Monday, February 13, 2006

وبلاگ شبح

آزادی بيان و دشمنان‌اش!

اين که آن کارتون‌های کذايی ارزش هنری داشتند يا نداشتند؟ (که به نظر من نداشتند!) و يا اين که آيا ارتباطی بين جنجال بر سر انتشار آن‌ها و پيروزی حماس و موضوع ارسال پرونده‌ی ايران به شورای امنيت وجود داشت يا نداشت؟(که به نظر من داشت!) موضوع بحث من نيست. مسئله بحث قديمی "آزادی بيان" است. در اين وب‌لاگ بارها در مورد "آزادی بيان" گفت‌وگو کرديم. مدافعان "آزادی بيان" هم‌واره قيد "بی‌قيد و شرط" را جزء لاينفک آن می‌دانند و دشمنان‌اش سعی می‌کنند آزادی بيان را مقيد به قيدهايی کنند.
کم‌خطرترين دشمنان "آزادی بيان" کسانی هستند که مخالفت‌شان با آزادی بيان را بی‌پرده پوشی بيان می‌کنند و خطرناک‌ترين‌شان کسانی هستند که خود را در جبهه‌ی مدافعان "آزادی بيان" جا می‌زنند اما هر وقت آزمونی از پايداری‌شان به آزادی بيان پيش می‌آيد چهره‌ی واقعی خود را نشان می‌دهند و می‌شوند دشمنان درجه يک آزادی بيان و شگرد همه‌ی‌شان تقريبا يک‌سان است: اول "بيان بودن" بيانی را مورد ترديد قرار می‌دهند و بعد آن را می‌کوبند. به اين جمله دقت کنيد:
"که گفت که آزادی بيان جواز آزادی عمل هم هست؟ و مگر جای انکار است که تخفيف و تحريک دو عمل‌اند نه دو سخن؟"
شايد با دقتی رياضی‌وار بتوان گفت صددرصد مواردی که "آزادی بيان" مورد تهاجم قرار می‌گيرد متهم به "تخفيف" يا "تحريک" و يا هر دو است و اکنون قطب عالم روشن‌فکر دينی سرزمين گل‌وبلبل (که باندهای مافيايی قدرت با شعار مبارزه با مافيا به رياست جمهوری می‌رسند و پدرخوانده‌های بنيادگرا شيوخ اصلاحات می‌شوند) رگ گردن کلفت می‌کند و اشتلم راه می‌اندازد که وامصيبتا واسلاما که به احمد که ناموس مسلمانان است جسارت شده است و اين "بيان" نيست که "عمل" است!
به هر روی آقای عبدالکريم سروش نيز مانند هر دين‌دار ديگری نمی‌تواند مدافع آزادی بيان باشد. اصولا برای من مسلم شده است بين اعتقاد داشتن به وجود امری قدسی و اعتقاد به آزادی بيان تضادی حل ناشدنی وجود دارد. مهم نيست اين امر قدسی خدای در پس آسمان هفتم باشد يا استالينی تکيه‌زده بر تخت تزار!
اين شما و اين شرق يکشنبه 23 بهمن و رگ متورم گردن آقای سروش و گذر پوست به دباغ‌خانه!

http://www.shabah.ir/archives/002396.php