غربتستان پانته آ
شهيد زمانه
از خودم ميپرسم، ما ايرانيها کی ميخوايم از اين تفکر دايی جان ناپلئونی دست برداريم.
مهدی جامی از سمت مديريت راديو زمانه برکنار شده. خوب، اونهايی که از چند و چون ماجرا خبر ندارند تعجب ميکنند و ميخوان بدونند چرا. اونهايی که از چند و چون ماجرا دست کم تا حدی خبر دارند به خودشون ميگند چه عجب. چيزی که قابل درک نيست، يکی مطرح کردن انواع و اقسام تئوريهای عجيب و غريب دربارهء دلايل اين تصميمه و منحرف کردن بحث، اون هم به غلطترين شيوه، و ديگری اشک و آه و ناله و زاری که وای آقای جامی رفت، زمانه يتيم شد. شهيدپروری و قهرمانسازی اصلاً توی خون ماست، محاله که اگه فرصتی پيدا کنيم واسه نوحهسرايی، ازش بگذريم.
از روزی که اولين بار از ايجاد راديو زمانه خبردار شدم، دو سال و خردهای گذشته. راديو زمانه در طی اين زمان تغيير کرده و بسياری برنامههای جالب و خوب هم ارائه داده، اما کاستيهای فنی و حرفهای که در آغاز کار داشت چندان بهبود و پيشرفتی نداشته و به نظر مياد که هنوز اصول کار راديويی در نگاه مسئولان زمانه چيز پيشپاافتادهايه. آقای جامی ممکنه آدمی بسيار خوب، شريف، مهربان، باسواد و دلسوز باشه با ايدههايی در نوع خود جالب و بکر و تازه، اما طبق تجربهای که من در همکاری با زمانه داشتم، مدير موفقی نيست. روش سرپرستی زمانه هميشه ضعيف بوده و مسائل مادی و اداری به درستی هدايت نميشده، ريخت و پاش و بیبرنامگی فراوان بوده و سلسه مراتب وظايف و روابط همکاران هم مشکلات زيادی داشته. اينه که من يکی از خوندن خبر غافلگير نشدم و لزومی هم برای شاخ و برگ دادن به ماجرا و بافتن قصههای شاخدار و ربط دادنش به مواضع سياسی رسانه و آقای جامی نميبينم.
خود آقای جامی در وبلاگش توضيح درستی نميده که اصل ماجرا چيه، گويا طرف صحبتش يه عدهء خاصی از ما بهترانه که از قضايای پشت پرده خبر دارند و ايشون داره توضيح تکميلی ميده. اينجور که معلومه، مخاطبان عادی و روزمرهء وبلاگش ناديده گرفته ميشن، همينطور بیاطلاعيشون از چند و چون قضيه. به همين دليل هم احتمالاً به سختی ميشه با ايشون احساس همدلی کرد و با فريادهای اعتراضشون عليه مسئولان سنگدلی که اين تصميم ناعادلانه رو گرفتهاند همصدا شد، مگر اينکه اصل قضيه اصلاً مهم نباشه و بخواهيم اون رو از منظر محبوبيت و سمپاتی (يا منفوريت و آنتیپاتی) ببينيم.
اما راديو زمانه رو به فرزند تشبيه کردن و ديگران رو دايهء مهربانتر از مادر خوندن چيزی جز لفاظی شاعرانه نيست. در اينکه نام و وجود راديو زمانه با نام و ايدههای مهدی جامی پيوند خورده شکی ندارم، به خصوص که ايشون، تا جايی که من افتخار آشنايی با سبک مديريتش رو داشتم، اصولاً اجازه نميداد که کسی در تربيت اين فرزند (خوانده) کوچکترين دخالتی بکنه يا بهش نازکتر از گل بگه، تا اين حد که اگر نظر کسی رو دربارهء زمانه ميپرسيد و طرف بلافاصله شروع به مدح و ستايش نميکرد، از دستش دلخور ميشد، حتی در هفتههای اول که کار زمانه واقعاً سراسر ايراد و اشکال بود. از اين نظر ميشه نگاه آقای جامی رو به زمانه، به نگاه مادری به فرزندش تشبيه کرد، همونقدر بی چون و چرا و يکجانبه.
با اين حال راديو زمانه دارايی شخصی آقای جامی نيست. واقعيت اينه که به ايشون با اعطای بودجهای مشخص، وظيفهای مشخص محول شد که بايد انجام ميداد. ايشون راديو زمانه رو مستقل و بدون پشتيبانی غير و با بودجهء شخصی راه نينداخت که حالا به ديگران اجازهء فضولی در کارش نده و بگه زمانه فرزند منه، به شما چه که چطور ادارهاش ميکنم! اگر طبق نظر کسانی که مسئوليت نظارت بر اين بودجه و اين رسانه رو بر عهده دارند، اين وظيفه به نحو صحيحی انجام نشده، تعليق آقای جامی نه تنها درست، بلکه لازمه. ديگه اين همه اشک و آه و ناله نداره که بعضيها سوگنامه نوشتهاند. يه خرده نگاه منطقی هم خوب چيزيه بابا!
خورشيد خانم عزيز هم بهتره کمتر جوش بزنه، چون از الآن بايد ديگه يواش يواش به اين مسئله عادت کنه که پسفردا که به سلامتی مدرکش رو گرفت و در شرکتی، ادارهای، جايی مشغول به کار شد، برای عزل و نصب کارفرماش نظرش رو نميپرسند. دموکراسی در روابط اداری و حقوقی و مالی نقش زيادی بازی نميکنه. ملاک، موفقيته و بس. نيکآهنگ هم که خوب تکليفش معلومه، چون تمام حيات راديوييش به مقام آقای جامی بسته است و اگر حرف ديگهای ميزد جای تعجب داشت. حالا اين چه جور نامهء خصوصی بوده که خطاب به آقای جامی نوشته شده و بعد به دست خورشيد خانم رسيده که اون هم در وبلاگش منتشر کرده، ديگه نميدونم. اين هم که داريوش خان ميگه «آن زمانهای که میشد زمانهی مطلوب و محبوب و آرمانی باشد، با وجود و حضور مهدی میتوانست باشد» و حتی «کس دیگری در قد و قامت فکر و علمی او نیست» باز هم برميگرده به همون گزافهگويی شاعرانه و اغراق عرفانی-عشقولانهء معمول که بهش عادت داريم. يعنی بين ميليونها ايرانی داخلی و خارجی يک نفر آدم کارآزموده و مجرب وجود نداره که قابل مقايسه با آقای جامی باشه يا - زبونم لال - دربارهء کار راديو و مديريت از ايشون بيشتر بدونه؟
ناراحتی و عصبانيت آقای جامی کاملاً قابل درکه و اين خشم و خروش و زدن به صحرای کربلا رو که اينها افکار استعماری دارند و اصلاً عين اجدادشون بردهدار هستند (فقط کم مونده بود يه گريزی هم بزنه به آپارتايد) و نميدونند دموکراسی يعنی چی، به حساب همون عصبانيت و واکنش احساساتی ميگذارم، وگرنه آقای جامی خودش خوب ميدونه که مديريت راديو ربطی به دموکراسی نداره. ضمناً کسانی که از راديو زمانه رفتند و اغلبشون (خودم رو نميگم!) اشخاصی بسيار کارآمد و حرفهای و آگاه و دلسوز بودند، به خاطر وجود بيش از حد دموکراسی چنين تصميمی نگرفتند. اونهايی هم که هنوز اونجا هستند و ناراضيند تا به حال حق رأی آزادانه نداشتهاند. اصلاً چنين فضايی در زمانه وجود نداشته که يکی رفيق گرمابه و گلستان آقای جامی نباشه و با اين حال بخواد نظرش رو بدون واهمه از عواقب سوء بگه، ضمن اينکه بالأخره منافع بعضيها ثابت نگه داشتن وضع فعلی رو ايجاب ميکنه. اگر کسی ادعا ميکنه که محيط کاری در راديو زمانه همهاش دوستی و صفا و صميميته و از باندبازی و پنبه زدن و توطئه کردن خبری نيست، يا اون محيط رو از نزديک نديده و دربارهء چيزی حرف ميزنه که ازش اطلاع نداره، يا قصدش فقط تملق و چاپلوسيه و حفظ منافع، يا هردو.
به هر حال نه دليلی برای گريه و زاری و آه و افسوس هست، نه احتياجی به متوهم شدن و قضيه رو به سيا و ساواما و ک.گ.ب. ربط دادن. مديری در مديريت رسانهای موفق نبوده. بعد از مدتی درصد بازدهی و موفقيتش توسط ناظران پروژه بررسی شده و دربارهء شيوهء کارش به توافق نرسيدهاند، پس برکنار شده. اگر مثلاً مدير شرکت زيمنس به دليل نالايقی توسط هيئت مديريه برکنار بشه آيا به ب.ان.د. (سازمان اطلاعات آلمان) ربط داده ميشه يا به سياستهای خانم مرکل يا به روابط ديپلماتيک آلمان و آمريکا؟ اگر پرس ناو با شخص آقای جامی يا طرز تفکر سياسيش کنار نميومد، بهش سمت سردبيری رو پيشنهاد نميکردند. پس مشکل فقط و فقط روش مديريت ايشون بوده، نه چيز ديگه. روحت شاد، دايی جان ناپلئون!
معنی تعويض مدير به هيچ وجه پايان کار راديو زمانه يا بدتر شدنش نيست، حتی اگر يه غيرايرانی باشه. اگر مدير جديد (که البته موقته و به احتمال قوی مدير اصلی دوباره ايرانی خواهد بود) در حد کافی با کار راديويی آشنايی داشته باشه و از مسائل مديريتی و اداری هم خوب سردربياره، ميتونيم اميدوار باشيم. در اين صورت احتمالش هست که کيفيت کار زمانه از اين به بعد رشد قابل توجهی داشته باشه. اما از همين الآن دلم به حال مدير جديد ميسوزه. معلوم نيست از دست خيل هواخواهان مدير شهيد و احتمالاً فشار چندبرابر شدهء کنترل و نظارت پرس ناو چهها خواهد کشيد!
اين هم دو کلمه حرف حساب ديگه.
مهدی جامی از سمت مديريت راديو زمانه برکنار شده. خوب، اونهايی که از چند و چون ماجرا خبر ندارند تعجب ميکنند و ميخوان بدونند چرا. اونهايی که از چند و چون ماجرا دست کم تا حدی خبر دارند به خودشون ميگند چه عجب. چيزی که قابل درک نيست، يکی مطرح کردن انواع و اقسام تئوريهای عجيب و غريب دربارهء دلايل اين تصميمه و منحرف کردن بحث، اون هم به غلطترين شيوه، و ديگری اشک و آه و ناله و زاری که وای آقای جامی رفت، زمانه يتيم شد. شهيدپروری و قهرمانسازی اصلاً توی خون ماست، محاله که اگه فرصتی پيدا کنيم واسه نوحهسرايی، ازش بگذريم.
از روزی که اولين بار از ايجاد راديو زمانه خبردار شدم، دو سال و خردهای گذشته. راديو زمانه در طی اين زمان تغيير کرده و بسياری برنامههای جالب و خوب هم ارائه داده، اما کاستيهای فنی و حرفهای که در آغاز کار داشت چندان بهبود و پيشرفتی نداشته و به نظر مياد که هنوز اصول کار راديويی در نگاه مسئولان زمانه چيز پيشپاافتادهايه. آقای جامی ممکنه آدمی بسيار خوب، شريف، مهربان، باسواد و دلسوز باشه با ايدههايی در نوع خود جالب و بکر و تازه، اما طبق تجربهای که من در همکاری با زمانه داشتم، مدير موفقی نيست. روش سرپرستی زمانه هميشه ضعيف بوده و مسائل مادی و اداری به درستی هدايت نميشده، ريخت و پاش و بیبرنامگی فراوان بوده و سلسه مراتب وظايف و روابط همکاران هم مشکلات زيادی داشته. اينه که من يکی از خوندن خبر غافلگير نشدم و لزومی هم برای شاخ و برگ دادن به ماجرا و بافتن قصههای شاخدار و ربط دادنش به مواضع سياسی رسانه و آقای جامی نميبينم.
خود آقای جامی در وبلاگش توضيح درستی نميده که اصل ماجرا چيه، گويا طرف صحبتش يه عدهء خاصی از ما بهترانه که از قضايای پشت پرده خبر دارند و ايشون داره توضيح تکميلی ميده. اينجور که معلومه، مخاطبان عادی و روزمرهء وبلاگش ناديده گرفته ميشن، همينطور بیاطلاعيشون از چند و چون قضيه. به همين دليل هم احتمالاً به سختی ميشه با ايشون احساس همدلی کرد و با فريادهای اعتراضشون عليه مسئولان سنگدلی که اين تصميم ناعادلانه رو گرفتهاند همصدا شد، مگر اينکه اصل قضيه اصلاً مهم نباشه و بخواهيم اون رو از منظر محبوبيت و سمپاتی (يا منفوريت و آنتیپاتی) ببينيم.
اما راديو زمانه رو به فرزند تشبيه کردن و ديگران رو دايهء مهربانتر از مادر خوندن چيزی جز لفاظی شاعرانه نيست. در اينکه نام و وجود راديو زمانه با نام و ايدههای مهدی جامی پيوند خورده شکی ندارم، به خصوص که ايشون، تا جايی که من افتخار آشنايی با سبک مديريتش رو داشتم، اصولاً اجازه نميداد که کسی در تربيت اين فرزند (خوانده) کوچکترين دخالتی بکنه يا بهش نازکتر از گل بگه، تا اين حد که اگر نظر کسی رو دربارهء زمانه ميپرسيد و طرف بلافاصله شروع به مدح و ستايش نميکرد، از دستش دلخور ميشد، حتی در هفتههای اول که کار زمانه واقعاً سراسر ايراد و اشکال بود. از اين نظر ميشه نگاه آقای جامی رو به زمانه، به نگاه مادری به فرزندش تشبيه کرد، همونقدر بی چون و چرا و يکجانبه.
با اين حال راديو زمانه دارايی شخصی آقای جامی نيست. واقعيت اينه که به ايشون با اعطای بودجهای مشخص، وظيفهای مشخص محول شد که بايد انجام ميداد. ايشون راديو زمانه رو مستقل و بدون پشتيبانی غير و با بودجهء شخصی راه نينداخت که حالا به ديگران اجازهء فضولی در کارش نده و بگه زمانه فرزند منه، به شما چه که چطور ادارهاش ميکنم! اگر طبق نظر کسانی که مسئوليت نظارت بر اين بودجه و اين رسانه رو بر عهده دارند، اين وظيفه به نحو صحيحی انجام نشده، تعليق آقای جامی نه تنها درست، بلکه لازمه. ديگه اين همه اشک و آه و ناله نداره که بعضيها سوگنامه نوشتهاند. يه خرده نگاه منطقی هم خوب چيزيه بابا!
خورشيد خانم عزيز هم بهتره کمتر جوش بزنه، چون از الآن بايد ديگه يواش يواش به اين مسئله عادت کنه که پسفردا که به سلامتی مدرکش رو گرفت و در شرکتی، ادارهای، جايی مشغول به کار شد، برای عزل و نصب کارفرماش نظرش رو نميپرسند. دموکراسی در روابط اداری و حقوقی و مالی نقش زيادی بازی نميکنه. ملاک، موفقيته و بس. نيکآهنگ هم که خوب تکليفش معلومه، چون تمام حيات راديوييش به مقام آقای جامی بسته است و اگر حرف ديگهای ميزد جای تعجب داشت. حالا اين چه جور نامهء خصوصی بوده که خطاب به آقای جامی نوشته شده و بعد به دست خورشيد خانم رسيده که اون هم در وبلاگش منتشر کرده، ديگه نميدونم. اين هم که داريوش خان ميگه «آن زمانهای که میشد زمانهی مطلوب و محبوب و آرمانی باشد، با وجود و حضور مهدی میتوانست باشد» و حتی «کس دیگری در قد و قامت فکر و علمی او نیست» باز هم برميگرده به همون گزافهگويی شاعرانه و اغراق عرفانی-عشقولانهء معمول که بهش عادت داريم. يعنی بين ميليونها ايرانی داخلی و خارجی يک نفر آدم کارآزموده و مجرب وجود نداره که قابل مقايسه با آقای جامی باشه يا - زبونم لال - دربارهء کار راديو و مديريت از ايشون بيشتر بدونه؟
ناراحتی و عصبانيت آقای جامی کاملاً قابل درکه و اين خشم و خروش و زدن به صحرای کربلا رو که اينها افکار استعماری دارند و اصلاً عين اجدادشون بردهدار هستند (فقط کم مونده بود يه گريزی هم بزنه به آپارتايد) و نميدونند دموکراسی يعنی چی، به حساب همون عصبانيت و واکنش احساساتی ميگذارم، وگرنه آقای جامی خودش خوب ميدونه که مديريت راديو ربطی به دموکراسی نداره. ضمناً کسانی که از راديو زمانه رفتند و اغلبشون (خودم رو نميگم!) اشخاصی بسيار کارآمد و حرفهای و آگاه و دلسوز بودند، به خاطر وجود بيش از حد دموکراسی چنين تصميمی نگرفتند. اونهايی هم که هنوز اونجا هستند و ناراضيند تا به حال حق رأی آزادانه نداشتهاند. اصلاً چنين فضايی در زمانه وجود نداشته که يکی رفيق گرمابه و گلستان آقای جامی نباشه و با اين حال بخواد نظرش رو بدون واهمه از عواقب سوء بگه، ضمن اينکه بالأخره منافع بعضيها ثابت نگه داشتن وضع فعلی رو ايجاب ميکنه. اگر کسی ادعا ميکنه که محيط کاری در راديو زمانه همهاش دوستی و صفا و صميميته و از باندبازی و پنبه زدن و توطئه کردن خبری نيست، يا اون محيط رو از نزديک نديده و دربارهء چيزی حرف ميزنه که ازش اطلاع نداره، يا قصدش فقط تملق و چاپلوسيه و حفظ منافع، يا هردو.
به هر حال نه دليلی برای گريه و زاری و آه و افسوس هست، نه احتياجی به متوهم شدن و قضيه رو به سيا و ساواما و ک.گ.ب. ربط دادن. مديری در مديريت رسانهای موفق نبوده. بعد از مدتی درصد بازدهی و موفقيتش توسط ناظران پروژه بررسی شده و دربارهء شيوهء کارش به توافق نرسيدهاند، پس برکنار شده. اگر مثلاً مدير شرکت زيمنس به دليل نالايقی توسط هيئت مديريه برکنار بشه آيا به ب.ان.د. (سازمان اطلاعات آلمان) ربط داده ميشه يا به سياستهای خانم مرکل يا به روابط ديپلماتيک آلمان و آمريکا؟ اگر پرس ناو با شخص آقای جامی يا طرز تفکر سياسيش کنار نميومد، بهش سمت سردبيری رو پيشنهاد نميکردند. پس مشکل فقط و فقط روش مديريت ايشون بوده، نه چيز ديگه. روحت شاد، دايی جان ناپلئون!
معنی تعويض مدير به هيچ وجه پايان کار راديو زمانه يا بدتر شدنش نيست، حتی اگر يه غيرايرانی باشه. اگر مدير جديد (که البته موقته و به احتمال قوی مدير اصلی دوباره ايرانی خواهد بود) در حد کافی با کار راديويی آشنايی داشته باشه و از مسائل مديريتی و اداری هم خوب سردربياره، ميتونيم اميدوار باشيم. در اين صورت احتمالش هست که کيفيت کار زمانه از اين به بعد رشد قابل توجهی داشته باشه. اما از همين الآن دلم به حال مدير جديد ميسوزه. معلوم نيست از دست خيل هواخواهان مدير شهيد و احتمالاً فشار چندبرابر شدهء کنترل و نظارت پرس ناو چهها خواهد کشيد!
اين هم دو کلمه حرف حساب ديگه.