Saturday, August 18, 2007

وبلاگ سعید سامان : رهبر «سابق» انقلاب

وبلاگ سعید سامان


رهبر «سابق» انقلاب!



امروز پس از گذشت سال‌های دراز از آغاز غائلة استعماری 22 بهمن، گروهی از دست اندرکاران این «بحران‌سازی»، که به صراحت کشور ایران را در مسیر سیاست‌های آمریکا در منطقه قرار داد، قصد دارند صحنه را از نو به رنگ ریا آرایش و بزک کنند. غائلة 22 بهمن که در تاریخ آیندة این سرزمین در مقام یک «بحران‌سازی»‌ صرف، به صراحت از جانب مورخان و محققان «مشخص» خواهد شد، و آیندگان از نقش محافل استعماری در شکل دادن به این «بحران» کور اجتماعی و سیاسی پرده برخواهند داشت، امروز از جانب بسیاری محافل،‌ نه تنها نام «انقلاب» بر خود گذاشته، که هنوز بسیاری منتفعان از این صحنه‌گردانی‌های انسان‌ستیز، قصد بهره‌برداری از «جزئیات» آن را نیز دارند. کسانی همچون هاشمی رفسنجانی، قصد آن دارند که بار دیگر به بازیگران این تئاتر خونین و ضدانسانی، نقش و نگاری نوین عطا کنند، و برای آن‌ها رنگ و رو و ظاهری مردمفریب فراهم آورده، جهت بازی‌های نوین استعماری آبروئی جدید نزد مردم این مرز و بوم، برایشان «خریداری» کنند. تلاش‌های امثال هاشمی اینک بر این متمرکز شده که، بازیگرانی چون روح‌الله خمینی را در «آثار» قلمی خود از تمامی اتهامات سنگینی که سال‌ها بر شانه‌هایشان سنگینی می‌کرده، «آزاد» و رها کنند، آبروی از دست رفتة این جانوران انسان‌ستیز را به خیال خود به جوی بازگردانند، تا از این طریق، چند روز دیگری برای خود و عمال‌شان با همیاری عربده‌جویان حسینی، و «پابرهنه‌های» حزب‌اللهی، در کوچه و خیابان آقائی و حاکمیت تأمین کنند.

سایت مضحک و خنده‌داری به نام سایت خبری «بازتاب»، که وابسته به محفل پاسدار «محسن‌رضائی» است، و از قبل اعمال سانسور شدید آخوندها بر فضای اینترنتی تبدیل به یکی از سایت‌های خبری مورد «علاقة» جوانان ایران شده، امروز خبر کوتاهی از کتاب «جدید» حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی به میان می‌آورد! در این «خبر»، از خاطرات جناب هاشمی در معیت «امام» سخن به میان می‌آید، و سایت بازتاب چنین ادامه می‌دهد:

«به گزارش خبرنگار بازتاب، وي در خاطرات روز هفدهم دي ماه سال 1363 نوشته است:
به زيارت امام رفتم، مدت زيادي خدمتشان در اندرون نشستم. تمايل به انزوا در امام پيدا شده است. تأكيد كردم كه لازم است بيشتر با مردم حرف بزنند. احتمال كناره‌گيري كامل را مطرح كردند. درخواست كردم كه ديگر نفرمايند و مصلحت نيست».

بله، «دیگر نفرمایند و مصلحت نیست»! اگر «حضرت» امام ادامه می‌دادند، حتماً درخواست حقوق بازنشستگی‌ هم برای عموسام پست می‌کردند، آخر عمری خدمت به ارباب بدون حق بازنشستگی خیلی دور از انصاف است. ولی این سئوال هنوز باقی است که، «دیوانه‌ای که از قفس گریخت»، چگونه قصد کناره گیری داشت؟ این «موجود» که برای حفظ چند صباح حکومت و قدرت، حتی از خون هم‌عمامه‌ای و همکار صادق خود، آیت‌الله شریعتمداری هم نگذشت، و این پیرمرد را در زندان با شکنجه به قتل رساند، معلوم نیست آنروز در کجا سیر می‌کرده که، گویا قصد «کناره‌گیری» داشته. آنهم «کناره‌گیری کامل»! البته همانطور که عقل سلیم حکم می‌کند، می‌باید قبول کرد که حاج‌روح‌الله اصولاً اهل کناره‌گیری نبوده، و اگر ایشان می‌خواستند کناره‌گیری کنند، همان موقع که امت حزب‌الله و لشوش حکومت اسلامی به «فرمان 8 ماده‌ای امام» نجاست فرمودند، و نشان دادند که جای «امام» و حجج‌اسلام در این حاکمیت کجاست، و عملاً قدرت در دست کیست، کناره‌گیری می‌کردند. و با اینکار به «مؤمنان» بیت‌امام‌زمان نشان می‌دادند که آخوند جماعت اگر پدرسوخته و مفتخور است، حداقل «احمق» نیست!

ولی مگر می‌شود یک شیفته و دیوانة قدرت، چون روح‌الله را، زمانی که دست به قدرت دارد از کار برکنار کرد؟ این «آدم‌نما»، تمام عمر در گوشة مبال حوزه خواب و خیال حکومت می‌دید، حال بیاید به خاطر چه کسی از این «موهبت» الهی دست بکشد؟ بخاطر ملت ایران؟ اگر ملت ایران ملاک بود که بجای «جنگ نعمت‌الهی است»، و «هر کس با این جنگ مخالفت کند توی دهانش می‌زنم»، سعی می‌کرد به هر قیمت صلح میان مردم ایران و عراق بر قرار کند، چرا که «جنگ» حتی برای برنده نیز هزینه‌ای به همراه می‌آورد که هیچگاه جبران شدنی نخواهد بود؛ هزینة زندگی‌هائی که از میان می‌رود و انسان‌هائی که به بلایای جنگ دچار ‌شده و سال‌های دراز زجر می‌کشند. این «آدم‌نماها» آنقدر در گوشة حوزه‌هایشان از جنگ امام و پیغمبر برای یکدیگر داستان و حکایت ساخته‌اند، فراموش کرده‌اند که انسان، نه برای جنگیدن و آدمکشی، که برای زیستن در صلح و آرامش و برخورداری از نعمات زندگی پای به این دنیای لعنتی می‌گذارد.

از قضای روزگار، حضرت «بهرمانی» تاریخ این «کناره‌گیری کامل» را هم بخوبی «مشخص» فرموده‌اند. چرا که،‌ در این تاریخ «رویائی»، نه عربستان هنوز پیشنهاد غرامت 500 میلیاردی برای خاتمة جنگ به ایران داده بود، نه حضرت امام کاسة زهر سر کشیده‌ بودند، و این «جنگ» را که به قول خودشان «اگر 20 سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم»، در چنان شرایط اسف‌باری که دیدیم به «صلح مسلح» تبدیل کرده بودند، و نه اینکه فرمان و دستخط زیبایشان در تأئید اعدام تمامی زندانیان سیاسی در تابستان 67 هنوز صادر شده بود. بله، این «تاریخ» که بهرمانی گویا از «صندوقچة» خاطرات‌اش در آورده، خصوصیات و مشخصاتی دارد که اصولاً جادوئی است! و اگر خواننده این مشخصات را در چارچوب سیاست‌های جاری در کشور حجج‌اسلام، درست «درک» نکند، به احتمال زیاد از جناب بهرمانی حسابی رو دست خواهد خورد. آنهم چه رودستی!

به قول معروف، از روباهی پرسیدند «شاهدت کیست»؟ گفت «دمم»! البته دم حاج‌بهرمانی به اندازه کافی از قبل دزدی و چپاول اموال ملت اسلام «چاق» و چله شده، ولی فکر نمی‌کنیم تا این اندازه «چاق» شده باشد!‌ تا این اندازه که، در شرایط فعلی کشور عملاً قصد «تاریخ‌سازی» هم داشته باشند. این نوع «تاریخ‌سازی‌ها» نه با تکیه بر یک «نقل قول» که بر اساس مدارک و شواهد بسیار می‌باید ارائه شود، و معمولاً از آنجا که حاکمان، نهایت امر چوب بی‌خردی‌هایشان را خواهند خورد، این نوع «تاریخ‌سازی‌ها» را فقط مخصوص سیاست‌بازان در کشورهای «دمکراتیک»، و جهت دوران بازنشستگی‌شان محفوظ نگاه می‌دارند. در کشور ایران، که «سیاست» به معنای «سرکوب» است ـ حتی خواجه نظام‌الملک نیز در سیاست‌نامة خود «سیاست» را همان «مجازات» معنا کرده ـ این نوع حرف‌ها محلی از اعراب نخواهد داشت. خمینی همان است که رفسنجانی و دوستان‌اش، طی سالیان دراز از او ساختند! همان است که با تکیه بر مجسمة وحشت‌اش همه روزه مردمان را به «پرستش»‌ زور وادار کردند. و با اعمال همین زور و سرکوب، سیاست‌های استعماری را در این مملکت در امتداد منافع آمریکا و محافل سرمایه‌داری جهانی پیش بردند. خمینی بر خلاف تلاش‌های خنده‌دار حاج بهرمانی، در خاطرة ایرانیان همان دیوانة قدرت و خونخوار سیری‌ناپذیر باقی خواهد ماند! شاید اینبار می‌باید قبول کنیم که حاج‌بهرمانی و همپالکی‌هایشان در انجام مأموریت‌ محولة خیلی «موفق» بوده‌اند!

ولی نباید فراموش کنیم، اگر امروز دوستان خمینی «سابق»، سعی در تطهیر گذشتة وی دارند، تا تصویری «نوین» از او ارائه دهند، اینکار را نه بر اساس تکیه بر رخدادها، و یا زبان‌مان لال، «احترام به ملت ایران»، و یا ارائة شهودی تاریخی و سیاسی جهت آشنائی نسل‌های آیندة این مملکت با تاریخ معاصر صورت می‌دهند، که اینان جانی‌تر و کثیف‌تر از آن‌اند که چنین مسائلی خاطرشان را دقیقه‌ای «آزرده» کند. اینکار را فقط در چارچوب نیازهای سیاسی محافل وابسته به خود انجام خواهند داد. خمینی، اگر آنروزها عنوان فرماندهی در جنگ با کمونیسم جهانی را، پس از بستن پیمان عقد و ازدواج دائم با سرمایه‌داری جهانی از دستان امپریالیسم آمریکا دریافت کرد، امروز دیگر نمی‌تواند در شرایطی که «جنگ سرد» به پایان رسیده، برای خود خاطره‌ای «سازنده»، «صلح‌دوست»، «انسان‌دوست» و ... دست و پا کند. خمینی یک دیوانة قدرت بود، نه مهاتما گاندی! و در شرایطی به این قدرت دست یافت که «خواست‌هایش» در هماهنگی کامل با خواسته‌های امپریالیسم آمریکا قرار داشت، و از همین رو تحت حمایت کاخ‌سفید در ایران به قدرت رسید؛ ولی خمینی با این قدرت همان کرد که دیدیم: تخریب کشور ایران، گسترش جنگ، آدمکشی و برقراری قانون «برادرکشی»! جهت فراهم آوردن دکان تزویر و خدعه، حاج بهرمانی بهتر است تدبیر دیگری جز بزک کردن «خاطرات»‌ امام دست و پا کنند، که اگر دیروز عبای روح‌الله حبل‌المتین دستگاه استعمار شد، و چند نسل جوانان این مملکت را به نابودی کشاند، امروز ملت ایران فریب این طناب پوسیده‌ها را دیگر نخواهد خورد.