Tuesday, May 13, 2008

مژگان : چرا جوان بودن جرم شده؟ چرا کساني که در راسن فکر مي کنن با يه مشت ياغي، جنايتکار و ... سروکار دارن


ديگه هيچ جاي تهران رو دوست ندارم


خيابان وليعصر يادگار کودکي منه.
ميدون تا فاطمي با همه مغازه هاي جورواجورش. خيابونهاي اطراف وليعصر، بلوار کشاورز، پارک لاله، بازارچه همه و همه بچيگيهامو يادم مياره. واسه منه بچه که تو يه شهر جنوبي داغه داغ زندگي مي کردم سايه درختهاي وليعصر و صداي شر شر جوبه آبش حتي وسط تابستون لذت بخش لذت بخش بود. هميشه ظهراي تابستونه تهرانو دوست داشتم. عاشق قدم زدن و بستني خوردن ساعت 2 بعد از ظهر خيابونهاي اون دور و اطراف بودم. فروشگاه قدس کلبه آمال و آرزوهاي من بود. هميشه شهريور که مي شد من خريد مدرسه رو از اونجا ميکردم. حتي وقتي که اومدم تهران، قدس واسه من حس نوستالوژي کودکي رو زنده مي کرد، دوراني که کودک بودم و شادو سرخوش. هنوز هم وليعصر و خيابونهاي دوروبرش براي من بوي بچگي مي ده ولي .....
از ميدون فاطمي مي يام پايين. ماههاست شايد هم سالهاست که فروشگاه قدس با اون عظمتش تعطيله. تا حالا از اون نزديکي به اون ساختمون عظيم خالي نگاه نکرده بودم. تو رو نگاه مي کنم، کودکيم ورق مي خوره، ساختمون خاليه و سوت و کور، ترس برم مي داره و توهم. کودکيم تار ميشه و کمرنگ.
به ساعتم نگاه مي کنم. نزديکه شيشه، قدم هامو با شتاب بيشتري بر مي دارم، مريم منتظره. از خيابون رد مي شم. دور ميدون يه کفشه مليه. همون جا که مريم منتظره. دور تا دور ميدون ماشين گشت ارشاد ايستاده. به خودم مطمئنم. مانتوي بلند و تيره، شلوار بلند، کتوني و روسري، ولي باز مي لرزم، دستم سمت روسريم ميره، مي خوام مطمئن تر شم. مريم هنوز نيومده. اون خانومهاي پليس دقيقا کنارم ايستادن. هي به من نگاه ميکنن و من معذب تر مي شم. يه آقاي جوون شايد 30 ساله با يه بچه تو کالسکه داره التماس ميکنه که خانومم رو نبريد... من متعجبم و ترسان و معذب. پس چرا مريم نيومد....
دارم تنها خيابون وليعصر رو گز مي کنم. ولي نه مغازه هاي جورواجورش برام آرامش مي ياره نه هيچ چيزيش منو ياد راحتي کودکيم مي ندازه، دارم فکر مي کنم به دوراني که داره مي گذره...
چرا جوان بودن جرم شده؟ چرا کساني که در راسن فکر مي کنن با يه مشت ياغي، جنايتکار و ... سروکار دارن؟ دارم فکر مي کنم که هنوزم وليعصر و خيابونهاي دور و برش رو دوست دارم يا نه؟....
علي زنگ زد... گفت تو ميدون ونک 4 تا ماشين گشت ارشاد ايستاده و تو متروي ميرداماد 2 تا... ياده فکرام مي افتم.... با خودم مي گم ديگه هيچ جاي تهران رو دوست ندارم....