Friday, September 15, 2006

:وبلاگ کلَ‌گپ : پاسخ به " زمانه "!

http://didan.blogspot.com/2006/09/blog-post_15.html

15.9.06



آیا کار با رادیو " زمانه "، پاسخی در خور به زمانه هست؟
بمناسبت پایان موعد تقاضای همکاری با " زمانه "


حدود یکماه و نیمی هست که رادیو اینترنتی و حالا رادیو موج کوتاه و ماهواره‌ای " زمانه " شروع به کار کرده. اگر به فعل و انفعالاتی که به شکل‌گیری آن منجر شده بخواهیم بپردازیم، باید گفت که حدود دو سه سالی هست که ریشه راه‌اندازی چنین رسانه‌ای نشانده شده بود.

شاید تکرار مکررات باشه، اما برای اینکه بتونم راستای عمومی پاسخ خودم به آن سوال بالا را پیدا کنم، اشاره‌ای به این مجموعه میکنم.

در سالهای بعداز " یازده سپتامبر " و اجرای برنامه جابجائی قدرت در افغانستان و بعد در عراق، یکی از معضلات پیش‌روی تکیه به نیروئی نمادین بود تا بتوانند آنها را بعنوان نماینده بخش مدنی جامعه مورد نظر بعنوان راه‌اندازان جامعه جدید مطرح کنند. برای افغانستان که در طی سالیان دراز جنگ باصطلاح آزادی‌بخش – با استفاده البته از معجون پیچیده‌ای از نیروهائی که فقدان درک از آزادی از تمام اجزاء فکر و عمل‌شان نمایان بود – چنین نیروهائی بنحوی از انحاء شکل گرفته بودند. شاید در میان آنها نمونه‌ای مثل " احمدشاه مسعود " نمونه خاصی بود از فردی که انگار بازمانده انقلابیونی بود که عدالت‌پژوهی را با جنگ‌های پارتیزانی در هم آمیخته بود. خب، چنین فردی پیش از همه قضایا از میانه برداشته شد تا راه برای کنفرانس برلین گشوده شود و بعدش نیز در لندن تجمع دیگری بمیدان آمد که از میان آنها یکی دو تائی نخست‌وزیر عراق و بعدها رهبران احزاب و آخرالامر عناصر خودفروخته و غیره بدر آمدند.

مسئله ایران و پر کردن حلقه سه‌گانه تغییر رژیم در اطراف روسیه، تا بدانجائی پیش رفت که از سویی نیروهای سیاسی ایرانی به تکاپو افتاده تا خود را بنحوی از انحاء بعنوان آلترناتیوهای احتمالی معرفی کنند و در این راستا تشکل اتحاد جمهوری‌خواهان ایران از یک طرف – عمدتاً به پیشنهاد و حمایت دولت‌های اروپائی – و منشور ۸۱ از سوی انگلیس و آمریکا سریعاً راه‌اندازی شده و همزمان نیروهای دموکرات از نگاه و زاویه‌ای چپ به مناسبات آتی جامعه ایران، جمهوری‌خواهان لائیک و دموکرات را راه‌اندازی کردند.

فعل و انفعالاتی از این دست و نمایاندن آلترناتیوی در برابر تغییر احتمالی رژیم، علیرغم همه انتقاداتی که برای تحولات سازمان‌یافته از بیرون و با حمایت و یا عملیات نظامی دنبال میشد، با اینهمه خواهان رسمیت‌یابی و کسب وجهه‌ای عمومی در نظر و نگاه دول غربی بود.

چنین پتانسیلی طبعاً از نگاه و توجه جمهوری اسلامی نیز دور نماند و خود نیز به میدان عمل وارد شده و تا آنجائی که قادر بود در راستای شکل‌دهی اپوزیسیونی از درون خود پیش رفت.

جوامع اروپائی و از جمله آنان دولت هلند در راستای طرحی عمومی‌تر نسبت به تحولات احتمالی در ایران به سهم خود تلاش نمود تا در چنین فرآیندی هرچند محدود و مختصر اما نقش مناسبی ایفا نماید. طرح حمایت از رسانه‌ای تصویری و بطور کلی در راستای گسترش تفکر و اندیشه دموکراتیک – با مضامینی که مورد نظر جامعه اروپائی باشد و نه فلان و بهمان دولت مشخص – در همین دوره یعنی حدود سال ۲۰۰۳ شکل گرفت. کمیسیون خارجی پارلمان هلند که عمدتاً زیر نظر احزاب اکثریت، یعنی احزاب تشکیل‌دهنده دولت بودند، این طرح را بمیان کشیدند. خانم فرح کریمی نیز که بعنوان عضو کمیسیون خارجی از سوی حزب چپهای سبز میباشد، با نقشی فعال‌تر این طرح را دنبال نمود. این طرح در زمان مباحثه در پارلمان با مقاومت‌هایی از سوی جناحی از حزب لیبرال روبرو شد. بطور مشخص وزیر خارجه دولت تا آنجائی که میتوانست سعی نمود این طرح را منتفی نماید و آخرالامر با اختصاص حدود ۱۵ میلیون یورو در سال برای چنین حمایتی آنهم بعداز بررسی‌های کارشناسی بیشتر موافقت نمود.

نوع نگاه به امر تغییر رژیم با توجه و تأیید نسبت به آن سیاستی که دولت آمریکا دنبال میکرد، علیرغم تأیید عملی دولت راست میانه هلند، با اینهمه بخشاً با انتقادات و واکنش‌هایی همراه بود. اوج این اختلافات بالاخص در واکنش به وضعیت تابعیت خانم " آیان هرشی‌علی " بصورتی علنی نمایان شد. دولت هلند و بخش قدرتمند حزب لیبرال هلند بطور مشخص از این سیاست فاصله گرفته و اگرچه مسئله " هرشی‌علی " با جابجائی از پیش تنظیم شده وی به آمریکا به پایان رسید، اما دولت هلند در پی اعتراض حزب کوچکی از ائتلاف، سقوط کرده و حال منتظر انتخابات پیش از موقع می باشد.

" رادیو زمانه " بخشی از آن بودجه‌ای است که زمانی قرار بود بطور اساسی به راه‌اندازی یک تلوزیون منجر شود. وزارت خارجه هلند طرح مربوطه را به مزایده گذاشته و از سازمانهای اجتماعی و برنامه‌ریزان مختلف رادیویی و رسانه‌ای دعوت نمود تا برای دریافت بودجه و پیشبرد سیاست مورد نظر وزارت امور خارجه در این مزایده شرکت کنند. بخشی بزرگی از این بودجه عملاً به ارگان‌های مختلفی اختصاص یافت که خود پیش‌تر از اینها در جامعه هلند از طرق گوناگون سوبسید دریافت می کردند. سازمانهائی که عمدتاً سازمانهای هلندی و برای اقلیت‌های ساکن در هلند راه‌اندازی شده‌اند. با اینهمه بیشترین بخش این بودجه در اختیار یکی از سازندگان برنامه‌های رادیو تلوزیونی قرار گرفت که از نظر جایگاه تهیه برنامه به گرایش لیبرال مسیحی مشهور است. (NCVR) . این بنگاه رسانه‌ای کار تهیه و مدیریت و سایر امور مربوطه در این زمینه را در اختیار سازمانی قرار داد که بعنوان یک سازمان حرفه‌ای و مستقل معرفی میشود. اگرچه سیاستی که پیشه کرده و مناسبات و کاری که دنبال میکند، ربطی به استقلال ندارد. " پرس نو " – که چیزی مثل، زمانه – رسانه هم معنی میشود – کارش سازماندهی رسانه‌های منطبق با شرائط کشورهای بحرانی است. تا زمانی که کشورهای شرق و سوسیالیستی وجود داشتند این سازمان به کار در آنها و برای آنها مشغول بود. هم اکنون بخشی از فعالیت‌های این سازمان به کشورهای همجوار ایران، تا کشورهای حاشیه بالکان و خود بالکان اختصاص دارد.

این سازمان بنوبه خود با کمک و مشورت برخی ایرانیان مقیم هلند سعی نمود از چهره‌های با سابقه در امور رادیوئی بهره گرفته و رادیو را سامان دهد. طراح اولیه رادیو " زمانه " بنا به هر دلیلی، بهرحال نتوانست با تأمین‌کنندگان بودجه رادیو به توافق برسد. در همین زمان بود که " پرس نو " با پخش آگهی استخدامی در سایت‌های فارسی‌زبان نیاز خود به خبرنگار ارشد را اعلام نمود.

بقیه قضایا تا آنجائی که معلوم شده، بدین‌صورت پیش رفته که از میان حدود هفتاد نفر متقاضی آنها با آقای مهدی جامی به توافق رسیده و کار سازماندهی رادیو و راه‌اندازی آن را به عهده ایشان گذاشتند. آقای جامی نیز بعداز برخی مسافرت‌ها و مشورت‌ها و غیره، ترجیحاً سعی نمودند بجای سازماندهی رادیو با تصور و تلقی اولیه‌ای که در این مورد وجود داشت، آنرا بگونه‌ای غیر متمرکز و بصورت ترکیبی شکل دهد. رادیو زمانه، اگر چه مبنای اصلی و اولیه کار هست، اما ترکیب آن بیشتر رسانه‌ای است و چندصدائی آن، ترکیبی است از نوشته، اینترنت، وبلاگ، خواننده، شنونده، گوینده و آخرالامر مدیریت.

اینکه در حال حاضر دولت هلند با حمایت از چنین رسانه‌ای قصد انجام چه کاری دارد، هنوز روشن نیست. حمایت مالی پشت این برنامه آنقدر نیست که با بزرگ‌نمائی آن بی‌جهت تهمتی را شامل دست‌اندرکاران رادیو نماییم. جمهوری اسلامی براحتی میتواند دهها برابر چنین بودجه‌ای را با انواع ترفند و با هزاران نام پشت سر فرد یا افرادی قرار داده و مثلاً برایشان سایت و رادیو و حتی تلوزیون مستقل راه بیاندازد. حتی هستند بسیاری سازمانهای اجتماعی با نام‌های بی‌ربط که میتوانند چند بازی استقلال و امثالهم را راه بیاندازند. اما، از آنجائی که حامی اصلی مالی رادیو " زمانه " وزارت امور خارجه هلند هست و این وزارت‌خانه نیز فعلاً و تحت مسئولیت دولت راست میانه به چنین کاری مبادرت ورزیده، امر مهمی است که بدانیم چه سیاستی را قرار است دنبال نماید.



اما بپردازیم به بخش دیگر این بحث یعنی ساختار رسانه – زمانه و مدیریت آن و اینکه چه برخوردی میتوان با چنین پدیده‌ای داشت.

مدیر مسئول رسانه که بنظر نقش سردبیری این مجموعه رسانه‌ای را هم به عهده دارد، در یکی از پست‌های وبلاگی زمانه، اعلام کرده که برنامه دعوت به همکاری با زمانه را تا ۱۵ سپتامبر دنبال کرده و بعداز آن تا اوایل سال آتی میلادی با همان ترکیب به کار مشغول خواهد بود.

اینکه در دوره فعلی چنین کاری و چنین تصمیمی قابل درک هست، تردیدی نیست. بهرحال استخوان‌بندی این ساختار به‌جای خود جدید باید در حالتی از سکون نسبی شکل گیرد. معمولاً بسیاری از اشکال دیگر رسانه‌ای از جمله رادیو، تلوزیون، روزنامه و غیره، سعی نموده‌اند اشکال دیگر کار را نیز وارد نقش اصلی فعالیت خود نمایند. بطور مثال تلوزیون در کنار کار خود به نشریه، و سپس به اینترنت روی آورده و سعی کرده با استفاده از امکانات آن، خود را در بعد و سطح گسترش دهد. رادیوها نیز سعی کرده‌اند همراه با کار خود سایت‌های اینترنتی دائر و بخشی از مطالب خود را در آن منعکس نمایند. تفاوت کار " زمانه " بیشتر در آن است که اساس را اگر چه به نقش گسترده رادیو قرار داده، اما ساختار خود را بدون ارجحیت معینی تلفیقی از همه این رسانه‌ها گذاشته است. و طبعاً آنچه را که در سایت و در تقسیمات گوناگون آن می بینیم، بنحوی از انحاء در رادیو نیز خواهیم دید. برنامه‌سازان رادیو خواه نا خواه خود بخشی از کار سایت را نیز به عهده میگیرند.



با همه این تفاصیل هنوز این سوال برایم باقی مانده که: آیا کار با " زمانه "، پاسخ مناسبی است به زمانه؟

در واکنش به آگهی اولیه " زمانه "، من هم خودم را معرفی کردم. اما از آنجائی که نسبت به تیتر مورد نظر درخواست مربوطه مشکل داشتم به شماره تلفنی که زیر آگهی بوده زنگ زده و با شخص مربوطه صحبتی داشتم.

نکته حاشیه‌ای آنکه من بنا به شرائطی دیگر با همان فرد در تشکلی در هلند و مشخصاً در آمستردام فعالیت مشترکی را دنبال میکردم. و چون نام وی برایم آشنا بود در زمان تلفن به وی اشاره کردم که من او را می شناسم و ... اما شخص مورد نظر احتمالاً به این ایده رسیده بود که انگار من میخواهم پلی از آن آشنائی به این شغل بزنم! و بنحوی صحبت را دنبال کرد که انگار بگوید: خب، حرف حسابت چیست؟! من هم البته برایش توضیح دادم که این اشاره من بخاطر آن است که حرف زدن با کسی که میشناسم، فکر کردم شاید برای شما هم جالب باشد که طرف مقابل را بجا بیاورید!

باری سوال من در مورد " روزنامه نگار ارشد " با وی به جائی نرسید. من مطرح کردم که آیا منظور شما برای مدیریت رادیو هست یا کسی که مثلاً مدارک روزنامه‌نگاری را تا مرحله دکترا و غیره گذرانده؟ ایشان توضیحاتشان در همان حدی بود که در آگهی قرار داشت که: شخص صاحب تجربه کار رادیوئی باشد و به فارسی و اوضاع سیاسی کشور ایران آشنائی حرفه‌ای داشته باشد.

بهرحال تقاضای من برای همکاری، بعداز فاصله ای یکی دو ماهه با نامه‌ای همراه بود با امضاء رئیس " پرس نو " و آن دوست سابق که: ما از میان متقاضیان یکی غیر از شما را انتخاب کرده و با این وصف مایلیم نظر شما را در مورد احتمال همکاری آتی با گروه جدید را بدانیم که آیا آنها میتوانند برای همکاری به شما مراجعه کنند یا نه...

من جواب مثبت به این خواسته دادم. تا اینجای قضیه کار کماکان در تصوری کلاسیک از کار رادیویی بود. تجربه کار سیاسی و رادیوئی من بگونه‌ای بود که بهرحال برای چنان شیوه‌ای از کار کلاسیک همخوانی داشته باشد. برای من از زاویه دیگری – تا آنجائی که بر میگردد به اهداف عمومی وزارت خارجه هلند پشت این تأمین بودجه – این موضوع حل‌شده بود که: وقتی میدانی یا میتوانی حدس بزنی آنها چه میخواهند، آنگاه میتوانی از این امکان بهره گرفته و در راستای فعالیتی فرهنگی و شکل‌دادن پلی ارتباطی بین ملزومات و تجارب زندگی شهری و مدنیت موجود در جوامع غرب، با تبلور فرهنگی جامعه‌ای مثل ایران که همبستگی اجتماعی و علائق فرهنگی و ساختاری مردم میتواند ترکیب بسیار مناسبی از نوع نوینی از زندگی اجتماعی را به میان بکشد.

اخباری که جسته گریخته به گوشم رسید و یا در وبلاگ‌ها و سایت‌ها خواندم و بعداز آن وقتی به اولین روزهای برنامه‌های رادیو زمانه گوش دادم، راستش مرا با تردیدهای اساسی همراه کرد. سفرهای آقای جامی به اینجا و آنجا و راه‌اندازی نشست‌های معارفه و مباحثه در مورد چگونه‌گی کار و غیره، مرا به تردیدهای دیگری کشاند. ادعاهای پشت راه‌اندازی این رسانه بگونه‌ای پیش رفت که انگار قصد دارد جای خالی رسانه‌های داخلی را پر کند. انعکاس همه آن چیزهائی که بطور غیر انسانی و غیرقانونی و حتی مضحک در ایران ممنوع اعلام میشوند در رادیو بعنوان اینکه: ما میخواهیم صدای، صداهای نشنیده در جامعه ایران شویم،... ما میخواهیم زبان وبلاگ‌نویسان و جوانان و این و آن و ... شویم... هر روز و هر لحظه مرا از تصور و تلقی مورد نظر درباره رادیو دور نمود.

تأکید به این نکته که ما نه اپوزیسیون جمهوری اسلامی که حتی‌الامکان ترجیح میدهیم تبدیل به صدایی شویم که مثلاً نقش فراسیاسی را ایفا کند، با دامن زدن به این توهم همراه هست که انگار جریان‌های سیاسی فی‌نفسه از بیماری خاصی رنج میبرند!؟ شما نمیتوانی از حقوق اجتماعی و مدنی و دموکراتیک و انسانی انسان صحبت کنی، و جمهوری اسلامی آنرا مغایر آن باصطلاح ارزش‌های خود نداند. در اینجا این، جمهوری اسلامی است که با تو مخالف است و نه تو مخالف وی. شما نمیتوانی در جامعه‌ای که رادیوی تو از آنجا پخش میشود و نه تنها مواد مخدر در آن آزاد هست بلکه انواع تشکل‌های حقوقی برای معتادان به درجات بالاتر مخدرات وجود دارد و از آنها و حقوق انسانی‌شان دفاع میکند، از این قضایا صحبت کنی و جمهوری اسلامی آنرا مغایر خود نفهمد. یا باید مانند ساکنان جزیره‌ای در وسط اقیانوس شوی و کارهایت ربطی به زندگی روزمره اطرافت نداشته باشد و در این حالت دچار تخیل و رویا شوی از نگاه تصاویر به برنامه‌سازی روی آوری؛ و یا باید خود را با تصاویری که در آن فضای بحرانی و زیر ساطوری جامعه ایران دلخوش کنی که انگار همان انعکاس ساده زبان جوانان زیر تیغ کافی است و ...

ترکیبی که تا کنون " زمانه " برای خود انتخاب نمود، بدون اینکه تحت‌تأثیر داوری خواسته باشم نافی ارزش‌های هر فردی باشم، اما نشان از سیاست معینی دارد. بهره‌گیری از پتانسیل وبلاگ‌نویسان برای کار رادیو را در یک تلقی ذهنی خاص، من خیانت به دنیای وبلاگستان میدانم! برای توضیح و توجیه این جمله حرف زیادی ندارم. تنها اشاره میکنم به اینکه، بسیاری هستند گسترش امر وبلاگ‌نویسی را بصورت معدنی می بینند که هرکدام تلاش میکنند برای مقاصد معینی از آن بهره بگیرند.

وبلاگستان اگر چه نمادی است از رسانه‌ای شدن زمزمه‌های فردی هر انسان و از همین منظر مملو از عطر زیبایی است که دنیای تخصصی نوشتن، گفتن، خواندن و غیره را دور ریخته و به این نظرگاه بیشتر نزدیک شده که: معیارهای ارزش‌گذاری بر اساس توانائی نگارش و غیره، هرچه باشد بدرد تقسیماتی میخورد که در سرهم‌بندی جوامع امروزین جهان شاید یه گوشه‌ای را به خود اختصاص دهد که بهرحال بخشی از آکواریوم موجودات پشت شیشه هستند. اما، انسان بمثابه موجودی حقیقی نه تنها قادر هست بیاندیشد، انتخاب کند و زندگی و حیات روزمره‌اش را پیش برد، بلکه بجای خود میتواند رویاهای بی‌نظیری را نیز در خود شکل دهد. وبلاگ جائی میشود برای چنان انعکاساتی.

رسانه، برای خود وظیفه تعیین میکند و مابه‌ازای آن رابطه‌اش را با مزد و مقیاس و معیار و اندازه‌ها و ارزش‌ها هماهنگ میکند. رسانه، حتی برای نظرخواهی هم یک نفر را باید بالای صفحه بگذارد تا فکر کند و بگوید که: آیا این نظر شایسته انعکاس در رسانه هست یا نه؟ رسانه باید آخرالامر به کسی که بابت همه این قضایا پول میدهد، پاسخگو باشد.

مسئول رسانه " زمانه " در یادداشتی اشاره‌ای داشت به یکی دو تا از انتخاب‌های خود و منجمله یکی دو تائی نام هم به آن اضافه کرد. از سوی دیگر وقتی به نوشته‌های زمانه نگاه میکنم و برخی بخش‌ها رادیوئی‌اش را گوش میدهم، فکر میکنم نه تنها هیچ انطباقی با شعارهای مطروحه در اینجا و آنجای زمانه ندارند، بلکه بعضی از این برنامه‌ها از ابتذال وحشتناکی رنج میبرند. حتی آنجائی که مثلاً مباحث فلسفی در جریان هست، با نوع خاصی از کلمات قصار عجیب و غریب و پر طمطراق مواجه‌ایم که نمیدانم معیارهای انتخاب آنها برای انعکاس چیست؟

حال که به اینجا رسیده‌ام و امروز یعنی ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۶ هست، فکر میکنم نشستن در گوشه‌ای و خوردن نان و ماست خود و سر در گریبان همان صفحه محدودی که نامش وبلاگ هست فرو بردن برایم گواراتر است از مجموعه‌ای که تاکنون هیچ تصویر روشنی از خود و اهدافش و اعمالش و اینها نمی دهد و آنجائی هم که به تشریح برخی قضایا می پردازد، بنظر آدرس عوضی میدهد.

ناگفته‌های این رسانه برایم اینها هستند: علت عدم توافق بین مسئول سابق با تأمین‌کنندگان بودجه چه بود؟

دوم: ساختار کنونی و طرح اولیه رسانه – زمانه چه هدفی را دنبال میکند؟

سوم: چه نقش و ارتباطی برای این رسانه با نقش رسانه در جامعه ایران میتوان قائل شد؟ آیا زمانه میخواهد این تلقی را دامن زند که جامعه ایران میباید از حقوق خود برای بهره‌گیری از همان رادیو و تلوزیونی که بودجه‌اش از محل درآمدهای جامعه تأمین میشود، صرف‌نظر کند؟ کاری که سالیان سال توسط بی بی سی، و بسیاری رادیو و تلوزیون‌های وابسته به دول دیگر نیز انجام شد؟ یعنی دامن‌زدن به بی‌اعتمادی نسبت به رسانه‌های داخلی و این تصور که انگار مردم هیچ نقش و وظیفه‌ای در تصحیح اعمال رسانه‌های داخلی ندارند و برای تنظیم جایگاهی مناسب برای چنان رسانه‌هایی موظف به هیچ کاری نیستند.

بعنوان مثال در این زمینه، به همان موسیقی زیرزمینی ایران اشاره میکنم. حق داشتن امکان آزاد در جامعه برای بهره‌گیری از موسیقی، میباید در جامعه نه تنها به رسمیت شناخته شود، بلکه رسانه‌های عمومی و منجمله رادیو و تلوزیون بمثابه بخشی از امکانات عمومی و اجتماعی باید در خدمت و تأمین راستاهای صحیح چنین فعالیت هنری و فرهنگی در اختیار جوانان قرار گیرد. دلخوش کردن جوانان به اینکه صدایشان در بیرون منعکس میشود، این نظر را بیشتر تحکیم می بخشد که انگار رادیو و تلوزیون تیول دستگاه تبلیغاتی حاکم بوده و مردم اگر میخواهند به فعالیت‌هایی دست زنند بروند در اینجا و آنجای دنیا یک حمایتی چیزی برای خود پیدا کنند.


این نوشته رو بدون کار بیشتر و جدی همینطور میذارم در وبلاگم. – این همان خصوصیتی است که وبلاگ را از رسانه‌های تخصصی با هر نام و تلقی‌ای که از خود ارائه میدهند، مجزا میکند! اینکه بتوان نوشته‌ای را در آن گذاشت و اگر احیاناً کسی به آن زمزمه‌های روی کاغذ روی آوردند آنرا بعنوان زمزمه بخوانند و حس کنند و دیگر هیچ.