ما امضا کنندگان زير به اين تصميم شديدا اعتراض کرده و خواهان حذف نام مجاهدين از اين ليست هستيم.
براي حمايت اينجا را کليک کنيد
Saturday, June 30, 2007
فراخوان سایت دیدگاه
Friday, June 22, 2007
دموکراسی، انتخابات و نقش "پویشگران"، جمعه گردی های انتخابات نسبتاً آزاد
بویشگران جمعه گردی های " گ و . " با نیوز انتخابات نسبتاً آزاد آينده
می بينيد که بحث داغ است و گسترهء عقيده وسيع؛ و تفاوت «مقاله نويسی هفتگی» با نوشتن کتابی دربارهء يک مبحث فراخ دامن هم در همين تکه تکه سخن گفتن است؛ مثل نوشتن داستان دنباله داری که شرح بيشتر حال و کار و سرنوشت شخصيت هايش هميشه به «هفتهء بعد» موکول می شود"!
حاج آقا اسماعيل نوری بو یشگران یا " .گو." با نیوز علا
آدينه ۱ تير ۱٣٨۶ - ۲۲ ژوئن ۲۰۰۷
http://news.gooya.eu/society/archives/060627.php
..............................
" در میان گروه شمشیربازانی که برای مسابقات بین المللی شمشیربازی به گرجستان رفته بودند خانم مهدیه منتظران مدال طلای این رشته را به خانه برده و در واقع به آیت الله و حجت الاسلام هاگفته است: آقايان! ما شمشیر کشی هم بلدیم، اما نه برای جنگ." !
حاج خانوم "شگوه" میر "سادگی" بو یشگران
آدينه ۱ تير ۱٣٨۶ - ۲۲ ژوئن ۲۰۰۷
http://www.puyeshgaraan.com/Qalamro/Az%20Negaah-Word/Aznegaah-Word-062207.htm
..................
آيا جالب نيست که آیت الله ها و حجت الاسلام ها و حاج آقاها
از پيدايش " انتخابات نسبتاً آزاد آينده " سخن می گويند،
مثل نوشتن داستان دنباله دار؟
انجمن وبلاگ نویسان متحد ایران: سخت گیرد جهان بر مردمان سخت کوش
دانشجوی سیاسی کیه یا اصلا دانشجوی سیاسی نداریم؟ دانشجو جاش تو زندانه یا دانشگاه؟ کمیته انضباطی چیه؟ مدافع حقوق دانشجوست یا ناقض حقوق وی؟ دانشجوی زندانی کیه یا دیگه دانشجو به حساب نمیآد؟ حامی دانشجو کیه یا دانشجو حامی کیه؟ وزارت علوم کجاست؟ پناهگاه دانشجوست یا پادگان اهدای ستاره؟ آینده جنبش دانشجویی چیه یا اصلا دانشجو آینده ای نداره؟
Thursday, June 21, 2007
وبلاگ گزارش به خاک ایران: از اسارت تا آزادی فقط یک گام است
نشان و نماد و سمبل اسارت در زندگی امروز ما فقط و فقط حجاب است. حجاب تحمیلی به زنان، نماد اسارت و بی حقوقی نه فقط زن، که نماد اسارت نوع انسان است. زیرا که زنان جدا و بی ارتباط با مردان در سیاره ای دیگر و یا جزیره ای دورافتاده زندگی نمی کنند.
مبارزه با حجاب تحمیلی، مبارزه با زشتی های اسلام و ددمنشی حکومت اسلامی است. حجاب هم نشان و پرچم و هم پایه و ستون اسلام است. هرگاه زنان ما از حجاب اجباری رهایی یافتند، آنگاه اسلام با همه آموزه ها و احکام و شرایعش چون بادمعده، بی ارزش و بی خاصیت می شود.
اسلام و اسلام فروشان در هرزمان و در هرکجا که خواسته اند ابراز وجود کرده و خود و عقایدشان را به دیگران تحمیل کنند، ابتدا به سراغ زن ها رفته و آنان را در حجاب پیچیده اند.
آزادی در ایران امروز و تحت انقیاد اسلام، تنها با برانداختن حجاب زنان ممکن است و از همین یک راه به نتیجه می رسد. تمامی آزاداندیشان واقعی می باید همه نیروی خود را بر مبارزه با حجاب اسلامی متمرکز کنند. باطل السحر اسلام آزادی زنان از حجاب تحمیلی است.
از اسارت تا آزادی فقط یک گام است و آن رها ساختن زنان از زشتی حجاب است.
Wednesday, June 20, 2007
وبلاگ زیتون : عقبنشینی مفتضحانه حاکمان از سنگسار
وبلاگ زیتون
http://z8un.com/
مکرمه ابراهيمي، 43 ساله که 11 سال به همراه مردي که از او يک فرزند دارد در زندان چوبين قزوين منتظر سنگسار بودند.
قاضي شعبه يکم دادگاه جزايي تاکستان که حکم رجم(سنگسار) را صادر کرده، قرار بود خودش هم در محل اجراي حکم حضور داشته باشد و اولین سنگ را هم خودش بزند!
هر چه نیروهای فعال حقوق بشر و مردم بر علیه این حکم فریاد زدند راه به جایی نبردند و مرغ حاکمان یک پا داشت.
حالا چطور شد ناگهان تغییر عقیده دادند و حکم سنگسارِ فردا لغو شد؟
دلیلش جز ترس و وحشت از مردمی که خودشان از آنها دعوت کرده بودند در مراسم فردا حضور داشته باشند چه میتوانست باشد؟
ترس از ضبط این عمل وحشیانه و متعلق به قرون وسطی توسط دوربینها و موبایلها و انتشار وسیعش در دنیا به وسیلهی اینترنت.. مثل فیلم مرگ وحشتناک "دعا" آن دخترک 17 سالهی کرد عراقی که با لگد آقایان متعصب هموطنش کشته شد!
ترس از تغییر مسیر سنگها به سوی خودشان...
ترس از بیآبرویی کامل.
اینها حتی چاله ها را کنده بودند و سنگها با کامیون به محل حمل شده بود.
کاش میشد در چالهها ظلم و بیداد و دیکتاتوری را برای همیشه دفن کرد...
Saturday, June 16, 2007
ان – ته- خوابات بالا ته رین ا.ن. لاین با جایزه
" گوزآنلاین قابل تعقیب حقوقی است
راه اندازی وب سایتی با نام گوزآنلاین چه به منظور یک شوخی ساده باشد و چه مبارزه هجوگونه با گروه روزآنلاین باشد و یا هر دلیل دیگری که پشت آن باشد از آن کارهائی است که بر اساس راه و روش اصولی بنا نشده و بر اساس قوانین موجود «حریم خصوصی افراد» در اروپا و کانادا و امریکا و ... قابل تعقیب حقوقی از طرف تمام کسانی است که نام و عکس آنها در صفحات این وب سایت مورد استفاده واقع شده است." !
برای نظر دادن وارد شوید یا اگر ثبتنام نکردید، ثبتنام کنید.
با لا تر رین
http://balatarin.info/permlink/2007/6/12/1071382
برای نسل هم سنٌ و سال "خورشید خانوم" و جوانتر ها
یادتون نره که به "بالاترین" حوزه تمرینات ا.ن لاینی ان. تر نت آخوندی باهاس با پای چپ وارد بشین.
بعد از انجام ان - ته - خوابات و انداختن رای به صندوق رای، مستحب است که با پای راست بیاین بیرون.
البته بعید نیس که اولاغایی که در "بالاترین حوزه ا.ن لاینی ان. تر نت آخوندی و ره " میچرند،
به شوما تجاوزکنند ( یا وادارتان کنند به بالعکس و چه و چه).
اگه بلدین، الاغای اون کاره رو از خر شیطون بیارین پایین و ببرین به یه شهر دیگه و بفروشین ، فیها!
اگه بلد نیستین
مراجعه بفرمایین
به "توضیح المسایل " امام راحل ره بالاترین ونحتا نی ترین ". وز" های "کشور" رفسنجونی و شرکا
دارالترجمه زبان یاجوج و ماجوجهای های اروپا و کانادا و امریکا و کرات سماوی
سخن پراکنی های "پاسارگادی" (!) و «کارآگاهانه» حاج خانومهای لا اله اللا ییک
سخن پراکنی های
"پاسارگادی" (!) و «کارآگاهانه»
حاج خانومهای لا اله ال لا ییک
با مسئولیت نامحدود شرکت سهامی بویشگرانگو "." یا نیوز ا.ن لاین
بيست و پنجم خرداد 1386 / پانزدهم جون 2007
http://www.puyeshgaraan.com/Qalamro/Az%20Negaah-Word/Aznegaah-Word-061507.htm
بايد دقت کنيد تا ببينيد که من از کنار هم نهادن يک مشت بديهيات چه نتايج «کارآگاهانه» ای گرفته ام.
نوری گوز- یا - نبوزعلا
جمعه شب 21 بهمن 1385
http://news.gooya.com/society/archives/057174.php
وبلاگ ناهید رکسان: به کسانی که طنز را میشناسند
نمیدانم از خوانندهای که آدرس سایت «گوزآنلاین» را برایم در کامنت گذاشت، چگونه تشکر کنم! یک سایت سراپا طنز که با ظرافت بسیار، تبلیغات دارودستة اکبر رفسنجانی و شیاد اردکانی و به ویژه تبلیغات سیاست پیشهگان ایران را به سخره میگیرد.
نخستین بار است که چنین طنز سرشار از شیطنت و ظرافتی میبینم. طنزی است «والا»، در تمامی ابعاد. هیچ اثری از فحاشی، هتاکی و لیچارگوئیهای بازاری «اهالی فرهنگ اسلامی» در محتوای مطالب آن وجود ندارد، و هیچ تقدسی هم در کار نیست. این سایت، به دور از ابتذالی است که سرکوب فرهنگی ملایان بر ادبیات ایران حاکم کرده.
طراحی این سایت، به «روز آنلاین» میماند، و عکس اهالی «روز آنلاین» هم در آن به چشم میخورد، عناوین مطالب هم شباهت فراوانی به عناوین مطالبی دارد که معمولاً در سایت سردار سازندگی مشاهده میکنیم: «میراث فرهنگی»، «تهاجم نظامی آمریکا به ایران»، «دانشجویان و زنان حکومتی»، که همگی مدافعان آزادی هستند.
همة اجزاء روزآنلاین در این سایت در جای خود قرار دارد، شباهتی است در ظاهر جدی، و در معنا طنزآلود. تمامی جناحهای «شبه اوپوزیسیون»، ریزهخوار سردارسازندگی در این سایت حضور دارند؛ آنها که به بهانة حفظ میراث فرهنگی، به هیاهو و جنجال بر ضد دولت فعلی میپردازند، کنیزکان و غلامبچگان «آزادیخواه»، پادوهای محفل نوبل و ... و تمامی سیاست فروشان درون مرزی و خارج نشین.
به کسانی که طنز را میشناسند، و قادرند طنز را از لودگی و متلکپرانیهای مبتذل و خنک تشخیص دهند، توصیه میکنم سری به این سایت بزنند.
Friday, June 15, 2007
دموکراسی های يک بار مصرف حاج خانومها و حاج آقاهای لا اله ال لا ییک
http://che-0-che-0-che.blogspot.com/
و
مشگل "شرافت" يک بار مصرف حاج خانوم ها و حاج آقاهای لا اله ال لا ییک
مگر ايرانيان در صفوف مليونی ... در رفراندم 12 قروردين 58 جمهوری اسلامی را با رائی حداکثری برنگزيدند؟
من فکر می کنم که مشکل اصلی ما در نديدن زير بنای پيدايش تمدن مدرن غربی است که دموکراسی بر شالودهء آن ساخته می شود."
جمعه گردی گو "." یا نیوز ی
جمعه 25 خرداد ۱٣٨۶ - 15 ژوئن 2007
http://news.gooya.eu/society/archives/060409.php
" مهندس بازرگان و يارانش، پس از آنکه پی بردند بازيچه ای بيش نيستند و نقش چهرهء دلربای ديو را بازی می کنند، آنقدر شرافت داشتند که خود را کنار بکشند"!
جمعه شب ۲۹ دی ۱٣٨۵ - ۱۹ ژانويه ۲۰۰۷
http://news.gooya.com/society/archives/056634.php
"دنیای امروز به شکلی در آمده است که برای یک ایرانی تقریبا غیر ممکن است که بتواند راهی پیدا کند که هم منافع شخصیاش را تامین کند و هم مسوولیتهای اخلاقیاش را"!
حسین درخشان / رادیو زمانه
يكشنبه 13 خرداد 1386 - -3 ژوئن 2007
http://www.radiozamaneh.org/radiocity/2007/06/post_200.html
وبلاگ ساحل شمال : به سوسياليسم شما تف ميكنم
http://sahele-shomal.blogspot.com/
وقتى دولت شوروى وارد مناسبات دوستانه و تنگاتنگ با رضا شاه شد هيچ نگفتيم و سكوت كرديم. وقتى اشرف پهلوى به ديدار استالين رفت و پالتو پوست زيبايى از او هديه گرفت دندان قروچه كرديم و بروى خودمان نياورديم. وقتى شاه و مائو تسه دونگ با يكديگر دست داده و از هم ديدار كردند گفتيم رهبران چين با وضعيت ايران اشنا نيستند. وقتى فيدل كاسترو با دسته گل بزرگى بر سر قبر خمينى ظاهر شد خودمان را به كوچه على چپ زديم و باز هم چيزى نگفتيم. و ما هميشه سكوت كرديم كه مبادا كشورهاى انقلابى را تضعيف كنيم در حالى كه آنها هميشه با اعمال و رفتارشان ما را تضعيف كردند..
چاوز قهرمان آمريكاى لاتين شد ، همديگر را در اغوش كشيديم و گفتيم " سوسياليسم نمرده و دوباره بپا خواسته" عكس هاى چاورز را به دروديوار كوبيديم تا اينكه او را بغل در بغل احمدى نژاد ديديم، نامه برايش فرستاديم كه " اقاى رييس جمهور انقلابى، شما ميدانيد كه احمدى نژاد فلان و بهمان است؟" و مثل سگ پوزه هايمان را به شلوارش ماليديم اما او محل سگ هم بما نگذاشت. رييس جمهورى بوليوى پيام برادرى و دوستى براى جمهورى اسلامى فرستاد و ما گفتيم كه از واقعيات ايران بيخبر است. حالا هم دانيل اورتگا به ايران آمد، از مبارزات ضد امپرياليستى رژيم تقدير كرد و رهبران رژيم را بهترين دوستانش در جهان خواند. حالا ديگر چه كنيم؟ باز هم بروى خودمان نياوريم؟ باز هم بگوييم كه آنها از وضعيت ايران بيخبر هستند؟ به خودمان و ديگران دروغ بگوييم ؟ آخر كدام احمقى است كه باور كند در عضر انتقال سريع اخبار و اطلاعات ،رييس جمهور يك كشور از وضعيت ميزبانش بى اطلاع است؟ يعنى هيچكدام آنها از ستمى كه بر زنان و كارگران و جوانانمان ميرود خبر ندارند؟ پس مرده شور آن سوسياليسم و انقلابشان را ببرد كه تا اين اندازه احمق و ناآگاه هستند!!
هميشه از اينكه مجبورم در چنين دوره اى زندگى كنم متاسف بودم. ارزو داشتم در دوره ماركس زندگى ميكردم، دوره كمون پاريس. و يا اينكه در دوره زندگى ام كسى مانند ماركس وجود داشت. اما هر چه گذشت از اين ارزو بيشتر فاصله گرفتم. چه كسى ميتواند تضمين كند كه اگر ماركس هم زنده بود در كنار خامنه اى و احمدى نژاد عكس نميگرفت؟ حالا خوشحالم كه نه من در دوره ماركس هستم و نه او در دوره من. چرا كه ديگر نميخواهم چيز ديگرى را از دست بدهم. بگذار ماركس برايم همانى باشد كه هست. با همان كتابها و شعارهايش. حالا خيلى خوشحالم كه او زنده نيست. خوشحالم كه بيش از يكقرن از مرگش ميگذرد و برايم اسطوره و مجسمه اى شده. درست مانند يك اثر جاودانه كه ديگر هيچ چيزى قادر نيست ارزشش را بگيرد.
ايا هنوز رهبرى از كشورهاى انقلابى و سوسياليست مانده كه با جمهورى اسلامى دست دوستى و برادرى نداده باشد؟ من كه ديگر كسى را نميشناسم كه همه يك به يك خود و سوسياليسمشان را در كثافت جمهورى اسلامى غرق كردند. سوسياليسمى كه قرار است با خامنه اى ها همپيمان شود همان بهتر كه زير كوهى از اشغال و كثافت مدفون شود. ديگر شرمم ميآيد كه خود را سوسياليست بنامم. با كدام رو بگويم كه سوسياليستم؟ سوسياليستى كه يارانش حماس و حزب الله و شيخ حسن نصرالله و چمران و احمدى نژاد باشد؟ ميتوانم شعار دهم كه سوسياليسم من خالص و پاك است، بگويم سوسياليسم من تبلور ازادى و شرف انسانها و طبقه كارگر است، اما اگر باز هم يكى پيدا شد و پرسيد كه نمونه اى هرچند ناخالص از سوسياليسمم را نشان دهم انگشتانم را بسوى كدام قبرستانى گرفته و چه جوابى برايش دهم؟ چقدر بگوييم آنچه كه در شوروى وجود داشت سوسياليست نبود، چقدر بگوييم آنچه كه در چين وجود دارد سرمايه دارى است و نه سوسياليسم. چقدر بگويم اين و آن سوسياليست نيستند. تا به كى؟ پس سوسياليست كدام زهرمارى است كه من نميتوانم حتى نمونه اى از ان را بيابم؟ من چگونه ميتوانم انقلاب نيكاراگوئه و ونزولا را دمكراتيك و مترقى بدانم در حالى كه دست در گردن يكى از كثيفترين و جنايتكارترين رهبران دنيا ميآندازند؟ مترقى هستند چون ضد آمريكا هستند؟ چون ضد بوش هستند ؟ باور كنيد حالم از همه اين اسم ها بهم ميخورد. از بوش بگير تا فيدل كاسترو. تفاوت آنها با هم در ميزان الاغ بودنشان است. يكى بيشتر و يكى كمتر. حالا برويد خود را جر دهيد و بگوييد نبايد به رهبرى كه سالها بر عليه امپرياليسم مبارزه كرده " الاغ " گفت. اما من ميگوييم. با صداى بلند هم ميگويم كه آنها الاغ هستند. چشم بمن برمزار ده ها هزار رفيق كمونيستم در گورهاى بينام و نشان خشك شده. آخر چگونه ميتوانيم آنان را ناجيان طبقه كارگر كشورشان بناميم در حالى كه با قصابان طبقه كارگر كشور من دست دوستى ميدهند؟ ايا اين سوسياليسم است؟ اين است نتيجه شعار " اتحاد كارگران سراسر جهان"؟ آنها كه كوچكترين ارزشى براى طبقه كارگر ايران قايل نيستند چرا من بايد به آنها ارزش بگذارم؟ چون ضد آمريكا هستند؟ مسخره است. خيلى مسخره. تمام شعارها مسخره شده. مسابقه اى در ميان تلى از كثافت و اشغال در جريان است كه خود را در اين مسابقه نميبينم. چشم من به مليونها مادر داغديده ايرانى است. چشمم به پدر و مادر خودم است كه زير بار كار و بدبختى خرد شده اند. اينها را ميبينم و به روى كاسترو كه بر مزار جلاد گل گذاشت و اورتگا كه روى احمدى نژاد را ميبوسد تف مياندازم. بله من به سوسياليسمشان تف ميكنم.
ميگويند آنها صف مقدم مبارزه با امپرياليسم هستند. مگر ما همانها نيستيم كه چوب همين ديدگاه را در سال 57 خورديم؟ مگر يادمان رفت كه اكثريت و حزب توده با همين ديدگاه چه فاجعه اى را در تاريخمان رغم زدند؟ پس كجاست آن شعارهاى ضد " اكثريتى مان"؟ دوباره بايد به همان كثافت بيست و هفت سال پيش بغلتيم و همان شعارى كه امروزه خود منتقدش هستيم را تكرار كنيم؟ بگذاريد آنهايى بدنبال اين شعار باشند كه آن زمان هم بودند. مطلب سايتها و نشريات پس مانده هاى حزب توده و اكثريت را ميخوانيم بس است. همانهايى كه زمانى شعار " راه رشد غير سرمايه دارى " را ميدادند و امروز دوباره برگشتند به همان سالهايشان. آنها هميشه مترصد اين هستند كه به اصلشان رجعت كنند. بگذار آنها همان شوند كه قبلا بودند اما من هيچگاه از آنان نبودم كه امروز بخواهم با آنها همآواز شوم. سوسياليسم من چه درست و چه غلط، هيچگاه از جنس سوسياليسم آنها نبوده. بگذار در اين اوضاع نكبت بار به همين تفاوتها كه با آخرين توان حفظشان كردم افتخار كنم.
دانيل اورتگا چه سوسياليست باشد چه كمونيست و يا هر چيز ديگرى به نظر من انسانى كثيف است كه براى منافعش ملت مرا لگد مال، خون رفقاى مرا الوده و سوسياليسم مرا به گه كشيده.
من آن انقلاب جهانى را نميخواهم كه پا بروى خون هزاران رفيق از دست رفته مان بگذارد. اين انقلاب پيش كش خودتان. دلم نميخواهد با همان تحليل هاى سال پنجاه و هفتتان الوده شوم. نميخواهم با شعار "جبهه ضد امپرياليستى" چشمم را بر هر كثافتى ببندم. من نميتوانم. اما خيلى ها هنوز ميتوانند . آنها خيلى پرتعداد هستند كه صداى مرا در هجومشان خفه ميكنند.
در دوره كثيفى زندگى ميكنيم. خيلى كثيف.
Thursday, June 14, 2007
وبلاگ بابک خرٌم دین: ای دختر ایران ، ای ماه درخشان ، با تو چه ها کردند ، این کهنه پرستان
http://babakblogger.blogspot.com/
وقتی عکسشون رو دیدم حسابی اعصابم به هم ریخت بلاخره آدم هر چی باشه تو این موارد انسانه و درک می کنه نمی دونم بعضی ها چطوری این کارها رو می کنن
دو تا دختر کوچولو که پدر و مادرشون فروختنشون الان هم عکس و مشخصاتشون به عنوان کالا پخش شده هر کسی با قیمت بالا بخوادشون می تونه ببرتشون و ... دنیای کنونی این شده
بله دارن دخترای ایرانی رو به عنوان کالا تو بازارهای عربی می فروشن تازه دولت ما به فکر پر کردن شکم این کثافت هاست نمی دونم ولی الان ما پیدا هستیم و اونا سواره ! بترسن ! بترسن از روزی که اونها هم پیاده می شن
به دور از سیاست هم شده این رو می گم ما ایرانی ها به زن و به قولی ناموسمون حساسیم ، خودمون دوست داریم با هر زن و دختری حال کنیم ولی موقعی که به ناموس خودمون می رسه رگ غیرتمون بر می خوره و ... میشه
بابا جون عوض این افکار ببین دور و برت چی می گذره ببین دارن با زن ها و دخترهای ایرانی که همشون خدا وکیلی از خودمون هستن چی کار می کنن
غیرتت رو به بیگانه ها که دارن دخترانمون رو به غارت می برن نشون بده ، به عاملان این جنایت ها نشون بده ، این یادت باشه هیچ زنی دوست نداره هر شب بقل یکی باشه ، اونم آدمه ، دوست داره زندگی کنه ، اونم سهمی از این دنیا داره چشمات رو باز کن و واقعیت ها رو اونطوری که هستن ببین
Monday, June 11, 2007
چشمان بیدار - مهستی شاهرخی : جایزه ی قلم آزادی
و خطوط انسانی و مهربان چهره اش را ببینید
و شجاعت و شعور شاعر را تحسین کنید
و من فقط می توانم بگویم: آفرین! صد آفرین!
جایزه ی قلم آزادی مال تو!
Saturday, June 09, 2007
کرم ابريشم حاج اقا اسماعيل
اکنون، نزديک به سی سال است که نسل من از خود می پرسد «چرا چنين شد؟»
. يدمان اول: ….. من، بعنوان يک نويسندهء معتقد به سکولاريسم، اين بحث را در همين جا رها می کنم تا در فرصتی ديگر به توضيح زوايای ديگر اين «گفتمان» پرداخته و، اگر ممکن شد، عقيدهء خود را نيز در مورد آن بيان کنم"
گو"." یا نیوز پو یشگران نوری بو.یشگران اعلا
۱٨ خرداد ۱٣٨۶ - ٨ ژوئن ۲۰۰۷
http://news.gooya.eu/society/archives/060236.php
مانده بودم که در اين «آغاز ديگر» از کجا بايد براه افتاد. عبارت «آغاز ديگر» مرا به ياد «تولد ديگر» فروغ فرخزاد انداخت. زمينهء ذهنی هم البته وجود داشت...
بعد از ظهری در تابستان ۱۳۴۴ بود. با خسرو گلسرخی و احمد رضا و فروغ در رستوران هتل پالاس خيابان شاهرضا نشسته بوديم و چای می خوريم... يکباره، وسط حرف هامان، يک آدم درشت هيکل جاهل مسلک که با حالتی مستانه از کنار ميزمان رد می شد، چشمش به فروغ افتاد و در ميانهء راهش برگشت و با حيرتی شوخی آميخته گفت: «به به! فروغ خانم. شما کجا اينجا کجا؟»
فروغ را نگاه کردم که سرخ شده و هيچ نمی گفت. مردک گفت: «چيه؟ سلام ما جواب نداشت؟» باز هم فروغ ساکت و معذب نشسته بود و با فنجان قهوه اش ور می رفت. گلسرخی رو به مرد کرد و گفت: «آقا، لطفاً مزاحم نشويد». و مرد خنديد و گفت: «فروغ خانوم اين جوجه چی ميگه؟ حالا ديگه جوجه باز شدی؟» که گلسرخی با کله کوبيد توی دهانش و کافه بهم خورد. احمد رضا فروغ را که گريه می کرد بيرون برد ....
گو"." یا نیوز
http://news.gooya.eu/society/archives/060103.php
چه سکولار باشيم و چه کافر، چه بی اعتقاد و چه ضد مذهب، اين واقعيت را نمی توانيم انکار کنيم که ... اگرچه من نمی دانم که در فرداهای دور چه خواهد شد اما... اگر نيک بنگری خواهی ديد که تاريخ فرهنگ ما پر از شاعران و نويسندگان و هنرمندانی است که... قيام کرده ... و کوشيده اند ... خدای گمشده ی انسان را به او برگردانند" !
حاج آقا اسماعيل نوری گوز- یا - نبوزعلا
دوشنبه 20 فروردين 1386 - 9 آوریل
http://news.gooya.eu/society/archives/046353.php
جهان متمدن اما هفتاد و دو ملتی را کنار هم نشانده است و می تواند بنشاند که، با تساهل و پذيرش حقوق يکديگر، در مسير تحقق آرمان های اجتماعی معطوف به خوشبختی و رفاه و کامروائی بشر گام بر می دارند و وحدت کلمه را متعلق به دوران توحش تاريخ خود می دانند" !
حاج آقا اسماعيل نوری گوز- یا - نبوزعلا
جمعه شب ۱۱ اسفند ۱٣٨۵ - ۲ مارس ۲۰۰۷
http://news.gooya.eu/society/archives/057769.php
" مهندس بازرگان و يارانش، پس از آنکه پی بردند بازيچه ای بيش نيستند و نقش چهرهء دلربای ديو را بازی می کنند، آنقدر شرافت داشتند که خود را کنار بکشند"!
esmail@nooriala.com
جمعه شب ۲۹ دی ۱٣٨۵ - ۱۹ ژانويه ۲۰۰۷
http://news.gooya.com/society/archives/056634.php
چرا مقالاتم ـ با آن همه اشاره ای که به تاريخ و مذهب و جغرافيا دارند
(و حق نيست که دربارهء اينگونه موضوعات گتره ای حرف زد)
فاقد زيرنويس و منابع مراجعه هستند؟
نوری گوز- یا - نبوزعلا
جمعه شب 21 بهمن 1385
http://news.gooya.com/society/archives/057174.php
چشمان بیدار: ما فراموش کرد تاریخ را
یکی از توجیهات رایج در این سالها این است که خود را به خریت و نادانی بزنی و بگویی نمی دانستم و خبر نداشتم. جمهوری دروغ با این حربه هاست که سالها دوام آورده و اکنون خوش رقصان رژیم سخت مشغول مالی کشی و ماست مالی و لودگی هستند چون گویا قرار است باز گند جدیدتری به آب بگیرند.
وقتی توجیهات این خانم کوچولو را می خوانی که از توی قنداقه به اینترنت و اخبار دسترسی داشته و حالا چند سالی است که ساکن غرب شده و برای اصلاح طلبان سینه می زند و بخش انگلیسی سایتهایشان را می گرداند نمی دانی بخندی و یا گریه کنی. ایشان که حالا برای خودش صغرسن گرفته در فاصله آرایشگاه و مانیکور نشسته و خاطرات زندانیان سالهای شصت را خوانده و مطالعاتی انجام داده است تا بگوید که نمی دانسته چه فاجعه ای رخ داده است و اگر او نفهمیده و نمی داند پس هیچ مهم نیست و بایست فراموش کرد و باز با همان آدمکشان گفتمان مدنیت را انجام داد. واقعیت اینست که این افراد مضحک با این استدلالهای خنده دار، صحنه ها قبضه می کنند و با اشباع و اشاعه اخبار نادرست و دروغین جمهوری پوشال را مانند مترسکی سر پا نگه می دارند. خوش رقصی ها هم چنان ادامه دارد... باقی گروه رقص در حال حاضر مشغول وبلاگ بازی اند و فرصت مطالعه و خواندن اخبار جنایات رژیم زور و دروغ را ندارند...
اینست نمونه ای از همنوایی های یک گروه خوش رقص ! چون از قرار معلوم ما ایرانیان ملتی هستیم خوش رقص!
Friday, June 08, 2007
وبلاگ فریاد بی صدا : ازدواج موقت یا رواج فاحشگی شرعی
وبلاگ فریاد بی صدا
http://shima.blogspot.com/
مقدمه :
شاید اولین آخوندی که در حکومت اسلامی جرات کرد تابوی روابط جنسی آزاد رو بطور رسمی بشکنه , هاشمی رفسنجانی بود . این اتفاق در سال 1369 اتفاق افتاد و مثل بمب در ایران صدا کرد و سریعن هم تکذیب شد و یک شبه ماست مالی شد !
مرتبه دوم در زمان خاتمی بود که طرحی با نام خانه های عفاف که در واقع کنترل حساب شده زنان تن فروش , بصورتی که در رژیم سابق جریان داشت در منطقه ای بنام شهرنو در تهران , مطرح شد. این طرح هم با مخالفت های گسترده همراه و بزودی به فراموشی سپرده شد . در دولت جدید هم شاهدیم که وزیر کشور طرح جنجالی ازدواج موقت رو مطرح کرده و مخالفت های بسیار شدیدی رو بر انگیخته . در اینجا لازم به توضیحه که :
- روابط جنسی در تمام جوامع چه بسته و چه بسیار مذهبی و چه آزاد همیشه در طول تاریخ بشریت در جریان بوده و هیچ قدرتی قادر به جلوگیری از اون نبوده . زمانهایی کم و زمانهایی زیاد و علنی و زمانهایی هم زیر زمینی بوده اما هرگز متوقف نشده و نمیشه . اما در این بین دولت ها و حکومت هایی ضرر کردن که به این رفتارها به دید ناهنجاری و گسترش فساد نگاه کردن و سعی در ریشه کن کردن بقول خودشون فساد گرفتن. شاید بهترین کشوری که میتونیم نام ببریم در رابطه با مبارزه با مسائل جنسی , ایران و حکومت اسلامی باشه . تجربه ای بسیار نا موفق و دردناک که امروزه بعد از 28 سال تبعات فاجعه آمیزش رو شاهدیم .
زمانیکه کودتاچیان اسلامی رژیم شاهنشاهی رو سرنگون کردن , بنام مبارزه با فساد مناطقی از شهر تهران رو که در اونها زنان تن فروش اشتغال داشتن تخریب کردن و این زنان رو یا زنده زنده در آتش سوزوندن یا سنگسار کردن و بعضی هم فرار کردن و کلن این محلات بد نام تعطیل شدن . هر چند در آینده همین زنان و مردان تبدیل شدن به مافیای فحشا و برای خودشون خانه های تیمی تشکیل دادن و دوباره همون روال رو در پیش گرفتن .
اما اشتباه فاجعه آمیزی که کودتاچیان مرتکب شدن در واقع همین بود که مرکز تجمع روسپیان رو از بین بردن و این شغل رو بصورت زیر زمینی و بدون نظارت قانونی رواج دادن .
در اون زمان زنان تن فروش تمامن تحت پوشش اتحادیه خودشون بودن و از مراقبت های پزشکی و حمایت های قانونی برخوردار بودن و طبق قوانین اتحادیه خودشون کار میکردن و به همین دلیل هم از نظر شیوع امراض مقاربتی و هم کار کردن خارج از محدوده و افسار گسیخته و بدون کنترل دور بودن و تحت نظارت کلانتری ها قرار داشتن . ولی زمانیکه شهرنو از بین رفت و تن فروشی غیر قانونی و جرم اعلام شد , این فعالیت ها در اوایل بصورت پنهانی و زیر زمینی و به تدریج بصورت علنی در اومدن بطوریکه بعد از 20 سال فحشا چنان افسارگسیخته در جامعه گسترش پیدا کرد که حتا دولت هم نتونست جلوی اون رو بگیره . خیل عظیمی از زنان و دختران بی پناه و فقیر و فریب خورده و فراری و معتاد و مطلقه و بیوه , وارد شهرهای بزرگ شدن و به این کار مبادرت ورزیدن . شغلی که در اوایل شاید درآمد بالایی نصیب زنان ویژه میکرد , به تدریج و با زیاد شدن تعداد این افراد به قیمت هایی نازل و بسیار ساده تبدیل شد طوریکه امروزه با 10 هزار تومان یا چیزی کمتر از 10 دلار انجام میگیره . از طرفی هم امنیت اجتماعی سایر زنان و دختران اجتماع رو مورد تهدید قرار داد و مردان تمام زنان رو به چشم زنان ویژه نگاه میکردن . امروزه کار بجای رسیده که حتا در صورتی که بخوان این افراد رو مورد پیگرد قرار بدن بخاطر اینکه در قانون جرمی تعریف نشده و مکانی برای نگهداری اونها وجود نداره عملن قادر به کنترلشون نیست و از طرفی هم این زنان از نظر قانون گناهی ندارن و اگر حکومت میخواد کنترلشون کنه باید مبالغی صرف سیر کردن شکم و پناه دادن این زنان کنه که این کار رو هرگز نمیکنه .
این امر خارج از نظارت سبب گسترش بیماریهای جنسی خطرناک مثل ایدز و هپاتیت در جامعه شده . قتل ها و جنایتهای ناموسی و سوء استفاده های جنسی از زنان و دختران و هزار و یک مورد از این دست همگی گوشه هایی از فروپاشی نظام شهرنو در تهران بودن . شاید اگر مکانی قانونی برای ارضای شهوت افراد جامعه وجود داشت هرگز فساد به این صورت در نمی اومد که خارج از کنترل بشه . وقتی به روابط جنسی با دیدی بد در جامعه نگاه بشه و طبیعی ترین و اساسی ترین نیاز هر انسان رو با چشم جرم جنایی مسبب مرگ و سنگسار و شلاق و ناهنجاری و بهش نگاه کنیم , نتیجه ای بجز این در بر نداره .
با این توضیح بررسی کنیم که چرا در هر دولتی زمزمه هایی از آزادیهای روابط جنسی بگوش میرسه :
بعد از انتخابات سوم تیر , و روی کار اومدن فرمایشی احمدی نژاد , سیاست به معنای واقعی خودش یعنی جنگ قدرت در حال خودنمایی هست . چطور که میبینیم بین جناح های مختلف حکومت چه جدالی در جریانه . تا قبل از این انتخابات ، فضای سیاسی ایران چنین حالتی رو کمتر درک کرده بود و آخر بیشتر دعواهای سیاسی مشخص بود . اما در این یکی دو ساله اتفاقاتی افتاده که نشون میده سیاست در ایران کم کم داره دور محور کسب قدرت به گردش در میآد . دولت احمدی نژاد چون از روز اول انتخابات سوال برانگیز و فرمایشی و ناحق بود و احمدی نژاد هم مهره ای بسیار بدنام با حاشیه های جنجالی بسیاری در پشت سرش مخصوصن اختلاص 300 میلیارد تومانیش از شهرداری تهران و انتخاب شدن مساله دارش , به شدت در موضع ضعف قرار گرفت . این روند در طول دوره ریاست جمهوری احمدی نژآد بیشتر ملموس شد . عدم تحقق وعده های دروغین و سیاست های احمقانه سیاسی و اقتصادی و بین المللی و شدت گرفتن سرکوب مردم و خفقان شدید و حکومت نظامی های علنی در داخل کشور , گوشه هایی از عوامل نفرت مردم از شخص احمدی نژاد و دولتش بودن . در این بین احمدی نژاد که میدید محبوبیت کاذبش روز به روز در حال افول هست , مخصوصن در سفرهای استانی هم با عدم استقبال بی سابقه مردم روبرو شد در این اواخر مثل سفر " اصفهان " که نقطه عطفی بر نفرت فزاینده مردم و بایکوت علنی احمدی نژاد بود , تصمیم گرفت با هر حیله ای این ضعف رو جبران کنه :
از رابطه با امریکا گرفته تا مقاومت در برابر افزایش قیمت سوخت و ژست محافظه کارانه در برخورد با مفاسد اجتماعی مثل طرح حجاب درمانی و لات درمانی و ... که خوشبختانه یا بدبختانه تمام این اقدامات مثل تف سربالا نه تنها محبوبیت احمدی نژاد رو افزایش نداد بلکه بیش از قبل تخم نفرت رو در دل مردم کاشت و حتا باعث جدایی عمیق بین طرفداران جناح حامی احمدی نژاد هم شد و اعتراضات وسیعی رو باعث شد . نمونه های دیگه ای مثل سرکوب جنبش زنان و مسائل بین المللی و شعارهایی بر ضد اسرائیل و قطار ترمز بریده اتمی و سرکوب شدید کارگران بیگناه و جنجال آفرینی در دانشگاهها و ... همگی بخشی از این افول محبوبیت بودن !
حال , طرح مسئله ازدواج موقت توسط وزیر کشور رو هم باید گذاشت به حساب یکی دیگه از پروژه های کسب محبوبیت رئیس جمهور دیوانه ایران , احمدی نژاد , تا با این حربه بتونه نیروی قدرتمند و اساسی ایران یعنی جوانان بیکار و Single که مشکلات مالی و بیکاری باعث شده نتونن ازدواج کنن , تا حدی راضیشون کنه و با این حرکت تقلیدی مضحک از خاتمی رو در پیش گرفته ! با این حرکت احمدی نژآد میخواد در واقع با یک تیر دو نشون بزنه :
- اینکه حتی اگه دولت نتونه کاری از پیش ببره دست کم این باور رو شایع می کنه که از دولت های قبلی صادق تره و با جسارت بیشتری حقوق مثلن فراموش شده مردم رو پیگیری می کنه . غافل از اینکه هنوز خاطره سخنرانی ای که هاشمی رفسنجانی روی ضرورت ازدواج موقت دست گذاشت در ذهن ها مونده اما کمتر کسی عذرخواهی یا غلط کردن بعدیش رو به خاطر میآره و این نشان از تاثیر گذاری بالا و حساسیت این موضوع در اجتماع ایران داره !
- این کار به شکل زیرکانه ای به وزیر کشور سپرده شده و مواظب بودن تا زیاد بهش دامن نزنن . حالا اگه بخواهیم با نگاهی سیاسی به این قضیه نگاه کنیم باید امیدوار باشیم که سیاستمداران ما تیزهوشی زیادی به خرج دادن و کود فسفر بیشتری سوزوندن برای این طرح . اما از نگاه مسلمونها چنین روندی جز دور زدن احکام اسلام و افتادن به دام استفاده ابزاری از دین و در نهایت به لجن کشیدن مذهب اسلام نیست . سوء استفاده از فضاهای باز و فتواهای کاذب و دروغین و احادیث جعلی در احکام اسلام همیشه مشتری های زیادی داشته اما مهم اینه که این کار توسط دولت احمدی نژآد به عنوان یک حربه برای شکستن تابوها و جو مخالف ها و بالا بردن محبوبیت احمدی نژآد استفاده شده .
بوسه ای که رئیس جمهور به دستکش معلم کلاس اولش زد هم از همین نوع بوده . وقتی در دین اسلام کلن تماس با نامحرم حرامه و به این بهانه صدها انگ به افراد جامعه میچسبونن , میبینیم برای استفاده های تبلیغاتی , چنین کارهایی برای خودشون حلال میشه و خوشبختانه شعور افرادی مثل احمدی نژاد و مشاورینش در حدی هست که متوجه نیستن این رفتارها و جداسازی خودی و غیر خودی و مجوزهای شرعی ساختگی برای خودی ها , نتیجه ای جز دورتر شدن دولت از مردم و افزایش نفرت مردم از شخص احمدی نژاد و کل سیستم حکومت ایران نداره . یادمون باشه حتا کله گنده هایی مثل هاشمی رفسنجانی که در دوران استبداد کبیر باقی مونده از دوره خمینی طرح ازدواح موقت رو پیش کشیدن , در نتیجه عکس العمل ها مجبور به عذرخواهی از کل مردم شدن و حال برای کسانی مثل احمدی نژاد یا نیروهای دست ششم انقلاب , به گفته محسن رضایی یا بنیانگذار سپاه پاسداران , این حرکات ایذایی نتیجه ای جز زوال در بر نداره و نخواهد داشت! بقول معروف مردم نون رو به دهنشون خوردن نه با فلانشون ...!
..
نتیجه گیری اخلاقی :
حدیث میگه : "السیاسةُ لا لها ابٌ و لا اُم، و مَن یتمسک بها لیس بمُسلم"
بعبارتی سیاست پدر و مادر نداره و کسی که دنبال سیاست بازی میره خودش هم پدر و مادر نداره! این دولت با چنین نوابغ و اعجوبه هایی که در راس اونها معجزه هزاره سوم یعنی احمدی نژاد و فاحشه قداره کشی مثل فاطمه رجبی و پاچه گیران و دزهایی در راس امور امنیتی و اقتصادی و مجلسی فرمایشی بنام اسطبل ولایت فقیه قرار دارن , اگه به همین ترتیب پیش برن تراژدی هشت ساله چهارمی رو جایگزین می کنن و زمینه رو برای تراژدی های مخوف بعدی آماده تر !! هر چند باید این نکته رو در نظر بگیریم که آیا حکومت اسلامی به راستی با این اوضاع و احوال بین المللی و داخلی و افزایش روز افزون نفرت و مخالفت های مردمی , تا چند صباح دیگه میتونه به حیات ننگین خودش ادامه بده ! رژیمی که شمارش معکوس سقوط و زوالش به شمارش در اومده و قدم در همون راهی گذاشته که 28 سال قبل شاهنشاه آریامهر گذاشت و قیام مردم رو باعث شد ... سرکوبات امروز مردم و تمامی پروژه ای که برای خفقان مردم در پیش گرفته شده , یادآور چیزی جز فعالیت های ساواک در رژیم گذشته نبود و خوبه بدونیم همین ساواک و اعمال سرکوبگرانه نظامیان بر ضد مردم و در نهایت قتل و عام ها بود که باعث سقوط رژیم شاهنشاهی شد , نه مهره کودن و جنایتکاری بنام خمینی !
تکبیر
دوتا الک تریتی خارج از کشوری
Thursday, June 07, 2007
درون و برون: محل عكسبرداري كردستان است
جمهور: هر برداشتی دلتان خواست
عکس توسط آرش خاموشی گرفته شده است.
خبرگزاری ایسنا در زیر عکس نوشته
مسئولان نظام در سالگرد ارتحال جانسوز امام خمينی.
هر برداشتی دلتان خواست می توانید داشته باشید
دين بی اعتبار
Wednesday, June 06, 2007
و ... چه و چه و چه: برای " فهمیدن " اون راحل باید ببینیم چه میتوانست بکند و نکرد
http://che-0-che-0-che.blogspot.com/
در نوشتهای توضیح دادهام که
باید ببینیم او چه میتوانست بکند و نکرد
درخش ا.ن
چهارشنبه 16 خرداد 1386 --6 ژوئن 2007
http://i.hoder.com/archives/2007/06/070606_016090.shtml
........................
رسما اعلام میکنم که من گوز آن لاین را نساختهام ...
راستش را بخواهید
خیلی از ایده اش خوشم آمد
درخش ا.ن
سه شنبه 15 خرداد 1386 --5 ژوئن 2007
http://i.hoder.com/archives/2007/06/070605_016086.shtml
Tuesday, June 05, 2007
یادداشتهای یک کارتن خواب: الفبای سیاست
یادداشتهای یک کارتن خواب
قائد عظیم الشان ثانی و رهبر مسلمین جهان حضرت رهبر عالیقدر ، فیلسوف ، متفکر ،سخنور ، ادیب فرزانه ، ستاره شناس ، موسیقی دان ، یگانه دانشمند زمان فرموده بودند هر کس از مذاکره با آمریکا سخن بمیان آورد یا الفبای سیاست را نمیداند یا بی غیرت است اگر شما هم مانند این بنده ناچیز الفبای سیاست را نمی دانید کافیست در سیر تحولات سه دهه اخیر جمهوری محترم اسلامی اندکی تامل فرمایید تا شمه ای از الفبای سیاست دستگیرتان شود
سیاست مترادف با تودهنی
در سال پنجاه و هفت رهبرراحل در حالی که در زیر درخت سیب معروف در نوفل لوشاتو از آزادی بیان و نفی استبداد سخن میراندند لیکن بطور همزمان در مذاکره با رمزی کلارک دادستان سابق آمریکا از حزب دموکرات و نماینده جیمی کارتر متعهد میشدند که پس از بدست گرفتن قدرت درحفظ منافع غرب بطور تام و کمال کوشا خواهند بود حضرت ایشان پس از اینکه از پلکان هواپیمای دربستی ایرفرانس در فرودگاه مهرآباد نزول اجلال فرموده و قدم مبارکشان را بر خاک وطن نهادند فرمودند " من دولت تعیین میکنم من توی دهن این دولت میزنم"
این جمله که با فصاحت و بلاغت خاصی ادا شده بود بمحض خارج شدن از دهان مبارک ایشان مثل بمب در سراسر مملکت ترکید و رعایای کشور پادشاهی که هنوزتبدیل به امت نشده بودند با خوش حالی و سرور دریافتند که قائد عظیم الشان بقول مشهور اند (آخر) سیاست است و سیاست همان تودهنی زدن است
سیاست مترادف با اعدام
قائد عظیم الشان راحل در فردای بیست و دوم بهمن فرمان اعدام طاغوتیان و عمال نظام سابق را صادر فرمودند ودر طرفه العین عمال و دست اندرکاران نظام سابق به سریعترین شکل ممکن اعدام که همانا شیوه مدرن و پیشرفته تیرباران است اعدام گردیدند و این اعدامهای بدون محاکمه در نهایت شوربختی از طرف روشنفکران پیشرو و مترقی آنزمان مورد تایید قرار گرفت بطوریکه یکی از سردمداران جریان روشنفکری آن دوران یعنی جناب علی اصغر حاج سیدجوادی به تقلید از روبسپیر مرحوم در مقاله ای خواستارسرعت بخشیدن به این اعدامهای بدون محاکمه شد و ملت به پا خواسته و از بند رسته دریافتند که سیاست درست یعنی اعدام کردن بدون محاکمه
سیاست مترادف با تحمیق مردم
در اولین روزهای پس از سرنگونی نظام مبتنی بر خشم ( خدا،شاه ،میهن) روحانیت مرتجع که بخوبی از ضعف و ناتوانی خویش در اعمال حاکمیت دینی بر جامعه آگاه بود تعدادی فکل کراواتی ملی مذهبی و روشنفکران بی مایه و دستمال بدست را علم کرد و با حمایت توده ای های محترم میم لام (مارکسیست لنینیست) یک کارناوال شادی براه انداخت و در زمانی که بنی صدر داشت در باب مضرات بی حجابی سخن سرایی میکرد آخوندیسم در پشت صحنه سرگرم سازماندهی و عضو گیری شد بنحوی که از ساواکی نادم گرفته تا همافر تازه مسلمان شده و عرق خور توبه کرده و پاانداز بی کار شده همگی در زیر چتر حزب جمهوری اسلامی جمع شدند در این برهه سیاست مترادف بود با تحمیق ملت انقلابی با قصه های خاله زنکی از روابط خصوصی درون دربار شاهنشاهی همراه با چاپ مقالات وزین علمی سیاسی ایدئولوژیک اما ناگفته نماند بازار چاپ کتابهای سانسور شده در نظام سابق بهمراه نمایش فیلمهایی
از قبیل رزم ناو پوتمکین و پداگوژیکی چنان سر جوانها را گرم کرده بود که صدای هشدار مسن ترها را نمی شنیدند .
سیاست مترادف با چماق
در این میانه نیروهای پیشرو جامعه مانند دانشجویان و روشنفکران و کارگران صنعت نفت که موتور محرکه مبارزه بر علیه سیستم خشم ( خدا،شاه ،میهن) بودند و صرفا از برای آزادی و دموکراسی و نه برای قدرت و مقام قیام کرده بودند ولی در عوض با یک دولت موقت بی عرضه و نیروهای رشد یابنده مرتجع روبرو شده بودند به همراه احزاب و جریانهای سیاسی در کردستان و سایر نقاط اندک اندک درمی یافتند کلاه گشادی به سرشان رفته و به جای کبوتر صلح و آزادی هلکوپترهای شیرودی دارند مردم را بمباران میکنند زبان به اعتراض گشودند اما ارتجاع هم برای مرعوب کردن آنها گروه های فشار را سازماندهی و مسلح کرده و خیابانها را به عرصه ترکتازی چماق داران و دشت و دمن و کوه و بیابان را به جولانگاه جاشها و مزدوران تبدیل کرد ، چماق دارانی که در شهرها مردم را سرکوب میکردند در آنزمان به تبعیت از حوادث لبنان فالانژ نامیده میشدند شعار محوری این اراذل و اوباش که همان شعار معروف حزب فقط حزب الله بود گوش فلک را پر کرده و عامه مردم بفراست دریافتند که سیاست یعنی چماق ولی از آنجا که سازماندهی لازم و آگاهی کافی بمنظور مقابله با این گروه ها را نداشتند فقط نظاره گر قدرت نمایی فالانژها در خیابانها بودند لیکن در کردستان به سبب بافت سیاسی نظامی منطقه مقاومت مسلحانه آغاز شده بود .
سیاست مترادف با گروگانگیری
در این اوضاع و احوال تنها عرصه ای که ارتجاع نتوانست در آن ازنیروهای مترقی پیشی گیرد همانا عرصه مبارزه با امپریالیسم و سرمایه داری جهانی بود اکثریت قریب به اتفاق مردم آخوندها را حامی و جیره خوار سرمایه داران میدانستند اصطلاح آخوند انگلیسی از دیرباز در فرهنگ مردم کوچه و بازار نهادینه شده بود ولی آخوندیسم که سودای حکومت مطلقه در سر داشت در این عرصه هم حریف را شکست داد و با یک میزانسن و صحنه سازی دقیق لانه جاسوسی آمریکا یعنی نماینده و سردمدار امپریالیسم را اشغال کرد و حریف را به کل خلع سلاح و منکوب نمود حزب محترم توده یعنی حزب تزازنوین طبقه کارگر و شریک جدیدش طیف اکثریت فرخ نگهدار در بوق و کرنا دمیدند که چه نشسته اید نظام ضد آمپریالیسم آخوندی همانی است که ما میخواستیم و راه رشد غیرسرمایه داری از خشتک تنبان حزب جمهوری اسلامی میگذرد.
سیاست مترادف با بی غیرتی و وطن فروشی
در باب آزادی گروگانهای آمریکایی ، جنگ خانمان سوز هشت ساله و پذیرش خفت بار قطعنامه پانصدونودهشت ، صدور فتوای قتل سلمان رشدی ، دوران سازندگی و ظهور خردجالی بنام سید خندان ، سیرک جهانی رفراندوم ، غنی سازی اورانیوم و پیدایش حلقه مفقوده داروین و هاله نور در مجمع عمومی سازمان ملل سخن بسیار است اما باید به یک نکته مهم که همانا سیاست دروغ و نعل وارونه زدن و پشت هم اندازی در مذاکرات و سیاست خارجی است اشاره نمود همانگونه که میدانیم از ابتدای شروع جنگ ضدبشری عراق و ایران سازمان ملل متحد که در اصل باید حافظ و ناشر صلح در جهان باشد در عوض چسناله های نماینده آخوندها در سازمان ملل یعنی جناب دکتر منصور فرهنگ فعلی یک شیشکی محکم حواله نمود و در حالی که ارتش تا به دندان مسلح حزب سوسیالیست بعث عراق بمنظور پاکسازی مناطق عربستان از لوث وجود مجوسان فارس گروه گروه عربهای بی گناه خفاجیه و محمره را دم توپ میگذاشت شورای امنیت سازمان ملل متحد به ابراز نگرانی از بخطرافتادن صلح در منطقه بسنده میکرد و شیخ صباح السالم صباح امیرکویت بهمرا ه شیخ جابربن سلطان آل نهیان رییس امارت متحده عربی گونی گونی پول به سردارقادسیه هبه میکردند و دولت فرانسه هم هواپیماهای سوپراتاندار و موشکهای اگزوسه را بصورت اجاره در اختیار عراق قرار میدادند و یگانه پایگاه محرومین جهان یعنی دولت اتحاد جماهیرشوروی سوسیالیستی بمب و موشک به عراق میداد سیاست مشعشعانه جمهوری اسلامی دست به یک حرکت محیرالعقول زد و ضمن پذیرایی از مک فارلین مشاور امنیت ملی ریگان در هتل آزادی تهران بنا به گفته سردار سازندگی هیئت آمریکایی را تخلیه اطلاعاتی نمود ( درست مثل امروز که آقای کاظمی قمی سفیرآمریکا در بغداد را تخلیه اطلاعاتی میکند ) لیکن مسئله لو رفت و کوس رسوایی مذاکره پنهانی با آمریکا نواخته شد و افتضاح ایرانگیت نقشه های آخوندها را نقش بر آب کرد اما این روزها که مسئله اتمی وبال گردن آخوندها شده نظام الهی و امام زمانی که مستحضر به حمایت میلیونها مسلمان در کره ارض می باشد با نهایت خفت و خواری مثل سگ کتک خورده پای میز مذاکره با شیطان بزرگ چمباتمه زده و تضمین امنیتی را گدایی میکند اما غافل از اینکه دیس یو ویل دای ایزنات دت یو ویل دای ( یعنی این تو بمیری دیگر آن تو بمیری نیست) و دستش. برای شیطان بزرگ رو شده اما هنوز دارد عروتیز میکند و هر چند در برابر زور خارجی موش است بی غیرتی را به حد اعلا رسانده و در قبال دخترکان معصوم وطنمان ادای شیران قوی پنجه را در می آورد
Sunday, June 03, 2007
قمپز در کردن ملا حسنی
من نميفهمم چرا بعضی از افراد اينقدر قمپز در ميکنند و میخواهند وانمود کنند آنجوری که هستند نيستند. مثلا برای اينکه خودشان را يک سر و گردن از ديگران بالاتر نشان بدهند خود را به شخصيتهای بزرگ منسوب ميکنند. با اين کار خيال ميکنند که در نزد ديگران آدمی فرهيخته و روشنفکر و اهل نظر جا زدهاند درصورتيکه کاملا برعکس است. بسياری از مردم آنقدر شعور دارند که اين چيزها را تشخيص دهند و فريب اين گنده گويیها را نخورند. مثلا در همين بازی زمخت و بیمزه «تاثيرگذارترينها» دقت کنيد. خيلی از شما بطور ساده و معمولی افرادی که موثرتر بودند را از ديدگاه خودتان نوشتيد. خيلی ساده و بیآلايش.
ولی بعضی از افراد برای اينکه قمپز درکنند ليستی از شاعران بزرگی مثل مولانا و حافظ و سعدی و همچنين فيلسوفان بزرگی مثل افلاطون و ارسطو بوعلی سينا و غيره و غيره را قطار کردند و خودشان را طوری به آنها وابسته و تاثير پذير جلوه دادند که آدم خيال ميکند لابد حافظ پدر بزرگ ايشان بوده و بوعلی سينا پسر عمهاش. چنان از حافظ حرف ميزند که آدم خيال ميکند طرف لابد همه ديوان شعر حافظ را از حفظ است و شايد نيمی از شعرهای حافظ را او برايش سروده در صورتيکه اگر از او بپرسی: «خب٬ اگر راست ميگی يک بيت از شعرهای عارفانه حافظ را بخوان ببینم»
ميگه:
ميازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شيرين خوش است
اگر از او بپرسی: مرد حسابی! کجای اين شعر عارفانه است؟
فورا شروع ميکند سه ساعت در مورد اينکه منظور از مورچه٬ مورچه زمينی نيست بلکه مورچه الهی و عرفانی است و ....
حالا با اين مقدمه ٬ ميخواهم به سبک اين افراد «تاثير گذارترينها» را بنويسم.
افراد زير در شکل گيری شخصيت والای من بيشترين تاثيرات را داشتهاند:
۱- خدا-
همه جهان و کهکشانها و اقيانوسها و تاريخ و خلاصه کل هستی در صلابت و استواری من هيچ تاثيری نگذاشتند که البته اين در خانواده ما ارثی است ولی در مورد خدا قضيه فرق ميکند. به گمانم خدا توانسته تا حدودی روی من اثر بگذارد که البته اين تاثيرات در مقايسه با تاثيراتی که من روی خود خداوند گذاشتهام ناچيز است.
۲- بزغاله
از بدو تولد٬ من از خوردن شير مادر محروم بودم زيرا مادرم برای حفظ زيبايی سينههايش به من از شير خودش نميداد بلکه بجای آن بزغالهای را ابتياع کرده و در گوشه حياط بسته بود تا شير آنرا به من بدهد. من با شیر بزعاله رشد و نمو کردم و لذا بزغاله بیشترین تاثیرات فکری را بر روی من داشته است. من تا ابد مرهون فداکاريهای آن بزغاله عزيز و بع بع کردنهايش هستم.
۳- انيشتين
هوش سرشار من متاثر از اين شخصيت والای جهان است. چقدر احساس انيشتينی ميکنم اين روزها. کجایی ای آلبرت بزرگ؟! تا با هم در شنزارهای افق قدم بزنيم و در مورد تئوری نسبيت و سرعت اتم تو را راهنمايی کنم؟ بگذريم. ما و آلبرت انيشتين يک جورايی فاميل هستيم و روی هم خيلی تاثير گذاشتهايم که در تاریخ ثبت شده.
۴- نیوتن و جاذبه زمین
جاذبه زمین بر من خیلی اثر داشته و دارد. در این باره من منحصر بفرد هستم. هروقت از زیر یک درخت سیب عبور میکنم یاد آن خدابیامرز میافتم و به روح پرفتوحش فاتحه میفرستم . واقعا من نمیدانم چگونه دین خود را به کاشف جاذبه زمین ادا کنم. اگر او نبود الان لنگ و پاچه من هوا بود.
بازگوئی " تدفين" پوست مدرن بویشگرتان گو"." یا نیوز اعلا
بازگوئی " تدفين" پوست مدرن گو"." یا نیوز اعلا
و ... چه و چه و چه
بازگوئی تدفين يک شاعر در ۴۱ سال پيش
مانده بودم که در اين «آغاز ديگر» از کجا بايد براه افتاد. عبارت «آغاز ديگر» مرا به ياد «تولد ديگر» فروغ فرخزاد انداخت. زمينهء ذهنی هم البته وجود داشت...
بعد از ظهری در تابستان ۱۳۴۴ بود. با خسرو گلسرخی و احمد رضا و فروغ در رستوران هتل پالاس خيابان شاهرضا نشسته بوديم و چای می خوريم... يکباره، وسط حرف هامان، يک آدم درشت هيکل جاهل مسلک که با حالتی مستانه از کنار ميزمان رد می شد، چشمش به فروغ افتاد و در ميانهء راهش برگشت و با حيرتی شوخی آميخته گفت: «به به! فروغ خانم. شما کجا اينجا کجا؟»
فروغ را نگاه کردم که سرخ شده و هيچ نمی گفت. مردک گفت: «چيه؟ سلام ما جواب نداشت؟» باز هم فروغ ساکت و معذب نشسته بود و با فنجان قهوه اش ور می رفت. گلسرخی رو به مرد کرد و گفت: «آقا، لطفاً مزاحم نشويد». و مرد خنديد و گفت: «فروغ خانوم اين جوجه چی ميگه؟ حالا ديگه جوجه باز شدی؟» که گلسرخی با کله کوبيد توی دهانش و کافه بهم خورد. احمد رضا فروغ را که گريه می کرد بيرون برد ....
فهميدم که... فروغ فرخزاد بازی را برده و انتقام نيما را از معاندانش گرفته است
http://news.gooya.eu/society/archives/060103.php