Tuesday, June 13, 2006

وبلاگ حضور خلوت انس / روزنوشت های عباس معروفی

شکست


شکست در بازیهای فوتبال جام جهانی فاجعه نيست. فاجعه، کتک خوردن زن در خيابانهای تهران است. فاجعه برآمدن باتوم از آستين پليسیِ برخی زنان است. زنی که با باتومش دهان زنی را نشانه میرود، نمیداند که دهان خودش را خرد میکند؟ اين باتوم از زير کدام ردای مردانه و کدام قلدر درآمده که نمیفهمد شعله ی همين آتش دودمانش را بر باد میدهد؟

شکست در بازیهای فوتبال جام جهانی تصوير دقيق کشور ماست، آينه ی تمام قد از نظامی فروپاشيده و بی برنامه، عکسی شش در چهار از چهره ی وحشت.

"آونگ خاطره های ما" از تجمع اعتراضی زنان برای لغو قوانین زن ستیز در ايران چنين نوشته است: «اینقدر ذهنم آشفته شده که به سختی دارم مینویسم . من دختران گلی را دیدم که موهاشان در چنگ پلیس بود. من زنانی را دیدم که محکم و استوار جلو پلیس میایستادند و کتک میخوردند! هر چه بیشتر متفرقمان میکردند بر تعداد پلیسها افزوده میشد. یک جور اسپری میزدند که تا به حال ندیده بودم. نه رنگ داشت و نه پاشیدنش معلوم بود، فقط بوی رننده ای میداد که نفس کشیدن را سخت میکرد. خیلی ها دستگیر شدند و هیچ شرکت کننده ای نبود که باتومی بر سر و بدنش فرود نیاید. لاکردار انگار شوک الکتریکی میداد!»

آرش عزيز با عکسهای بی نظيرش میگويد زنها هم میتوانند نامرد باشند. و نوشته است:
«تنم درد میکنه...
خیلی زیاد...
نه بابت اینهایی که تو عکسها میبینید...
بابت اون چیزهایی که دیدم و عکسی ازش نیست...»


نامردی ربطی به جنسيت ندارد. قديمها کسی که لوطی گری سرش نمیشد و به مقتضای فضا خود را چماق میکرد میگفتند نامرد. نامردی يعنی نامردمی، يعنی زور، يعنی اسلحه، يعنی معرفت را مثل هسته ی آلبالو قورت دادن و طلبکار بودن. نامردی يعنی زنی سبيل کلفت که با باتوم از آدمها انتقام عقده هاش را میگيرد، و شب در بغل مردی خود را عق میزند، بی دليل.