Friday, May 26, 2006

وبلاگ راه من

http://www.rah-e-man.com/archives/000341.php#trackback

چه کسی آزاد کرد؟

خرمشهر رو که خدا آزاد کرد، جوونایی که پرپر زدن و رفتن رو هیچ‌کی ندید، ترکش‌هایی که کنار نخاع خونه کرد رو کسی ندید، گاز خردلی که اون‌همه آدم رو خونه‌نشین کرد کسی درک نکرد، وقتی خدا داشت خرمشهر رو آزاد می‌کرد، نمی‌دونم چرا پای اون پسرک رفت روی مین، چرا یکی سال‌ها تو بدترین زندونای صدام با خودش درددل می‌کرد، خاک ایران رو که خدا داشت پس می‌گرفت، مادری سجاده‌ی نمازش ترک نمی‌شد، آخه پسر ۱۵ ساله‌ش رو برده بودند جنگ، کدوم جنگ؟ جنگی که خدا همه کاره‌اش بود.

هروقت سوم خرداد میشه، این جمله رو همه‌جا می‌بینم "خرمشهر را خدا آزاد کرد" دلم میشکنه، یکی از اون جمله‌هاییه که بدجور رو اعصاب من راه میره، می‌دونی مثل چی می‌مونه؟ مثل این‌که یه تیم توی فینال جام‌جهانی برنده بشه و قهرمان، اون‌وقت بگن سپ‌ بلاتر اونو قهرمان کرد! البته در مقیاسی خیلی سطحی، خیلی حرفه، تازه به اندازه‌ی حدیث هم تقدیس میشه.

گوش کن، اگه خرمشهر رو خدا آزاد کرد، پس تو ایران هم خدا بود که انقلاب کرد، پس انقلاب شما انفجار نور نبود، شما هم کاره‌ای نبودید، هیچ کس هیچ کاری نکرد، همه نشستند و نگاه کردند ببینند خدا چه می‌کند. این خدا بود که باعث شد شوروی فرو بپاشه، آمریکا و گرباچف و مردم کاری نکردند، افغانستان و عراق را هم خدا گرفت، با خدا چه می‌توان کرد، خدا خداست.

من که کفر می‌گویم، اما خرمشهر را چه کسی آزاد کرد، کاش چشمانم را که می‌بستم، می‌فهمیدم اون مادر با چشمای خیسش چه حالی داشت، اون زن جوون چگونه چشم‌انتظار شوهرش بود، اون بچه‌ی کوچیک از باباش چه تصویری داشت، چه کنم که دلبستگی‌هایم کمرنگ می‌شود لحظه به لحظه، آری زن‌ها هم بودند، اگر نبودند که خرمشهری آزاد نمی‌شد، سنگشان را به سینه نزنید، این‌همه آدم که آرمانشون یکی نبود، اما میشد به آرمان همه‌شون احترام گذاشت، نه نشد...

چرا سوسوی ستاره، تو شب من نمی‌مونه، قدر این گلای سرخو، چرا هیچ‌کس نمی‌دونه...