بعد از مدتها به رادیو کرج گوش میدادم. دو مجری زن و مرد مرتب با آب و تاب ماجرای سفر احمدینژاد رو به کرج شرح میدادن و اینطوری القاء میکردن که چقدر ما کرجیها خوشبختیم و خوشحالیم و... بعد مسابقهی تلفنی گذاشتن که با رئیسجمهور حرف بزنید و درددل کنید و جایزه ببرید و قول داد که به سه تا از بهترین تلفنها( نه خودِ تلفن، حرفهای تلفنی!) جایزه بدن. و قول داد تموم تماسها را روی یک سیدی بریزن و بدن خودش. چند تا از تلفنها رو گوش کردم.
- از رئیسجمهور عزیز و مهرورزمون خواهش میکنم، التماس میکنم به جوونها برسن. همه معتاد شدن.
- رئیسجمهور تورو بهخدا، منت بذار سرمون. فکری به حال قیمتها کن. کمرمون شکست.
- جناب رئیسجمهور عزیز و محبوب(!) ما بازنشستهها خیلی بدبخت بیچارهایم. به خاک سیاه نشستهایم. بیشترمون خونه نداریم و حقوقمون کفاف حتی یه زندگی بخور و نمیر هم نمیکنه. (با بغض و گریه) به خدا قسمت میدم. تورو به این قرآن و ماه مبارک رمضان التماس میکنم فکری به حالمون کن. ما همه به تو رأی دادیم.
- از رئیسجمهور عزیز و مهرورزمون خواهش میکنم، التماس میکنم به جوونها برسن. همه معتاد شدن.
- رئیسجمهور تورو بهخدا، منت بذار سرمون. فکری به حال قیمتها کن. کمرمون شکست.
- جناب رئیسجمهور عزیز و محبوب(!) ما بازنشستهها خیلی بدبخت بیچارهایم. به خاک سیاه نشستهایم. بیشترمون خونه نداریم و حقوقمون کفاف حتی یه زندگی بخور و نمیر هم نمیکنه. (با بغض و گریه) به خدا قسمت میدم. تورو به این قرآن و ماه مبارک رمضان التماس میکنم فکری به حالمون کن. ما همه به تو رأی دادیم.
همهش خواهش، التماس، تمنا، برخورد از پایین...
آخه ملت عزیز، مگه احمدینژاد کیه؟ مگه این کارا وظیفهش نیست؟ مگه برای کارش حقوق نمیگیره؟
عجب ملتی هستیم ما. به یه نفر رأی میدیم بیاد کارامونو بکنه. بعد میبریمش بالا مینشونیمش روی سرمون و حلوا حلواش میکنیم. اونم میاد میخوره و برامون بایبایی میکنه و به ریشمون میخنده و میره. باور کنید همهش تقصیر اونی نیست که میاد سوارمون میشه. خودمون بیشتر مقصریم. یه ذره عزتنفس و یه ذره عدالتخواهی بد نیست ها...