پس از 35 روز انفرادي ، جاويد تهراني عليرغم تمام محدوديتها طي نامه اي کوتاه از سلول ، از وضعيت بغرنج خود خبر داده است ، نامبرده عنوان ميدارد پس از ضرب و شتم شديد در روزمذکور به صورت نيمه بيهوش به سوئيت (نوعي از انفرادي) ويژه شماره 1 زندان رجاي شهر کرج منتقل گرديده است ، مجموعه انفراديهايي که به نام سوئيت وِيژه در زندان خوانده ميشود متعلق به زندانيان بسيار خطرناک ميباشد که تماس آنان با دنياي بيرون در اين مکان کاملاً قطع ميگردد . پس از انتقال نامبرده به انفرادي و از پس درآوردن لباسهاي وي با دادن يکدست لباس آلوده و غيربهداشتي متعلق به بيماران عفوني قرنطينه اي و دادن تنها دو عدد پتو ، وي در سلول انفرادي حبس مينمايند و عليرغم بيماريهاي وي و تحت درمان بودن وي بالاخص بخاطر ضربه مغزي مورخه سال 84 در 209 تمامي داروهاي مورد نياز آقاي جاويد تهراني تا کنون قطع گرديده است . نامبرده از هرگونه تماس تلفني ، ملاقات ، ملاقات وکيل ممنوع شده است . در طي ضرب و شتم وي دچار شکستگي سر گرديده است همينطور براي اعمال فشار بيشتر به نامبرده اجازه رفتن به دستشويي تنها دو بار در طي 24 ساعت داده ميشود .
شخص رئيس زندان رجاي شهر به نام علي حاج کاظم که مسئول اصلي در ايجاد چنين وضعي براي آقاي جاويد تهراني ميباشد در طي بيش از يکماه سلول انفرادي اين زنداني حداقل سه بار به بازديد از وي در سلول پرداخته است و ضمن تحقير نامبرده در در تاريخ 23/2/87 شخصاً جاويد تهراني را در سلول مورد ضرب و شتم قرار ميدهد . بهروز جاويد تهراني هم چنان در اين وضعيت به سر ميبرد.
وضعيت خطرناک و نگران کننده بهروز جاويد تهراني براي اين مجموعه مستند گشته است . اين مجموعه ضمن اعتراض شديد و محکوم نمودن عملکرد ضد انساني مديريت زندان رجايي شهر کرج نگراني عميق خود را از وضعيت بغرنج آقاي جاويد تهراني که در سايه قطع نمودن داروهاي مورد نياز وي هر روز به وخامت ميگرايد اعلام مينمايد و خواستار واکنش مجامع حقوق بشري و رسانه هاي عمومي نسبت به وضعيت وي ميباشد.
دبيرخانه مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران
Tel : 021 - 27859131 | Fax : 1-586-816-0537 |











" يکی از دوستان نويسنده از ايران آمده بود و مدتی در خانه ام ميهمان بود. مثل همه ی ميهمانداران، او را برای ديدار برخی از مناطق ديدنی لندن می بردم، به خصوص که اولين باری بود که از ايران خارج شده بود. او پس از چند روز به من گفت: «خيلی دلم می خواهد بروم و آن خيابانی را که زن ها و مردها در آن عشقبازی می کنند ببينم». تصور من، پس از سال ها زندگی در غرب، اين بود که منظور از عشقبازی در خيابان اشاره به زوج هايي است که در خيابان يکديگر را می بوسند ـ از دختر و پسرهای جوان گرفته تا پير زن و پير مردهای عاشق. به او گفتم: «يعنی در اين مدت نديدی که زن و مردها همديگر را می بوسند؟» گفت: «چرا، اما منظورم بوسيدن نيست؛ منظورم زنانی است که در خيابان با مردها می خوابند». باز هم تصور کردم که منظورش محله ای به نام «سوهو » در نزديکی ميدان مشهور «پيکادلی» و زنان تن فروش آنجا است. ولی او باز هم توضيح داد که منظورش زنانی است که خود را در برابر چشم رهگذران در اختيار مردها می گذارند. او در اين مورد چيزهای عجيب و غريبی هم می گفت ..." !



