و این بحث همچنان ادامه دارد...
دفاع شیرین (!) خانم عبادی از پرونده قتل زهراها
وکیل نیستم و وکالت نخوانده ام. پزشک نیستم و پزشکی هم نخوانده ام ولی آرزویم عدالت و سلامت انسان است. همین قدر می دانم که عدالت و سلامت، قلمروی افراد خاصی نیست و مال و حق همه است. حق تو و حق من. حق خواهر من هم هست و حق برادر شهیدم و جوانمرگم. حقی برای همه.
بالا بروی و پایین بیایی، بخواهی یا نخواهی، زهرا باشی یا زیبا، بنی یعقوب باشی یا بنی کاظمی، بنی بشر باشی یا بنی آدم، خواهر خودمی، همان زهرای کوچک شاهرخی با چشمان تیزهوش که از همدان گذشت و وکیلش همدانی است و زنده بود و زنده بود تا سرحدمرگ تا زمانی که به چنگ مأموران افتاد و در دو یا چند روز پیکر بیجانش را در همدان به پدر یا به مادرش تحویل دادند و الان زهرا سکوت کرده است و همه چیز حاکی از این است که خون زهرای بیگناهی که در سکوت ریخته شد اکنون در نمایشی شورانگیز توسط وکلای همدانی به بایگانی تاریخ روانه خواهد شد.
زهرا کاظمی علیرغم پاسپورت کانادایی اش در تهران بدون حکم جلب به صورت غیرقانونی در حین عکاسی مقابل زندان اوین دستگیر شد و در زندان مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفت و سرانجام بر اثر ضربه های متعددی که به سرش وارد شده بود دچار خون ریزی مغزی شد و درگذشت.
خانم شیرین عبادی، حقوق دان و فعال حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل ۲۰۰۳ و همکارانش دفاع از پرنده قتل زهرا کاظمی را به عهده گرفتند و حتا خانم شیرین عبادی همدانی گفت: اگر ضرورت ايجاب کند پرونده قتل زهرا کاظمی را به يک دادگاه بين المللی ارجاع خواهيم کرد.
ظاهراً هنوز ضرورت ایجاب نکرده که خانم عبادی وارد این مقوله بشوند و خود را به زحمت بیندازند. به هر حال دادگاه قتل زهرا کاظمی برگزار شد و با خواندن گزارش این دادگاه می بینیم که بیشتر این وکیل متهم است که داد سخن می دهد و او همچون جمهوری قتل و سرکوب، حربه اش تفرقه و تجزیه و معنازدایی از کلمات و بی معنا کردن کردن کلمات و سفسطه و مغلطه است. مدافعان قاتلان کلمات "قتل" را به "شبه قتل" و سپس به"ضربه مغزی" و سرانجام به "فوت عادی" سوق می دهند. از "شکنجه" حرفی به میان نمی آید و نباید بیاید چون شکنجه هیچ ربطی به فوت عادی ندارد و در ضمن از یاد نبریم که به کار بردن کلمه "شکنجه" هیچ به نفع منافع ملی نیست. در این دادگاه که مدام نماینده دادستان و قاضی دادگاه و وکیل متهم داد سخن می دهند ما هیچ دفاعی جانانه ای از سوی شیرین خانم عبادی مالک جایزه صلح نوبل ۲۰۰۳ نمی شنویم. مهم ترین مسئله در این دادگاه نشان دادن حقیقت بود، به این معنا که در بازداشتگاه ها و زندانهای ایران با زندانی مانند اسیر جنگی و یا غنیمت جنگی رفتار می شود. بیشتر زنانی که دستگیر می شوند توسط بازجوهایشان مورد تجاوز قرار می گیرند و گاهی طی دو سه روز شکنجه یک جایی در آن لحظات جان می بازند. در دادگاه زهرا، خانم عبادی جز با مطرح کردن پرونده سازی برای زهرا کاظمی و جریانات حاشیه ای و اینکه گفته اند او جوانی را در ایران اغفال کرده تا علیه رژیم چه و چه ها کند دفاعی از پرونده نمی کند. شیرین خانم اظهار می دارد که جمهوری دروغ با حقه از مادر مقتول حق صلح و سازش را گرفته است و او وقتی پی برده آن وکالتنامه قلابی را عزل کرده ولی خودش در جهت روشن شدن حقیقت تلاش چندانی انجام نمی دهد. در دادگاه اول متهم حتا به دادگاه احضار نمی شود.
وکالت نامه و شاهد دروغین: از نکات جالب دادگاه زهرا کاظمی اینست که جناح غالب و حاکم سعی کرده است برای لوث کردن قتل زهرا سندی قلابی (گرفتن وکالت نامهاز مادر زهرا برای صلح و سازش) و دوم شاهدی قلابی (جوان فریب خورده و اغفال شده توسط زهرا) بتراشد. دادگاه در جلسه اول به نتیجه نمی رسد و به بعد موکول می شود.
در دومین جلسه دادگاه نمایشی، شیرین خانم شاهدان مشهوری را به دادگاه اظهار می کند که علتش بیشتر جنجال آفرینی و نمایش است تا پیشبرد پرونده قتل زهرا. در دومین جلسه دادگاه، خانم عبادی وکیل پایه یک دادگستری از قتل عمد زهرا توسط شخص خاصی به نام محمد رضا الف حرف می زند و بحث بر سر اینکه زنی بیگناه در زیر شکنجه در زندان مورد تجاوز قرار گرفته و سرانجام کشته شده است مطرح نیست بلکه ... پس از زمان تنفس متهم شروع به دفاع از خود ميكند و ميگويد: "راستي چرا برخي دوستان ميخواهند وزارت را مجموعهيي خشن معرفي كنند. حاشا و كلا كه چنين باشد. شايد قياس به نفس ميكنند."
از نکات جالب تر اظهارات متهم در دومین جلسه دادگاه است. او که بازجوي وزارت اطلاعات بوده، در جواب به خبرنگارانی که دورش جمع شدنده اند، گفت: "اگر به قضيه اتهام من به صورت صنفي هم نگريسته شود مشخص ميشود كه اصلا انگيزهيي براي قتل در من نميتوانسته باشد. چرا كه وزارت اطلاعات به آن بلوغ و رشد رسيده كه در راستاي اهداف نظام با مخاطبين خود ارتباط برقرار كند. از اين رو نيازي به اين برخوردها نيست. من فكر ميكنم اين كار راه به بيراهه بردن است." وقتي خبرنگار از متهم نظرش را در مورد تبرئه ديگر متهمان اين پرونده و باقي ماندن وي به عنوان تنها متهم پرونده می پرسد او میگويد: "در اين مورد خيلي اشتباه كردند چون با بد كسي طرف شدهاند."
چشم جهانیان به سوی این دادگاه است و به همین منظور خانم شیرین عبادی نمایشی تدارک می بیند. نمایشی که علیرغم شاهدان مشهوری چون محسن آرمين (نماينده مستعفي مجلس ششم)، حسين انصاري راد (رييس كميسيون اصل 90 مجلس ششم)، جميله كديور و محمد حسين خوشوقت (رييس مطبوعات خارجي وزارت ارشاد)، پنج قاضي كه شامل قاضي ارجمندي، مقدس، اصغرزاده، حسینخاني و ذبحی هستند، مسعود كريمي، علي حاجكاظم، مصطفي اميرخاني، مهدي خاكباز و مهدي شكري، رياست بيمارستان بقيه'اللهالاعظم و پرسنلي كه از مصدوم ديدن كردهاند، حجتالاسلام يونسي (وزير اطلاعات) ، سعيد مرتضوي (دادستان تهران)، محمد علي ابطحي (عضو كميسيون ويژه رياست جمهوري)، محسن ميردامادي و احمد مسجدجامعی، فقط در حد نمایش باقی می ماند. همچنان که اتهام قتل عمد او اتهامی است که در نهایت می شود اتهامی واهی که بالاخره بین زمین و هوا می ماند و همه ی فاجعه را لوث می کند. افرادی که بایست به عنوان متهم به دادگاه احضار شوند به عنوان شاهد وکیل به دادگاه دعوت می شوند و دادگاه قتل زهرا تبدیل به مجلس عروسی هفت شب و هفت روز همدانی ها که در آن بزرگان و عالیرتبه گان در صدر می نشینند تبدیل می شود. همه چیز در این دادگاه بی معنا و لوس می شود.
دفاعیه خانم عبادی بیش از آنکه اصل را بر کشف حقیقت و پایه هایش را بر اساس اسناد و استدلال های قوی بنا کند به روشی همدانی تهیه شده و با دعوت از چهره های مشهور به دادگاه به عنوان شاهد و متهم کردن یک بازجوی شکنجه گر واواک به قتل عمد، به دادگاهی بسیار شلوغ و مجازی و مردم فریب تبدیل می شود. آیا واقعاً آوردن این افراد به دادگاه، به عنوان شاهدان پرونده، نیازی بود؟ و آیا واقعاً یک وکیل حرفه ای و مشهور در سطح جهانی در چنین پرونده ای، مسئله را به مسئله ای فردی و قتل عمد و مسئولان را به یک و یا دو یا سه نفر کارمند معزول واواوک تقلیل می دهد و شخصی می نماید؟ دادگاه به نتیجه نمی رسد، چون قرار نیست که به نتیجه برسد و قاضی و نماینده دادستان از حقوق شهروندی و قانون مستقل کشور حرف می زنند و قاتلان بدون اجازه قاضی از در بیرون می روند و می آیند.
از نکات جالب تر در دادگاه سوم، دفاعیه یکی از وکلای مادر مقتول و یکی از دستیاران خانم عبادی است. سيفزاده می گوید: چشم دنيا روي اين دادگاه است، بياييم و نگذاريم اين قتل به پاي نظام نوشته شود. در اين هنگام قاضي فراهاني پاسخ داد: ما بر وظايف خود واقفيم. یعنی قتلی که یک نظام توتالیتر شکنجه گر و قاتل مسئول آنست قرار است با توافقی دوجانبه بین موکلان و قاضی تبدیل به یک مسئله فردی تبدیل شود و در صورت محکومیت قاتل و یا قاتلان زهرا، پول خونش و یا همان دیه لعنتی را خواهند پرداخت و خلاص! و هیچ گناهی به پای نظام نوشته نشود!
وقتی گزارش سومین جلسه دادگاه را می خوانیم یادمان می رود که سیف زاده وکیل مادر زهرا و یا زهرای مقتول است چون او بیش از هر چیز به نظر می رسد که دفاعیه خود را بر پایه ارائه اثبات بیگناهی متهم استوار کرده است. سیف زاده در تشريح فرضيهي سوم خود اظهار داشت: "شخصي ظاهرا از مأموران امنيتي قوهي قضاييه با حضور دو فرد ديگر، ضربه هولناكي به جمجمهي زهرا كاظمي ميزند. اين نظر پزشكي قانوني نيز وجود دارد كه مشخص شده در جمجمهي زهرا كاظمي آثار دو ترك وجود دارد. چرا ميخواهند كسي را متهم كنند كه متهم نيست؟ هرچند كه متهم حاضر در دادگاه جرمهاي زيادي انجام داده؛ او وضعيت جسمي زهرا كاظمي را گزارش نكرده، اعتراضات زهرا كاظمي را گزارش نكرده و نيز حالت وخيم او را. اينها همه جرم است اما نميتوان او را به عنوان قاتل به محاكمه كشيد." امروزه در برابر مواردی مانند قتل زهراها و یا سنگسار جعفر کیانی بحث قاضی خودکامه و قاضی مغرض و فرد متخلف از سوی وکلای حقوق بشری پیش می آید و به این طریق دست نظام و قوه غذاییه اش از هر گناهی شسته می گردد. هیچ بحث ناقص بودن و یا کور بودن قانون و یا اعتراض به قانون مطرح نمی شود. نه از جانب وکلای مقتول و نه از جانب دادستان و یا ریاست محترم قوه غذاییه. وقاحت همگی شان تا آن حد است که در دادگاه تا آنجا پیش رفته اند که قتل زهرا را ناشی از قضا و قدر و سرنوشت هم قلمداد کرده اند!
و جالب تر این که بر خلاف حرفهای خانم عبادی که وکیل مورد اعتماد مادر زهرا و فعال حقوق بشر و برنده جایزه جهانی صلح نوبل ۲۰۰۳ این ضرورت هنوز ایجاب نکرده که شکنجه و تجاوز و قتل زهرا کاظمی که در زندان توسط مأموران عالیرتبه امنیتی صورت گرفته به جایی برسد و لازم نیست این ماجرا به دادگاه های بین المللی کشانیده شود و در نتیجه قاتلان به راحتی آزاد می شوند.
یادمان نرود از زمان دستگیری زهرا در روز دوم تیر سلامت کامل در حال عکاسی تا زمان مرگش در زیر شکنجه که به مرگش در صبح ششم تیر در بیمارستان منجر شد بیش از چهار روز فاصله نیست!
وقتی زهرای دیگری به قتل رسید، زهرای تیزهوشی که پزشک بود در ظرف دو روز، او در شهر همدان تبدیل به جسدی شد و با تهدید جنازه اش را تحویل خانواده اش دادند. باز بوی کباب به گوشت شیرین خانم عبادی رسید تا از این قتل فجیع یا از این نمد، برای خود کلاهی بسازند. پس شیرین عبادی و جمعی از وکلای حقوق بشری اطلاعیه ای دادند. اعضای کانون مدافعان حقوق بشر از مرگ مشکوک دکتر «زهرا.ب» اظهارتاسف کردند و شيرين عبادی يکی از اعضای اين کانون اعلام کرد که حاضر به انجام هر کمکی به خانوادهء اين دختر است.
کسی نیست به این شیرین خانم همدانی بگوید که وکالت و دفاع از عدالت برای یک فعال حقوق بشر یک مسئولیت و یک وظیفه است و باید این مسئولیت در وجود کسی که جایزه صلح نوبل ۲۰۰۳ را به او داده اند تا حدی نهادینه شده باشد که خودش داوطلبانه به دفاع از آنان برخیزد و اسم این کار را "کمک" نگذارد. تعارف و عدم دریافت صحیحی از فعالیت های حقوق بشری نزد بسیاری از وکلایی که این نوع دفاعیات را در ایران به عهده می گیرند و ادعای فعال حقوق بشر بودن و یا فمینیست بودن را دارند به خوبی مشهود است. این افراد هنوز پی نبرده اند که وقتی جایزه ای برای حقوق بشر به آنان اهدا می شود برای خرید خانه و ماشین و مستغلات و ویلای شمال نیست بلکه آن پول باید در جهت اهداف خیرخواهانه زیر نظر و نظارت ایشان و در کمال امانت صرف گردد شاید که اوضاع تغییری کند.
خانم عبادی باید به خوبی بداند که او هیچ کمکی نمی تواند به زهرای اول و یا زهرای دومی بکند چون آن زهراها مانند بسیاری دیگر که بی نام و نشان دستگیر و شکنجه و تجاوز و سرانجام به شکل فجیعی به قتل رسیدند، اکنون در گورستانی دفن شده اند. خانواده زهرای اول و خانواده زهرای دوم نیز دیگر هرگز فرزندشان را نخواهند دید و این تعارف خنک همدانی هیچ معنایی جز یک تعارف لوس نخواهد داشت. یک وکیل حرفه ای حقوق بشر در راه عدالت و کشف حقیقت می کوشد و نهایت تمرکز خود را در خواباندن قائله و در نهایت کسب مبلغی به عنوان دیه برای بازماندگان نمی گذارد.
شیرین خانم من برای دفاع از حقوق خواهر و یا مادرم احتیاج به نمایش ندارم. هیچ هم لازم نیست از من "کمک" بخواهند. سعی خودم را می کنم تا جایی که بتوانم. شاید برای این است که نه همدانی ام و نه اهل عبادت و نه خیلی شیرین.
و این بحث همچنان ادامه دارد...
عکس زهرا بنی یعقوب در لباس فارغ التحصیلی از سایت کانون زنان ایرانی