خودتون خبر ندارين
مدتی است كه نظراتی مشخص به صورت كامنت در زیر مطالب و نوشتههای وبلاگستان فراوان به چشم میخورد. كافی است سری به پستهایی بزنید كه به شكلی انتقادی را به اسلام و تشیع وارد كند یا در مخالفت با آن باشد، پیدا كردن پستی كه نظری با مفهوم زیر برایش نوشته نشده باشد كاری بسیار مشكل است:
مخالفت شما با اسلام به خاطر تنفر از جمهوری اسلامی هست و اسلام ارتباطی به این رژیم و اعمالش ندارد!
احتمالاً شما هم با چنین نظراتی به دفعات روبرو شدهاید. چنین نظری البته با ادبیات و لحن متفاوتی در زیر این پستها نوشته شده است. در جایی با لحنی دلسوزانه و معلموار نوشته میشود و توضیح میدهد این مخالفت ناشی از اشتباه ِ انگاشتن جمهوری اسلامی به جای اسلام است در حالیكه اسلام هیچ شباهتی به جمهوری اسلامی ندارند. جای دیگر با ابراز تاسف برای كمعقلی و نادانی نویسنده نوشته میشود كه برایتان متاسفم كه فكر می كنید اسلام همین جمهوری اسلامی است و در جای سومی با نفرین جمهوری اسلامی همراه میشود كه لعنت بر این نظام كه با اعمالش، مردم را از اسلام و تشیع متنفر كرده است. نكته جالبی كه وجود دارد این است كه اكثر این نظرات در یك موضوع مشترك هستند كه تقریباً در همهی آنها نویسنده كامنت اعلام میكنند كه خود هم البته از این رژیم دل خوشی ندارند اما… . نكته جالبتر این است كه این نظرات بیتوجه به اینكه اصلاً موضوع مورد نظر نویسنده چه بوده است، در زیر هر مطلبی كه نوعی مرتبط به مخالفت با اسلام باشد گذاشته میشود، حالا چه این بحث خواندن قرآن با ساز باشد، روایتی مضحك و توهین آمیز منتسب به امامی باشد، قطعهای از قوانین فقهی اسلام در باره رابطهی جنسی با كودك شيرخوار و بهایم باشد، و یا مجازاتهای وحشیانه سنگسار و پرتاب از بلندی و قطع دست باشد.
اگر از نویسندگان این نظرات سوال كنید كه اگر جمهوری اسلامی كمترین شباهتی با اسلام حقیقی ندارد، اسلام حقیقی چگونه است؟ پاسختان به احتمال بسیار زیاد، ارجاع شما باشد به داستان خلخال پای زن یهودی و نقل قول كلام علیابن ابیطالب، كه اسلام این است نه آن چیزی كه در كشور ما انجام میگیرد و در اینجا تنها از اسم اسلام است كه سوء استفاده می شود. نمیدانم آیا یك جمله اینقدر قدرت دارد كه تمام سابقه و تاریخچه 1400 سال حضور اسلام در منطقهی جغرافیایی به این وسعت، همهی قتل و غارت و خونریزی كه انجام داده است، همهی قوانین و دستورات وحشیانه و غیر انسانی اسلام، همه تبعیضی كه نسبت به زن و برده و اهل كتاب و كافر روا داشته است و … را پاكسازی و تطهیر كند؟ من كه اینطور فكر نمیكنم، ولی اگر كه چنین قدرتی دارد، پس رژیم اسلامی هم اینهمه قتل و كشتار و ترور و سر به نیست كردن مخالف، اتوبوس ارمنستان و اعدام فلهای مخالفان، قتلهای زنجیرهای و طرح امنیت اجتماعی و نقض حقوق بشر و … نیست و همانی است كه احمدینژاد در مصاحبهاش با لری كینگ میگوید. آزادترین كشور دنیا، عادلانهترین و كاملترین سیستم قضایی روی زمین و پاسخگوترین مسوولان حكومتی همهی دنیاها.
از پرداختن به این كه، چنین ادعایی (كه جمهوری اسلامی و اسلام شباهتی و ارتباطی با هم ندارند و فقط در نام مشتركند) چقدر منطقی و قابل پذیرش است میگذرم، اما این دوستان با چنان اطمینان و اعتماد به نفسی و بدون كمترین تردیدی این نظرات را بیان میكنند، كه گاهی اوقات فكر میكنم سلمان رشدی و تسلیمه نسرین و ابنوراق و … هم تحت حكومت رژیم اسلامی ایران بودهاند، انگار علی دشتی و احمد كسروی و صادق هدایت هم در دورهی ما میزیستهاند و به دلیل تنفرشان از اعمال حكومت اسلامی دست به قلم شدهاند! نمیدانم واقعاً درك این موضوع اینقدر مشكل و دور از ذهن است كه مخالفت فردی با دینی كه به اجبار از پدر و مادرش به او منتقل شده حالا به هر دلیل درست یا نادرستی، به دلیل تنفر او از نظام حاكم نباشد و مخالفتی به خاطر ماهیت اندیشه و احكام و قوانین و اعمال همان دین باشد. واقعاً آیا ممكن نیست مخالفت، انتقاد، تنفر، انزجار، فحاشی این عدهای كه به قول شما راه را گم كردهاند، از صراط مستقیم به دور افتادهاند، خود الله بر چشم و گوش و قلبشان مهر زده است تا از كفر خود دست نكشند، (یا حداقل بخشی از آنها) حاكمیت جمهوری اسلامی نباشد؟ آیا ممكن نیست مخالفت فردی با دینی كه دستور سنگسار كردن انسان را میدهد، دینی كه زنان را تحقیر میكند، دینی كه با بردهداری مخالفتی نمیكند، دینی كه زنبارگی را ترویج میكند، دینی كه رد كنندهی خود را به اعدام محكوم میكند و … (میدانم كه اثبات زنا به این آسانی نیست و چهار نفر شاهد عادل میخواهد و یا 3 بار اقرار صریح زناكار را میخواهد و ارتداد فرق میكند و كافر حربی و ضمی و فلان باهم تفاوت دارند) به خاطر خود این دین باشد؟ اگر ممكن است كه بزرگواری كنید و این نظراتتان را فرت و فرت همهجا ننویسید و اگر چنین چیزی ممكن نیست، پس باید قدردان و متشكر از رژیم اسلامی بود كه باعث شد، عدهای هر چند كم تعداد، نگاهی دوباره به این دین و دیگر ادیان بیندازند و ببینند كه كجا و بر روی چه چیزی ایستادهاند.