چشمان بیدار
مهستی شاهرخی
طنازان زمانه
اگر عکس اکبر گنجی و اسمش بالای مطلب نبود گمان می بردم نویسنده ی مطلب همان مضحک نویس دربار جمهوری متمدن نمای ایران است که باز سیت دان کمدی و یا استندآپ کمدی خنکی نوشته تا به او جایزه ی قلم زرین حقوق بشر و حمایت مالی و معنوی آمریکای جهان خوار را عنایت کنند!
ولی نه! عکس اکبر گنجی بالای مطلب است و اسم او هم کنار مطلب، ایران؟ جمهوری فاشیستی - نظامی؟ -نه! بلکه جمهوری سلطانی! خودتان بخوانید و ببینید چقدر مثل بازجوهای زندان بحث می کند و سفسطه می کند و مغلطه می کند و معنا گذاری می کند و معنا زدایی می کند و چقدر دروغ و دروغ!
آقای گنجی اگر روزی برای آزادی ات فریاد کشیدیم برای این بود که در زندان زیر شکنجه قرار گرفتی و اعتصاب غذا کردی و ما از حقوق بشری که پرونده ای چندان پاکیزه ای هم نداشت دفاع می کردیم. اعتراض ما به این معنا نیست که تو خودت مدافع حقوق بشر باشی و افکاری نوین برای ساختن ایرانی نوین داشته باشی.
وقتی برای اعتصاب غذای تو و ناصر زرافشان و دیگران چند کلمه ای نوشتم حس صمیمانه ام به افراد ناشناسی بود که در زندان و در شرایط سختی به سر می برند. یادم می آید همان مطلب در گویا نیوز منتشر شد. دوستی که بازماندگان شهریور شصت و هفت است به من تلفن زد و پرسید:
مهستی تو اکبر گنجی رو اصلاً می شناسی؟
گفتم: نع! هیچکدامشان را نمی شناسم.
از سابقه ات در شکل دادن و ارگانیزه کردن وزارت اطلاعات و زندان گفت و من وا رفتم.
گفتم: ولی الان فقط یک زندانی است!
گفت: فقط یک زندانی؟ ... پس چرا من نمی توانستم عکس و نامه برای زنم بفرستم؟ پس چرا همه ی آنهایی که بیخود و بی جهت ...؟ اصلاً ولش کن! یه وقت دیگه با هم در این مورد حرف می زنیم.
الان دلم می خواهد آن دوست دوباره به من تلفن بزند تا به او بگویم: حق با توست! سوابق افراد را نباید از یاد برد. حرفهای گنجی، در دفاع از نظام جمهوری به قول خودش سلطانی اسلامی است. امثال گنجی هستند که پایه های ماندگاری جمهوری به قول خودشان سلطانی اسلامی ایران را پی ریزی می کنند