Friday, November 21, 2008

عازم ایران بود برای سالگرد فاجعه. پرسیدم مراسمی در پیش است، گفت نه، نمی‌گذارند

از دور برآتش
رضا علامه زاده

دو شمع و صد ضربه چاقو

در آستانه‌ی دهمین سالگرد جنایاتی که به «قتل‌های زنجیره‌ای» موسوم شد، فرصتی دست داد تا در حوالی فرانکفورت دیداری داشته باشم با «پرستو»، دختر هنرمند دو تن از قربانیان این جنایات، زنده‌یادان «داریوش و پروانه فروهر».

من قبلا چند عکس از کارهای پرستو دیده بودم ولی این بار وقتی در آتلیه‌ی کوچکش با فرصت بیشتری به نمونه کارهای تصویری‌اش، از طرح و نقش گرفته تا کاغذ دیواری و بادکنک‌هائی که با تصاویری از شکنجه پوشیده شده بود، نگاه کردم دریافتم که با هنرمندی سخت حساس و آشنا به زبان هنر روبرو هستم. در دو سه ساعتی که به سرعت برق گذشت، من سعی کردم فقط گوش باشم و به قصه‌ی غریب او در مورد کشتار پدر و مادرش گوش دهم. هر وقت کمی خسته می‌شد با سئوالی کوتاه دوباره به حرفش می‌آوردم و با رنجی که در صدایش و غمی که در چشمانش، وقت حرف زدن بود، همدرد می‌شدم.
چند کتابچه از کارهای چاپ شده‌اش را به من داد که عموما متاثر از همان حادثه‌ی دردناک بود که به شکل بسیار هنرمندانه‌ای بازتاب یافته بود. هر ضربه‌‌ی چاقو که بر پیکر داریوش و پروانه فرود آورده شده در دست هنرورز پرستو به نقشی ماندنی بدل شده است؛ نقش‌هائی مملو از چاقو، چاقو، چاقو و چاقو.

عازم ایران بود برای سالگرد فاجعه. پرسیدم مراسمی در پیش است، گفت نه، نمی‌گذارند. از صبح مامورین سر کوچه می‌ایستند و اگر کسی به خانه نزدیک شود با کتک هم شده ردش می‌کنند. فقط خودش در خانه خواهد بود و یکی دو فامیل نزدیک که از شب قبل می‌آیند تا در قتلگاه داریوش و پروانه یادشان را گرامی بدارند.
می‌گفت سال پیش، در شب سالگرد، دو تا شمع کوچکِ روشن، از آن‌ها که ما زیر قوری چای می‌گذاریم تا گرم بماند، برده بود و در کوچه جلو در خانه گذاشته بود. چند دقیقه بعد ماموری آمده بود در خانه، و گفته بود دستور آمده تا شمع‌ها را برداریم. خودتان برشان دارید وگرنه خاموششان می‌کنیم.