از این وبلاگستانی که:
از در دروازه تو نمی رود ولی از سوراخ سوزن می گذرد
کوهها را نمی بیند ولی ذره ها را به زیر ذره بین می برد
در مقابل جنایات بزرگ سکوت می کند ولی در قبال خطاهای یک طفل به حرکت در می آید...
دلم می گیرد!
هر چه باشد این وبلاگستان فارسی است...مینیاتور جامعه ایرانی که برایش قتلی در سریال نرگس مهم تر از قتلی است در زندان اوین!
پینوشت:
برای جلوگیری از سوء تفاهم ، قبل از هر چیز باید بگم که من هم مثل بیشتر شما با رفتاهای "چسبناک" کورش مشکل دارم!
من هم پسری درست به سن و سال او دارم و علیرغم اینکه وبلاگ دارد هرگز نه از من و نه از کس دیگری خواسته که به او لینک دهیم...افتخاراتش هم زیادتر از کورش است و هیچکدام را کنار وبلاگش ننوشته است...سهل است، اگر در مجلسی من یا مادرش چیزی بگوئیم خجالت میکشد.
اما این روش را که شخصی، گروهی، وبلاگستانی خموش و تحریک ناپذیر و منجمد و خواب آلوده که در هیچ کار انسانی و مدنی با هم متحد نمیشوند یکباره در جهت حمله کردن، ریشخند کردن و سنگ انداختن به سوی یک نوجوان (به قول پانتهآ نه چندان معصوم) همرای و همصدا و متحد میشوند...این روش را نمیپسندم.
قصدتان چیست؟
میخواهید شوخی بکنید و بخندید...یا قصد دارید از اشاعه یک فرهنگ غلط در بین وبلاگنویسان جلوگیری کنید؟
اگر میخواهید بخندید باید دقیقا بدانید که به چه میخندید...
با عرض معذرت، به رویاها و افتخارات و آرمانهای یک نوجوان هیچ جوان یا میانسال عاقلی نمیخندد!
اگر هم میخواهید او را اصلاح کنید مطمئن باشید که این راهش نیست...با این کار دلش را میشکنید و غرورش را جریحهدار میکنید.
این پست را علیرغم هشداری که "خورشید خانوم" داده بود به خامه طبع آراست