Wednesday, December 13, 2006

وبلاگ امشاسپندان: تنها به انسانیت و روش های انسانی آری می گویم

امشاسپندان
http://farnaaz.info/archives/002505.html


به حزبی که شعور مخاطب را هیچ می انگارد و توهین رویه اعمالش است، حزبی که با چک و لگد و زور و عربده کشی می خواهد رای جمع کند و از قضای روزگار خود را هم دموکراسی خواه می داند، به حزبی که بارها نشان داده است چطور پشت یاران خود را خالی می کند رای نخواهم داد.
به حزبی که حتا خودشان نیز به یکدیگر احترام نمی گذارند ( نمونه اش همان جلسه کاندیداها با وبلاگ نویسان که آقایان خاتمی، ابطحی، بورقانی و تعدادی دیگر در انتهای سالن بساط بگو و بخند و صحبت با صدای بلند راه انداخته بودند و هیچ اهمیت نمی دادند به تذکر مجری برنامه که همفکرشان است و هیچ احترامی قائل نبودند برای آن افرادی که آمده بودند تا بشنوند) ،
نه دنبال مشروعیت زدایی از نظام هستم نه چیز دیگر...من به حرمت و حیثیت انسانی می اندیشم و حاضر نیستم بار دیگر به افرادی که به غایت بی اخلاق هستند و هتاک فرصت دهم. حمایت از این همه بی اخلاقی و رفتارهای غیر انسانی را همنوایی و تایید می دانم و با رای دادن در این همنوایی تاسف بار شرکت نخواهم کرد
حزب مشارکت دو سه تا عضو و سمپات دیگر به لمپنی، بددهنی و وقاحت جناب محمد جواد روح داشته باشد کافی است تا همان چهارتا و نصفی رایی را هم که ممکن است به دست بیاورد از دست بدهد. البته از حزبی که سینه چاکان و اعضایش با تهدید هرکی رای ندهد تو گوش او می زنم، شکمش را سفره می کنم و هرکی رای ندهد شهروند نیست و الاغ است دنبال ترغیب و تشویق مردم به رای دادن به آنها هستند و هرچه هم به روز انتخابات نزدیک تر می شویم استدلال های شق منطقی آنها نیز غیر منطقی تر و آبکی تر می شود - استدلال هایی از جنس شما اگر جمهوری اسلامی را قبول نداری چرا شناسنامه و گذرنامه با مهر جمهوری اسلامی داری یا بابا فهمیدیم شما خیلی مهم هستید و اگر رای ندهید یک خودخواهی دیگر هم به پرونده تان اضافه شده است- انتظار دیگری هم نیست.*

گویا بزرگوار فوق دموکراسی خواه دیگری از این دسته دیروز در دانشگاه علامه فرمودند خوب کردیم که سال شصت و هفت آن همه انسان را اعدام کردیم و شما هم که شهید ندادی حق حرف زدن نداری ! آنکه فاجعه نفرت انگیز شصت و هفت را حق می داند و به آن می بالد، هیچ فرقی با او که هولوکاست را انکار می کند ندارد. هر دو به کشته شده گان و عزیزان دیگری توهین می کنند و هر دو عاری از انسانیت هستند. آنکه می خواهد دموکراسی سر سفره مردم برد هیچ فرقی با اویی که می خواست نان سر سفره ها ببرد ندارد، هر دو به شعور مخاطب توهین می کنند و وعده های دروغین اسباب هر دو آنها است. آنکه دلیل و استدلال موجه خود برای رای دادن به فلان کاندید را این می داند که طرف آنقدر بزرگوار بوده که در یک ظرف با یک کمونیست نجس غذا می خورده و تازه کمتر هم می خورده که آن کمونیست نجس سیر شود، حواسش هست دارد چه توهینی می کند؟ حواسش هست که استدلالش چه بوی نامطبوعی دارد و چقدر تهی از حرمت انسانی و احترام به باورهای مخالف است؟ اصلن هیچ فکر کرده است این کمونیست به زعم وی نجس بوده است که از حق خود می گذشته و پس مانده غذای دیگری را می خورده است؟ یا در باور وی همین که لطف می کنند و به یک کمونیست نجس غذا می دهند باید ممنون باشد و متشکر؟ شما با این اندیشه به کجا می روی آقای عزیز؟

حزب مشارکت حزبی است که دموکراسی اش حتا برای ماهایی که از لحاظ ایده آل های فکری نیز احتمالن به آنها نزدیک هستیم و تنها راهکارهای متفاوتی داریم جایی ندارد...بله! ندارد. حتا به اندازه اینکه در نشست کاندیداهایشان با وبلاگ نویسان یک وقت دو سه دقیقه ای به تحریمی ها بدهند و چهره شاخص وبلاگ نویسی آنها نیز در پاسخ دیگری که زیر لب می گوید یک وقت به این تحریمی ها بدهیم می گوید تحریمی است بیخود کرده اینجا آمده است. من آن لحظه فکر کردم وای به آن روزی که سهمتان در قدرت چشمگیر باشد؛ چه سوزن و نخ ها بر دهان ملت و چه خاموش کردن ها.

من فمینیستم و عضو نهاد مدنی که از ازل کاری به کار قدرت و وابستگی به سیاسیون و سهم خواهی نداشته است. در این هفت سالی که از موجودیتش گذشته است هرگز حاضر نشده است از هیچ سازمان و نهاد دولتی و غیر دولتی داخلی و خارجی پولی بگیرد و حفظ استقلالش سرلوحه همه حرکت هایش بوده است. برای گروه های دور از قدرتی چون ما که اتکایشان همواره به خود بوده و بس اوضاع همیشه همین بوده است. در دوران اصلاحات به ما سالن نمی دادند، الان هم نمی دهند. در دوران اصلاحات می ریختند و ما را کتک می زدند، الان هم همین طور. در دوران اصلاحات به کرات احضار می شدیم، حالا هم همین طور. دوران اصلاح طلبی برای ما چیزی نداشته است که حال غم از دست دادنش را بخوریم.

پس از این همه شکست پیاپی حزب مشارکت باید یاد می گرفت که با مشت و لگد و توهین و هتاکی نمی توان مردم را همراه خود کرد، اعضای این حزب یک بار نشسته اند خود و عملکرد و رفتارشان را نقد کنند؟ گمان نمی کنم، شاید اگر این کار را کرده بودند شاهد استدلال های بی منطق خنده داری مثل فلان سرمقاله روزنامه آینده نو که آقای ابطحی گفته بودند سال گذشته در پی یک شانس و اتفاق احمدی نژاد رئیس جمهور شد نبودیم. مجلس هفتم چطور؟ شورای دوم چی؟ هربار شما ببرید حضور توده اگاه بوده است و هربار شکست بخورید شانس و اتفاق و همنوایی ابر و باد و مه و خورشید و فلک؟ تحلیل و ادبیات سیاسی شما از جنس اما و اگر و اتفاق و شانس است؟

من به حزبی که حتا خودشان نیز به یکدیگر احترام نمی گذارند ( نمونه اش همان جلسه کاندیداها با وبلاگ نویسان که آقایان خاتمی، ابطحی، بورقانی و تعدادی دیگر در انتهای سالن بساط بگو و بخند و صحبت با صدای بلند راه انداخته بودند و هیچ اهمیت نمی دادند به تذکر مجری برنامه که همفکرشان است و هیچ احترامی قائل نبودند برای آن افرادی که آمده بودند تا بشنوند) ، به حزبی که شعور مخاطب را هیچ می انگارد و توهین رویه اعمالش است، حزبی که با چک و لگد و زور و عربده کشی می خواهد رای جمع کند و از قضای روزگار خود را هم دموکراسی خواه می داند، به حزبی که بارها نشان داده است چطور پشت یاران خود را خالی می کند رای نخواهم داد. من نه دنبال مشروعیت زدایی از نظام هستم نه چیز دیگر...من به حرمت و حیثیت انسانی می اندیشم و حاضر نیستم بار دیگر به افرادی که به غایت بی اخلاق هستند و هتاک فرصت دهم. حمایت از این همه بی اخلاقی و رفتارهای غیر انسانی را همنوایی و تایید می دانم و با رای دادن در این همنوایی تاسف بار شرکت نخواهم کرد.

پ.ن: دیشب باز در نقش جغد شوم ظاهر شدم و به پرستو گفتم که وبلاگش بار دیگر فیلتر شده است. راستی! حافظه هایتان چقدر ضعیف شده است؟ یادتان می آید متولی فیلترینگ قانونی چه کسی بود و نام آن دوران چه بود؟

پ.ن.ن: در مملکت ما همیشه رسم بوده است که به کچل می گفتند زلفعلی، حال حکایت آقای محمد جواد روح است که از قضا سرمقاله نویس و عضو سرویس سیاسی روزنامه ای بودند که ادعاهایش سقف افلاک را پاره کرده بود.

پ.ن.ن.ن: من هم قوین حضور همه ستاره دارها، غیرقانونی ها، احمق ها ( اصطلاح مورد علاقه آقای روح) و اراذل دانشگاهی را پاس داشته و به افتخارشان تمام قد می ایستم.

..................................................................
از طریق وبلاگ زن ایرا نی