Friday, August 31, 2007

وبلاگ و... چه و چه و چه : تاريخ "ما" و سکولاريسم ... و سوالات کارآگاهانه "پویشگران" شب جمعه

وبلاگ و... چه و چه و چه



...
دارالترجمه زبان یاجوج وماجوج ...

تاريخ "ما" و سکولاريسم ... و سوالات کارآگاهانه "پویشگران" شب جمعه



تاريخ ما و سکولاريسم...
آسمان صبور دشت پاسارگاد از خود می پرسد
که آيا عمر اين حکومت احمدی نژادی از عمر سيوند بيشتر خواهد بود؟
اين پرسش را
فقط تاريخی که امروز در تشنگی آزادی دگرانديشان و تساهل نسبت به دگرانديشی می سوزد

پاسخ خواهد داد

Balatarin
جمعه گردی های نوری گوز- یا - نیوز علا
http://news.gooya.com/society/archives/062682.php
آدينه 9 شهريور 1386- 31 اوت 2007
..........

شما،
برای مظنه زدن حرف های من،
به منبع مراجعه نياز ندارید
بايد دقت کنيد تا ببينيد
که من از کنار هم نهادن يک مشت بديهيات
چه نتايج «کارآگاهانه» ای گرفته ام.


حاج آقا اسماعيل

جمعه گردی های نوری گوز- یا - نیوز علا
جمعه شب 21 بهمن 1385
گوز- یا - نیوز
http://news.gooya.com/society/archives/057174.php

...................................................................................



وبلاگ و... چه و چه و چه



... دارالترجمه زبان یاجوج وماجوج ...




برای دوستان Balatarin ...

1)


ساختن دیگی به نام بالاترین بی تردید یک خدمت بزرگ به دموکراسی ایران است... امیدوارم سازندگان اولیه این دیگ محترم، روزی پاداش مادی و معنوی خودشان را بگیرند...
بتوانند از این رنج و نبوغ و کار فشرده ای که کرده اند، ثروتمند شوند ...

2)
بالاترین ... حالا باید خانه تکانی کند... باید پول جمع کند ... باید سهامش را بتواند بفروشد... باید روزی این بالاترین موسسه ای شود که به میزان کلیک خوردن ها، به میزان استفاده شدن درآمد داشته باشد... اگر شما در این گذشت سریع زمان پولتان را درنیاورید، دیگر نمی توانید این کار را بکنید


3)
منظور من از دموکراسی در اینجا مشخصا آزادی بیان است...
تقریبا همه کسانی که در بالاترین حضور دارند، اسامی غیرواقعی دارند،
و این یعنی که اگر خودشان نخواهند همیشه می توانند زیر بار مسوولیت نروند... برای کسی که مسوولیت نمی پذیرد، همیشه قدرت تهدید و تحدید آزادی دیگران وجود دارد، او می تواند پنهان شود،
توهین کند،
اتهام بزند،
تقلب کند و هزار کار ...
که هیچ راهی برای گریز از آن نیست

4)
آزادی بیان برای ما ایرانی ها یک وضع پارادوکسیکال است... یک بار خبرنگاری از من پرسید: چرا طرفدار خاتمی هستی؟ گفتم: چون در زمان خاتمی می توانم کتابم را در ایران چاپ کنم। به نظر احمقانه می رسد، ولی من اگر کارگردان سینما بودم، همین که در یک حکومت بتوانم فیلمم را بسازم، برای تحمل آن حکومت کافی بود...

5).
شاید پذیرش این موضوع برای بسیاری از دوستان سخت باشد
که
اصولا
آزادی بیان،
یعنی
داشتن آزادی
برای توهین به هر موضوع مقدسی روی زمین

دقیقا به همان دلیل که شما می توانید معتقد به چیزی باشید که از نظر من نادرست است، من حق دارم آن چیزی را که شما به آن اعتقاد دارید مسخره کنم
این عین آزادی بیان است

ممکن است بالاترین مجبور باشد
که جلوی آ زادی بیان را به دلیل سیاستی بگیرد...

6)

بالاترین یک رسانه دموکراتیک است، این رسانه با منش و کنش ما ایرانیان یگانه نیست। ما ایرانیان تحمل آزادی را نداریم...

7)
من به عنوان یک کاربر بالاترین و معتاد اووردوز شده آن،
آماده ام که برای ماندن و بهتر شدن بالاترین
هر کاری که مصلحت است بکنم।
حتی از اون نظر" !




عالیجناب ا.ن.
آقا ( ملیجک خارج از کشور عالیجناب سرخ ریش و شرکا)
(متخصص تفسیر منشور حقوق بشر
و قوانین اساسی مغرب زمینی و مفاهیم آزادی بیان و دموکراسی لامصب و
چه و چه)
http://www.doomdam.com/archives/000296.php#more
دوشنبه 5 شهریور 1386 - 27 آگوست
2007

Wednesday, August 29, 2007

وبلاگ يار دبستاني : به یاد هزاران گل خفته در گلزار خاوران

وبلاگ يار دبستاني
http://yardabestani.blogfa.com



به یاد هزاران گل خفته در گلزار خاوران




تو در نماز عشق چه خواندي
كه سالهاست،
بالاي دار رفتي و اين شحنه هاي پير
از مرده ات هنوز، پرهيز ميكنند



تاریخ و تکرار وقایع تاریخی خود سندی برای ثبت در تاریخ می باشند. اسکندر گجسته ، چنگیز ، تیمور، حضرات دين و نیرنگ فروش و .... همگی گواهی بر تکرار تاریخ کشورمان مي باشند . در بعد جهانی و در عصرحاضر نیز مجنونی با نام رایش (هیتلر ) در از بین بردن انسانیت ، بشریت و نسل کشی گوی سبقت را از پيشينيانش ربود و سبعیت خویش را بر جای گذاشت .

با ظهور و افول هر يك از اين صاحب منصبان ، چه مردماني كه تمامي هست و نيستشان با يك گوشه چشمي بر باد فنا رفت ، در بهمن 57 مردماني عاشق ، سر تا پا شور و احساس ، مغرور از انقلابي آرام در عصري مدرن با اشك چشمانشان تمامي آسفالتهاي گرم و خسته پايتخت را آبياري كردند ، ديگر نه بوي خون بود ، نه بوي خاك .... .

آن مرد آمد اولين سخنش را با مردمان چنين آغاز كرد ، لطفا احساستان را از بازگشت به وطن بگوييد ؟ پاسخ : هيچ !

آري پاسخ يك هيچي بزرگ بود ، هيچي كه امروز معنايش براي همگي مان آشكار گشته ، هيچي كه امروز بسوي نيستي سرزمينمان را سوق مي دهد .

قرار بود سخن از دوستت دارم ها باشد اما از فرداي انقلاب ، فرزندان حلاج از بام مدرسه علوي به پايين سقوط كردند تا نقشي بر خاك وطن زنند .

گلزار خاوران


هزاران شهيد و اسير ، جانباز و معلول باز هم همه باورشان بود كه اينها ميراث يك انقلاب است .

چه خوش باور بودند آنها كه شكست و ريزش زندان باستيل را با اوين مقايسه مي كردند .

شاگردان مكتب خمينيسم ، تمامي سياهچال ها را دوباره بازگشايي كردند ، خلخالي مست قدرت ، حمام خون به راه انداخت ، بعد از او نيز فرزند ارشدش لاجوردي همچنان حافظ سنگر استاد شد .... .

اما امروز چه بايد گفت بعد از 28 سال باز هم آن خاطرات تلخ در حال تكرار هستند ، اين بار اين قاضي القضات

قاضي مرتضوي است كه گوش به فرمان ولي نعمتش ، فرمان مي راند : بگيريد ، ببنديد ، اعدامش كنيد و ... .

نقل است كه آيت الله قبل از پيروزي انقلاب ، به مردم در پيامهايش مي گفت ، به سربازان گل دهيد ، اما امروز همان سربازان آيت الله با هر چه عطر گل و هر چه رنگ گل باشد مشكل دارند ، سربازان ، به جرم پوششي مرتب برچسب اراذل به مردمان مي زنند ، جوانان به جرم جواني ، اوباش نام مي گيرند ، مادر بزرگي 70 ساله برانداز مي شود و چند مادر و دختر كه در حال جمع امضا هستند جاسوس اجانب نام مي گيرند . با اين تفاسير ديگر حساب فعال سياسي ، اجتماعي و دانشجو كه اساسا اهل تفكر و انديشه هستند ، مشخص مي شود .

خوب است باهم سوار ماشین شویم ، برویم : سمت بزگراه آهنگ ، تقریبا رسیدیم ، حال این بریدگی را بپیچید .... همین جاهاست ، محله خاتون آباد ، کمی آهسته تر خیابان پر از دست انداز و خاکی است ، به میانه خیابان رسیدیم ، اینجا چقدر دلگیر است ، از در و دیوارش بوی غم می بارد ، اینجا دیگر کجاست ؟ اینجا ... اینجا خب ... خب چه ؟ اینجا خاوران است ! گلزار خاوران

گلزاری با هزاران گل ، که همگی در چند روز پر پر شدند ...

چرا این گورها و سنگ مزار ها همه شکسته اند و خرد شده اند ؟ مثل اینکه بمبی آمده و تنها بر سر این قطعه فرود

آمده ! چون نه درختی دارد و نه سنگی سالم ... مگر اینجا چه کسانی خفته اند ...

اینجا هم عده ای از جوانان ایران زمین خفته اند متعلق به گروهی که برای عقیده اش مبارزه می کرد ! حال هر عقید ه ای ! چرا از گور او هم می ترسند ... هزاران بار بر این مزار ها سنگ گزارده شده و فردا برادران نماز جمعه خوان و نماز شب خوان و هزاران چیز دیگر خوان آنها را خرد کرده اند !

اینجا کیلومتر 14 جاده خراسان-- تهران است ، در قدیم گورستان بهاییان بود ! مگر ما درایران بهایی زنده هم داریم که بخواهد بر سر گور عزیزش بیاید !

بیا کمی عقب رویم در خاطرمان ! سال 67 .... جنگ روزهای آخرش بود .. نمی دانم شاید هم به انتها ....

آيت الله در بستر مرگ با وهمی مالیخولیایی !

تعداد بسیاری در زندان ! تعداد بسیاری باز گشته و سرگشته شاید مورد مهرورزی قرار گیرند ! تعدادی اسیر از عملیات مرصاد ! یا فروغ سر تا پا دروغ ! دستور رسيده كه انتقام مرصاد را از زندانيان در بند بگيرند .

شايد هم وصيت آيت الله بود تا ميراثي بي مخالف را تحويل جانشين هايش بدهد .

دادگاههای چند ثانیه ای شروع می شود : اعدام – ابد – اعدام – ابد اعدام – ابد – اعدام ، اعدام ، اعدام ... همه شان را اعدام کنید ، نه تیرباران کنید ....

گورستان پر شد ، به دوبخش تقسمش کرده اند زندانیان سیاسی اعدامی در سالهای 59 تا 62 و اعدامیان 67

اولین مهمان این گلزار سعید سلطان پور شاعر پر شور انقلابی ! در مراسم عروسی اش دستگیر شد وچند روزبعد در مراسم نفرت به خاک آرمید .... .

در اینجا قبرهای تکی و گروهی وجود دارد ، یارانی که در مراسم نفرت رهسپار ابدیت شدند ...

پدران و مادرانی که هیچگاه فرزنداشان را در آخرین بار در آغوش نگرفتند ....

شايع است که قتل‌عام زندانيان سياسي و ريختن پيكر آنها در گورهاي دسته جمعي در خاوران تهران توسط يك كشيش افشاء شد. گورستان متروكه خاوران و گورستان ارامنه را يك ديوار كوتاه از هم جدا مي‌كند و اين كشيش در يكي از شب‌هاي انتقال دسته‌جمعي پيكر اعدام شدگان به خاوران به طور اتفاقي در گورستان ارامنه ،کاميون هايي را ديد که بارشان"انسان" بود. با لباس بر تن، و سر و روي و بدن خون آلود. چند نفر خاک را به عمقي کمتر از يک متر بر مي داشتند با بولدوزر، کساني جنازه ها را چند به چند در آن چاله هاي کم عمق مي انداختند؛ و بعد، همان اولي ها، خاکي را که برداشته بودند، روي جنازه ها مي ريختند. کاري که چند شب ادامه يافت. کشيش در همان تاريکي دست ها و پاهايي را که بيرون مانده بود، ديد. هراسان خود را به کليسا رساند و از آنچه ديده بود، به لکنت سخن گفت. خبر از آنجا به جهان آزاد، ره گشود. هيچکس از آن کشيش نه نامي شنيد، نه او را ديد.... .

حالا سال هاست که در دهه اول شهريور، خانواده هاي اين زندانيان، با شاخه هاي گل، بر سر مزارهايي مي نشينند که نمي دانند از آن کيست. فرقي هم نمي کند. چه اينجا، چه چند قدم آن طرف تر. شعر مي خوانند و ياد زنده مي دارند و ديگر هيچ. سنگ قبري هم اگر باشد، روي آن نوشته شده : غروب تابستان 67 .

از تابستان ۶۷ حالا سال هاست که مي گذرد. بچه هايي که در آن سال بر سر قبر پدرانشان آمدند، حالا بزرگ شده اند. و مادراني که آب چشم بر سر اين قبرهاي بي نام، خشک کردند، برخي، ديگر نيستند. اما نفرت هنوز هست.. هر چند وقت يک بار اين قبرها را ، که ديگر شايد نشاني از تن زنداني هم در آن نباشد، زير رو مي کنند. سيمان مي ريزند. سيمان ها را خرد مي کنند، و باز هم از نو....

این به سلطان بیمار ام القرا لذتی دو چندان می بخشد ..... .

همه باهم در روز جمعه 9 شهریور ماه ساعت 9 صبح در گلزار خاوران ... چشمهایمان را خواهیم شست و قلبهایمان را صیقل می دهیم . پیش بسوی ایران آزاد و آباد و به دور از استبداد

اگر نمی توانی غم بر خود راه مده بر سر مزار هر عزیزی که رفتی شمعی هم برای آزادی ایران و یاد هزاران گل خفته در گلزارهایش روشن کن ... .

علي از وبلاگ يار دبستاني 7 / 6 / 1386

به مناسبت کشتار سال 1367


پیام زندانیان سیاسی

به مناسبت کشتار سال 1367


قریب به 19 سال از تابستان گرم سال 1367 می گذرد.تابستان گرم وسوزان که دهها هزار زندانی سیاسی را در تنور خود سوزاند ، حتی آن زندانیانی سیاسی که دوران محکومیت خود را در سیاهچالهای رژیم سپری کرده بودند .
در آن سال دژخیمان رژیم آخوندی این قهرمانان وطن را از سلولهای خود در زندانهای اوین و گوهردشت ( رجائی شهر) کرج و سایر زندانهای ایران بیرون کشیدند و آنها را به مسلخ برده و اعدام کردند.

چو نیکو جوانانی که میهن عزیز مان ایران شاید دیگر هرگز همچون آنها را به خود نبیند. آرزوی همۀ ما اینست که مسببین این کشتار دستجمعی هر چه زودتر بدست محکمه ای ملی و انقلابی سپرده شده تا به سزای این تبهکاری خود برسند.

ما زندانیان سیاسی زندانهای گوهردشت کرج ، اوین ،ارومیه ، اصفهان، بیرجند ،کرمانشاه و اهواز خواستار آنیم که هر چه زودتر کمیته ای جهت تشخیص و تعقیب آمرین و عاملین این جنایت هولناک تشکیل شود.

زنده باد آزادی
جمعی از زندانیان سیاسی ایران
6 شهریور 1386

امیرحسین حشمت ساران،افشین بایمانی، بهروز جاوید طهرانی، منصور رادپور، علیرضا کرمی خیرآبادی
خلیل شالچی، عباس عسکریزاده، عبدالرضا رجبی، هاشم شاهی نیا، سعید ماسوری، غلامحسین کلبی خانم زهرا علیقلی، سعیده شاه قلعه، یاسر مجیدی، اکبرسنجابی، محمد ویسی، حمید برهان، پیمان خنجری، والی داودی، محمد موسوی، سعید سنگر،محمد نظری،عثمان مصطفی پور،خالد استاد قاری،ابراهیم حسین پور، خالد فریدونی سعید فقی پور،سید وهاب خیری مقدس ابراهیم خورندی، عزیز صادقی ، حسن محمودی،سعید سنگر،حسین حمزه ولی شجاع،عبدالرحمان رسول زاده ، اسعد امیری زندا ، حمید قنواتی، رضا پرتوئی،محمد نیکبخت

انتشار دهنده :
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

http://pejvakzendanyan.blogfa.com
pejvak_zendanyan@yahoo.com
pejvakzendanyan@gmail.com
tel. : 0031620720193

Monday, August 27, 2007

وبلاگ زندانی شماره هیچ: : ا ولين قرباني انقلاب در خاطرات كودكي من

وبلاگ زندانی شماره هیچ
http://www.prisonernomber0.blogfa.com/


اولين قرباني انقلاب در خاطرات كودكي من


آرامش خونه پدر بزرگ و حضور مهربان خودش، همیشه برام یادگار مونده. خاطرات من از دورانی که او سالم بود، چندان زیاد نیست، اما هر چی هست، دوست داشتنیه. زماني كه يادمه، تقریبا هر پنج شنبه – جمعه می رفتیم خونه شون، عشق من و خواهرام این بود که کارهامون رو شب قبلش انجام بدیم که جمعه که خونه شونیم، کار زیادی نداشته باشیم.

خاطراتم از خونه دو طبقه و پنجاه ساله پدر بزرگ در هم ریخته است. چیزی که از بچگی هام یادمه، زمانیه که دور سفره می نشستیم و یک دفعه می دیدیم پدر بزرگ غیبش زد. بعد از چند دقیقه، با یک ظرف آشنا پیداش می شد. بستنی زعفرانی با تکه های سفید که همه مزه اون بستنی ها بود. پدر بزرگ همیشه منتظر ما بود تا این بستنی ها رو از طبقه بالای فریزر کوچولویی که در زیر زمین بود برایمان بیاورد. یادم نیست فاصله سال هایی که پدربزرگ منتظر ما بود تا زمانی که دیگه منتظر من و خواهرم نبود، چطور گذشت. او بخش كوچكي از اواخر سال های کودکی و تمام نوجوانی ما، درست زمانی که همه چیز به طور واضح در ذهن من مانده، دیگر منتظر نوه هاش نبود. او خيلي زود فراموشی گرفت.

پدر بزرگ برای من کلاه لبه دار قدیمی، کت طوسی دهه پنجاه، پیکان طوسی مدل اواخر دهه چهل و خانه دو طبقه با پله های بلند و نرده سیمانی پهن بود. سر کچل چرب و ریش تراشیدن های جلوی آینه قدی کدر شده وسط راهرو، یخچالی که مارکش آزمایش بود و من تا مدت ها فکر می کردم آزمایشیه و بعد از چند ماه می آیند و اصلش را می آورند، یک موتور هزار توی زیرزمین خونه اش که بعد ها دیگر ندیدمش، یعنی بعد از آن چند ماهی که از مامان بزرگ و خانه اش بی خبر بودیم. دایی کوچکم می گفت آن موتور هزار نبوده، اما برای من افت داشت موتور دایی محبوبم، دايي وسطي، کمتر از هزار بوده باشد. و بالاخره قفسه شيشه اي حايل بين اتاق نشيمن و اتاق مطالعه و خواب پدربزرگ كه پر بود از عكس كساني كه ديگر نبودند.

پدر بزرگ، توی اون سال هایی که حالش خوب بود، مامان بزرگ هنوز بود و ما زیاد به خونه شون می رفتیم، همیشه خندون بود. من عصبانیتش رو یادم نیست. هر چند وقتی خاطراتم از او واضح شد، بیشتر از هر کسی با من بدخلقی می کرد. یک بار که داشتیم توی خونه پدر بزرگ بازی می کردیم و دور اتاق ها می گشتیم، زمانی که پدر بزرگ دیگه به کلی حواسش رو از دست داده بود، برای من جفت پا گرفت. این که پاهای ورزش کاريش، ساق پایم را داقون کرده بود مهم نبود، این که با زانو به زمین خورده بودم مهم نبود، مهم این بود که پدربزرگم که این همه دوستش داشتم با من این کار را کرد. اما او برای من همیشه مهربان باقی ماند.

خاطره من از خانه پدر بزرگ با "آن روی سکه" که شب های جمعه پخش می شد، گره خورده. اون شب ها، همه بودیم، سر سفره روی زمین جلوی تلویزیونی که زیر قفسه بندی های شیشه ای ما بین اتاق خواب پدربزرگ – مادربزرگ و اتاق حال قرار داشت، گذاشته شده بود. اون شب ها، ما اجازه داشتیم تا دیر وقت بیدار باشیم و همیشه دوست داشتیم تا ابد طولانی باشند.
هر چند برادرم می گوید، این، از آن دست خاطرات مخدوش شده است و به روزهاي خوش بودن مامان بزرگ و خوبي حال پدربزرگ ربطي ندارد. شاید راست می گوید و این خاطره به شب های بعد از رفتن مامان بزرگ بر می گردد. اما من دوست دارم همه خوبی ها را به زمان خوب بودن بابابزرگه نسبت بدم. همه خوبی های دنیا را. مثل مامان بزرگ که زمان مرگ اش، او را دانشمند و عادل و عاقل و واجد همه صفت های خوب می دانست.

پدربزرگ، مرگ دختر و دامادش قبل از انقلاب، دستگيري پسرهاش قبل از انقلاب را تحمل كرد، چون مي دونست براي چي داره تحمل مي كنه. اما دستگيري و بعد هم مرگ پسرش در رژيمي كه خودش رو در وجودش موثر مي دونست، اشغال خانه اش در حالي كه او شب هاي زيادي را براي حفظ خانه ملت بعد از انقلاب صرف كرده بود، دستگيري دختر بزرگش و بي سرپرست شدن تنها نوه هايش و بالاخره دستگيري همسرش، طاقتش را بريد. براي من، بابابزرگه، مهمترين قرباني انقلاب بود. پسرهاش آن قدر كه خودش فرزند انقلاب بود، فرزند اين انقلاب نبودند. من آب شدن بابابزرگ ورزش كار و حافظ قران و مفسر نهج البلاغه رو طي 15 سال ديدم. اما هيچ وقت تصوير بزرگش براي من با همه بچگي هام نشكست.

Sunday, August 26, 2007

وبلاگ و... چه و چه و چه : خرد عشق ورزيدن و اجماع "عقل" و شقیقه پویشگران "مشرٌف" شده

وبلاگ و... چه و چه و چه







دارالترجمه زبان یاجوج و
ماجوج








خرد عشق ورزيدن
و اجماع "عقل" و شقیقه پویشگران
"مشرٌف" شده
.........................


خرد عشق ورزيدن از مجنون تا فاشيسم /"

اگر به معناهای عقل، که برشمردم، توجه کنيم
و «عاقل» را کسی بدانيم که صاحب هوش، دارای قدرت دريافت و درک، و قادر به تميز خوب از بد و زشت از زيبای پديده های دور و بر خويش است،
آنگاه آيا نبايد بپذيريم که، بنا بر همين تعاريف ساده از عقل،
صاحب عقل کسی است که عاشق است؟ مگر نه اين که اولين دست آورد عشق چيزی نيست جز صاحب حس شديد شدن برای تشخيص بد ازخوب، و ترجيج دادن خوب به بد؟ مگر نه اينکه آدم عاقل کسی است که وقتی تفاوت بين دو موجود را می بينيد آنی را که بهتر است انتخاب می کند، و دوست می دارد؟" !


حاج خانوم شکوه میرزادگی
شکوه ميرزادگي
shokoohmirzadegi@gmail.com
گوز- یا - نیوز
http://news.gooya.com/politics/archives/2007/08/062576.php
یکشنبه، 4 شهریور ماه 1386 برابر با 2007 Sunday 26 August
..........................


"در مكتب امام /

ما به فطرت الهي عشق به كمال مطلق داريم و از اين عشق، عشق به مطلق كمال كه آثار كمال مطلق است خواهي نخواهي داريم، و لازمه اين فطرت گريز از نقص مطلق كه لازمه اش گريز از مطلق نقص است نيز داريم.
پس ما خود هر چند ندانيم و نفهميم عاشق حق تعالي كه كمال مطلق است و عاشق آثار او كه جلوه كمال مطلق است مي باشيم،
و با هر كس و هر چه دشمني داريم و از هر چه و هر كس گريز داريم نه كمال مطلق است و نه مطلق كمال،
بلكه نقص مطلق است يا مطلق نقص كه در طرف مقابل است" !



صحيفه امام، ج 16،ص 218
کیهان بازجوی عزیز ام ٌالقرا
http://www.kayhannews.ir/860528/14.HTM#other1402
يكشنبه 28 مرداد 1386 - 19 آگوست 2007


............................


شما،

برای مظنه زدن حرف های من،
به منبع مراجعه نياز ندارید
بايد دقت کنيد تا ببينيد
که من از کنار هم نهادن يک مشت بديهيات
چه نتايج «کارآگاهانه» ای گرفته ام.


حاج آقا اسماعيل

جمعه گردی های نوری گوز- یا - نیوز علا
جمعه شب 21 بهمن 1385
گوز- یا - نیوز
http://news.gooya.com/society/archives/057174.php


وبلاگ و... چه و چه و چه : دیالوگ تمدن های ملیجک خارج از کشور عالیجناب سرخ ریش و شرکا

وبلاگ و... چه و چه و چه


....
دارالترجمه زبان یاجوج و ماجوج.....

.........................


دیالوگ تمدن های ملیجک (به زعم خودش
انگشت به فلان وسط زمین و هوا) با خودش : روزگار سختی است
سه دهه قرن تبعید





"این درددلی است با خواننده ...
چشم می بندم و دلم به هزار راه می رود، به قول مرادی کرمانی « شما که غریبه نیستی»، یک باره سروکله جوانک امیدوار ساده دل پیدا می شود و می گوید بلند شو و کبریتی بکش زیر خانه ای که در غربت ساخته ای و به همان سلول انفرادی وحشتناک وطن ات برگرد. از طرفی پیرمرد می گوید: دیوانگی نکن، صبر کن، می روی که بتوانی بگوئی و آنجا گفتن سخت است. سخت که چه بگویم، نمی شود. نشده است. نمی گذارند. جوانک می گوید چون نمی گذارند باید بروی و حرف بزنی. پیرمرد می گوید مدتی ساکت باش، کمی آرام و آهسته و پیوسته برو تا فرجی، روزنه ای، کورسویی، راهی باز شود. جوانک چشم در چشم پیرمرد می دوزد و براق می شود که شما همیشه همین را می گوئید، آن مملکت درست بشو نیست، بیخودی خودت را انگشت به فلان وسط زمین و هوا نگذار، یا رومی روم یا زنگی زنگ. هر وقت بروی اوضاع همین است، تازه، امروز است که کشاکش دهر است و اگر هم قرار است سنگی برشانه ات بگذارند، امروز روز رفتن به زیر سنگ زیرین آسیاب است، وگرنه فردا که همه هواپیماها پر است از مسافر، تو را برای این روزها می خواهند. تفنگی را که روز جن
گ از آن استفاده نکنند، روز صلح برای ویترین اتاق مهمانخانه خانه دائی جان ناپلئون باید استفاده کنند. پیرمرد غضبناک می شود و می گوید: چرا اینقدر به جنگ فکر می کنی؟ چرا نمی فهمی این کلافی که هزار سال است درهم پیچیده شده و سی سال است گرهش روز بروز سخت تر می شود، و دو سال است گره بر گره می افزایند، با دندان تیز گشوده نمی شود، انگشت تدبیر می خواهد و همراهی هزار هزار رفیق و سخن گفتن با دیگران و ذهن سوزاندن و عصبانی نشدن و ذره ذره پیش رفتن و... این گفتگو بی تابم می کند هر روز و بی خوابم می کند هر شب.

سخت است. روزگار سختی است. باید بروم و بخوابم و فردا صبح بلند شوم و دوباره بنشینم و بی آنکه به این سرمای کشنده اعتنایی بکنم، خرده چوب ها را جمع کنم و آتشی بسازم و گرم بشوم و بنویسم. گاهی فکر می کنم کاش هرگز نه نوشتن می دانستم و نه می توانستم خنده ای بیافرینم، و گاه فکر می کنم گذراندن این روزها در تقدیر ما نوشته شده است. باید بلند شد، کلمه ها را مرتب کرد، ذهن را شستشویی داد و برای فردا و فرداهایی که باید کلمه به کلمه و آجر به آجر بسازیش فکری بکنی." !

ا.ن آقا
ملیجک خارج از کشور عالیجناب سرخ ریش و شرکا

http://www.doomdam.com/archives/000294.php#more
یکشنبه 4 شهریور 1386 [2007.08.26

Saturday, August 25, 2007

وبلاگ مزيدی : نقدی بر سرويسهای وبلاگی وطنی

وبلاگ مزيدی
http://mhmazidi.wordpress.com/


نقدی بر سرويسهای وبلاگی وطنی


مقدمه: احتمالا همه خوانندگان گرامی از اتفاقاتي كه چند وقت قبل برای 3تا از مهمترين و مطرح‌ترين سرويسهای وبلاگی وطنی رخ داد باخبرند.در ان هنگام صلاح ندانستم تا انتقاداتی كه بر ايشان وارد بود را مطرح كنم.چون در آن زمان، احساس مي‌كردم طرفين از وضعيت ايجاد شده عصباني هستند(كه البته حق هم داشتند) و در نتيجه هرگونه مباحثه ممكن است به حب و بغض آلوده گردد.از طرفی انتشار انتقادات-هرچند اصولي- در زمانی كه مسئولين سايتها درگير مشكلات ناگواری بودند را به دور از رسم جوانمردی دانستم.اما اكنون آن روزهای سخت پشت سرگذاشته شده و فرصت مناسبي است برای مطرح كردن بعضي موضوعات.اميدوارم اين فرصتي باشد برای همه ما كه به دور از احساسات گرایی و كاملا منطقي و دوستانه و محترمانه نظرات موافق و مخالف خود را ابراز كنيم.

قبل از ورود به بحث بهتر است از خود سوال كنيم چرا وبلاگ‌نويسان آی‌تی اين قدر از سرويسهای وطنی انتقاد مي‌كنند و در مقابل هر روز در حال معرفی سرويسهاي خارجی هستند؟ آيا انها غرب زده‌اند؟ آيا وطن‌ فروشند؟ ناآگاه هستند؟ يا اينكه متوجه نيستند كه امكانات و مشكلات سرويسهای وطني قابل مقايسه با سرويسهاي خارجي نيست؟ به نظرم بايد برای پاسخ ، جايي ديگر را كندو كاو كنيم.

بزرگترين مشكل سرويسهای وطنی اين است كه اصول را درست رعايت نمي‌كنند. مي‌توان برای آن مثالهایی نيز ذكر كرد:

1- داشتن وبلاگ رسمي: قبل از صحبت در هر موردی بايد اين اصل اوليه را متوجه بود.امروز مهمترين چيز در وب پاسخگو بودن در برابر كاربران است.تمامي سرويسهاي وب -از كوچكترين‌ها تا غولهای وب- مطمئنا در طول فعاليت خود دچار مشكل مي‌شوند.اين غيرقابل اجتناب است.پس چرا وقتي يك سرويس خارجی دچار مشكل مي‌شود كاربرانش در كمال خونسردی صبر مي‌كنند و حتي از ان حمايت مي‌كنند، اما در كشور ما با بروز كوچكترين مشكلي سيل اعتراضات گسيل مي‌شود؟ اگر همه اينها را به فرهنگ كاربران نخواهيد مربوط كنيد بايد بپذيريد كه مشكل از جايي ديگر بايد باشد.به نظر من مهمترين فاكتور( و البته نه، تنها فاكتور) اين است كه كاربران احساس مي‌كنند، مسئولين پاسخ‌گو نيستند. در وب جديد مظهر پاسخگو بودن داشتن يك وبلاگ رسمي است! چيزی كه بعضي از سرويسهای ما بصورت ناقص از ان استفاده مي‌كنند. مدير يك مجموعه -همچون هر انساني - حق دارد كه وبلاگ شخصي خود را داشته باشد.اما وبلاگ شخصي هيچگاه بديلي برای وبلاگ رسمي يك سايت-سرويس نيست.داشتن وبلاگ رسمي يك الزام است. امروز بخشهایی مثل news ,…. هرگز جايگزين خوبي براي وبلاگ نيستند.وبلاگ رسمي در حقيقت مكاني است كه در آن مديران سرويس موظفند، هر از گاهی گزارشی به كاربران خود ارائه دهند.من بارها ديده‌ام كه در وبلاگهای سرويسهای جهانی، آنها پيشاپيش اعلام كرده‌اند كه در فلان زمان مي‌خواهند سايت خود را برای تعميرات يا ارتقا يا … چند ساعت يا روز down كنند.اگر هم زمانی مشكلي پيش امده بود، سريعا واكنش نشان داده و در وبلاگشان در اولين فرصت مطلبي نوشته و ضمن توضيح مشكل پيش امده، صميمانه عذرخواهی كرده‌اند و از آن لحظه تا برطرف شدن مشكل مرتب گزارش به كاربران خود داده‌اند.بياييم بپذيريم كه روشهای ارتباط با مخاطب اكنون ديگر محدود به news ، ايميل و … نيست.اينها روشهايي هستند يكطرفه يا دوطرفه.اما وبلاگها مكانی هستند برای ارتباطات چند جانبه.

اين يك اصل است! چيزی كه بنظر مي‌رسد مسئولين سرويسهای وطنی آن را انجام مي‌دهند اما چندان به اصل بودن آن يا واقف نيستند يا بر اهميت ان تاكيدی ندارند.

2- امنيت: شايد اين مهمترين بحث در مورد سرويسهاي وطنی باشد.صحبت از امكانات، استانداردها و تواناييهای اين سرويسها در درجه دوم اهميت است.اولين و مهمترين چيز در همه جا- و همين طور وب - بحث امنيت است.امنيت مي‌تواند در مقياس وسيع و با پارامترهای گوناگونی مورد بحث باشد.ساده ترين انها جلوگيری از پاك شدن و حذف مطالب است.

بنظرم بزرگترين مشكل در كل فرهنگ عمومي ما ايرانيها اين است كه هنوز به معنای اخص كلمه چيزی تحت عنوان « داراييهای معنوي » برای ما ملموس و جا افتاده نشده است.ببينيد! نوع كلماتی كه يك شخص بكار مي‌برد مي‌تواند بيانگر نحوه نگرش او باشد.در تمام اين سالها من هرگز از مديران وطنی نشنيدم كه از واژه « داراييهای معنوی » در كلام خود استفاده كنند.

اينجا مشكل من با پديده‌هایی چون هك شدن و غيره نيست؛ بلكه صحبت از ساختار تفكر است.به نظر من متاسفانه ساختار تفكر در اين قسمت دچار اشكالات جدی و ريشه‌ای است.ما تا وقتي برای نوشته‌های كاربران خود، وبلاگهايشان، نظرات آنها و … مفهوم « دارائي‌های معنوی » را نپذيريم، عملا بقيه بحث بي‌فايده است.تنها پس از پذيرش اين اصل بنيادی است كه مي‌توان به بحث ادامه داد.


ادامه دارد…

Friday, August 24, 2007

انجمن وبلاگ نویسان متحد ایران : بیایین در کنار هم باشیم

هم آوا
انجمن وبلاگ نویسان متحد ایران
سجاد نیکنام
http://hamava01.blogfa.com/



بیایین در کنار هم باشیم


میهن عزیزمون هر روز به آینده تاریکی که در انتظارشه، نزدیکتر میشه و معلوم نیست ایرانیان را چه شده که اینگونه بی تفاوت از کنار همه این اتفاقات تلخ که هر روز نیز فزونی بیشتری به خود میگیره، به راحتی میگذریم! فقر، اعتیاد، فساد، بیکاری، تورم، دزدی، خشونت، طلاق، دروغ، فریب، اعدام، افزایش محدودیتها، خطر تجزیه ایران و انباشتگی خواسته های قومی و بسیاری دیگر از اینگونه معضلات که خود بهتر با آنها آشنا هستید، کمر ایرانیان رو شکسته و همه و همه از ملت گرفته تا حاکمیت بی تفاوت به این مسائل، تنها به فکر این هستیم که فقط امروز رو بگذرونیم، فردا هر چه میشه بشه! در جوامع مختلف، جنبشهای اجتماعی چون کارگری، دانشجویی، معلمین، زنان و ... با حمایت مردم و حاکمیت، موجبات ترقی جامعه رو فراهم میکنن ولی در ایران، ملت فراموش میکنن از جنبشهای اجتماعی که برای رفاه آنها هزینه میدن، حمایت کنن (شاید هم این جنبشها خود رو آنگونه که باید به مردم نزدیک نکردن!) و مسئولین هم که به بهانه ارتباط چند تن اندک از اعضای این جنبشها با بیگانه، کلیت جنبشها رو زیر سوال برده و مانع از حرکت رو به رشد اونها میشن، غافل از اینکه همین جنبشها نقش بسیار موثری میتوانستن در رفع معضلات کنونی جامعه ایرانی داشته باشن. تجربه تاریخی نشون داده زمانی که کشوری در معرض تهدیدات خارجی قرار میگیره، بهترین راه مقابله در برابر تهاجمات دشمن خارجی، ایجاد رضایت و وحدت ملی در داخل کشوره، ولی گویا ما در جهت خواسته های دشمنان تاریخی سرزمینمون حرکت میکنیم و با اعدامها، بازداشتها، سرکوبهای مختلف، مدیریت غلط اقتصادی و ... آب به آسیاب بیگانگان میریزیم تا شاید با ایجاد جو رعب و وحشت در داخل، جلوی هر گونه اعتراضی رو به معضلات انباشته شده در داخل بگیریم




در میهن چه خبر:

خبر اول اینکه، کمیته انضباطی دانشگاه شهر ری در دوران تعطیلی دانشگاه، اقدام به صدور حکم برای جمع کثیری از دانشجویان نموده! همچنین تعداد دیگری نیز به کمیته انضباطی این دانشگاه احضار شدن! جالبه بدونین 3 نفر احضار و برای 46 نفر حکم صادر شده!
خبر دیگه اینکه، معلمین خمینی شهر در اعتراض به حکمهای صادره توسط دادگاه تخلفات اداری استان اصفهان برای فرهنگیان، تجمع خواهند کرد! این تجمع ساعت 11 صبح روز یکشنبه 4 شهریور در اداره آموزش و پرورش خمینی شهر برگزار میشه!
خبر بعدی اینکه، کارگران نیشکر هفت تپه در اطلاعیه ای اعلام کردن در صورتی که تا تاریخ 5 شهریور 1386 مسئولین شرکت و دولت نسبت به پرداخت حقوق معوقشون اقدام نکنن، دست به تحصن زده و تا دریافت کلیه مطالبات خود دست از تحصن نمیکشن!
خبر آخر هم اینکه، دادگاه انقلاب سنندج یک فعال فرهنگی این شهر به نام شورش گلکار رو به 2 سال حبس محکوم کرده که این حکم در دادگاه تجدید نظر به 4 ماه کاهش یافته! اتهام وی اقدام علیه امنیت ملی عنوان شده!

سخنی با دوستان:

وبلاگ هم آوا آماده است نوشته های مختلف شما رو که اشاره به معضلات کنونی میهنمون البته با پیشنهاد راهکار برای برون رفت از این شرایط رو داره، منتشر کنه


Thursday, August 23, 2007

سردبیر: خودم/ میانه‌روی ( ! ) و وطن‌دوستی ( ! ) رفسنجانی

نگاه فراساختاری حسین درخشان به ایران و ورای آن

آدمی که حرف از
میانه‌روی و عقلانیت و وطن‌دوستی رفسنجانی
بزند



یا چیزی به اسم شرم و حیا نمی‌شناسد یا اینکه «حاج‌آقا» نانش را می‌دهد

Wednesday, August 22, 2007

پایگاه علمی کیمیا از سه هفته پیش رسما افتتاح شد

وبلاگ از هیچ تا هیچ
http://www.kiemia.org/

کیمیا از سه هفته پیش رسما افتتاح شد

پایگاه علمی کیمیا از سه هفته پیش رسما افتتاح شد و در حال حاضر در مرحله آزمایشی می باشد. هنوز اشکالات کوچکی در تنظیمات وجود دارد که به تدریج و با فیدبک دوستان و اعضا برطرف خواهیم کرد. در کیمیا تاکید بر مقالات و نوشته های علمی و فنی در زمینه های مختلف است و تاکید بسیار کمی بر خبرهای روز دارد.

کیمیا از دسته سایت های web.۲ می باشد. یعنی سایت هایی که با کمک اعضا رشد و گسترش پیدا می کنند. با توجه به حجم عظیم تولیدات نوشتاری فارسی در اینترنت، احتیاج به سایت هایی که بتوانند دسترسی به این نوشته ها را تسهیل کرده و جویندگان خبر یا متون علمی را یاری دهند اجتناب ناپذیر است. مثلا خیلی وقت ها می بینیم که مقالات بسیار وزینی در وبلاگ ها منتشر می شوند اما به دلیل اینکه بعضی از وبلاگنویس ها علاقه ای به تبلیغات برای وبلاگشان ندارند، یا نویسندگانشان در جامعه مجازی چندان شناخته شده نیستند، این مقالات در گوشه دور افتاده ای از دهکده جهانی دفن می شود و جایگاه شایسته خود را هیچ وقت پیدا نمی کنند.

هدف از ایجاد سایت کیمیا :

دسته بندی متون علمی فارسی در اینترنت و جمع آوری لینکهای این متون به طوری که برای محققان و علاقمندان یک رشته علمی دسترسی به اخبار و متون منتشر شده به راحتی امکان پذیر باشد
دوم: امکان تبادل نظر برای اعضا درباره مقالات، خبرهای منتشر شده و نوشته های وبلاگ ها.
سوم: ایجاد محیطی مجازی برای بحث پیرامون موضوعات مختلف بین کارشناسان داخل یا متخصصان خارج از کشور

از آنجا که کیمیا سایتی نوپاست، از همه دوستان می خواهم که با ذکر اشکالات آن یا پیشنهادات جدید برای بهبودش یاری کنند.

هادي و صمد، ده سال بعد!

هادي و صمد، ده سال بعد!

shw2.gif

تاريخ اجرا در بعضي شهرها بعداً اعلام ميشود و در چند شهر احتمال تغيير هست.
(با پوزش اگر اسم شهر شما را در فارسي يا لاتين - يا هردو! - اندکي غلط نوشته باشيم!)
در صورت برخورد با مشکل در تماس مستقيم با شماره‌هاي داده شده، لطفاً به شماره 9835 8202 020 يا موبايل 07888752276 در انگلستان
(يا 7878 887 818 در آمريکا) تماس بگيريد.
------------------------------------------------
سپتامبر در بريتانيا
بريستول - ليدز - برمينگام - گلاسگو - نيوکاسل - لندن
------------------------------------------------
Bristol Sunday-16 Sep - 07852.34.8885
Leeds Monday-17th - 07951.47.7498
Birmingham Friday- 21 Sep 07877.70.8853
Glasgow Sunday- 23Sep 07881.75.3401
Manchester Monday-24th 07774.98.9399
New Castle Tuseday25 Sep - 077.99.416,438<>London لندن Sunday-30 Sep لندن 079036.65.2238
-------------------------------------------------
اکتبر در نروژ و سوئد
اسکاونگر - اسلو - يوتوبوري - استکهلم - هلسينکي - اپسالا - واستراس - يونکشوپينگ - مالمو
------------------------------------------------
Scavenger Wed -3 Oct. 094.841.015
Oslo Friday-5 Oct. 022.361.084
Gothenburg Saturday-6th 031.156.991
Stockholm Sunday- 6th 0704.423.414
Helsinki Tuesday-9th 0503.75.9830
Upsala Thursday-11th 0704.42.3414
Vasteras Friday-12th 0739.97.8555
Jonkoping Saturday-13th
Malmo Sunday-14th 070.837.5787
------------------------------------------------------
اکتبر- در دانمارک - هلند - آلمان - بلژيک
آغوس - اودنسه - کپنهاگ - نايمخن - اده - روتردام - آمستردام - بوخوم - آخن - بروکسل
------------------------------------------------------
Aarhus
Odense
Copenhagen 045.306.80977
Nimgen Friday-19th
Ede Sat- 20th 0624-879.745
Rotterdam Sunday-21st 0624.879.745
Amsterdam ????? 0624.879.745
Bochum Tuesday- 23rd 0234.970.4804
Aachen Friday-26th 0241.401.1777
Köln Saturday-27th 0163.593.1237
Bruxelles Sunday-28th 0475.71.925
-----------------------------------
نوامبر در آلمان و لوکزامبورگ
هانوفر - برمن - هامبورگ - برلين - گوتينگن - دوسلدورف - فرانکفورت - لوکزامبورگ - زاربروکن - کارلسروهه - فريبورگ - نورنبرگ - اشتوتگارت - مونيخ
-----------------------------------
Hanover Thursday-1st 172.288.75.818
Bremen Friday-2nd 0421.593.724
Hamburg Saturday-3rd 040.715.3899
Berlin Sunday-4th 030.216.4747
Gotington Tuesday-6th 0551.83.659
Düsseldorf Wed-7th 0163.593.1237
Frankfurt Friday-9th
Luxemburg Saturday-10th 0211.519.1954
Saarbrucken Sunday-11th 0681.33.471
Karlseruhe Tuesday-13th 0172.81.0951
Freiberg Wed-14th
Nurenburg Friday-16th 0761.202.0966
Stuttgart Saturday-17 0175.161.0934
Munich Sunday-18th 0173.455.0996
------------------------------------------------
نوامبر- در چک ريپابليک - اتريش - سوئيس - ايتاليا -
پراگ - وين - زوريخ - ژنو - نيس - ميلان - فلورانس
------------------------------------------------
Prag Tuesday-20th 0739147774

Wien Thursday-22 0127.60.193
Zurich Sat-24th 0764.53.2010
Geneva Sunday-25th 0764.29.6566
Nice Tuesday-27th 0611.64.0944
Milan Thursday-29
Florence Friday-30th
-----------------------------------------------------
دسامبر- در ايتاليا - اسپانيا - فرانسه
رم - مادريد - بارسلونا - تولوز - مون‌پيليه - ليون - استراسبورگ - پاريس
-----------------------------------------------------
Rome Sat-1st
Madrid Sun-2nd 0676.73.0860
Barcelona Tue-4th
Toulouse Wed-5th 05.61.49.87.84
Montpellier Thu- 6th 04.67.70.73.30
Lyon Friday-7th 04.78.00.80.34
Strasbourg/France Saty-8th 03.88.33.77.33
Paris Sunday-9th 01.43.37.696
----------------------------------------------
دسامبر- در آمريکا و کانادا
بوستون - مونترال - اوتاوا - تورونتو - ديترويت - شيکاگو - لس‌آنجلس
---------------------------------------------
Boston Wed-12th 781-769-5190
Montreal Fri-14th 514-726-5554
Ottawa Sat-15th
Toronto Sun-16th 416-558-7777
Detroit Fri-21st
Chicago Sat-22nd 312-546-6000
L.A Sun-23rd 818-887-7878


از سال نوي ميلادي در آمريکا و کانادا ادامه دارد ....


Tuesday, August 21, 2007

آغاز به کار وبلاگ ایران زمین

وبلاگ ایران زمین

http://iranzaminman.blogspot.com


آغاز به کار وبلاگ ایران زمین

اخبار هفتگی مقاومت، افشاگری علیه مزدوران رژیم ضد بشری خمینی، اخبار و رویدادهای جدید علمی، را میتوانید در وبلاگ ایران زمین مطالعه و مرور نمایید

Sunday, August 19, 2007

سايت شخصی امير سپهر: عصر روشنگری در عصر حکومت پست ترين طبقات اجتماعی

زاد گـــاه
سايت شخصی امير سپهر


دمش گرم سيد حسين که صادق است
و شرف انسانی دارد که مستقيم و بی پرده از رژيم دفاع کند



دمش گرم سيد حسين که حداقل صادق است... اين اندازه هم اخلاق و شرف انسانی دارد که مستقيم و بی پرده از رژيم دفاع کند

سيد ابراهيم هفت خط، اين آرت بوخوالد رژيم ملا ها اما دغل می کند. او می خواهد هم مخالف رژيم باشد و هم موافق آن. سيد ابراهيم هم چون سيد حسين ولی فقيه را از فرستادگان عالم قدس می داند و هنوز هم هيچ بی ادبی به ساحت مقدس او نکرده، ليکن برای اينکه خود را مخالف رژيم هم نشان دهد خود را مخالف نورچشمی های آن مقام آسمانی می داند. يعنی اين نالوطی دغلباز خر را رها می سازد و پالان آنرا می چسبد، و يا هم خدا را می خواهد و هم خرما را

اين در حالی است که آن مقام قدسی اين هر دو متفکر کسی نيست الا يک روضه خوان دو تومانی اما شريف در قديم که حال مدتها است به دلالی محبت تغيير شغل داده و در دورانش هواپيما هواپيما از ايران بکارت صادر می شود. جالب است که سيد ابراهيم يک بار در جايی خود را در حد عبيد زاکانی خوانده بود! بيچاره مولانا عبيد که عوامل اين رژيم حتی قرنها پس از مرگش نام او را هم چون هر چيز ديگر در ايران به کثافت آلودند

سيد ابراهيم کمدين اين رژيم نمی داند که حتی در حد کمدين آن رژيم سيد کريم هم نيست. بويژه در زمينه ی اخلاق و صداقت و صميميت، همانطور که اسمال بزاز ها و کريم شيره ای های پاک دل و يتيم خانه دار در تاريخ ايران هزار بار بر مسعود بهنود ها و زيبا کلام ها شرف خواهند داشت که هنوز هم برای بقای رژيم اين تجار نواميس دختران ايرانی تلاش می کنند


Saturday, August 18, 2007

حالیتون میشه ؟

وبلاگ و... چه و چه و چه
http://che-0-che-0-che.blogspot.com

....دارالترجمه زبان یاجوج و ماجوج.....

.........................


khomeini-women.jpg

"من هر روز دارم تحقیر می شم، می فهمید؟

محبوبه عزیز!
برای من آرزو کردی که به جای تو هم اینجا زندگی کنم، اما می دونی سرنوشت وحشتناک ما ایرانی ها چیست؟
!"….


ابراهیم نبوی، 27 مرداد1386

http://www.doomdam.com/archives/000288.php#more

شنبه 27 مرداد 1386 - 18 آگوست 2007

....................


"ما یا باید حکومت را تحمل کنیم، یا سرنگون کنیم …

ما هم آدمهای سرنگون کردن حکومت نیستیم"!


ا . ن. آقا
" . وز"
http://www.roozonline.com/archives/2006/12/post_346.php
چهارشنبه 15 آذر 1385- 6 دسامبر 2006

.................................


ما ایرانیان اصلا انسانهای فداکاری نیستیم و اهل رزم و جنگ و مبارزه نیستیم و اصولا این
ادعاها دروغ است …

شما فکر می کنید کسانی که در جریان خشونت های تندروانه کشور در دهه شصت کشته شدند،
قربانیان مظلومی
بودند که اگر پیروز شده بودند، کمتر از

حکومت آیت الله خمینی آدم می کشتند؟....

از نظر من حکومت موجود اصلاح پذیر است، به شرطی که ما بخواهیم اصلاحش کنیم. اگر بخواهیم حکومت را نابود کنیم، حکومت اصلاح پذیر نخواهد بود…" !

ا.ن. آقا

http://www.doomdam.com/archives/000284.php#more
سه شنبه 23 مرداد 1386 - 14 آگوست 2007

وبلاگ سعید سامان : رهبر «سابق» انقلاب

وبلاگ سعید سامان


رهبر «سابق» انقلاب!



امروز پس از گذشت سال‌های دراز از آغاز غائلة استعماری 22 بهمن، گروهی از دست اندرکاران این «بحران‌سازی»، که به صراحت کشور ایران را در مسیر سیاست‌های آمریکا در منطقه قرار داد، قصد دارند صحنه را از نو به رنگ ریا آرایش و بزک کنند. غائلة 22 بهمن که در تاریخ آیندة این سرزمین در مقام یک «بحران‌سازی»‌ صرف، به صراحت از جانب مورخان و محققان «مشخص» خواهد شد، و آیندگان از نقش محافل استعماری در شکل دادن به این «بحران» کور اجتماعی و سیاسی پرده برخواهند داشت، امروز از جانب بسیاری محافل،‌ نه تنها نام «انقلاب» بر خود گذاشته، که هنوز بسیاری منتفعان از این صحنه‌گردانی‌های انسان‌ستیز، قصد بهره‌برداری از «جزئیات» آن را نیز دارند. کسانی همچون هاشمی رفسنجانی، قصد آن دارند که بار دیگر به بازیگران این تئاتر خونین و ضدانسانی، نقش و نگاری نوین عطا کنند، و برای آن‌ها رنگ و رو و ظاهری مردمفریب فراهم آورده، جهت بازی‌های نوین استعماری آبروئی جدید نزد مردم این مرز و بوم، برایشان «خریداری» کنند. تلاش‌های امثال هاشمی اینک بر این متمرکز شده که، بازیگرانی چون روح‌الله خمینی را در «آثار» قلمی خود از تمامی اتهامات سنگینی که سال‌ها بر شانه‌هایشان سنگینی می‌کرده، «آزاد» و رها کنند، آبروی از دست رفتة این جانوران انسان‌ستیز را به خیال خود به جوی بازگردانند، تا از این طریق، چند روز دیگری برای خود و عمال‌شان با همیاری عربده‌جویان حسینی، و «پابرهنه‌های» حزب‌اللهی، در کوچه و خیابان آقائی و حاکمیت تأمین کنند.

سایت مضحک و خنده‌داری به نام سایت خبری «بازتاب»، که وابسته به محفل پاسدار «محسن‌رضائی» است، و از قبل اعمال سانسور شدید آخوندها بر فضای اینترنتی تبدیل به یکی از سایت‌های خبری مورد «علاقة» جوانان ایران شده، امروز خبر کوتاهی از کتاب «جدید» حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی به میان می‌آورد! در این «خبر»، از خاطرات جناب هاشمی در معیت «امام» سخن به میان می‌آید، و سایت بازتاب چنین ادامه می‌دهد:

«به گزارش خبرنگار بازتاب، وي در خاطرات روز هفدهم دي ماه سال 1363 نوشته است:
به زيارت امام رفتم، مدت زيادي خدمتشان در اندرون نشستم. تمايل به انزوا در امام پيدا شده است. تأكيد كردم كه لازم است بيشتر با مردم حرف بزنند. احتمال كناره‌گيري كامل را مطرح كردند. درخواست كردم كه ديگر نفرمايند و مصلحت نيست».

بله، «دیگر نفرمایند و مصلحت نیست»! اگر «حضرت» امام ادامه می‌دادند، حتماً درخواست حقوق بازنشستگی‌ هم برای عموسام پست می‌کردند، آخر عمری خدمت به ارباب بدون حق بازنشستگی خیلی دور از انصاف است. ولی این سئوال هنوز باقی است که، «دیوانه‌ای که از قفس گریخت»، چگونه قصد کناره گیری داشت؟ این «موجود» که برای حفظ چند صباح حکومت و قدرت، حتی از خون هم‌عمامه‌ای و همکار صادق خود، آیت‌الله شریعتمداری هم نگذشت، و این پیرمرد را در زندان با شکنجه به قتل رساند، معلوم نیست آنروز در کجا سیر می‌کرده که، گویا قصد «کناره‌گیری» داشته. آنهم «کناره‌گیری کامل»! البته همانطور که عقل سلیم حکم می‌کند، می‌باید قبول کرد که حاج‌روح‌الله اصولاً اهل کناره‌گیری نبوده، و اگر ایشان می‌خواستند کناره‌گیری کنند، همان موقع که امت حزب‌الله و لشوش حکومت اسلامی به «فرمان 8 ماده‌ای امام» نجاست فرمودند، و نشان دادند که جای «امام» و حجج‌اسلام در این حاکمیت کجاست، و عملاً قدرت در دست کیست، کناره‌گیری می‌کردند. و با اینکار به «مؤمنان» بیت‌امام‌زمان نشان می‌دادند که آخوند جماعت اگر پدرسوخته و مفتخور است، حداقل «احمق» نیست!

ولی مگر می‌شود یک شیفته و دیوانة قدرت، چون روح‌الله را، زمانی که دست به قدرت دارد از کار برکنار کرد؟ این «آدم‌نما»، تمام عمر در گوشة مبال حوزه خواب و خیال حکومت می‌دید، حال بیاید به خاطر چه کسی از این «موهبت» الهی دست بکشد؟ بخاطر ملت ایران؟ اگر ملت ایران ملاک بود که بجای «جنگ نعمت‌الهی است»، و «هر کس با این جنگ مخالفت کند توی دهانش می‌زنم»، سعی می‌کرد به هر قیمت صلح میان مردم ایران و عراق بر قرار کند، چرا که «جنگ» حتی برای برنده نیز هزینه‌ای به همراه می‌آورد که هیچگاه جبران شدنی نخواهد بود؛ هزینة زندگی‌هائی که از میان می‌رود و انسان‌هائی که به بلایای جنگ دچار ‌شده و سال‌های دراز زجر می‌کشند. این «آدم‌نماها» آنقدر در گوشة حوزه‌هایشان از جنگ امام و پیغمبر برای یکدیگر داستان و حکایت ساخته‌اند، فراموش کرده‌اند که انسان، نه برای جنگیدن و آدمکشی، که برای زیستن در صلح و آرامش و برخورداری از نعمات زندگی پای به این دنیای لعنتی می‌گذارد.

از قضای روزگار، حضرت «بهرمانی» تاریخ این «کناره‌گیری کامل» را هم بخوبی «مشخص» فرموده‌اند. چرا که،‌ در این تاریخ «رویائی»، نه عربستان هنوز پیشنهاد غرامت 500 میلیاردی برای خاتمة جنگ به ایران داده بود، نه حضرت امام کاسة زهر سر کشیده‌ بودند، و این «جنگ» را که به قول خودشان «اگر 20 سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم»، در چنان شرایط اسف‌باری که دیدیم به «صلح مسلح» تبدیل کرده بودند، و نه اینکه فرمان و دستخط زیبایشان در تأئید اعدام تمامی زندانیان سیاسی در تابستان 67 هنوز صادر شده بود. بله، این «تاریخ» که بهرمانی گویا از «صندوقچة» خاطرات‌اش در آورده، خصوصیات و مشخصاتی دارد که اصولاً جادوئی است! و اگر خواننده این مشخصات را در چارچوب سیاست‌های جاری در کشور حجج‌اسلام، درست «درک» نکند، به احتمال زیاد از جناب بهرمانی حسابی رو دست خواهد خورد. آنهم چه رودستی!

به قول معروف، از روباهی پرسیدند «شاهدت کیست»؟ گفت «دمم»! البته دم حاج‌بهرمانی به اندازه کافی از قبل دزدی و چپاول اموال ملت اسلام «چاق» و چله شده، ولی فکر نمی‌کنیم تا این اندازه «چاق» شده باشد!‌ تا این اندازه که، در شرایط فعلی کشور عملاً قصد «تاریخ‌سازی» هم داشته باشند. این نوع «تاریخ‌سازی‌ها» نه با تکیه بر یک «نقل قول» که بر اساس مدارک و شواهد بسیار می‌باید ارائه شود، و معمولاً از آنجا که حاکمان، نهایت امر چوب بی‌خردی‌هایشان را خواهند خورد، این نوع «تاریخ‌سازی‌ها» را فقط مخصوص سیاست‌بازان در کشورهای «دمکراتیک»، و جهت دوران بازنشستگی‌شان محفوظ نگاه می‌دارند. در کشور ایران، که «سیاست» به معنای «سرکوب» است ـ حتی خواجه نظام‌الملک نیز در سیاست‌نامة خود «سیاست» را همان «مجازات» معنا کرده ـ این نوع حرف‌ها محلی از اعراب نخواهد داشت. خمینی همان است که رفسنجانی و دوستان‌اش، طی سالیان دراز از او ساختند! همان است که با تکیه بر مجسمة وحشت‌اش همه روزه مردمان را به «پرستش»‌ زور وادار کردند. و با اعمال همین زور و سرکوب، سیاست‌های استعماری را در این مملکت در امتداد منافع آمریکا و محافل سرمایه‌داری جهانی پیش بردند. خمینی بر خلاف تلاش‌های خنده‌دار حاج بهرمانی، در خاطرة ایرانیان همان دیوانة قدرت و خونخوار سیری‌ناپذیر باقی خواهد ماند! شاید اینبار می‌باید قبول کنیم که حاج‌بهرمانی و همپالکی‌هایشان در انجام مأموریت‌ محولة خیلی «موفق» بوده‌اند!

ولی نباید فراموش کنیم، اگر امروز دوستان خمینی «سابق»، سعی در تطهیر گذشتة وی دارند، تا تصویری «نوین» از او ارائه دهند، اینکار را نه بر اساس تکیه بر رخدادها، و یا زبان‌مان لال، «احترام به ملت ایران»، و یا ارائة شهودی تاریخی و سیاسی جهت آشنائی نسل‌های آیندة این مملکت با تاریخ معاصر صورت می‌دهند، که اینان جانی‌تر و کثیف‌تر از آن‌اند که چنین مسائلی خاطرشان را دقیقه‌ای «آزرده» کند. اینکار را فقط در چارچوب نیازهای سیاسی محافل وابسته به خود انجام خواهند داد. خمینی، اگر آنروزها عنوان فرماندهی در جنگ با کمونیسم جهانی را، پس از بستن پیمان عقد و ازدواج دائم با سرمایه‌داری جهانی از دستان امپریالیسم آمریکا دریافت کرد، امروز دیگر نمی‌تواند در شرایطی که «جنگ سرد» به پایان رسیده، برای خود خاطره‌ای «سازنده»، «صلح‌دوست»، «انسان‌دوست» و ... دست و پا کند. خمینی یک دیوانة قدرت بود، نه مهاتما گاندی! و در شرایطی به این قدرت دست یافت که «خواست‌هایش» در هماهنگی کامل با خواسته‌های امپریالیسم آمریکا قرار داشت، و از همین رو تحت حمایت کاخ‌سفید در ایران به قدرت رسید؛ ولی خمینی با این قدرت همان کرد که دیدیم: تخریب کشور ایران، گسترش جنگ، آدمکشی و برقراری قانون «برادرکشی»! جهت فراهم آوردن دکان تزویر و خدعه، حاج بهرمانی بهتر است تدبیر دیگری جز بزک کردن «خاطرات»‌ امام دست و پا کنند، که اگر دیروز عبای روح‌الله حبل‌المتین دستگاه استعمار شد، و چند نسل جوانان این مملکت را به نابودی کشاند، امروز ملت ایران فریب این طناب پوسیده‌ها را دیگر نخواهد خورد.

Friday, August 17, 2007

وبلاگ و... چه و چه و چه : بالاترین را دوست دارم

وبلاگ و... چه و چه و چه


.....................دارالترجمه زبان یاجوج و ماجوج.....................



بالاترین را دوست دارم



"بالاترین را دوست دارم، چون میدان مسابقه است، باید بدوی تا باشی و اگر زمان را از دست دادی، می روی و دیگر نیستی.
بالاترین را دوست دارم، چون هرکسی برای خودش می تواند باشد، به اندازه ای که همت می کند و به اندازه ای که برای خودش و در نتیجه برای همه کار می کند.
بالاترین را دوست دارم، چون هر جور آدمی که فکر کنی توی آن هست و یک حس عمومی حق داشتن و حق خواستن در آن است.
بالاترین را دوست دارم، چون کسی نمی تواند بخاطر اینکه جزو یک خانواده نیستی یا هستی تو را حذف کند،

فقط لازم است قاعده بازی را رعایت کنی.

بالاترین را دوست دارم، چون خانه همه کسانی است که به بالاتر از این فکر می کنند" !


ا . ن. آقا
http://www.doomdam.com/archives/000286.php#more
آدينه ۲۶ مرداد ۱٣٨۶ - ۱۷ اوت ۲۰۰۷
.....................


"ما یا باید حکومت را تحمل کنیم، یا سرنگون کنیم …ما هم آدمهای سرنگون کردن حکومت نیستیم"!


ا . ن. آقا
" . وز"

http://www.roozonline.com/archives/2006/12/post_346.php
چهارشنبه 15 آذر ۱٣385 - 6 دسامبر 2006


Thursday, August 16, 2007

وبلاگ زن ایرانی : الخوف من الله عز و جل

وبلاگ زن ایرانی



الخوف من الله عز و جل

چند روز پیش رادیو همبستگی استکلهم از عده ای به همراه مارینا نعمت برای مصاحبه دعوت کرده بود. همه زندانیان سابق رژیم جمهوری اسلامی بودند، البته به غیر از من که اون وسط نخودی بودم و قل می خوردم. و اما من، مهستی شاهرخی و نسرین پرواز تنها افرادی بودیم که از حق مارینا نعمت دفاع کردیم. باقی بخصوص آقای ایرج مصداقی و خانم فریبا مرزبان در صحبتهای ضد و نقیض خود که بالاخره نفهمیدم اصلا اعلامیه جهانی حقوق بشر را تا به حال مطالعه کرده اند یا نه به طرز عجیبی به من یکی سر درد دادند! عجیب است که به عوض اینکه عصبانیت خود را متوجه رژیم ایران بکنند از افرادی مثل مارینا نعمت طلبکارند! صد رحمت به رژیم جمهوری اسلامی باز چند نفر درش ادعای رفورم دارند!

صحبتها رو می شه اینجا گوش کرد.


Wednesday, August 15, 2007

وبلاگ تازه و اضطراری « سردبیر: خودم»
http://i.hoder.com/mehdi_khalaji_suspension.php


شمایی که با خونسردی فقط نگاه می‌کنید

همان‌جور که می‌بینید مدعیان آزادی بیان و دموکراسی، اگر مثل سید ابراهیم نبوی،
از تلاش برای خفه کردن من جشن نگرفته باشند، لااقل سکوت کرده‌اند
.

فراخوان آژانس خبری کوروش برای ثبت نام مزدوران رژیم جمهوری اسلامی


فراخوان آژانس خبری کوروش





همانگونه که می دانیم پس از جنگ جهانی دوم بسیاری از سران و دست اندرکاران فاشیست هیتلری به اقصی نقاط جهان گریختند تا از مجازات فرار کنند. اما تا همین امروز هنوز مسئله شکار نازیها ادامه دارد. آژانس خبری کوروش بدینوسیله از همگان در خواست می کند که اسامی و عکسهای مزدوران رژیم اسلامی را برای قرار دادن در فهرستی جهت پیگیری و شکار آنها در فردای سرنگونی رژیم اسلامی به این خبرگزاری ارسال کنند. از تمام کسانی که این فراخوان بدستشان می رسد در خواست می کنیم نشانی ، عکس و مشخصات این مزدوران رژیم ضد بشری را به آدرس info@cyrusnews.com
ارسال کنند تا بتوانیم با تنظیم این لیست شرایط دستگیری و مجازات این ناقضان حقوق بشر در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی توسط مراکز بین المللی را فراهم کنیم.

Monday, August 13, 2007

وبلاگ زن ایرا نی: بشکن و بالا بنداز آدمهایی با طرز تفکر کتاب مزرعه حیوانات

بشکن و بالا بنداز؟



دموکراسی به یک گروه خاص تعلق نداره، یک گروه خاص فقط نیست که حرف می زنه اونم حرفهایی که مطابق دل و نظر ما باشه. همه حق گفتن و نوشتن دارن. متاسفانه عده ای از فعالین حقوق بشر و فعالین زنان و عده دیگه ای که دیدم دارن کف می زنن و پایکوبی می کنن که برای وب
لاگ درخشان این وضعیت پیش اومده. جالبه که دلایلشون یکی از یکی دیگه مغز-بسته تر هست. مثلا چرا کسی که تو خونه شیشه ای نشسته سنگ می ا ندازه و یا اینکه اگه دیدیم برای دستگیر شده های رژیم دل سوزوند اونوقت ما هم واسه اش دل می سوزونیم. آدمهایی با طرز تفکر کتاب مزرعه حیوانات!

دموکراسی و حقوق بشر در این افراد نهادینه نیست، نهادینه نشده! فقط ادعای فهم حقوق بشر رو دارن. فقط حق کسانی براشون حق هست که مثل اونها فکر می کنن.

من برای حق حسین درخشان می ایستم. او حق داره بنویسه و نظرش رو بگه حتی وقتی از فاشیست ترین رژیم دنیا دفاع می کنه!

وبلاگ تازه و اضطراری «سردبیر: خودم»: دو واکنش جالب

وبلاگ تازه و اضطراری « سردبیر: خودم»


دو واکنش جالب


اولی نوشته‌ی سیبیل طلا است که نوشته با وجود اختلافات جزیی عقیدتی‌ای که با من -- بر سر نگاهم به رفتار جامعه‌ی مدنی ایران و رابطه‌اش با برنامه‌های آمریکا -- دارد، این اتفاق که یک نفر بتواند، حتی قبل از شکایت رسمی به دادگاه، طرف مقابلش را با تهدید و ارعاب خفه کند، اتفاق بدی است و عجیب است که وبلاگستان فارسی در این باره ساکت است.

دومی نوشته‌ی سید ابراهیم نبوی است که از اتفاقی که برای من پیش آمده اظهار شادمانی کرده و به مهدی خلجی بخاطر خفه کردن صدای من تبریک گفته وبرایش آرزو کرده که «یک در دنیا و هزار در آخرت» پاداش بگیرد.

Saturday, August 11, 2007

وبلاگ سیبیل طلا: روی سخن من با وبلاگستان است

وبلاگ سیبیل طلا
http://sibiltala.blogspot.com


روی سخن من با وبلاگستان است
که همگی ساکت نشسته اند



يک مساله که من را شديداً از ديروز تا به حال من را عصبانی کرده است این بسته شدن وبلاگ حسين است...

اما اینجا روی سخن من با وبلاگستان است که همگی ساکت نشسته اند و هيچ در این مورد نمی نويسند. این اولين مورد در وبلاگستان فارسی است که يک بابايی (که قبل از اینکه احساس اهميت شديد برش دارد و در فلان موسسه کانسروتيو يا نيو کانسروتيو مطالعات خاورميانه در آمریکا مشغول به کار شود خودش هم يک وبلاگ نويس بوده است مثل ما) آمده است دارد سعی می کند بر عليه يک وبلاگ نويس ديگر اقدام قانونی کند...

من نه متخصص مسائل حقوقی هستم و نه درست می دانم که چه اتفاق های دارد می افتند اما این را می دانم که این وبلاگستان فارسی با تمام تفاوت های فکری که ما داريم يک فضای مجازی از ارتباط های انسانی ماست. ... اگر حسين در مورد خلجی دروغ چاپ کرده است این را دادگاه می تواند تعيين کند. ولی اینکه آزادی در نوشتن اش محدود شود به خاطر نامه نگاری های وکيل خلجی آخر بی عدالتی است و حتی خود خلجی هم به عنوان يک مدعی روشنفکر بودن بايد معترض باشد به این مساله
.

>وبلاگ تازه و اضطراری «سردبیر: خودم.

وبلاگ تازه و اضطراری «سردبیر: خودم».
http://i.hoder.com/mehdi_khalaji_suspension.php

"این وبلاگ به‌خاطر تهدیدهای.... خلجی .... علیه شرکت میزبان قبلی این وب‌سایت و در نهایت تسلیم شدن میزبان و قطع ناگهانی سرویس، فعلا تعطیل است.
شما الان این صفحه را در یک میزبانی تازه و اضطراری می‌بینید" .

حسین درخشان


Friday, August 10, 2007

وبلاگ " و... چه و چه و چه " : قانون "ظروف " بيش از حد معقول مرتبط

وبلاگ " و... چه و چه و چه "




قانون "ظروف " بيش از حد معقول "مرتبط "حاج آقا اسماعيل
....دارالترجمه زبان یاجوج و ماجوج.....


ما در دبيرستان با «قانون ظروف مرتبطه» آشنا شده ايم: دو ظرف مجزای حاوی مايعات، تا زمانی که از هم جدا و بی ارتباط باشند، می توانند در دو ارتفاع مختلف قرار گيرند؛ اما، به محض آنکه اين دو ظرف را با لوله ای بهم وصل کنيم، محتوای ظرفی که در ارتفاع بالاتر قرار دارد شروع به حرکت به سوی ظرف پائين تر کرده و سطح مايع موجود در ظرف کم ارتفاع تر را بالا می برد، و اين جريان آنقدر ادامه می يابد تا مايعات داخل هر دو ظرف «هم سطح» شوند. آنگاه، التهاب مايعات به پايان می رسد و آرامش به هر دو ظرف باز می گردد...

من بيش از حد معقول به پيروزی نهائی خرد آدمی يقين دارم؟
مرا چاره ای جز اين اميد نيست و برای خوش بينی مزمن خود هنوز مداوائی نيافته ام


اسماعيل نوری علا

جمعه گردی های پویشگران نوری گو"." - یا - نیوز علا
جمعه شب ۱۹ مرداد ۱٣٨۶ - ۱۰ اوت ۲۰۰۷
http://news.gooya.eu/society/archives/062154.php

.......................


" توسل به داروی خوش ظاهر «وحدت» را امری مربوط به اعصار خشن تاريخ ماقبل مدرن می دانم
و احتراز عاقلانه از آن را رمز ورود به جهان مدرن تلقی می کنم...
جهان متمدن اما
هفتاد و دو ملتی را کنار هم نشانده است و ... وحدت کلمه را متعلق به دوران توحش تاريخ خود می دانند" !

اسماعيل نوری علا

جمعه گردی های بویشگران نوری گو"." - یا - نیوز علا
جمعه شب ۱۱ اسفند ۱٣٨۵ - ۲ مارس ۲۰۰۷
http://news.gooya.eu/society/archives/057769.php

...................

"شما،
برای مظنه زدن حرف های من،
به منبع مراجعه نياز ندارید
بايد دقت کنيد تا ببينيد
که من از کنار هم نهادن يک مشت بديهيات
چه نتايج «کارآگاهانه» ای گرفته ام.

اسماعيل نوری علا

جمعه گردی های حاج آقا اسماعيل
پوزشگران نوری گوز- یا - نیوز علا
جمعه شب 21 بهمن 1385
http://news.gooya.com/society/archives/057174.php