Monday, October 31, 2005

یادداشتهای سیاسی .. اجتماعی .. ادبی... گاو مقدس

زمینه سازی برای جنگی دیگر

احمدی نژاد گفت: بدون تردید می گویم که این شعار و هدف دست یافتنی است و به حول و قوه الهی به زودی جهان بدون صهیونیسم را تجربه کرده و در دوران درخشان حاکمیت اسلامی بر جهان امروز تنفس خواهیم کرد


اگر بدقت در گفتار و رفتار همه سردمداران حکومتی در چند ماهه اخیر ، عمیق شویم ، متوجه میشویم که طرح بسیار بزرگی در پشت این گونه اراجیف و تهدید های گاهگاهی و حرف های بی سر و ته و جفنگ نهفته است. از مدتها پیش از تشکیل مجلس هفتم ، ظهور امام زمان ، خرید سلاحهای جدید روسی و موشکهای دور پرواز کره ای ، هیاهوی استفاده از اتم برای صلح! ، تغییرات مهم در رده های بالایی سپاه پاسداران ، تحریک انگلیسها و آن حرفهای کذایی در سازمان ملل و دخالت نظامی و سیاسی در امور عراق ، آزادی عمل تروریستهای القاعده در ایران و ..... بالاخره دعوت به جنگ آقای ا.ن در انجمن اسلامی دانش آموزان و تایید آن بعد از نماز جمعه ایهای اجاره ای ، خبر از واقعه بزرگ و وحشتناکی را میدهداینها همه زمینه سازی برای آغاز جنگ خانمان سوز دیگری است. شهود هم فراوان هست ، هیچیک از سازمانهای مسئول و یا رهبران مذهبی نه فقط با اعمال و گفتار آقای ا.ن نه فقط مخالفتی ندارند بلکه با سکوت و انتظار ، کنش و واکنش داخل و خارج را بررسی میکنند تا جنگی را علیه هر کشور (تاکید میکنم هر کشور) آغاز کنند. روزینامه کیهان هم که خبر میدهد ظهور امام ممکن نیست مگر جنگی در میان باشد! ایادی سپاه و کمیته ها عملا گفتار وی و سایرین را تایید میکنند. امیرالمفسدین هم که ظاهرا سرش را زیر لحاف کرده و خاموش است
این میان اگر کسی طعمه سر قلاب را گرفت ، این بار هم با زرنگی خودشان را مظلوم و آن کشور را آغاز کننده جنگ معرفی میکنندطرح جنگی بزرگ و تمام عیار مدتهاست در اندیشه رهبران است و فقط بدنبال فرصت مناسب و زیر و رو کردن اوضاع برای شروع آن هستندچرا جنگ را طالبند؟ زیرا رشته کلیه امور از دست خارج شده و بدلیل بی تجربگی و عدم کارآمد مسئولان ، بخوبی میدانند امکان آن نیست که امور رفاهی و آموزشی و بهداشتی و ایجاد کار و امنیت فردی و عدالت اجتماعی مملکت را فراهم آورند. دیگر وعده های سر خرمن نیز بی اثرو شکم گرسنگان را با ایمان تو خالی نمیتوان پر کرد. تنها راه بقای رژیم جنگ خانمانسوز دیگریست

http://hollicow.blogspot.com/2005/10/blog-post_28.html

وبلاگ زهرا

حـس و حـال نفس کشيدن در ساحت قدس از من دريغ شده يا خود از خود دريغ کرده ام. يک زمانی در لحظه لحظه از ماه رمضان برايم چيزی بود که دوستشان داشتم. غروب ها يک بويی می آمد که آدم می فهميد خدا از ما راضی است. چيزی جريان داشت در تو و بيرون از تو. غروب که می شد، آوای « اذان» را که می شنيدی، دلت بی تاب می شد. ربنا که می خواندند سر تاپای وجودت ربانی می شد ، اما کجا رفت آن بی تابی ها؟ کجا رفت آن به آسمان نگاه کردن ها و سرخی غروب را دلتنگ شدن ها... آن شب زنده داری. چشمهای سرخ از اشک و بی خوابی و صداهای گرفته ؛ آن شب ها که دعا می خوانديم. چه راز و نياز های قشنگی ، جوشن کبیر پر از نام های ((هو)). اسم های «او». هزار هزار اسم او که تنها يک اسم دارد و همه اسم هاست. او... معشوق... اما حالا من کجا و او کجا. نيستم. گم شده ام. شرمنده ام رفيق، شايد فکر کنی دارم ريا می کنم و می خواهم قربی که به حق دارم پنهان بماند. اما نه. باور کن وقتی می گويم نيستم يعنی نيستم. لذت نمی برم. نه از نمازی اگر باشد و نه از روزه ای اگر دست دهد. انگار از من دريغ شده است. تلخ است اما همين طور است. تلخ است اين روزها ی من. از من مخواه که تو را دعا کنم. من بر درگاه او نيستم... من بر هيچ درگاهی نيستم.من اینروزها عجیب گم شده ام، عجيب گم کرده ام ...
رفیق بسيار التماس دعا

http://www.zahra-hb.com/archives/2005/10/051025_000350.html

Tuesday, October 25, 2005

بچه هاى ايرا ن سایت من و پالتاك


در هفته گذشته اعلام شد که
تهران يکی از ده شهر نامطلوب جهان برای سکونت شناخته شد.
اما تهران جذابيت های منحصر بفردی هم دارد که در هيچ جای دنيا نظير ندارد:

۱) تهران تنها شهری است که در آن می توانيد وسط خيابانهای آن نماز بخوانيد، وسط پارک شام بخوريد، در رستوران به ديدن مانکن های لباس های مدل جديد برويد، در تاکسی نظرات سياسی تان را بگوييد، در کوه برقصيد، اما برای ملاقات با نامزدتان بايد به يک خانه خلوت برويد.

۲) تهران تنها شهری است که در آن دو نفر روی دوچرخه می نشينند، چهار نفر روی موتورسيکلت می نشينند، شش نفر توی ماشين می نشينند، ۲۵ نفر توی مينی بوس می نشينند و ۶۰ نفر سوار اتوبوس می شوند.

۳) تهران تنها شهری است در دنيا که پياده ها حتما از وسط خيابان رد می شوند، اتومبيل ها حتما روی خط عابر پياده توقف می کنند و
موتورسيکلت ها حتما از پياده رو عبور می کنند.

۴) تهران تنها شهر دنياست که در آن هميشه همه چراغ ها قرمز است، اما هر کس دوست داشت از آن عبور می کند.

۵) در تهران از همه جای ماشين ها صدا در می آيد، جز از ضبط صوت آن.

۶) در تهران هيچ جای زنها معلوم نيست، با اين وجود مردها به همه جاهايی که ديده نمی شود نگاه می کنند.

۷) همه در خيابان ها و پارک ها با صدای بلند با هم حرف می زنند، جز سخنرانان که حق حرف زدن ندارند.

۸) تهران تنها شهری است در دنيا که همه صحنه های فيلمهای بزن بزن را در خيابان های شهر می توانيد ببينيد، اما تماشای اين فيلمها در سينما ممنوع است.

۹) مردم وقتی سوار تاکسی می شوند طرفدار براندازی هستند، وقتی به مهمانی می روند اصلاح طلب می شوند و وقتی راه پيمايی می کنند محافظه کارند و وقتی سوار موتورسيکلت می شوند راست افراطی می شوند
.
۱۰) رانندگی در تهران مثل سياست ايران است، هرکسی هر کاری دلش بخواهد می کند، اما همه چيز به کندی پيش می رود.

۱۱) ماشين ها در کوچه های تنگ با سرعت ۷۰ کيلومتر حرکت می کنند، در خيابانها با سرعت ۲۰ کيلومتر حرکت می کنند و در بزرگراهها پارک می کنند تا راه باز شود.

۱۲) در شمال شهر تهران مردم در سال ۲۰۰۸ ميلادی زندگی می کنند و در جنوب شهر در سال ۷۰ هجری قمری.

Sunday, October 23, 2005

زیتون

...انقلاب شد و مردهای جوان بسیاری در جنگ کشته شدن. بسیاری از همسران شهدا قادر به تأمین هزینه‌های خودشون نبودن. پس بنیاد شهید آلبومی درست کرد و به هر آقایی که طالب بود عکس این زنان رو بهش نشون می‌داد. اغلب سر جوان‌ترین و زیباترینشون دعوا بود. حالا چه به‌عنوان" صیغه" و چه به عنوان" کمک به خانم خانه" بنیاد برای سود بیشتر این زنان رو مادام‌العمر به عقد در نمی‌آورد. عکس رو در آلبوم باقی می‌ذاشت و بعد از چندماه به کس دیگری پیش‌کش می‌‌‌کرد.شوخی بیشتر آقایون با خانمشان این بود که " اگه اذیتم کنی می‌رم بنیاد شهید سراغ آلبوم ها..." وقتی زن لب می‌ورچید می‌گفتن: "بابا بده برات کمک بیارم.."و حالا...

http://z8un.com/archives/2005_10.html#000617
Zeitoon

Saturday, October 22, 2005

OMIDI AZADI

شکنجه در نظام قضایی، امنیتی و انتظامی ایران این روزها دیگر نکته پنهانی نیست. تلاش برای پوشاندن آن نیز دیگر صورت نمی‌گیرد. بسیاری از متهمان در مراحل اولیه بازجویی با انواع شکنجه ها مواجه می‌شوند. کمیت و کیفیت شکنجه بسته به اینکه متهم کیست و اتهام چیست ، تغییر می کند. اما هیچ مقامی در پلیس و قوه قضاییه ایران این روزها چندان ابایی ندارد که از وجود شکنجه سخن نگوید و اعمال آن را کتمان کند.
شکنجه بدنی، رایج ترین نوع شکنجه واعتراف گیری است. کتک خوردن متهمان در حدیست که بسیاری از آنان در مراحل مختلف بازجویی نیاز به بهداری زندان یا بازداشتگاه پیدا می کنند. این نوع شکنجه که می توان گفت در همه رده های نیروی انتظامی و قضایی رایج است و به صورتی گسترده در مورد همه متهمانی که امکان واگویه آنچه بر آنان رفته است را ندارند، به کار گرفته می شود.. متهمان پرونده های فساد، فحشا، مواد مخدر، قتل و ه اتهاماتی از این قبیل که اعتراف به جرم برای شخص متهم آسان نیست، اولین قربانیان این شکنجه های سیستماتیک هستند.
دانشجویان بازداشت شده در تجمعات نیز، از آنجا که چهره های شناخته شده ای نبودند،تحت شکنجه های بدنی وحشتناکی قرار گرفتند. باطبی شاهد زنده این مدعاست که در زمان بازداشت دانشجویی گمنام بود. خواندن شرح حال زندان او در روزهای نخست بسیاری از نکات تاریک را درباره شکنجه و شیوه های اعتراف گیری روشن می کند.
برای زندانیان سیاسی ، شکنجه روحی مهمترین شیوه به کار گرفته شده است. زندانیان هر که باشند، روش هایی برای خرد کردن آنان وجود دارد. حبس های طولانی مدت انفرادی در اتاق های سفید و بسیار کوچک ونمور با چراغ دایم روشن، فصل مشترک خاطرات همه زندانیان سیاسی و مطبوعاتی در سالهای اخیر است. بسیاری از این متهمان چندین شبانه روز بدون آنکه به آنان فرصت استراحتی داده شود مورد بازجویی قرار گرفته اند. در مورد بسیاری از آنان هم مورد اتهامی بطور مشخص مورد سئوال نبوده و آنها باید در واقع اتهامات اختراعی زندانبانان و باز جویان را، می پذیرفتند.

Wednesday, October 19, 2005

گلناز

بسیار دور از هم قد کشیده ام . هر یک بر فراز صخره ای بلند و دره ای عمیق میان مان که با هیچ خاکستری پر نخواهد شد . جدایمان کردند . از روز اول مهر . با پوشش های متفاوت . مانتو و مقنعه و چادر تیره بر من پوشاندند و تو را با لباس فرم و کله ای تراشیده به ساختمانی دیگر فرستادند . من رابه مدرسه ی دخترانه و تو را پسرانه . دانشگاه هم که رفتیم جدایمان کردند . با ردیف های دور از هم . نیمکت های خانم ها و آقایان . با درها و راهرو ها و ورودی ها و خروجی های خواهران و برادران .
جدایمان کردند و ما بسیار دور از هم قد کشیدیم . در اتوبوس با میله ها و در حرم و امامزاده با نرده ها و در دریا و ساحل با پارچه های برزنتی.آنقدر دور و غریب از هم بزرگ شدیم تا تو شدی راز درک ناشدنی ای برای من و من شدم عقده ی جنسی سرکوب شده ای برای تو .تا هر جا که دیگر نتوانستند جدایمان کنند، در تاکسی و خیابان ، از زور بیماری و عقده های جنسی خود را به من بمالی و برهنگی ساق پایم حالی به حالی ات کند و نگاه حریص ات مانتو ام را بدرد
.جدا و بسیار دور از هم قد کشیدیم انقدر که تا پایین تنه هایمان معذب مان کرد خیال کردیم عاشق شده ایم و چون عاشق هستیم باید ازدواج کنیم و بعد هم با هزاران عقده ی بیدار و خفته به زیر یک سقف رفتیم .
بسیار دور از هم قد کشیدیم . انقدر که دیگر نگاه مان نیز یکدیگر را خوب و درست ندید و نگاه های انسانی جای خود را به نگاه جنسیتی دادند درهمه جا . در محل کار ، در محافل فرهنگی و علمی و حتی جلسات سیاسی .
و من باید تقاص همه ی این فاصله ها را بپردازم . تقاص دوری از تو و بر صخره ای دیگر قدکشیدن را . تقاص تو را ندیدن و نشناختن را . باید که تنم بلرزد وقتی هوا تاریک می شود و من تنها در خیابانم . وقتی دنبال کار می گردم . وقتی تاکسی سوار می شوم .اینجا یک مستراح عمومی است به وسعت یک کشور . وطن پرستان عزیز . بهتان بر نخورد . آخر سالیان است که در همه جای دنیا فقط مستراح ها را زنانه و مردانه کرده اند.

Monday, October 17, 2005

سرزمین آفتاب


پیش‌نهاد می‌کنم به جای این‌که مثل صفحه‌‌ی خط خورده دائم بگوئیم آمریکای جهان‌خوار، انگلیس استعمارگر، اسرائیل اشغال‌گر، فرانسه‌ی جاه‌طلب، آلمان فرصت‌طلب همه به دنبال زروگوئی به ما هستند فکری به حال کسانی که موجب شده‌اند تمام دنیا جلوی ما در بیایند بکنیم. یا نه ... به پاک کردن صورت مسئله ادامه داده و با اتکاء به امام زمان و نیروهای غیبی و اجنه به شاخ و شانه کشیدن‌های حکومت برای دنیا، بی‌اعتنا بمانیم؟
پ.ن. من مخالف هر نوع یورش نظامی به ایران هستم ولی اگر پیش بیاید هیچ تعجبی نمی‌کنم. وقتی حکومت ما مبدل شده به یک سیستم پرخاش‌گر بدون صاحب، مملکت‌مان محل و مأمن تروریست‌های فراری و حکومت‌مان ماشینی برای صدور جمهوری اسلامی به دنیا! (آن‌هم از نوع تروریستی و متحجر‌اش) آیا این‌که دنیا بخواهد جلوی‌اش به‌ایستد آن‌قدر‌ها موجب حیرت است؟


................................................

خوا نندگان سر زمین آفتاب:


نويسنده: Just An Input

هاله خانم تعجب می کنم که چطور تا حالا متوجه نشدی. جهان‌خوار، استعمارگر، اشغال‌گر و ... اسم فامیلشونه. ما چون خیلی مودبیم و به همه احترام می ذاریم عادت داریم همه رو با اسم کاملشون صدا کنیم! (تازه شانس آوردیم که در فارسی "میدل نیم" مد نیست.)


نويسنده: گاو مقدس

هاله عزیز چرا دنباله رو باشیم و بگوییم "آمریکای جهان‌خوار، انگلیس استعمارگر، اسرائیل اشغال‌گر، فرانسه‌ی جاه‌طلب، آلمان فرصت‌طلب" و نگوییم ایران ملازده و آخوند یعنی کثافات مذهبی. این نابالغان سیاسی چنان در لذت قدرت لا متنازع غرق شده اند که فکر میکنند جهان و اندرون آنرا بخاطر وجود ایشان خلقت نموده اند. چنان محو توهمات اند که جهانیان را بندگان مطیع خود میپندارند. اگر کسی واقعیت را ابراز و بر خلاف نظر و عقیده آنان سخن گوید مهر شیطانی و ارتداد و کافر حربی بر پیشانیش میزنند. این از خدا بیخبران با برنامه ای تدوین و تایید شده ، ما را وادار به دخول چاه ویل جنگ خانمانسوز دیگری میکنند. این شاخ و شانه و عربده کشیدنهای نماز جمعه ای و سخنگویان سازمانهای جیره خوار دولتی زمینه ای برای جنگ بعدی است.
27 سال است که: وعده های خوش آسمانی و زمینی داده اند ولی هنوز شکم ایرانی گرسنه است و بیخانمانیم. وعده واقعیت دادند ولی خرافات و موهومات نان شب و روزمان شده و ایران ما بالاترین مصرف کننده مواد مخدر در دنیاست.وعده عدل دادند ولی غیر از ظلم و شکنجه چیزی نصیبمان نشد.وعده حقوق انسانی دادند ولی دومین کشور دنیا از نظر تعداد اعدام ها هستیم.وعده تساوی دادند ولی در بالا کشیدن بیت المال مردم توسط ملایان منظورشان بود.وعده تمدن دادند ولی مردم جهان ما را بعنوان تروریست بین المللی میشناسند.وعده صلح و دوستی دادند ولی با ایران و ایرانی بمثابه دشمنان برخورد نمودند.از آنجا که لیاقت و توانایی آنرا ندارند که ملت بزرگی را رهنمون باشند و پیشرو ، ناچار در اینند که بجنگ دیگری واردمان کنند اگر آن بار گناهش را بگردن صدام انداختند و در طول مدت هشت سال با هزاران خدعه و نیرنگ در تمام امور زندگیمان رسوخ کرده و هزاران نفر از جوانانمان را به سلاخ خانه های ظلم رژیم کشاندند و نابود کردند ، این بار در ابعادی بسیار گسترده تر و حجیم تر نسبت به معدوم نمودن همه آثار انسانی و تمدن و ملت ما بپردازند و گناهش را بگردن "از نان شب واجبتر" یعنی بمب اتم بیاندازند. در آینده ای نه چندان دور تلخی این حقیقت را در مییابیم.ولی آیا این بار بیداریم و هوشیار ؟


نويسنده: مهرداد

سلام..... حالا که به سیاست‌های دوره‌ی اول انقلاب و به‌ویژه دوره‌ی جنگ رو نگاه می‌کنم، این یک سیاست احمقانه‌ی آن زمان بود که به قول خودشان می‌خواستند نظم دنیا را به هم بزنند. آن زمان( آغاز جنگ) رجایی ورود نفت‌کش‌ها را به دریای فارس ممنوع کرد و این خشم اروپایی‌ها را برانگیخت و بعد در جواب سحابی گفت که چون انقلاب ما اصیل است، دنیا با اصالت آن مشکل دارد! نمی‌دانم آن زمان سحابی تصمیم گرفت تفرقه را از بین ببرد یا سازش(!) کرد؟ اما امروز دیگر مسلم است که آن سیاست ما را فلج کرد. آن‌ها تقلید انقلاب‌های دیگر همچون کوبا را می‌کردند. اما آن زمان پشتوانه‌ی ملی داشتند. همه می‌خواستند از میهن دفاع کنند مردم به آرمان‌های مزخرف انقلاب پای‌بند بودند، می‌رفتند و می‌جنگیدند و هر روز بیش‌تر فلج می‌شدیم. اما امروز نمی‌دانم چرا احمدی‌نژاد که خود را رجایی می‌نامد به چی دل‌خوش است؟ چه پشتوانه‌ای دارد، ملی؟ دین؟ نسل امروز بی‌اعتقاد است. آن‌ها می‌خواهند زنده‌گی کنند. آن‌ها جنگ‌گریز هستند و هیچ بعید نیست که تانک‌ها امریکایی در ایران هم مانند عراق پارک کنند.بگذریم، به کجا داریم می‌رویم؟ حیرانم...موفق باشی.

Sunday, October 16, 2005

نامه های ایرونی


اخبار روز: شنبه ٢٣ مهر ١٣٨۴ – ١۵ اکتبر ٢٠٠۵
به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران مصطفی عبادی، داماد نه ساله ای که به تازگی کلاس سوم دبستان را به اتمام رسانده، اقدام به ازدواج با سميرا فيضی عروس سيزده ساله ای کرد که تا کلاس پنجم دبستان درس خوانده است.
مصطفی عباد تنها فرزند پدر شصت ساله خود است و اين ازدواج به اصرار پدر مريض وی در هفده مهر ماه در روستای جوکندان تالش صورت گرفت!

Saturday, October 15, 2005

هرمز خان مميزی


زاهد چه بلائی تو که اين دانه تسبيح
از دست تو سوراخ به سوراخ گريزد

قائم مقام فراهانی

Friday, October 14, 2005

Tehranavenue

لیتک به نمایشگاه !
http://tehranavenue.com/tooonsimage/Wrap.swf

Thursday, October 13, 2005

مجله دوستی / کوشا


بچه ها اين خانه اجدادي است/ گشته ويران تشنه آبادي است
خسته از شلاق استبدادي است/
مرحم دردش كمي ......
آزادي است


شعار امسال روز جهانی کودک در ايران: " کودک، نيايش و مهر" !

http://koosha.blogfa.com/post-22.aspx


Sunday, October 09, 2005

زنانه‌ها

من از هر گونه تلاش در جهت مبارزه با سلاح های هسته ای و هر گونه سلاح کشتار دسته جمعی حمایت میکنم. اما اینکه یک نفر فقط در مورد سلاح های هسته ای کشورهای جهان سوم در خاور میانه کار میکند منو یاد اونایی میندازه که در دعواهای خانه ، که مادر چون زورش به بابا نمیرسه و تو سر بچه ها میزنه .
یکی از بزرگترین دارنده های سلاح های هسته ای در خاورمیانه اسرائیل است. ولی این ممد آقا و آژانسش چون دستش به اون نمیرسه خر کشورهایی را میگیرد که مزاحمت آمریکا را نداشته باشد.
این که کشورها مثل ایران و عراق و ... با دولت های دیکتاتوری شان نباید سلاح هسته ای داشته باشند ، به نظر من مسلم است. البته تاریخ نشان داده که این جور دولت ها معمولا بنده نواز هستند و خودی ها را بیشتر از غریبه ها قلع و قمع میکنند . خروس های خانه هستند و مرغ ها ( یا موش ها ) ی بیرون.
خلاصه جایزه نوبل صلح در امسال نصیب محمد برادعی شد. کارنامه ایشان و آژانس بین المللی اتمی بسیار از یک کارنامه کامل در جهت مبارزه با سلاح های هسته ای دور است. اما شخصا فکر میکنم کوچکترین قدمی در رابطه با صلح و خلع ید کشورها از سلاح های کشتار دسته جمعی را باید قدر بدانیم .

Friday, October 07, 2005

"روزنامه های دخو"

چارلی چاپلین در صحنه ای از یکی از فیلمهایش ، صحنه جالبی را به تصویر کشید، نارنجکی که ضامنش را خودش کشیده بود در هنگام پرتاب ، افتاد توی تنبان خودش ؛حالت و رفتارش در آن لحضاتی که در پی نجات خود بود آدم را یاد وضعیت فعلی نظام اسلامی می اندازد.
آیا فرجام کار نیز همان خواهد بود یا پاره های خشتک حضرات در هوا چرخان خواهد شد؟
به نظاره می نشینیم.

Wednesday, October 05, 2005

زیتون

همه برای خودشون شدن یه پا کارشناس انرژی هسته‌ای. روزی نیست که مصاحبه‌ی یه آشنا رو تو تلویزیون نبینیم. از خانمی که ابرو بند می‌ندازه تا آقای قصاب محل. دوباره بی‌حجاب‌ها و کراواتی‌ها عزیز شدن و موقع مصاحبه نمی‌گن روسری‌تو بکش جلو یا با کراواتی‌ها مصاحبه نمی‌کنیم. چون جوابی که باب دل ایناست می‌دن تصویرشون بلامانعه. بذار خرشون از پل بگذره به همین‌ها گیر می‌دن بعدا...از زن بی‌سوادی که برای تظاهرات به طرفداری از استفاده‌ی ایران از انرژی هسته‌ای رفته بود و جیغ و داد می‌کرده پرسیدن تو اصلا می‌دونی انرژی هسته‌ای چیه؟گفته: بله که می‌دونم. ایلده فردا که نفت تموم می‌شه با چی قرمه‌سبزی بپزیم؟





Zeitoon

Tuesday, October 04, 2005

جناب! علم جامعه شناسی تا حدودی علم تجربیست... نه فلسفه

زن ایرانی
http://zaneirani.blogspot.com/

پس از خواندن پاسخ-مقاله دکتر عبدالکریم سروش به آقای بهمن پور ... سری به سایت ایشان زدم...
دکتر سروش دین در جامعه را مرکز ثقل جهان می داند که افراد جامعه به دور آن می چرخند. ایشان با هدف آشتی دادن دین تحت پوشش (لباس) مدرنیته با حکومت تلاش می کند... حال آنکه در تاریخ بشر نمونه ای از یک حکومت ایدیلوژیک و یا حکومت مذهبی که مردمانش را به خوشبختی مطلق و یا حتی نسبی رسانیده باشد... نداشته ایم. دکتر سروش ادعای خویش را برمبنای چه شهود و واقعیتی بنا می گذارد... الله الاعلم! جناب سروش! علم جامعه شناسی تا حدودی علم تجربیست... نه فلسفه!