خسن آقا
http://blog.hasanagha.org/2007/01/post_2182.php
یادتون میاد اوایل که وبلاگها شروع به نوشتن کرده بودند چه اتحادی در بین بچهها بود؟
اون روزها یک مرتبه میدیدی دوتا یا حتی یک وبلاگ نویس به تنهایی حرکتی را شروع میکردند و همه بدون چشم داشت و خودخواهی همراهی میکردند. انگاری همه با هم یک ارتباط نامرئی برقرار کرده بودند. این حرکتها گاهی چنان گسترده میشد که آمار شرکت کنندگان از دستمان در میرفت و گاهی برای جمع آوری لیستها شبها تا صبح باید مینشستیم و لیست تهیه میکردیم. همان روزها بود که تعدادی را از مرگ نجات دادیم، درهای زندانها را بر روی چند نفر باز کردیم. رژیم را با همه قلدریاش بارها به عقب راندیم، نه تفنگی در دست داشتیم نه توپی و نه حتی یک فشفشه، تنها سلاح ما نوشتن بود و افشاگری. آن روزها رژیم حتی به این سرگردانی که امروز گرفتارش شده هم نبود. آن روزهایی را میگویم که خاتمی با لبخندهای دل فریباش اروپاییها را فریب میداد و حتی رئیس جمهور وقت آمریکا در سازمان ملل حاضر شده بود به او دست بدهد. آن روزها ما با دست خالی رژیم را به عقب میراندیم چنان پرقدرت عمل میکردیم که گاهی اوقات خودمان هم باورمان نمیشد که به اهدافی چنین بزرگ دست یافتهایم.
این را رژیم درک کرد و با گستراندن نفاق و دو دلی موفق شد آن اتحاد را به دشمنی و کینه تبدیل کند و ابزار اتحاد را از دست ما در آورد. امروز اما که رژیم در ضعف کامل قرار دارد، آن اتحادی که مورد نیاز است تا با اندک فشاری بتوانیم رژیم را حداقل در زمینه آزادی بیان به عقب برانیم دیگر در بین ما نیست.
چه ها نمیشد کرد اگر آن اتحاد از بین نرفته بود. چه فشاری را نمیشد امروز بر رژیم وارد کرد، رژیمی که در دنیا منزوی است بسیار راحت تر میتوان زیر فشار قرار داد و از آن ثمر گرفت تا رژیمی که در دنیا منزوی نیست.
بیایید آن اتحاد را دوباره با درایت احیا کنیم، شاید بتوانیم در این شرایط کارساز شویم.