Wednesday, June 14, 2006

وبلاگ زیتون

شبکه چریکی زیتونhttp://z8unak.blogspot.com/ زیتون هسته ایhttp://z8un.blogfa.com

سخنی با برگزارکنندگان تجمع ها

تلفن به این، تلفن به اون، تلفن به یه دم‌کلفت، تلفن به یه دم‌نازک.... تلفن به هر کس که شماره‌ش گیرت میاد.... رفتن به این کلانتری‌، اون کلانتری... سر زدن به این بیمارستان، اون بیمارستان، پلیس راه،‌ پلیس جنایی، پزشک قانونی، دلشوره، اضطراب و نگرانی،‌ بی‌خوابی، شب تا صبح قدم زدن تا دوباره صبح شه و بتونی دوباره تلفن‌ها رو شروع کنی....ا بتونی بفهمی که آشنای غیر معروفت کجا زندانه؟ عشرت‌آباد یا اوین؟ اصلا زندانه؟ شاید تو راه تصادف کرده مرده؟ شاید دزدیدنش.
می‌تونی گیرش بیاری؟ نه...
اینترنت رو مرتب سرچ می‌کنی. اسم‌ها را ازحفظ شدی از بس خوندی.

ژیلا و ترانه و بهمن رو همه‌ دیدند که گرفتند. همه فهمیدن که اونی که دستبند دستشه ژیلاست. اون آقایی که هلش می‌دادن موسوی خوئینی‌هاست. طفلک دلارام علی رو همه‌دیدند که چه بلایی سرش آوردن و چه‌جور وحشیانه دست‌و پاهاشو گرفتن و رو زمین کشیدن. بچه‌های دانشگاه شریف همه علی روزبهانی رو دیدن که دستگیر شد. بچه‌های دانشگاه تهران، دانشگاه اصفهان، روزنامه‌نگارها، فعالان سیاسی رو همه شناسایی کردن.

اما، مگر نه اینکه در اعلامیه از همه‌ی زنان خواسته بودن تو تجمع شرکت کنن؟
مگر همه‌ی مردم به قوانین زن اعتراض ندارن؟
مگر نمی‌دونستن مأمورا حمله می‌کنن؟ در تجمع پارک لاله حمله نکردن؟ در تجمع پارک دانشجو باتوم نخوردیم؟
مگه همه نمی‌دونستیم میدون هفت‌تیر دیگه خوراکشونه. لابد از دولت احمدی‌نژاد انتظار داشتیم انسانی‌تر از زمان خاتمی عمل کنه!

وقتی این‌همه مهمون دعوت می‌کنیم، چرا به فکر سلامتی‌شون نیستیم؟ حتی یه هشدار ساده نمی‌دیم؟ تمام هشدارها بین خود بچه‌ها دهن‌به‌دهن می‌گرده. اما به مردم عادی....

بچه‌های هر گروه مرتب خودشونو صدا می‌زنن. خانوم،‌ شما شیوا نظرآهاری رو ندیدین؟ ای‌وای بریم دنبال لیلا بگردیم. سانازو دیدم اون‌وری رفت. مریم و مینا مثل دوقلوها دست‌همدیگر رو چسبیدن و می‌دون.( این اسم‌های آخری همه الکیه) پس مردم عادی، زنانی که بدون اجازه‌ی شوهرشون با هزار امید و آرزو، تنهای تنها اومدن به حقوق نداشته‌شون اعتراض کنن چی؟

اصلا برای کسی مهمه؟ نه کسی می‌فهمه اومدن و نه کسی می‌فهمه دستگیر شدن.

اهمیت ژیلا و ترانه و لیلی و... بر من پوشیده نیست. خودم یکی از دوستداران پروپافرصشون هستم و براشون احترام زیادی قائلم.
اما افراد عادی چی؟ می‌دونین چه تأثیری روشون می‌گذاریم؟ وقتی آزاد می‌شن چی فکر می‌کنن؟ می‌گن ماها فقط سیاهی لشکر بودیم.

من راه حلی به اون صورت ندارم. می‌دونم تقصیر هیچ‌کس نیست. ولی ما(به عنوان مثال می‌گم) به عنوان سازمان‌دهندگان یک تجمع باید فکر همه جاشو بکنیم. هم مکان مناسبی انتخاب کنیم، هم روز مناسب، هم شعار مناسب و هم بین مردم پخش شیم( نه اینکه به هم بچسبیم) و بهشون هشدار بدیم که هر چند نفر که تنها اومدن به هم‌دیگه شماره بدن و مواظب هم باشن که اگر دستگیر شدن حداقل به خانواده‌شون اطلاع بدن.

وقتی تو یه تجمع حدود 110 نفر در عشرت‌آباد و حدود 400 نفر در اوین زندانی می‌شن چرا ما باید فقط اسم تعداد انگشت‌شماری که معروفن داشته باشیم؟

باور کنید انتظار و ا ینکه ندونی دخترت، خواهرت، مادرت شب کجاست خیلی سخت و کشنده‌ست. به‌قول معروف خدا سر هیچکی نیاره!

تا اینجایی که می‌دونم خوشبختانه بیشتر زندانی‌ها بعد از 24 ساعت، امشب آزاد شدن( خیلی دوست داشتن تا 18 تیر نگهشون دارن و حسابی از مردم زهر چشم بگیرن).

می‌دونم فعالین این جنبش تا به حال یه‌ لحظه نخوابیدن که برای زندانی‌ها وکیل بگیرن، با سردار طلایی حرف بزنن، با قالی‌باف دیدار کنن. از اسامی بازداشت‌شدگان خبری پیدا کنن و... می‌دونم به بعضیاشون شب سخت‌تر از زندانی‌هایی که هر کدوم دوسه‌ساعت بازجویی شدن و عین‌گوسفند روی موکتی شب رو گذروندن گذشته.

اما باید فکری برای تجمع‌های بعدی کرد...

وقتی این جمله رو می‌شنوی، " مارو در خطر می‌ندازن و فقط مواظب خودشونن" مسلمه که ناراحت می‌شی و دلت می‌خواد بگی:
نگذاریم بین مردم و فعالین فاصله بیفته.