Monday, March 27, 2006

وبلاگ قلم



معمار ايران نوين

"........به نظر من خارجي خارجي است و همسايه همسايه، تا مشفق‌اند و بي طرف و خيرخواه، دست دوستي ما به جانب آنها دراز است و به محض اينکه در خانه ما سنگ بيندازند و آتش بريزند، تير تنفر ما به سوي آنها گشاده خواهد شد. خطاب به سفير کبير انگليس: تذکر مي‌دهم که اگر من بعد به اين لهجه و به اين طرز با من طرف گفتگو بشويد، ترجيح خواهم داد که رشته مناسبات خود را با تمام مأمورين دولت انگليس پاره کنم......"

بايد زار زار گريست بر اينهمه ناسپاسي ايراني جماعت در مقابل خدمات رضا شاه که بدون هيچ منتي و چشمداشتي در مقابل فرزندان ايران که فرزندان خود او بودند گذاشت و زار زار گريست بر فرزندان اين فرزندان که نمک خوردند و نمکدان شکستند. خدائيش انصاف هم خوب چيزيه اگه آدم داشته باشه و بايد قدر اون کساني که همين مقدار از آسايش و راحتي هم که داريم رو از اونها داريم رو بدونيم، اينهمه قدرنشناسي هم مگه ميشه!!.

نخست اين سخنان رضا شاه را بخوانيد که مربوط مي شود به موقعي که مي خواست تا گردنکشان مزدور و تجزيه طلبي مانند شيخ خزعل، عامل و دست پرورده انگلستان را سر جايشان نشانده و کشور را آرام نمايد اما اين کارش با مخالفت انگلستان روبرو شد. و ببينيد وقتي که پاي مملکت و منافع و تماميت ارضي ايران در ميون باشه رضا شاه چه کار مي کنه و مهم نيست که جلوش کي باشه:

".......ژنرال کنسول انگيس از من وقت ملاقات خواست. پذيرفتم. او وارد شده و بعد از نشستن بلافاصله تلگرافي به دست من داد و گفت:
"وزير مختار انگليس از بغداد مخابره کرده و مأموريت داده است که چون خزعل رسما تحت‌الحمايه دولت انگليس است و ما مجبوريم از تحت‌الحمايه خود قويا مواظبت و محارست کنيم، ناچاريم که با شما نيز به طور رسمي وارد مذاکره شده و از ورود شما جلوگيري و از ورود قواي نظامي شما به خاک خوزستان ممانعت کنيم. انگليس در خوزستان علاوه بر موقعيت سياسي، وضعيت خاصي دارد. لوله‌هاي کمپاني نفت که در طول کارون کشيده شده، ممکن است در اين لشکرکشي و منازعات صدمه ببيند. بنابراين هر پيشامدي که رخ بدهد، مسئوليت مستقيم آن متوجه دولت ايران و شخص شما خواهد گرديد و ما مجبور به دفاع و مداخله خواهيم شد".
چون گوش من نظير اين صحبت را نشنيده است و عادت ندارم از هيچ کس اين قبيل مداخلات را ببينم، حالتم تغيير کرد. آن نشاط و فرحي که در اول مجلس از ديدن احوال دگرگون و عصبانيت کنسول به من دست داده بود، يکباره مبدل شد به يک تلخکامي و غضب فوق‌العاده که دنيا را در نظرم تاريک کرد. گويي از صداي اين نماينده اجنبي تمام دستورها و اوامري که در ظرف يکصد سال از طرف بيگانگان به زمامداران قاجار در اين مملکت داده شده در گوشم طنين انداخت و سياهکاري‌هاي دست اندرکاران دوره قاجار يکي پس از ديگري در برابر چشمم گسترده شد و پرده ضخيم کثيفي تشکيل داد. اين بار نوبت عصباني شدن به من رسيد. بدوا به کنسول گفتم:
"اما در خصوص لوله‌هاي نفت که بهانه اين قبيل مداخلات عجيبه کودکانه قرار داده‌اند، من شخصا ملتزم و متعهد مي‌شوم هرگاه از حرکت قشون و جنگ بدان صفحات صدمه وارد شود، شخصا غرامت بدهم. راجع به مذاکراتي که کرديد، من جدا اعتراض مي‌کنم و تذکر مي‌دهم که اگر من بعد به اين لهجه و به اين طرز با من طرف گفتگو بشويد، ترجيح خواهم داد که رشته مناسبات خود را با تمام مأمورين دولت انگليس پاره کنم. خوزستان يکي از ايالات ايران است و خزعل يک نفر رعيت ايران. اگر او خود را تحت‌الحمايه معرفي کرده، خائن است و من نمي‌توانم در اين قبيل موارد لاقيد باشم. لهذا اجازه نمي‌دهم که در حضور من اينطور صحبت بشود"
و اين کلمات را با تمسخر و استهزا گفتم.
کنسول بيشتر از جا در رفت و کاملا عصباني گرديد. من براي اينکه به او حالي کرده باشم که تندي و عصبانيت و تمام مأموريت‌ها و يا دداشت‌هايي که او حامل است به قدر بال مگسي مرا واپس نمي‌نشاند، در حضور خود کنسول، امير لشکر را احضار کردم و با اينکه خيال داشتم سه روز ديگر در شيراز مانده و استراحتي بکنم، امر به حرکت دادم و گفتم تمام همراهان را مسبوق نمايند که فردا صبح به طرف خوزستان خواهيم رفت. نمي‌خواهم بگويم که اين امر و تصميم من در اين موقع در کنسول عصباني انگليس چه تأثيري کرد. ابدا انتظار نداشت که از يک نخست وزير ايراني اين طور گفتگوئي و اين گونه سرکشي بشنود و ببيند. در مدت صد و پنجاه سال عمال انگليس عادت کرده بودند که هر سري را در مقابل خود خم شده بيابند، بلکه نقشه‌هايي را که اصلا جرئت تعقيب آن نمي‌رفت، از طرف اولياي امور ايران فراهم شده و استقبال شده ببينند، تا چه رسد به يک حکم قطعي و امر صريح. به نظر من خارجي خارجي است و همسايه همسايه. تا مشفق‌اند و بي طرف و خيرخواه، دست دوستي ما به جانب آنها دراز است و به محض اينکه در خانه ما سنگ بيندازند و آتش بريزند، تير تنفر ما به سوي آنها گشاده خواهد شد."

اين قسمت از سخنان رضا شاه را از کتاب خاطرات رضا شاه به نام «سفرنامه خوزستان و مازندران رضاشاه» که اولي در سال 1303 و دومي در سال 1305 نوشته شده است يعني سفرنامه خوزستان را وقتي که رضا شاه هنوز به پادشاهي نرسيده بود نوشته است و حالا فکرش را بکنيد که او هنوز به ان مقامي که بتواند درست و حسابي تمامي اختيارات را در دست داشته باشد نرسيده است اينگونه در مقابل انگلستان قد علم نموده و و هنگامي که پاي تماميت ارضي و منافع ايران به ميان بياد برايش مهم نيست که دشمن مقابلش کيست و حتي اگر انگلستاني باشد با انهمه نيرو و قدرت و نفوذ.
براي من ايراني مهم نيست که اولش انگليسيها چقدر در بر روي کار امدن رضا شاه نقش داشتند مهم اين است که اين شخص براي مملکت ما مفيد واقع شد و چه چيزي بهتر از اين!،
از قديم گفته اند "عدو شود سبب خير گر خدا خواهد" که حکايت همين انگليسيها است،
البته اگر رضا شاه با کمک انها به مقامي که لياقتش را داشت رسيده باشد مهم نيست چون که به هر حال هدف او از همان ابتدا هم همين بوده است و در اين راه بنابر مقتضيات زمانه چه بهتر که از انگليسيها و بقيه هم کمک گرفته باشه اما ديگه در برابر کسي که چشم طمع به خاک ايران دوخته باشه به قول حتي دشمنانش : "زبان درآورده بود براي آورنده ي خود"(1) که فکر نمي کنم در زمان قاجار هيچ شاهي جرات اين کار رو کرده باشه. فکرش را بکنيد که اگر رضا شاه کوچکترين نرمشي در مقابل خواسته هاي ننگين انگليس نشان مي داد و از همان اول کار سفت و محکم خود را در مقابل جدا کردن خوزستان ايران نشان نمي داد هم اکنون وضع به چه صورتي در مي امد،
اگر ما همين اندک اباداني و رفاهي هم که داريم را از خوزستان ايران داريم که پدر ايران نوين براي ما حفظ کرد وگرنه اگر رضا شاه شخص قدرتپرست به هر قيمتي بود مي توانست مانند پادشاهان زن باز و شکم باره و عياش قاجار براي عيش و نوش خودش قسمتهائي از ايران را به بيگانگان بفروشد و ما هم اکنون بايد سماق مي مکيديم و انهم خوزستاني که خدا مي داند اگر راضي به جدا شدن ان مي شد انگلستان از او حمايت هم مي کرد اما مگر رضا شاه بيدي بود که با اين بادها بلرزد.(از تلخي روزگار اين است که بعضي از افراد ناسپاس مي گويند که فوقش اگه خوزستان از دستمون رفته بود ما که مي دونستيم نفت نداريم مي رفتيم و مثل ژاپن و کره و غيره فکرمون رو به کار مي نداختيم و پيشرفته تر مي شديم و همين نفت ما رو تنبل و بي فکر بار اورده!!، البته اصلا بحث رضا شاه و اين کارش نيست ولي خوب مي بينيد که رضا شاه تازه يه چيزي هم بدهکار اين طلبکارهاي همه جا حاضر شده! امان از دست اين شکم سيري و قدر عافيت ندونستن ايراني جماعت!).

به هر حال انچه که انگيزه من براي نوشتن اين مطلب شد خواندن مقاله اي است که در نقد کتاب "ايران، برآمدن رضا خان، برافتادن قاجار و نقش انگليسيها" نوشته اقاي سيروس غني توسط نشريه رسمي صدا و سيماي رژيم نوشته شده است و اين روزنامه خود را به آب و اتش زده است تا بتواند به خوانندگان بقبولاند که رضا شاه عامل بي اراده انگليسيها بوده است، زهي خيال باطل! که اينقدر اين رژيم و نشرياتش و بويژه که وابسته به صدا و سيما هم باشه روسياه هستن که اگه بگن ماست سفيده همه ميگن نه خير سياهه، ديگه چه برسه به اين دروغهاي شاخداري که ديگه کسي باور نمي کنه اما خوب به هر حال همه که نمي روند دنبال تحقيق تا ببينند که اين چيزها تا چه حد درست بوده و يا خير و همين هم به عنوان واقعيت در ذهن او نقش مي بندد و بدي ان هم همين است، اگه نقشي که رضا شاه در تاريخ ايران بازي کرد رو به خوبي نشناسيم هيچ وقت نمي تونيم اين مملکت رو بسازيم چونکه امکان داره بقيه هم فکر کنند اگر قدمي در راه اباداني و ازادي و اصلاح ان بردارند مانند رضا شاه قدرشان دانسته نمي شود. وانگهي، يک انسان منصف اصلا مگر به غير از قبول اين واقعيت تاريخي کار ديگري هم مي تواند بکند.به هر حال ببينيد چقدر نوشته اين روزنامه کينه توزانه است که در همه حال عنوان "رضا خان" را به کار مي برد و حتي بعد از پادشاهي او، و متاسفانه اين روش کينه توزانه اي است که در ميان مخالفان رضا شاه در وبلاگستان و اينترنت زياد مي بينم و حالا نمي خواهم کک تو تمبون اينها بندازم و اسمشون رو نميارم اما خدائيش يک کمي انصاف هم خوب چيزيه.


1: اين اصطلاح را در پايگاه نشريه انقلاب اسلامي متعلق به ابولحسن بني صدر ديدم که نوشته او من را به ياد جمله اکبر گنجي مي اندازد ان هنگام که به هاشمي رفسنجاني مي گويد که زبان تو بهداشتي نيست اقاي رفسنجاني!

......................

اما بد نيست تا چند تا منبع هم براي استفاده اونهائي که مي خواهند اطلاعاتي رو از اقدامات رضا شاه به دست بياورند در اينجا قرار بدهم که خود گوياي همه چيز هستند. به هر حال لازم به ذکر نيست که اينها را صرفا براي آگاهي شما در اينجا قرار مي دهم و درستي يا نادرستي انها بستگي به برداشت خود خواننده گرامي دارد.

1: کتاب «همه چيز براي وطن!»، سفرنامه رضاشاه به خوزستان و مازندرانسده بيستم ايران را بيست ساله رضا شاه ساخت نه دو سه ساله ملي کردن نفت مصدق يا بيست و پنج ساله انقلاب و حکومت اسلامي خميني
2: رضا شاه; سردار ملي يا ديکتاتوري سرسپرده!؟حال بسنجيد که عملکرد رضا شاه در طرح کشف حجاب و تغيير لباسها آيا در کل مضر بود يا مفيد!.

3: رضاخان که بود و چگونه رضاشاه شد؟کافي است بي غرضانه نگاهي بر آنچه که بر ما ايرانيان در فاصله 1320-1299 گذشت به تاريخ بنگريم و در هر صفحات آن درنگ کرده و با تمامي هوش و خرد و وجدان سالم رويدادهاي آن دوره را از نظر بگذرانيم و شرايط اجتماعي آن دوره را در تمامي زواياي آن بررسي کنيم و ببينيم که شروع آن تاريخ چه بوديم و طي 20 سال، بويژه 16 سال پادشاهي رضا شاه چه شديم

4: منوچهر يزدي : تاريخ ، سردار سپه را معمار ايران نوين مي شناسدگفتگو با سرور منوچهر يزدي مورخ و عضو شوراي عالي رهبري حزب پان ايرانسيتآنچه كه رضاشاه در مدت 16 سال پادشاهي اش انجام داد در 150 سال گذشته ايران بي سابقه بود و بي جهت نيست كه تاريخ به او لقب "پدر ايران نوين"، داده است....رضاشاه يك پديده ي استثنايي در تاريخ معاصر ايران بود كه توانست ايران را از دوران قرون وسطا به در آورد و به همين گناه از سوي سياست هاي استعماري به مسلخ كشيده شد.

5: پروين اعتصامي، شاعار پرآوازه ايران و نظرش در مورد کشف حجاب و آزادي زنان توسط رضا شاه......پروين اعتصامي به آزادي زنان اعتقاد داشت و قصيده‌اي که در اين باب، با عنوان گنج عفت سروده و اقدام رضاشاه را در کشف حجاب مورد تأييد قرار داده بود......اينکه چگونه در 60 سال اخير، افرادي در نوشته‌هاي خود از «پروين اعتصامي»، شخصيتي سياسي و ضد «رضاشاه» ارائه داده‌اند. آن که نوشته‌اند پروين دختري کمرو و خجالتي بوده‌است، او به آزادي زنان از دل و جان اعتقاد داشته و سالها پيش از آن که به فرمان رضاشاه در 17 ديماه 1314، کشف حجاب در ايران عملي گردد، او در خردادماه 1303 خورشيدي در خطابه‌اي با عنوان زن و تاريخ در روز جشن فارغ‌التحصيلي خود در مدرسه‌ زنانه آمريکايي تهران، از ستمي که در طي قرون و اعصار، در شرق و غرب به زنان روا داشته‌اند‌، سخن گفت و در ضمن تصريح نمود که: "سرانجام زن پس از قرن‌ها درماندگي، حق فکري و ادبي خود را به دست آورد و به مرکز حقيقي خود نزديک شد... در اين عصر، مفهوم عالي زن و مادر معلوم شد و معني روحبخش اين دو کلمه که موسس بقا و ارتقاء انسان است، پديدار گشت. اين که بيان کرديم راجع به اروپا بود. آنجا که مدنيت و صنعت، رايت فيروزي افراشته و اصلاح حقيقي بر اساس فهم و درک تکيه کرده... آن‌جا که دختران و پسران، بي‌تفاوت جنسيت، از تربيتهاي بدني.......... ادامه

6: بي شرمي حد و حساب ندارد! تحريف تاريخ انهم با بي شرمالنه ترين وجه ممکن!!حالا ديگه سيد حسن مدرس شده است قهرمان مبارزه با شيخ خزعل، دست پرورده انگليسيها و همچنين ايستادگي در برابر ايستادگي در برابر قرارداد وثوق‌الدوله عاقد قرارداد 1919 ، مي بينيد که اگه رضا شاه زياد از حد به اين مرديکه محل نمي ذاشت شايد اسمش رو هم الان کسي نشنيده بود و حالا هم به لطف به حکومت رسيدن هم نوعانش شده قهرمان ملي ايران!! اينها از اين طرف تحريف مي کنند و هم نوعانشان هم انطرف تر در پاريس.

7: از رضاخان تا رضاشاه / فرهنگ قاسمي ببينيد وقتي که پاي کينه توزي باشه چطور تا ريزترين جزئيات زندگي هم به عنوان وسيله اي براي کوبيدن استفاده مي کنند، ببينيد که چگونه از همان ابتدا با خوار و زشت کردن دوران کودکي رضا شاه و بزرگ شدنش تصوير منفي به ذهن خواننده القا مي کند تا در ادامه بشود بهتر اينها را به مخ او فرو کرد وگرنه خودش که نمي رود.
و خيلي جالبه که قلم به دستان تحريفگر در سازمان اسناد انقلاب اسلامي هم به همين شيوه روي اورده اند.

پ.ن: متاسفانه هر چقدر که در اینترنت جستجو نمودم نتوانستم خلاصه ای از این کتاب "برآمدن رضا خان، برافتادن قاجار و نقش انگليسيها" را پیدا کنم و خود شخصا می توانم به بازار کتابفروشی رفته و ان را تهیه کنم اما برای انانی که در خارج هستند خوب است که بر روی اینترنت باشد البته دو پایگاه را پیدا نمودم که هر دو فیل تر شده اند و با فیل تر شکن هم نمی توان انها را باز کرد. اما فکر می کنم با جستجوی در گوگل و یا جاماسپ بتوان ان را پیدا نمود. .