Thursday, April 17, 2008

دخترک آوازه خوان: جهاز یا جهازیه ۱۸ تیر اینهمه دانشجو


دخترک آوازه خوان

میخوام برای تمام آن زندگانی
که اکنون در من نهفته است
سرشار از زنده بودن باشم...

http://nantes.blogfa.com


به عنوان یک انسان، یک زن، یک مادر حق دارم نظرم روبگم و نظر بقیه هم برای خودشون محترمه. ولی صدا نباید در گلوی لااقل من یکی خفه شه. چون بالاخره نه امروز نه فردا، حتی اگه سالها بگذره بالاخره یه روزی بیرونش میندازم وفریادش میکنم

جهاز یا جهازیه ۱۸ تیر اینهمه دانشجو
...


بحث شیرین جهاز یا جهازیه یا هر اسم دیگه ای که داره به نظرم یه خورده پیچیده میاد. نمیگم نباید نباشه، اتفاقا در جامعه ایران باید باشه ولی عادلانه باید در موردش تصمیم گرفت و اجراش کرد.

ببینید مثلا دختر و پسر جوانی میخوان با هم ازدواج کنند و فرضا پسر هم شغلی نداره، اینجا خب لازمه که جهاز رو خونواده تهیه کنند. ولی با مشارکت طرفین. نه اینکه پدر و مادر دختر بینوا جون بکنند و ۱۰میلیون جهاز جمع کنند در حالی که تنها کاری که پسر یا خونوادش کردند گرفتن مراسم مثلا سه ملیونی چشن عروسی بوده. غیر عادلانه و دور از انصافه. ظلمه به خونواده دختره.

یا مثال دیگه اینه که پسر و دختری میخوان ازدواج کنند و پسر یه شغل درست و حسابی و درآمد خوبی هم داره. اینجا اصلا دیگه لزومی داره که دختر جهاز بیاره؟ زندگی رو میخوان اینها بکنند, جون کندن و تهیه جهازش با پدر بینوای دختره که با این وضع اقتصادی جامعه بی پدال ایران باید زحمتش روبکشه.

اصلا هم به این مزخرفاتِ به اسم عرف و سنت و این جور چرت و پرتها معتقد نیستم. چیه با اسم عرف یه سری آت و آشغال کردن تو گوش ما دخترا و یه سری چرندیات تو گوش پسرا که فلان و بهمانه.

چرا دختری نوعی که مثلا چند سال زندگی کرده و شوهرش درآمد عالی داره باید جهازش رو مامانش بده؟ کی اینو گفته؟ کدوم احمق بی خردی اینو تو مغز ما و مردامون کرده؟ چه عدالتی رعایت شده؟ هر چند خودم دارم داد و هوار میکنم که نه، من معتقد به اینم، ولی حتی در حق خودم هم بی عدالتی شده. در این محکمه و عدالت خونه رو باید گِل گرفت. ماهاکه هیچ کاری نتونستم بکنیم ولی شهادت میدم در آینده برای عروسی دخترم(اگه زنده باشم) حتما شرایط دامادم! رو در نظر میگیرم. اگه واقعا احتیاج داره بهش در تهیه وسایل زندگی آیندش کمک میکنم. ماها و پدر مادرامون قربانی این عرف ها و رسومات مزخرف شدیم ولی من حداکثر تلاشم رو میکنم که دخترم و خودم درآینده قربانی نشیم. هی میخوام کاش و کاشکی روبکار ببرم ولی با خودم میگم چرا کاش؟ عمل کن.اگه توانش رو داری بجنگ برای اعتقاداتت.نه از زور بترس و نه دچار دلهره شو.هر کسی این حق رو داره که اعتقاداتش روبگه و برای رسیدن به اونها بجنگه. از این نترسیم که چرا من؟ چرا من باید قربانی این قضیه بشم؟بذار بقیه یه فکری بکنند.اینجوری اگه باشه هیچ کاری پیش نمیره.

میشه عین قضیه ۱۸ تیر سال ۷۸. اینهمه دانشجو شهرستانی توخیابون ها ی تهران صدای بی عدالتی رو فریاد زدند و از جون خودشون مایه گذاشتند و تنها کاری که تهرانی کرد چی بود؟ از پنجره خونه هاشون فقط نگاه کنند و تو دلشون به سادگی هرچی شهرستانیه بخندند و تو دلاشون بگند چه خوب یه انقلاب دیگه قرار بشه. ولی چرا من؟ بذار این پپه ها جون بدن؛ که بعدا من خوش باشم! نفهمیدند دارن به حماقت خودشون میخندند. اونم چه حماقتی.
اکبر محمدی ها کشته شدند و خونها روی پیراهن ها ریخته شد ولی صدا از گلوی کسی در نیومد. سالها گذشت و هنوز دانشجو ها دارند فریاد آزادی سر میدند.

من به عنوان یک انسان، یک زن، یک مادر حق دارم نظرم روبگم و نظر بقیه هم برای خودشون محترمه. ولی صدا نباید در گلوی لااقل من یکی خفه شه. چون بالاخره نه امروز نه فردا، حتی اگه سالها بگذره بالاخره یه روزی بیرونش میندازم وفریادش میکنم.

بازم از این شاخه به اون شاخه پریدم تا بتونم حرفم روبگم. درست مثل مطلب هایی که میدم به ورونیک و اونم هی تذکر میده که ای دخترک به هوش باش، اینقدر ییلاق، قشلاق ننویس. مطالب رو دنباله دار و هدفمند تموم کن. ولی زهی خیال باطل. گوش شنوا این دوره زمونه کم پیدا میشه !