Tuesday, June 20, 2006

وبلاگ صلح 77

http://peace77.blogspot.com/2006/06/blog-post.html

* فردا شب داريم ميريم براي پسر خاله ام خواستگاري ( يعني داشتن ميرفتن من هم به زور دارم باهاشون ميرم!). حالا چه خواستگاري رفتني! پسر خاله ام دو ساله با دوست دخترش دوسته، يه ماه پيش هم بهش حلقه داده ( در حقيقت داريم ميريم خواستگاري نامزدش!) ولي براي اينكه پدر مادر ها فكر كنن خودشون همه كاره هستن دارن ميرن خواستگاري! تازه ميخواستن من رو هم با خودشون نبرن. گفتم : "من هم ميخوام بيام" مامانم گفت:"آهو خانم شما بزرگتر كي هستيد كه بايد با ما بياين مجلس خواستگاري؟"

بالاخره پيروز شدم .

من توي لس آنجلس و نيورك و اسراييل روي هم رفته ۱۵ تاي پسر خاله دارم. فكر كنم پونزده تاشون با هم قرار گذاشتن يك نماينده از كليه جوامع صهيونيست دنيا بيارن توي خانواده ما. عروس مراكشي داريم ، عراقي داريم، كاشاني داريم، آمريكايي داريم، انگليسي داريم.....عروس فردا شبي ولي شيرازيه. البته دروغ چرا( مگه تا قبر چقدر راه؟) امروز نه مراكش يهودي داره نه عراق ( ايران هم راهي نمونده به اونجا برسه). پسر خاله هاي من توي اسراييل زن مراكشي و عراقي گرفتن.


*اين هفته يه كتاب از مسعود بهنود خوندم. اين هم يكي از كتابهايي بود كه مامانم از كتاب
فروشي هاي خيابان وست وود خريده بود. اسم كتاب " از دل گريخته" بود. در ظاهر كتاب مجموعه چند داستان كه بعضي هاشون هم مثلا لطيف و عاشقانه بودن. داشتم داستانها رو ميخوندم كه در صفحه۱۴۰، خط ۸، كلمه ۵ چشمم افتاد به يه كلمه بسيار توهين آميز نسبت به يهوديها!

دوباره در صفحه ۱۴۱، خط ۸، كلمه ۲و ....

اي بابا اين از نويسنده به اصطلاح روشن فكر،اون از شاعر، اين از رييس جمهور........ گويا اين بيماريهاي فرهنگي تمومي نداره


*توي ايران يه دختر 17 ساله رو دزديدن چون پدرش مبارز سياسي بوده!