http://gooshzad.blogspot.com/2006/07/blog-post_07.html#comment
حکایت تلخ امروز ما
من از این نوشته تلختر، تا به حال در این وبلاگ ننوشتهام!
هفته گذشته، پس از رفتن منشیام و برای استخدام منشی جدید اقدام به درج یک نوبت آگهی در ضمیمه روزنامه کردم.
با توجه به تجربه دو سال قبل، فقط یک شماره تلفن مطب را نوشتم و یک نفر را بطور اختصاصی مامور پاسخ به تلفنها کردم و از او خواستم که برای غربالگری اولیه به کلیه کسانی که صدایشان از پشت تلفن زشت، شل و وارفته و پیر و یا منگ منگی است اعلام کند که منشی گرفتهایم!
در قدم بعدی از کلیه متقاضیان نشانی بپرسد و در صورتی که مسیرشان دور بود باز به آنها بگوید که منشی گرفتیم!
اگر کسی از این دو مرحله عبور کرد به او ساعت کار و حقوق را اطلاع دهد و نیز خاطرنشان کند که این کار فاقد مرخصی است که اگر کسی میخواهد انصراف دهد در همان مرحله نخست مراجعه نکند.
از زمان درج آگهی صدای زنگ تلفن ما فقط در صورتی که آن را ازپریز میکشیدیم قطع میشد.
125 نفر خانم 35-16ساله برای شغل منشیگری در طی دو روز مراجعه کردند و فرم پر کردند.
در این بین 27 نفر لیسانس داشتند و 44 نفر فوق دیپلم بودند و 6 نفر زیر دیپلم و بقیه دیپلمه.
بینابین بیماران، با همه متقاضیان حداکثر یک دقیقه مصاحبه کردم و چند بار از طرف آنها به چالش کشیده شدم، مخصوصا یک بار از طرف خانمی که لیسانس روانشناسی داشت و اظهار میکرد که چند ماه است که دنبال کار است و از من خواست که صادقانه بگویم چقدر برایش شانس قائلم.
گفتم: بسیار کم...پرسید در طی این یک دقیقه چگونه توانستهای شایستگیهای مرا ارزیابی کنی؟
گفتم: نتوانستم هیچ درکی از شایستگیهای شما به دست آورم ولی علت رد کردن شما این نیست...واقعیتش این است که من یک منشی میخواهم که به او امر و نهی کنم و اگر مجبورشوم دادی هم بزنم (و البته بعدا دلجویی میکنم) و در مورد شما رویم نمیشود که چنین کنم.
دیگری پرسید: اصلا ملاک انتخاب شما چیست که در یک دقیقه آن را ارزیابی میکنی؟
به منظورش پی بردم و گفتم: البته ظاهر منشی یکی از ملاکهاست ولی در یک دقیقه میتوان سر و زبان داشتن، نحوه صحبت کردن و راه رفتن و ادب و پوشش و تا حدی هوش و درایت را نیز فهمید و من تا حد درک خودم این کار را میکنم.
بارها در این دو روز کسانی مشکلات خود و خانوادهشان را برایم توضیح دادند و حتی التماس کردند که آنها را انتخاب کنم.
بالاخره در میان انبوه کسانیکه به نظرم واجدالشرایط بودند، به سختی یک خانم دیپلمه و 33 ساله که چند سال سابقه کار را هم داشت انتخاب کردم و پس از آن نیز چندین تلفن گلایهآمیزرا پاسخ گفتم.
در این چند روز گذشته، این فکر گریبانم را رها نمیکند که سرزمین مرا چه پیش آمده است که مردمانش، به چنین حقارتی گرفتار آمدهاند که با طی مدارج دانشگاهی، برای یک کار منشیگری باید التماس کنند.
این روزها ملیونها جوان به چه شوقی کنکور میدهند و به دانشگاه میروند؟
آیا واقعا امیدی برای آینده آنان متصور است؟
اگر میتوانستم...صفحههای باد را ورق میزدم و پارههای ابر را به آسمان وطنم میکوچاندم تا بر حال مردمانم زار بگریند.
حکایت تلخ امروز ما
من از این نوشته تلختر، تا به حال در این وبلاگ ننوشتهام!
هفته گذشته، پس از رفتن منشیام و برای استخدام منشی جدید اقدام به درج یک نوبت آگهی در ضمیمه روزنامه کردم.
با توجه به تجربه دو سال قبل، فقط یک شماره تلفن مطب را نوشتم و یک نفر را بطور اختصاصی مامور پاسخ به تلفنها کردم و از او خواستم که برای غربالگری اولیه به کلیه کسانی که صدایشان از پشت تلفن زشت، شل و وارفته و پیر و یا منگ منگی است اعلام کند که منشی گرفتهایم!
در قدم بعدی از کلیه متقاضیان نشانی بپرسد و در صورتی که مسیرشان دور بود باز به آنها بگوید که منشی گرفتیم!
اگر کسی از این دو مرحله عبور کرد به او ساعت کار و حقوق را اطلاع دهد و نیز خاطرنشان کند که این کار فاقد مرخصی است که اگر کسی میخواهد انصراف دهد در همان مرحله نخست مراجعه نکند.
از زمان درج آگهی صدای زنگ تلفن ما فقط در صورتی که آن را ازپریز میکشیدیم قطع میشد.
125 نفر خانم 35-16ساله برای شغل منشیگری در طی دو روز مراجعه کردند و فرم پر کردند.
در این بین 27 نفر لیسانس داشتند و 44 نفر فوق دیپلم بودند و 6 نفر زیر دیپلم و بقیه دیپلمه.
بینابین بیماران، با همه متقاضیان حداکثر یک دقیقه مصاحبه کردم و چند بار از طرف آنها به چالش کشیده شدم، مخصوصا یک بار از طرف خانمی که لیسانس روانشناسی داشت و اظهار میکرد که چند ماه است که دنبال کار است و از من خواست که صادقانه بگویم چقدر برایش شانس قائلم.
گفتم: بسیار کم...پرسید در طی این یک دقیقه چگونه توانستهای شایستگیهای مرا ارزیابی کنی؟
گفتم: نتوانستم هیچ درکی از شایستگیهای شما به دست آورم ولی علت رد کردن شما این نیست...واقعیتش این است که من یک منشی میخواهم که به او امر و نهی کنم و اگر مجبورشوم دادی هم بزنم (و البته بعدا دلجویی میکنم) و در مورد شما رویم نمیشود که چنین کنم.
دیگری پرسید: اصلا ملاک انتخاب شما چیست که در یک دقیقه آن را ارزیابی میکنی؟
به منظورش پی بردم و گفتم: البته ظاهر منشی یکی از ملاکهاست ولی در یک دقیقه میتوان سر و زبان داشتن، نحوه صحبت کردن و راه رفتن و ادب و پوشش و تا حدی هوش و درایت را نیز فهمید و من تا حد درک خودم این کار را میکنم.
بارها در این دو روز کسانی مشکلات خود و خانوادهشان را برایم توضیح دادند و حتی التماس کردند که آنها را انتخاب کنم.
بالاخره در میان انبوه کسانیکه به نظرم واجدالشرایط بودند، به سختی یک خانم دیپلمه و 33 ساله که چند سال سابقه کار را هم داشت انتخاب کردم و پس از آن نیز چندین تلفن گلایهآمیزرا پاسخ گفتم.
در این چند روز گذشته، این فکر گریبانم را رها نمیکند که سرزمین مرا چه پیش آمده است که مردمانش، به چنین حقارتی گرفتار آمدهاند که با طی مدارج دانشگاهی، برای یک کار منشیگری باید التماس کنند.
این روزها ملیونها جوان به چه شوقی کنکور میدهند و به دانشگاه میروند؟
آیا واقعا امیدی برای آینده آنان متصور است؟
اگر میتوانستم...صفحههای باد را ورق میزدم و پارههای ابر را به آسمان وطنم میکوچاندم تا بر حال مردمانم زار بگریند.