Wednesday, October 11, 2006

وبلاگ خسن آقا: آلزهایمر عباس عبدی

http://blog.hasanagha.org/2006/10/post_2142.php#comments

چند روزی که رفته بودم سفر یکی دوتا از وبلاگ‌ها را خواندم و دیدم که عده‌ای از این دوستان تاکید کرده بودند که حتما نقدی را که آقای عبدی بر نامه معروف خاتمی که به (نامه‌ای برای فردا) معروف شد را بخوانیم. حقیر حتی در همان روز اول سعی کردم مطلب را بخوانم ولی متاسفانه بخاطر اینکه دسترسی به pdf ریدر نداشتم موفق نشدم اما وقتی رسیدم خانه اولین کاری که کردم رفتم سراغ نقد حضرت آقای عبدی.

تا بخش 8 این مطلب را خواندم و دیگر نتوانستم ادامه بدهم. دلیل اینکه تمام مطلب را نخواندم این بود که در همین بخش یعنی بخش 8 این مقاله وقاهت نویسنده چنان شکوفا شد که دیگر وقت خود را با ارزش‌تر از آن دانستم که صرف چنین چرندیاتی کنم.

این بخش را برای شما کپی می‌کنم بخوانید تا بعد توضیح بدهم که چرا این نوشته را مثل دیگر نوشته‌های از این دست نه تنها بی ارزش می‌دانم بلکه مضر، مقرضانه و بی پایه و تنها به هدف دفاع و مشروعیت بخشیدن به خمینی شیاد و رژیم سرکوبگراش می‌دانم.
آقا عبدی در بخش 8 مقاله خود می‌نویسد:

٨- یکی از نکات درستی که در نامه بصورت ضمنی و ناقص آمده است طرح اسامی مرحوم امام و مرحوم مصدق است، و مربوط کردن این دو اسم به جایگاه خود و مسأله اصلاحات. از نظر من وجه مشترکی میان مرحوم مصدق و امام و خاتمی وجود دارد زیرا در تاریخ این مملکت به ویژه در قرن اخیر که مردم جایگاهی یافته‌اند تنها این سه نفر هستند که مردم به معنای واقعی کلمه اعتماد خود را به آنان ابراز داشته‌اند. اعتماد که بزرگترین سرمایه سیاسی این مردم است فقط نزد این سه تن ارایه شد اما دو نفر اول مستقل از هر انتقاد به حق یا ناحقی که به آنان وارد باشد در یک مسأله انتقادی به آنان نیست و نوعی توافق اجماعی هم در این مورد
وجود دارد و آن این که آن دو نفر هیچگاه به این اعتماد ملت خیانت نکردند.

حتی اگر نتوانستند دیگر اهداف و شعارهای خود را کاملاً متحقق کنند این اعتماد را پاس داشتند، به همین دلیل هم نزد مخالف و موافق خود احترام دارند و به نظر من غارت منابع طبیعی، ظلم و ستم و بیدادگری و هر فساد دیگری نزد حکام مضرتر از این نیست که این منبع عظیم سیاسی ملت به آتش کشیده شود، که متاسفانه چنین شد و کو تا زمانی که مجدداً این منبع بازسازی شود و در خدمت سیاست قرار گیرد
.

تاکیدها از من است.

اینکه آقای عبدی گریبان خاتمی مفلوک را گرفته‌اند برای این است که می‌دانند که خاتمی ملیجکی بیش نیست و یکی از نقش‌های او در این حکومت همین است که عده‌ای پهلوان پنبه مثل آقای عبدی بتوانند با نواختن او تمرین قدرت‌نمایی کنند. چیزی که در این نوشته جالب است نه انتقاد ایشان به خاتمی است که برعکس در لابلای این زورآزمایی پهلوان پنبه ما آقای عبدی با ملیجک مفلوک، اشاره ایشان به مصدق و خمینی است و مقایسه این دو با هم.

وقاهت را مشاهده می‌کنید؟ آقای عبدی نه تنها به خود این اجازه را می‌دهد که خمینی را در کنار مصدق قرار دهد، درست مثل مقایسه فاضلاب با الماس، بلکه او در این مقایسه می‌خواهد با شعبده بازی به خورد ملت بدهد که خمینی هم مثل مصدق به ملت خیانت نکرده است. آقای عبدی گویا یادش رفته زمانی که خود او همراه با دیگر دست اندرکاران این حکومت ننگین به دستور جلاد جماران در حال اعدام و سرکوب جوانان آزادی خواه این ملت بوده این اعتمادی که او از آن نام می‌برد بوسیله خمینی بدست همین آقای عبدی‌ها به گه کشیده شده. خیانت که چه عرض کنم اعمال خمینی خیانت همراه با جنایت و دروغ و ریا بود و باعث نابودی یک نسل از ملت شد و آثار این جنایت و خیانت هنوز ادامه دارد و یقینا مکافات آنرا نسل‌های بعد از من و ایشان هم باید با جان و مال و ناموس خود بپردازند.
آقای عبدی حتما به بیماری آلزهایمر گرفتار شده‌اند که به همین زودی و راحتی سخنان خمینی دجال را قبل از به قدرت رسیدن و وعده و وعیدهای او را فراموش کرده‌اند و اعمال او را بعد از به قدرت رسیدن به یاد نمی‌آورند!! اگر آقای عبدی بعلت آلزهایمر به خاطر نمی‌آورند که خمینی چه گفت و برخلاف آنچه که گفته بود و قول داده بود در عمل چه کرد! حقیر می‌توانم تمام سخنرانی‌های دجال کبیر و مرید و مرشد ایشان، قبل و بعد از به قدرت رسیدن او را در اختیار ایشان قرار بدهم.

در اینجا همچنین می‌خواهم به دوستانی که ذوق زده شده بودند و مطلب ایشان را حلوا حلوا کرده بودند گوشزد کنم که دوستان از آبرو و شرف خود برای این دجالان مایه نگذارید و یا حداقل اگر در آینده خواستید تبلیغ اینگونه مطالب را بکنید دست کم توضیحی یا نقدی بر آن بنویسید تا اگر جوانان آن مملکت که در جریان اتفاقات انقلاب 57 نبوده‌اند و از تاریخ 27 ساله خونبار حکومت ننگین اسلامی بی اطلاع هستند فریب این شعبده بازان را نخورند.