وای بر احوال ما!
زنی است 45 ساله، تمام زندگیاش از تصدق سر این رژیم دگرگون و نابود شده. گاهی اوقات تلفنی یا اگر روی نت باشد از طریق MSN باهاش صحبت میکنم. او هم مثل خیلی از زنهای شهر نشین اگر روشنفکر نباشد ولی حداقل از تصدق سر شهر نشینی و تماس با جامعه کمی مدرنتر و تا حدودی دست چپ و راست خود را از هم تشخیص میدهند. از اوضاع ایران میپرسم، میگوید گرانی غوغا میکند و حتی آنهایی هم که تا امروز لقمهای نان برای سیر کردن شکم خود داشتند حالا دیگر همان ها هم دارند به سطح فقر و گرسنگی میرسند.
با عصبانیت میگویم، حقتان هست وقتی بعد از 27 سال فریب و نیرنگ دزدی و جنایت هنوز به پای صندوقهای رای میروید و به این جنایت پیشگان رای میدهید دیگر حق اعتراض ندارید.
یک مرتبه از دهانش در میرود و میگوید چه میدانستیم گفتیم شاید اینها بهتر از آنها باشند. باورم نمیشد وقتی این جملات از دهانش دررفت، حداقل گمان نمیکردم رژیم قادر باشد او و امثال او را هم بتواند فریب دهد. نزدیک بود گریهام بگیرد با فریاد پرسیدم تو هم!؟ آیا خریت شما حد و مرزی میشناسد!؟ با بغض گفت: میگفتند اگر رای ندهیم و مهر توی شناسنامه ما نخورده باشد دخترم برای رفتن به دانشگاه با مشکل روبرو خواهد شد.
زنی است 45 ساله، تمام زندگیاش از تصدق سر این رژیم دگرگون و نابود شده. گاهی اوقات تلفنی یا اگر روی نت باشد از طریق MSN باهاش صحبت میکنم. او هم مثل خیلی از زنهای شهر نشین اگر روشنفکر نباشد ولی حداقل از تصدق سر شهر نشینی و تماس با جامعه کمی مدرنتر و تا حدودی دست چپ و راست خود را از هم تشخیص میدهند. از اوضاع ایران میپرسم، میگوید گرانی غوغا میکند و حتی آنهایی هم که تا امروز لقمهای نان برای سیر کردن شکم خود داشتند حالا دیگر همان ها هم دارند به سطح فقر و گرسنگی میرسند.
با عصبانیت میگویم، حقتان هست وقتی بعد از 27 سال فریب و نیرنگ دزدی و جنایت هنوز به پای صندوقهای رای میروید و به این جنایت پیشگان رای میدهید دیگر حق اعتراض ندارید.
یک مرتبه از دهانش در میرود و میگوید چه میدانستیم گفتیم شاید اینها بهتر از آنها باشند. باورم نمیشد وقتی این جملات از دهانش دررفت، حداقل گمان نمیکردم رژیم قادر باشد او و امثال او را هم بتواند فریب دهد. نزدیک بود گریهام بگیرد با فریاد پرسیدم تو هم!؟ آیا خریت شما حد و مرزی میشناسد!؟ با بغض گفت: میگفتند اگر رای ندهیم و مهر توی شناسنامه ما نخورده باشد دخترم برای رفتن به دانشگاه با مشکل روبرو خواهد شد.
با عصبانیت گفتم خاک بر سر تو و دخترت و خاک بر سر آن دانشگاهی که با این وسیله بخواهید واردش شوید. دانشگاهی که دانشجویانش بجای پرداختن به مسائل علمی و اجتماعی از بانک پول وام میگیرند و با آن میروند حج عمره اگر چنین دانشگاهی را به توالت عمومی تبدیل کنید منفعتاش برای ملت بیشتر است تا اینکه دانشگاه باشد. حس کردم دارد پشت تلفن گریه میکند، از خودم هم متنفر شدم، با خودم فکر کردم چه باید کرد تا این انسانها را از این منجلاب نجات داد!؟ با زور یا با محبت با فریاد یا با مدارا، آیا کسی راه را میشناسد!؟ واقعا از کدام ابزار برای نجات این گمراهان باید استفاده کرد!؟ از کدام وسیلهای برای نجات این انسانهایی که از چهارپایان نادانتراند باید استفاده کرد تا بلکه از این راه مرگبار نجات شان داد!؟