Thursday, May 18, 2006

وبلاک فریاد بی صدا



سید ممد تقی ابطحی " دامن اضافه تو "

با جناب ابطحی قرار داشتم و میخواستم ازش یه مصاحبه اینترنتی تهیه کنم و سوال ها رو بدم بهش تا سر فرصت جواب بده . البته فکر نکنین به این آسونی ها راضی میشد تا جوابمو بده ! اونقدر خواهش کردم و دست آخر تهدیدش کردم که اگه جواب ندی خودم حواب این سوالها رو اونطوری میدم که دلم میخواد (!) و اونوقت برو احمدی نژاد رو بیار و باقالی بار بذار ! اونم که میدونه من یه چیزی بگم تا آخرش هستم و خشتک طرف رو به اهتزاز در میارم , آخر مجبور شد تن به بی ناموسی بده و بیاد .
وقتی رسیدم دیدم با یه آخوند دیگه نشستن و همه دختر و پسرها دارن این دو تا وجیهه رو چپ چپ نگاه میکنن و جو سنگینی حاکمه بر فضای کافی شاپ که خیلی هم معروف بود و نزدیک الهه !
قبل از اینکه برسم سر میز , دوستش بلند شد و رفت به سمت صندوق . تو این فاصله منم رسیدم پیش ابطحی و چاق سلامتی و احوال پرسی و بعد هم همون اول بسم الله شروع کردم دست گل امروزم رو با آب و تاب براش تعریف کردن که :
- آره جات خالی امروز یکی از هم پیاله هات رو ترور کردم با گونی توالت شور و جریان آقای " ر " رو براش تعریف کردم . حرفم که تموم شد یهو یه صدای مگسی و نازک از پشت سرم گفت :
- دست شما درد نکنه ! پس این شما بودید که آن گونی ر انداختید رو سر بنده ؟
دلم میخواست آب میشدم میرفتم تو زمین ! پشت سرم همون آخوند " ر " ایستاده بود و با غضب منو نگاه میکرد ! اینقدر بامزه بود که دوباره غش کردم از خنده و اینقدر خندیدم که همه چپ چپ ما رو نگاه میکردن ! خلاصه اومد نشست مثل بچه آدم و مشغول صحبت در مورد مصاحبه جنجالی شدیم .
برگه سوالها رو از کیفم در آوردم و گذاشتم جلوش ! چند تایی رو که خوند چشمهاش چپ شد و طره های مویی که از زیر عمامه ش بیرون زده بود وز کرد و برگه رو هُل داد جلوم و گفت :
- بنده این سوالات را اصلن پاسخ نمیدهم .
جدی ؟ پس منم همین امشب میرم همه رو خودم جواب میدم !
- اگر این کار را بکنی نفرینت میکنم !
به جهنم ! به حرف گربه کوره که بارون نمیاد ! بعد هم اگه به نفرین بود الان نسل شماها منقرض شده بود از بس که خود من یکی هر شب بعنوای دعای شب شماها رو نفرین میکنم وای به 80 میلیون ایرانی که هر روز روزی شصتاد بار شماها رو نفرین میکنن !
- آخر بنده اینها را پاسخ بدهم آبرویم میرود !
نه بابا ! اتفاقن یه کار فرهنگی میکنی ! اینطوری نسل سوخته میفهمن که همه ملاها جاک ... ببخشید یعنی پدر سوخته نیستن و خوب و بد هم توشون هست !- پس بنده فقط بعضی هایش را پاسخ میدهم .
باشه ! تو هر کدومو خواستی جواب بده . خب ...
- خب که چه ؟
که اینکه یه چیزی برام بخر . خفه شدم از گرما ! آب بدنم تموم شد !
- باشد ! چایی میخوری ؟
مگه ترکم ؟ از گرما اومدم چایی بخورم ؟ سان شاین میخوام !
- این دیگر چه صیغه ای است ؟
نوشیدنیه ! نشنیدی ؟ یالا سفارش بده گلوم خشک شد !
بلند شد از پشت میز ! تعجب کردم ! با نگاهم ردشو گرفتم و دیدم رفت طرف صندوق و چیزی گفت و برگشت !
- چی شد ؟ کجا رفتی ؟
رفتم سفارش نوشیدنی دادم !
- مگه اینجا قهوه خونه س که رفتی اونجا ؟ باید گارسن رو صدا میکردی !
ما روحانی ها عادت نداریم دستور بدهیم به کسی !
- قربونم برین شما روحانی ها !
دوستش هنوز داشت منو بد! نگاه میکرد . منم هی یواشکی چشمک میزدم بهش و اونم چشمهاش گرد میشد و سرشو می انداخت پایین و سرخ و سفید میشد . گارسن نوشیدنی رو آورد . یه لیوان گنده با چتر و لیموی قاچ شده و نی کج و مشتی جنگولک ! یه قوری و 2 تا فنجون هم گذاشت جلوی این دو تا پشمناک و رفت !
- آخه جوادای ضایع ! آدم میاد اینجا که چایی بخوره اونم تو این گرما ؟
پس چه بخوریم ؟
- اینهمه نوشیدنی ! 2 تا آبجوی اسلامی خنک میخوردین !
استغفرالله ! معصیت دارد !
- همون باید مثل راننده کامیونا چایی بخورین دیگه ! بیخود نیست که بهتون میگن آخوند !
منم با لذت مشغول خوردن سان شاینم شدم و چنان ادا اصولی در میاوردم براشون که دهنشون آب افتاده بود . خلاصه وقتی آخرین قطراتش رو همب ا سر و صدای فجیعی توی حلقم فرستادم . گفتم بریم دیگه ! بلند شدیم و رفتیم . موقع حساب کردن هم وقتی صورت حساب 12 هزار تومنی رو گذاشتن جلوش که فقط 5000 تومنش مال من بود , کم مونده بود سکته کنه !
دو ساعت جیب هاش رو هی میگشت و یه قرون دو زار پول میکشید بیرون . انگار کم داشت که دوستش هم دست به جیب شد و هی میگفت : رررر ... این پول ر کجا گذاشتم ؟ ولی جفتشون روی هم خودشونو چلوندن و 8325 تومن تونستن جور کنن ! باقی رو هم خودم دادم و اومدیم بیرون !

خلاصه که بزودی منتظر مصاحبه جنجالی سید ممد تقی ابطحی برادر همون تربچه نقلی معروف , سید علی ابطحی چینی بند زن دولت خاتمی باشین !