمت اش. آرام برادر! شتاب نكن. با يك تير هم ما خلاص مي شويم با اين تفاوت كه سخت جانيم و دوباره دوره ميافتيم در شهري كه قلندرش جز قلدري نميداند اين روزها. باشد قلدري كنيد . ببنديد. بزنيد. مرا . دوستان ام را. روزنامه نگاران را . نویسندگان را. فعالان را زنان را و اصلا هرکس که خوشتان نیامد را . اصلا شما يك فراخوان بدهيد به نام" گردهمايي وبلاگ نويسان در ميدان آزادي". همين فردا همه ما يك جا جمع مي شويم و براي اينكه ميل مبارزه و پاسداريتان كامل تر ارضاء شود، يك جا ببنديد مان به تير و خلاص. وعده ما ميدان آزادي ، خيابان انقلاب يا خيابان جمهوري؟ كدام؟ ما با لوگوي وبلاگ ها و وب سايت هايمان ميآييم ولي انصافا مردانگي كنيد و شما هم با لباس و نشان و درجههاي مشخص خودتان بياييد . نكند بدقولي كنيد و با "لباس شخصي" بياييد ؟ اصلا هرطور كه صلاح ديديد همانطور بيايد . ما هم همه، يك جا دهان باز مي كنيم و شما يك جا خفه كنيد تا ثواب كامل را يكجا ببريد و خيال تان راحت كه از اين پس كسي براي سردار عريان تان رجز نميخواند و تا دلتان خواست سگ بخريد و ببنديد براي حراست بزرگانتان و ديگر كسي نيست كه باز بيهوده رجز بخواند و واويلا سر دهد در اين آشفته بازار مجازي. يك جا پر خون كنيد دهانمان را آن وقت در يك اقدام انقلابي پنجه در خون بريد و جاي پنج انگشت نازنين تان را بر تمام ديوارهاي شهر بگذاريد و زيرش بنويسيد : زنده باد طرح ضربتي فيلترينگ سايت ها. سپس آرام آرام اجراي طرح امنيت اجتماعي نيز يك بار ديگر در شهر ضربت ميگيرد و صد جوي خون هم در هفت تير راه افتد ديگر انگار همه جا امن و امان است و رجز خوانان مردهاند...
خوشحال ميشويد كه خشم از كلمات اين خانه مي بارد. خوشحال نباشيد. سقف چهارم را اگر روي سرم خراب كنيد و در اين خانه اگر گل بگيريد ديگر از خشم خبري نيست. پوستم مثل باقي دوستانم كلفت ميشود و بي شك آرام تر به ساده دلي شما كه فكر مي كنيد با فيلتر از نفس مي اندازيدمان ، مي خندم و روشن مي شود او كه از نفس افتاده ماييم يا كساني كه....؟
حق هم داريد وقتي سردار فرهنگي تان صفار قهاريست كه قوه قهريه را بر هر كار فرهنگي ارجح مي داند، وقتي جماعت رسانه اگر در مدح او وهمتايان اش ننويسند بي شك پياده نظام دشمن هستند و لجن پراكني مي كنند بايد هم سربازان چنين سرداري هر روز به سمت دهان نيمه باز و حيرت زده ما شليك كنند.
شليك كن برادر! حالا كه چشم در چشم هم ميهن خويش هم كه مي شوي باز شرمي نيست و راز ماندگاري ات را در مرگ ديگري مي بيني، هيچ عيبي ندارد، شليك كن. يك نفس شليك كن و دست از ماشه برندار كه ممكن است يك دقيق اضافه نفس كشيدن اين وبلاگ و چند سايت ، خانه ات را براندازد. آخر ما براندازان بي سلاح را چه به اعتراض. من يكي كه دستهايم را بالا برده ام و تسليم مرام و منش جنگجويانه مهرورزان نازنين ديارم هستم. سرم هم برود باز هم جاي شكرش باقيست كه جماعتي شعف سرازير مي شود از نگاهش .
اين چهارمين وبلاگ است كه خرده روزنامه نگاري چرخش را راه مياندازد و شما انگار كه لشكري را نشانه رفته باشيد ، توپ و تانك و مسلسل گرفتهايد به سمت اش. آرام برادر! شتاب نكن. با يك تير هم ما خلاص مي شويم با اين تفاوت كه سخت جانيم و دوباره دوره ميافتيم در شهري كه قلندرش جز قلدري نميداند اين روزها. باشد قلدري كنيد . ببنديد. بزنيد. مرا . دوستان ام را. روزنامه نگاران را . نویسندگان را. فعالان را زنان را و اصلا هرکس که خوشتان نیامد را . اصلا شما يك فراخوان بدهيد به نام" گردهمايي وبلاگ نويسان در ميدان آزادي". همين فردا همه ما يك جا جمع مي شويم و براي اينكه ميل مبارزه و پاسداريتان كامل تر ارضاء شود، يك جا ببنديد مان به تير و خلاص. وعده ما ميدان آزادي ، خيابان انقلاب يا خيابان جمهوري؟ كدام؟ ما با لوگوي وبلاگ ها و وب سايت هايمان ميآييم ولي انصافا مردانگي كنيد و شما هم با لباس و نشان و درجههاي مشخص خودتان بياييد . نكند بدقولي كنيد و با "لباس شخصي" بياييد ؟ اصلا هرطور كه صلاح ديديد همانطور بيايد . ما هم همه، يك جا دهان باز مي كنيم و شما يك جا خفه كنيد تا ثواب كامل را يكجا ببريد و خيال تان راحت كه از اين پس كسي براي سردار عريان تان رجز نميخواند و تا دلتان خواست سگ بخريد و ببنديد براي حراست بزرگانتان و ديگر كسي نيست كه باز بيهوده رجز بخواند و واويلا سر دهد در اين آشفته بازار مجازي. يك جا پر خون كنيد دهانمان را آن وقت در يك اقدام انقلابي پنجه در خون بريد و جاي پنج انگشت نازنين تان را بر تمام ديوارهاي شهر بگذاريد و زيرش بنويسيد : زنده باد طرح ضربتي فيلترينگ سايت ها. سپس آرام آرام اجراي طرح امنيت اجتماعي نيز يك بار ديگر در شهر ضربت ميگيرد و صد جوي خون هم در هفت تير راه افتد ديگر انگار همه جا امن و امان است و رجز خوانان مردهاند...
خوشحال ميشويد كه خشم از كلمات اين خانه مي بارد. خوشحال نباشيد. سقف چهارم را اگر روي سرم خراب كنيد و در اين خانه اگر گل بگيريد ديگر از خشم خبري نيست. پوستم مثل باقي دوستانم كلفت ميشود و بي شك آرام تر به ساده دلي شما كه فكر مي كنيد با فيلتر از نفس مي اندازيدمان ، مي خندم و روشن مي شود او كه از نفس افتاده ماييم يا كساني كه....؟