Wednesday, October 04, 2006

وبلا گ زن نوشت: ر وسری‌سفيدها

ديروز خوب بود همه‌چيز. يک جمع کوچک که برای نمايشِ خصوصی فيلم آف‌سايد جمع شده بودند. برای من اين قسمتش هيجان‌انگيز بود که می‌خواستيم در جمع تعدادی از فعالان جنبش زنان، فعالان جامعه‌ی مدنی و روزنامه‌نگاران درباره‌ی کمپين «دفاع از حق ورود زنان به ورزشگاه‌ها» حرف بزنيم. اين‌که چی شد شروع کرديم و چرا فکر می‌کنيم تأکيدمان بر اين ماجرا برای آگاه‌سازی عمومی نسبت به تبعيض جنسيتی، آن هم در فضاهای عمومی، مؤثر است. اين‌که استاديوم يک نمونه‌ی خوب است برای نشان دادنِ تبعيض در عرصه‌ی عمومی و اعضای کمپين از خاطرات خودشان بگويند.

بعدترش خيلی حس خوبی داشت شنيدنِ حرف‌های شادمهر راستين، نويسنده‌ی فيلم‌نامه‌ی آف‌سايد. وقتی که عذرخواهی کرد از اين‌که تحقيق فيلم کامل نبوده چون اصلاً از حرکت‌های ما بی‌خبر بودند –اين را من دارم اضافه می‌کنم: به خاطر اين‌که زنان در رسانه‌ها بدجور سانسور می‌شوند. وقتی تيم ملی جواز حضور در جام جهانی را می‌گيرد، ديگر چه کسی نگرانِ زنانی است که پشتِ درهای استاديوم مانده‌اند و چه جای بحث دراين‌باره؟- و تأکيدش بر اين‌که استاديوم تنها فضای عمومیِ کشور ماست و با اين حساب کمپين کار خودش را از جای مناسبی شروع کرده.

جعفر پناهی هم از روزی گفت که دخترش اصرار کرده با او برود به استاديوم و راهش ندادند و به او گفته: «بالاخره دخترها راهش را پيدا می‌کنند.» و راهش را پيدا کرده و همين شده که فکرِ ساختنِ فيلم آف‌سايد به وجود آمده.

من که خيلی خوشحال شدم از شنيده شدنِ حرف‌ها و هدفمان. فقط اين‌جا می‌نويسم که يادم بماند: دختر، وقتی حواس و حال و حوصله‌ی درست و حسابی نداری، مسئوليت هيچ بخشی از کارِ اجرايی را قبول نکن! اين‌طوری می‌شود که سوتی می‌دهی و شرمنده می‌شوی. دست‌کم شرمنده‌ی يلدا و آسيه شده‌ام و با سردرد و حس‌وحالِ داغان آمدم بيرون از آن سالن. جای خيلی‌ها هم خالی بود. معصومه مثلاً. آهان، اگر اين را نگويم، خفه می‌شوم: چه حياط خوشگلی دارد ساختمانِ مؤسسه‌ی حقوقی راد. حالِ اساسی و وافر برديم.

*عکس از نيما افشارنادری