Sunday, December 18, 2005

وبلاگ يورش برای آزادی

خبر دادند گردان عاشقان "حسین" برای پاکسازی میدان مین در راهند. تا به آن روز نام این گردان را نشنیده بودم و با کار آن اشنا نبودم. ساعتی نگذشت که ۲ ماشین "ریو" که پر از بسیجی ها بود, وارد منطقه شد. هنوز هم برادران بسیجی از ماشین پیاده نشده بودند که یکدیگر را در آغوش گرفتند و همدیگر را بوسیدند. هنوز نمیدانستیم کار آن بچه ها چیست, خداحافظی بچه های بسیجی که تمام شد به خط ایستادند و در حالیکه چهرهای همه شان پر از اشک بود به میدان مین نگاه میکردند. جوان بسیجی که تقریبا حدود ۲۰ سال داشت رو به دیگران کرد و گفت: "فدای تن پاره پاره , آقا ابا عبدالله تمام جانهای ما! آقا منتظرند, بیشتر از این آقا را معطل نگذاردید".صدای انفجارهای پشت سرهم جهنمی از آتش را در مقابل دیدگان همهبه وجود آورد. صدای "یا حسین" بچه های بسیجی در صداهای انفجار گم شده بود....
خاطرات سرتیپ دوم اسکندر بیرالوند فرمانده تیپ ۸۴ خرم آباد , روزنامه اطلاعات ۵مهر ۱۳۷۶

http://www.uresh4azadi.tk/